اخبار روز:هیچ گاه تصور نمی کردم هنوز نظری یافت شود که وجود و حضور جنبش مستقل زنان را در جامعه مان منکر شود. جنبشی که حداقل در ۱۰ سال گذشته آن چنان خودنمایی کرده است که تبدیل به قوی ترین جنبش اجتماعی ایران شده است. فکر نمی کردم جز عوامل رژیم جمهوری اسلامی که آن هم به مضحک ترین شکل و شیوه این جنبش را نفی می کنند، جریان دیگری نیز با آنان هم آوا شود. هرچند که واضح است رژیم از هراس برافراشته شدن قامت این جنبش است که نه تنها آن را نفی کرده بلکه با هر وسیله ای دست به سرکوب آن زده و می زند. اما وقتی نظری با “دل سوزی” جنبش زنان را به سر و صدای دو سه فمینیست ِ رادیکال تقلیل می دهد و از آن ها می خواهد که صبر کرده و نیروی شان را به “جنبش سبز” داده تا دمکراسی را نهادینه کند و آن زمان همه چیز حل خواهد شد و باز هم صبر کنند چرا که دولت دمکراتیک تمامی حقوق زنان را به آن ها خواهد داد و اگر نداد، آن موقع می توانند جنبش مستقل خود را تشکیل داده و حقوق خود را تقاضا کنند، دیگر نمی توان در هدف و مقصود آن شک نکرد.
امر آن چنان واضح و عیان است که نیازی به اثبات این که جنبش مستقل زنان در جامعه مان وجود دارد، نیست. تنها می توان با این تئوری مرزبندی کرد که مدعی است، حضور یک جنبش اجتماعی تنها در چهارچوب دمکراسی و یک حکومت دمکراتیک امکان پذیر است و چون این تز ازطرف جامعه شناسان به اثبات رسیده، بنابراین باید آن را بپذیریم و حضور جنبش مستقل زنان در ایران را نفی کنیم.
باید جامعه متناقض ایران را به ویژه بررسی کرد و بازشناخت. جامعه ای که در ٣۰ سال گذشته، زیر حاکمیت جمهوری اسلامی که قصد بازگرداندن ایران به ۱۴۰۰ سال پیش را داشت و دارد، با ظهور مدرنیسم که از هزاران سوراخ و شبکه، خود را نمایان کرده و می کند و با نافرمانی های عظیم توده ای و خودمختار که خود را از شیار شیار این سرپوش سیاه همانند اشعه خورشید، نور و روشنایی در جامعه تابانده است، نیاز به یک بازنگری جامعه شناسانه رابا اتکاء به واقعیت های موجود در ایران، ضروری می کند. جامعه شناسی آیین نیست که به آن به مثابه آیه های یک کتاب مقدس نگاه کنیم و خود را بر محور آن بچرخانیم و هر آن چه که در جامعه به طور عینی وجود دارد، انکار کرده و نفی کنیم، با این ادعا که جامعه شناسان تاکنون چیز دیگری گفته اند. جامعه شناسی نیز تز و تئوری هایی ست که از واقعیت های موجود در جوامع برخاسته اند و نه یک فرمول ریاضی که دو طرف معادله الزاما با هم مساوی می شوند، چه ما بخواهیم، چه نخواهیم.
جنبش بالقوه و بالفعل زنان
امروز نه تنها جنبش مستقل زنان در ایران به طور سازمان یافته وجود دارد، بلکه جنبش زنانی که بالقوه فعالند و هنوز مستقیما به جنبش سازمان یافته نپیوسته اند، آن چنان عظیم و برجسته خودنمایی می کنند که دیگر هیچ نیرویی را یارای نفی و یا پس زدن آنان نیست. این نیرو در دخترانی نهفته است که بیشتر از ۶۰ درصد دانشگاه ها را پر کرده اند، به طوری که رژیم مجبور به ایجاد سهمیه برای مردان شده است. این نیرو در رجوع هرروز فزاینده تر زنان به بازار کار خود را نشان می دهد که رژیم مجبور است دائما بر نقش مادری و فرزند ِ بیشتر بکوبد و کار زنان را نصفه و نیمه و محدود اعلام کند. نیرویی که ٣۰ سال تمام در مبارزه با حجاب اجباری فوران می کند. و این جنگ هم چنان تداوم داشته و هر سال قدرت بیشتری می گیرد. نیرویی که زنان را آگاه به تبعیضاتی که در خانه بر سرشان می رود، کرده و آنان را به دردست گرفتن سرنوشت خود می راند. این زنان همان خیل عضیم توده های مردم هستند که در حرکت سراسری مردم ایران در جلوی صف مبارزین، یا جان و هستی خود را از کف داده اند و یا در زندان ها بسر می برند. این ها نیروی بالقوه جنبش زنان هستند که در اولین چرخش ها به آن می پیوندند.
نیروی پایه ای و گسترده جنبش زنان نیز که هر چند هنوز به آگاهی لازم نرسیده اند و چه سازمان یافته و یا سازمان نیافته، خودی نشان نمی دهند، اما آن چنان زیر بار ستم مضاعف و چندگانه طبقاتی، جنسیتی، ملی و غیره خم شده اند که در اولین حرکت های جنبش زنان که مطالبات این قشر را نیز مطرح کرده و برایش بجنگند، به میدان آمده و نه تنها در پیشاپیش صفوف آن قرار می گیرند، بلکه تا به آخر نیز جنبش زنان را همراهی می کنند. رفع تبعیض جنسیتی، طبقاتی و قومی تنها نفعی است که آن ها می برند.
حال سئوال این جاست که اگر زنانی که به طور سازمان یافته در کنش هستند، جنبش مستقل زنان محسوب نمی شوند، پس چیستند؟ نام و لقب مهم نیست، اما نقش و تأثیر آن است که مختصات جنبش زنان را تعیین می کند. نظری وجود دارد که سازمان را تنها به شکل عمودی، هیرارشیک با سلسله مراتب و ارائه دستورات از بالا و اجراء از پایین می بیند و غیر از این هیچ تشکلی سازمان یافته به حساب نمی آید. در نتیجه برمبنای این نظر، جنبش مستقل زنان نیز که خود را به شکل افقی، شبکه ای و براساس توافقات مشترک سازمان دهی کرده و در این راه نسبتا موفق شده است، از جانب برخی نادیده گرفته می شود. این برخی ها جنبش سازمان یافته را تنها با یک یا چند شخصیت برجسته و رهبر کاریزما و به قولی “شناسنامه دار” و شفاف در بالای سر آن به رسمیت می شناسند که هر بار بیانیه ای بدهند ومنتظر باشند تا مفاد آن توسط “توده ها” اجراء شود. اما باید تأکید کرد، دیرزمانی ست که حقانیت چنین تشکل هایی زیر علامت سئوال قرار گرفته است.
تناقض این جاست ، ایده ای که وجود جنبش مستقل زنان را در شرایط دیکتاتوری ناممکن می داند، چگونه است که در همان حال وجود و حضور جنبش سبز را تأیید می کند. این سیاست یک بام و دو هوا بسیار برجسته به چشم می خورد و تنها یک هدف را دنبال می کند. جنبش مستقل زنان نباید وجود داشته باشد و درواقع نیازی به این جنبش نیست، بلکه نیرو و توان زنان باید در اختیار جنبش سبز قرار گرفته و آن را به توفق رساند.
“فمینیست های رادیکال”
چماق رادیکالیسم همیشه و همه جا بر سر فمینیست ها نشانه می رود. جنبش مستقل زنان در ایران نیز از این چماق رهایی ندارد. در این رابطه برخی تئوریزه می کنند که اگرزنان نام جنبش را از روی خود بردارند و فعالانه به دنبال اصلاح طلبان و جنبش سبز براه افتند، از عقلانیت برخوردارند و در نتیجه رژیم را عصبانی نمی کنند و سرکوب نیز نمی شوند. معلوم نیست چرا این تئوری، سرکوب ِ مردم را توسط رژیم جمهوری اسلامی از ابتدای به قدرت رسیدنش تا به امروز نمی بیند و متشکل شدن زنان در جنبش مستقل خود را، یکی از دلائل سرکوب عنوان می کند؟
این تئوری معتقد است، ابتدا همه با هم برای دمکراسی مبارزه کنیم و بعد جنبش زنان می تواند مطالبات خود را طرح کند. دولت دمکراتیک در آینده مطالبات همگان را تأمین خواهد کرد. اکنون جدایی نیافکنید و سر به زیر، همانند فمینیست های اسلامی با اصلاح طلبان همراهی کنید و مبادا این قدر رادیکال باشید که در مصاحبه های تلویزیونی خارج از کشور، روسری را از سر بردارید. بترسید از روزی که “ضد جنبش زنان” فعال شود! پس ساکت باشید و به دنبال ما روان شوید، ما درهای دمکراسی را به رویتان باز خواهیم کرد. این تئوری عجب شباهت آشکاری با شعار همه باهم علیه رژیم سلطنت و بعد فرصت برای بحث زیاد است، دارد. بحث بعد از مرگ شاه…..
چنین ایده ای غافل است از این که جنبش سراسری مردم ایران، نیرویش را اساسا از مردم وجنبش های مستقل اجتماعی کسب می کند و اگر این جنبش ها خود را مستحیل کنند، از جنبش سراسری نیز چیزی باقی نخواهد ماند، جز یک شناسنامه در بالای سر آن و یک توده گوش به فرمان در بدنه….. چنین تصویری، سال ۵۷، خمینی و مردم سر به فرمان ِ آن را به یاد انسان می آورد .
هر آن چه که جامعه شناسان برای شناسایی مختصات یک جنبش متشکل می شمارند، در جنبش مستقل زنان ایران دیده می شود. جنبش زنان واقعا موجود دقیقا همان نیروی اجتماعی است که اکنون به قدرتی مدنی تبدیل شده و یک رشته مطالبات معین دارد که در رأس آن رفع تبعیض جنسیتی جای گرفته است. این جنبش برخلاف میل حکومت دست به اعتراض می زند، سازمان گری می کند، تبلیغ و ترویج می کند، به میان خیابان و کوچه ها می رود، به درب خانه ها تلنگر می زند، چهره به چهره با زنان و مردان گفتگو می کند، ایده ها دارد، آگاهی می دهد و دیرزمانی ست که جامعه ایران به حضور این جنبش پی برده است و قدرت رسمی….؟ قدرت رسمی چه می کند؟ قدرت رسمی آن را سرکوب می کند و تا جایی که بتواندمانع پیش روی آن می شود. سرکوبی که شامل جنبش سراسری مردم ایران نیز می باشد، سرکوبی که دامن گیر جنبش کارگری، معلمی، دانشجویی و ملی و غیره نیز گشته است.
اما همین سرکوب نشانه ای ست برای این که بدانیم هنوز جنبش های مدنی بیدارند، هنوز فعال هستند و هنوز رشد می کنند.
(*) این مقاله بعد از خواندن مصاحبه با حمیدرضا جلایی پور در سایت عصرنو با تیتر “جنبش زنان و گذار به دمکراسی” ، نگاشته شده است.