اخبار روز » در چند هفته ی اخیر اقای میرحسین موسوی، ایت الله کروبی و یک گروه پنج نفره متشکل از اقایان گنجی، عطا؛الله مهاجرانی، عبدالکریم سروش، عبدالعلی بازرگان و ایت الله کدیور راه حل هایی یا خواسته هایی را مطرح کرده اند که به اصطلاح سبب برون رفت از بحران کنونی شود.
انچه جنبش سبز را ویژه می کند، حضور یک یا چند سیاستمدار خاص در جنبش نیست، بلکه حضور و نمایش قدرت مردم بی دفاع در متن خشونت های نیروهای حکومتی است. این تظاهرات های مردم بی سلاح و در برابر ان دامنه ی وسیع خشونت های اعمال شده از جانب حکومت، بار دیگر ثابت می کند که مقاومت مردمی که تنها اسلحه شان حضورشان در خیابان است تهدید ی جدی برای حکومت های مجهز به انواع وسایل نظامی محسوب می شود. انچه جنبش سبز را برای قدرتمداران تهدیدامیز می کند تنش درون حکومتی بین اصلاح طلبان و اصولگرایان نیست بلکه حضور مردم و مقاومت کردن شان است. ” اتاق فکر” جنبش سبز، نه دو یا سه چهره ی سیاسی که جمعی از مطالبات و مقاومت مردم در خیابان و خواسته های جنبش های زنان، دانشجویی و جنبش های معیشتی اصناف کارگر در طی چند سال اخیر است.
در طول چهار سال ریاست جمهوری اقای احمدی نژاد جنبش زنان در متن خمودگی سیاسی جامعه به شدت فعال بوده است. اکنون زنها در جنبش سبز، چه در تظاهرات های پر خطر خیابانی یا دانشگاهی، چه در زندان ها و بازداشتگاهها پا به پای مردان مبارزه کرده اند. مادران عزادار و داغدار که یا فرزندان شان در زندان هستند و یا به قتل رسیده اند، ساکت ننشسته اند و عزاداری ایشان در سکوت در پارک لاله هر شنبه و در مقابل، نمایش خشونت عریان حکومت علیه این مادران یکی از سیاسی ترین و موثرترین مبارزات مردمی در جنبش سبز است و رابطه ی قدرت و مردم را به خوبی نمایش می دهد. با این وجود صدای زنان در مطالباتی که از جنبش سبز مطرح می شوند، کمتر شنیده می شود.
خواسته های مطرح شده از جانب اقای میرحسین موسوی و ایت الله کروبی و گروه پنج نفره تنها به عنوان مقدمه ای برای خروج از بحران مطرح شده اند و طبیعتا قصد ان را نداشته اند که تمامی مطالبات مردم را پوشش دهند. اما از انجایی که تمرکز روی مطالبات سیاسی-اجتماعی-اقتصادی به جای تمرکز روی چهره های سیاسی و دعواهای جناحی سبب بلوغ و پختگی جنبش سبز می شوند، شاید زمان ان فرا رسیده است که زنان گفتمانی را در جنبش سبز اغاز کنند و در متن ان خواسته های خود و انچه در ابعاد وسیع تر منجر به عدالت در جامعه می شود را پوشش دهند. هرچند که مقدماتی که برای حل بحران مطرح شده اند با بخشی از خواسته های زنان همپوشانی دارند اما از انجایی که تنها مقدمه ای برای حل بحران هستند، تمامی خواسته های اولیه و ضروری زنان را در بر نمی گیرند. خشونت نیروهای سرکوبگر، کشتار، زندانی کردن توده های مردم و شیوه های نظامی گری حکومت تبعات اسفبار جسمی و روحی برای زنان جامعه به همراه دارد. خشونت حکومت سبب می شود که صدای زنان کمتر شنیده شود و در عوض مردان قربانیان قدرت که قصد حل بحران خشونت را دارند و مردانی که خشونت را روی شهروندان جامعه تمرین می کنند مقابل هم بایستند و یکدیگر را مورد خطاب قرار دهند. این میان زنانی که باتوم خورده اند، گاز اشگ اور خورده اند، زندانی شده اند، در خیابانها تحقیر شده اند، همسر یا فرزندشان زندان هستند یا کشته شده اند هم علی الاصول نظاره گر این بحث و جدل مردانه خواهند بود.
هنگام ان فرا رسیده است که جنبش زنان در ایران پا را از در خواست تغییر قوانین تبعیض امیز علیه زنان فراتر گذاشته و علاوه برتاکید بر درخواست چنین تغییراتی در قانون، باقی فاکتورهای سیاسی-اجتماعی- اقتصادی موثر در تبعیض علیه زنان را به چالشی جدی بکشاند. عدم صریح و جامع گفتمان عدالت اقتصادی، به عنوان مثال، در شرایط بحرانی اقتصاد کنونی ایران که “در ۵۰۰ کارخانه ۲۰۰ هزار کارگر از ۳ تا ۵۰ ماه حقوق در یافت نکرده اند”(۱) یکی از نقاط ضعف پیشنهاد های مطرح شده برای برون رفت از بحران است. این دویست هزار کارگری که از سه تا پنج ماه حقوق دریافت نکرده اند یا خود زن اند یا مردانی هستند که شرایط اقتصادی شان زندگی زنها را تحت تاثیر قرار می دهد. بیکاری هر کارگر میزان استیصال و در نتیجه بزهکاری و خشونت در جامعه را افزایش می دهد که دیر یا زود به همان اندازه ی خشونت حکومت، گریبان مردم را خواهد گرفت. طبعا تشکیل نهادهای مستقل صنفی و کارگری یکی از خواسته های اولیه و ابتدایی گفتمان زنان در جنبش سبز باید باشد.
یکی از عواقب واردات بی رویه و خصوصی سازی کارخانجات توسط دولت احمدی نژاد، اخراج کارگران بسیار یا دستمزدی کردن شان –در مقابل استخدام دایمی– بوده است. چنانکه ” گزارش های رسمی از افزایش ۳ درصد نرخ بیکاری در تهران خبر می دهد. طی یک ماه و نیم گذشته ۱۶۴۶ کارگر به خیل کارگران اخراجی پیوستند”(۲). این میان کمبود صدایی احساس می شود که در جنبش سبز، مشقت و سختی که این تصمیمات دولت به زندگی مردم به خصوص طبقه ی کارگر وارد می کند را انعکاس بدهد. مردم، چه زن و چه مرد، قربانیان بیکاری و گرانی هستند اما این میان در جوامعی که مردان در حوزه ی عمومی حضوری چند برابر زنان دارند –مانند ایران که امار سال ۱۳۸۵ نشان می دهد که ۳.۵ میلیون زن کارگر استخدام دایمی در برابر ۲۳.۵ میلیون مرد کارگر استخدام دایمی داشته ایم(۳) — شرایط بد اقتصادی، خشونتی مضاعف بر مردان محسوب می شود چون احساس حقارت و ناتوانی فراهم کردن در خانواده را درشان ایجاد می کند.
سالها سیاستمدار ها در رژیم های استبدادی و سرکوبگر از بدن زنها برای بیانیه ی سیاسی دادن استفاده کرده اند. گاهی برای نشان دادن انکه جامعه به سمت مدرنیسم و یا به سمت اسلامی شدن می رود و گاهی برای تظاهر کردن به انکه حفظ کانون خانواده برای حکومت مهم است. مورد اخر در شرایط بد اقتصادی زیاد اتفاق می افتد. به دلیل انکه معمولا سختی های اقتصادی که به مردم تحمیل می شود مشکلات خانوادگی را افزایش می دهد و در جوامعی مانند ایران که مردان تا حدی هنوز خود را موظف به تامین اقتصادی خانواده می دانند، این شرایط بد اغلب سبب اشفتگی و حس تحقیر شدن در مردان می شود. حکومت برای انکه به طور ساختگی این اشفتگی در خانواده را تسکین دهد یا مردان تحقیر شده ی جامعه را نوید دهد که زنان را برای انها کنترل می کند، دست به رفتارهای ضد زن که زنها را محدودتر از گذشته کند، می زند. نمونه اش دردوران اول ریاست جمهوری احمدی نژاد بسیار دیده شد. طرح هایی از قبیل طرح امنیت اجتماعی یا طرح عفاف ملی، نمونه هایی از این دست هستند که قرار است اسلامی شدن و محدود کردن و کنترل کردن زنان جامعه را به مردانی که از نظر اقتصادی ضعیف شده اند نوید دهند. در واقع جابجایی مردسالاری از خانه به حکومت یا دولت اتفاق می افتد. انواع قوانین من-در-اوردی که حتی اسلامی هم نبودند از قبیل منع پوشیدن چکمه از این دست اند. ناگفته نماند که مردانی که حکومت برای جلوگیری از اعتراض شان به شرایط بد اقتصادی زنان را برایشان به اصطلاح محدودتر می کند، خود نیز قربانی شرایط بد اقتصادی هستند و هم قربانی خشونتی که حکومت برای محدود کردن زنها در جامعه به کار می برد. استفاده ی ابزاری از نوع پوشش زنها توسط حکومت برای پیام سیاسی صادر کردن، خشونت علیه نیمی از افراد جامعه است که پیامدهایش گریبان مردهای جامعه را هم می گیرد که هرازگاهی به عناوین طرح عفاف عمومی یا امنیت اجتماعی ارامش و امنیت مردم را مخدوش می کند.
گروه دیگری از کارگران زنی که نه اتحادیه دارند و نه می توانند برای داشتنش تجمع کنند یا اگر کسی خشونتی در حق شان روا داشت به پلیس مراجعه کنند، کارگران جنسی هستند. نتیجه ی بیکاری و گرانی مسکن-پوشاک-خوراک و نبود رفاه اجتماعی سبب شده است که زنان در سنین مختلف — حتی بعضی در سنین خیلی جوان—به این نوع کارگری برای امرار معاش به ناچار رجوع کنند. در صورت هرگونه صدمه ی جسمی، روانی که به این دست از کارگران وارد شود، به دلیل انکه این شغل در ایران زیرزمینی است، مراجعه به پلیس یا گرفتن خدمات درمانی مجانی امکان پذیر نیست. به دلیل زن ستیزی موجود در جامعه ایران، این دست از کارگران زن معمولا تحقیر و خشونتی مضاعف را باید تحمل کنند. اغلب در معرض خطر اعتیاد و انواع بیماری های جسمی و روحی قرار دارند. مراکزی باید طراحی شوند که علاوه بر درمان روحی، جسمی و ترک اعتیاد، اموزش ها و مهارت های لازم به ایشان داه بشود تا انتخاب های شغلی جدید در اختیار این دست از کارگران قرار بگیرد.
برای کمک به استقلال مالی زنان باید شرایط کار کردن در خارج از خانه برایشان مهیا باشد. یکی از دلایل زن ستیزی در جوامع، بعد از انقلاب صنعتی انتقال پیدا کردن محیط کار به خارج از خانه بود. در واقع دو حوزه ی خصوصی و عمومی شکل پیدا کرد و زنان کمتری توانستند که به کار کردن ادامه دهند. ایا کارخانجات، مدارس، مراکز دولتی و غیر دولتی محل های مناسبی برای نگهداری کودکان دارند؟ یا بطور کل چطور می توان حوزه ی عمومی را برای زنان دوستانه تر کرد تا شرایط کار کردن خارج از خانه برایشان مهیا شود. این هم از دغدغه های مهمی است که گفتمان زنان در جنبش سبز می تواند پوشش اش دهد. مسلما کم کردن ساعت های کار زنان که توسط دولت احمدی نژاد در دوره ی اول ریاست جمهوری اش بطور مفصل بحث شد، راه حل مناسبی نیست چون زنان متقاضی کار به دلیل انکه ساعت های کمتری کار می کنند شانس کمتری برای برگزیده شدن خواهند داشت و اگر صاحب کار حقوق شان را کم کند به ضرر زنان تمام خواهد شد. رفاه اجتماعی از قبیل مراکز نگهداری کودکان در محل کار یا مرخصی بعد از زایمان به والدین، برای کمک به استقلال مالی زنان نیازی غیر قابل انکار است، اگرنه حضور زنان در حوزه ی عمومی کاهش پیدا خواهد کرد.
مشکل مسکن از دیگر موانع جدی بر سر استقلال زنان است. یکی از دغدغه های بجای جنبش زنان داشتن حق طلاق زنان است. علاوه بر مبارزه برای داشتن این حق باید شرایط زندگی ای شایسته پس از طلاق هم برای زنان مهیا باشد. چه بسا که حتی اگر زنان حق طلاق داشته باشند صرفا به دلیل وحشت از عواقب سخت زندگی پس از طلاق به خشونتی که احیانا علیه شان در خانه می شود تن بدهند. چه بسا که رابطه ای مریض را از ترس بی خانه شدن ادامه بدهند. طرح خانه های امن و مستقل، از خواسته های جدی زنان باد باشد کمااینکه بسیاری از اعضای جنبش زنان این موضوع را قبلا بحث کرده اند. مشکل مسکن علاوه بر این، میزان درامد خانواده ها را تحت الشعاع قرار می دهد بطوریکه درصد زیادی از درامد صرف اجاره خانه می شود و این تاثیر مستقیم روی تغذیه ی افراد و تحصیل و درمان می گذارد. در نتیجه حل مشکل مسکن و ارایه مسکن ارزان قیمت به خانواده های کم بضاعت یا زنانی که طلاق گرفته اند باید بین خواسته های مطرح شده ی زنان در جنبش سبز باشد. علاوه بر اینها خیلی از زنان پس از مرگ همسرشان به دلیل تبعیض علیه زنان در قوانین ارث، خانه شان را از دست می دهند و پس از عمری تلاش در دهه های هفتم یا هشتم زندگی شان که سن بازنشستگی محسوب می شود، مجبور به اجاره نشینی می شوند که معمولا چون توان پرداخت اجاره را ندارند وابسته به فرزندان شان یا سایر مردهای اقوام نزدیک شان می شوند. ظلمی که قوانین ارث به زنان –به ویژه زنان مسن تر– روا می دارد معمولا کمتر بیان می شوند.
نیروی هسته ای و خطر زباله های رادیواکتیو یکی از مسایل مهمی است که اینده ی زندگی مردم در ایران را تهدید می کند همانطور که در حال حاضر هم بحرانی بین المللی برای ایران ایجاد کرده است و سالها سبب شده بود که مشکلات داخلی در هاله ی تهدید ها و بحران خارجی پوشانده شوند. گفتمان زنان در جنبش سبز می تواند این سوال کلیدی را بپرسد که در صورت وقوع زلزله –-یا سایرحوادث از این دست– در این سایت های هسته ای، چه کسی جوابگوی ضایعه ی حاصل شده خواهد بود، یا اینکه این سایت های هسته ای چه میزان زلزله را تحمل خواهند کرد. با زباله های رادیواکتیو چه خواهد شد .در صورت وقوع ضایعه چه کسی مسول خواهد بود و از صدمه دیده ها حمایت خواهد کرد. اینها سوالها ی مهمی هستند که در سایه ی زورگویی کشورهای غربی به ایران برای عدم دستیابی به فناوری هسته ای گم شده اند. بطورکلی، جای گفتمان محیط زیست در جنبش زنان و سبز خالی است به خصوص که الودگی هوا یکی دیگر از شرایط بدی است که مردم در ایران تحمل می کنند و تقریبا به بخشی از زندگی روزمره مردم تبدیل شده است. خودکشی تدریجی توسط استنشاق هوایی الوده است و البته تاثیر جسمی و روحی که روی مردم در ایران می گذارد به خصوص کودکان، مسن ترها و زنان باردار هم به شدت نگران کننده است.
گفتمان زنان در جنبش سبز هم باید مبارزه و تغییر قوانین تبعیض امیز علیه زنان را در بر بگیرد هم انکه مبارزه با تبعیض اقتصادی را پوششی عمیق دهد چرا که عدالت اقتصادی در گفتمان اصلاح طلب ها وجود ندارد –هرچند که اقای میرحسین موسوی گاهی به ان اشاره ای گذرا می کنند– و در گفتمان اصولگرایان تنها در حد پوپولیسم است. ورود این نوع گفتمان توسط زنان فعال در جنبش سبز سبب می شود که دغدغه های جنبش زنان از قبیل رفع هرگونه تبیعض علیه زنان از قوانین، مورد توجه احاد مردم قرار گیرد. مشکلات اقتصادی از فراگیرترین و جدی ترین مسایل مردم در ایران هستند و هر گروهی که صادقانه این مشکلات را به زبانی ساده و یا در حد شعار روی یک تکه کاغذ در تظاهرات ها بیان کند، اعتماد مردم را به خود جلب خواهد کرد و شانس این را خواهد داشت که با صدایی بلند تر از بقیه، خواسته های عدالت طلبانه ی دیگرش را هم مطرح کند. البته به شرط انکه عدالت اقتصادی دغدغه ی جدی ان گروه باشد نه انکه به داشتن چنین دغدغه ای تظاهر کند.
گفتمان زنانه در جنبش سبز در عین اینکه باید از حق زنان بر بدن خود و ازادی انتخاب نوع پوشش زنان دفاع کند باید مبارزه با تبعیض های قومیتی و دینی-مذهبی را هم از دغدغه های اصلی خود قرار دهد. اگر امروز این نوع تبعض ها را پوشش ندهیم، کی خواهیم داد؟ تبعیض دست ساخت حکومت ایران و دو دسته کردن مردم به شهروندان خودی و غیرخودی باید به طور مکرر در گفتمان های زنان پوشش داده شود. زنان تنها به دلیل جنسیت شان از شهروندان غیرخودی جامعه اند صرف نظر از بینش سیاسی-مذهبی و محل سکونت شان. در عین حال مانند مردان جامعه، بنا به بینش سیاسی یا باورهای مذهبی شان می توانند مضاعف غیرخودی محسوب شوند.
منظور انکه زنان درد غیرخودی بودن را خوب می فهمند و می توانند علیه این دوگانه ی سیاه و سفید سازی شهروندان ایران بنویسند و بگویند. ناگفته نماند که اینروزها دامنه ی ناخودی بودن به شدت افزایش پیدا کرده است و حتی بعضی از افراد پایبند به مذهب شیعه –هم در عمل هم در اعتقاد– و افرادی که سالها بخشی از قدرت بوده اند هم ناخودی محسوب می شوند. منظور انکه اینروزها غیر خودی بودن به سکولار بودن و یا اقلیت قومی یا مذهبی بودن منحصر نمی شود. می توان غیر خودی بود، عملا شیعه مذهب بود و به نظام هم وفادار بود. در نتیجه غیر خودی بودن به یک نوع دین و مذهب خاص یا قومیت و نژاد خاص دیگر محدود نمی شود. این فرایند خودی سازی و غیرخودی سازی که موجب تفرقه میان مردم می شود و توجیه گر تبعیض و ظلم علیه غیر خودی ها ست می تواند به معضلی در حد نژادپرستی اسراییلی ها علیه شهروندهای عرب اسراییل یا سفیدپوستهای یک کشور علیه سیاه پوستان مبدل شود. فعالیت جدی و مبارزه عیله این فرایند و مفهوم باید در فهرست مطالبات مردمی باشد.
راه پیروزی جنبش سبز بالا بردن صدای درخواست سیاست های زنانه در ان است. منظور از سیاست های زنانه، سیاست های جنس زن نیست بلکه اجراگری” زنانه” است. سیاست های زنانه را در مقابل سیاست های مردانه از قبیل نظامی گری، سیاست های اقتصادی نیولیبرالی و استبداد بکار می برم. سیاست “زنانه” باید پیرو عدالت سیاسی-اجتماعی و اقتصادی در تمام ابعادش باشد. در عین حال که از ازادی بیان و مطبوعات و تجمعات، حذف شکنجه و سنگسار، حذف مقوله ای به اسم زندانی سیاسی دفاع می کنیم –که بعضی از اینها به درستی در پیشنهادهای حل بحران توسط اقای میرحسین موسوی مطرح شده اند– باید عدالت اقتصادی را هم به اینها اضافه کنیم که ازادی در جامعه ای که دران تبعیض اقتصادی عمیق وجود دارد، در نهایت منجر به ازادی برای عده ای محدود خواهد شد. درست است که زنها در جنبش سبز دیدگاههای مذهبی متفاوت دارند و میزان تحصیلات، طبقه ی اجتماعی و تاریخچه ی زندگی شان یکی نیست اما می توانند حول مقوله ی عدالت و مبارزه با انواع تبعیض متحد شوند. چه تبعیض هایی که مستقیم زندگی زنان را تحت الشعاع قرار می دهند از قبیل نداشتن حق طلاق و نداشتن حق انتخاب پوشش چه تبعیض هایی که غیر مستقیم زندگی زنان را تحت تاثیر قرار می دهند از قبیل خصوصی سازی بی رویه ی دولت و خرج های هنگفت نظامی به جای تامین رفاه اجتماعی و اموزش و درمان رایگان.
موج اعتراضی یقه ابی ها در راه است؟ :(۱) http://alef.ir/1388/content/view/51981/
موج اعتراضی یقه ابی ها در راه است؟ :(۲) http://alef.ir/1388/content/view/51981/
(3): http://www.payvand.com/news/09/feb/1110.htm