فیلم انیمیشنی “پرسپولیس”، ساختهی مرجانه ساتراپی و ونسان پارونو (Vincent Paronnaud)، همهی شرایطی که در آلمان هم به یک فیلم پرفروش تبدیل شود، داراست. چون هم از نظر موضوعی، بهروز است، (سیاستهای گروههای افراطی مسلمان در ایران) و هم داستانی جالب و گیرا را (زندگی دختری در گیر و دار رویدادهای تاریخی دهههای ۷۰ و ۸۰ قرن پیش در ایران و رویاروییاش با فرهنگ غربی در اروپا) دستمایه قرار داده است. این فیلم که از ۲۲ نوامبر در سینماهای آلمان به نمایش در میآید، از آن گذشته، در چارچوب ژانر جدیدی که به „Autofiction“ معروف شده، ساخته شده است. به علاوه، در دوبلهی آلمانی این فیلم، سرشناسترین هنرپیشهی ایرانی ـ آلمانی این دیار، یاسمین طباطبایی به جای شخصیت اصلی فیلم، مرجانه، حرف میزند. “پرسپولیس”، همچنین امسال در جشنوارهی بینالمللی کن، جایزهی “هیئت داوران” این فستیوال را به خود اختصاص داد و پس از آن به عنوان اثری از کشور فرانسه، برای جایزهی اسکار “بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان” انتخاب شده است. علاوه بر اینها، این فیلم کارتونی ۹۵ دقیقهای بر اساس زندگینامهی مرجانه ساتراپی، گرافیست و نویسندهی ایرانی ساخته شده است که آن را پیشتر به صورت رمانی تصویری، در سه جلد منتشر کرده است. تا به حال میلیونها نسخهی این کتاب که به چندین زبان ترجمه شده، در سراسر جهان به فروش رسیده است… .
مرجانه، فاتح قلب تماشاگر
… حتی اگر همهی این عوامل هم نتوانند، موفقیت “پرسپولیس” را در آلمان تضمین کنند، خود مرجانه، به عنوان شخصیت اصلی فیلم، توانایی آن را دارد که با طنز گیرا، جسارت تحسینبرانگیز و ایدههای بکر خود، قلب تماشاگر را بلافاصله پس از چند دقیقهی آغازین فیلم، تسخیر کند: او در ۴ سالگی، مثلاً، تصمیم میگیرد، به مقام خدایی برسد! و از آنجا که عاشق مادربزرگش است، قصد دارد “مقرر کند” که هیچ مادربزرگی در جهان، “دچار درد و مرض نشود”. او در ده سالگی، درحالیکه “دانشآموز مقنعه بهسر آتشپارهای” بیش نیست، میکوشد به معلم متعصبش در ایران درس آزادگی و عدالتخواهی بدهد و در چهارده سالگی، در بازار سیاه، سی دیهای گروههایی مثل ABBA و Iron Maiden را تهیه میکند و مثلاً با پوشیدن تیشرتی که روی آن نوشته Punk is not ded، برای این شیوهی زندگی تبلیغ میکند. ناگفته پیداست که مرجانه با این روحیهی عصیانگر و رفتارهای معترضانه، دائم با سپاه پاسداران و “گشتهای امر به معروف و نهی از منکر” درگیر است و باعث نگرانی و ناراحتی خانواده میشود. از آنجا که تلاشهای پدر، مادر و مادر بزرگ مرجانه، برای آنکه او را “به راه راست هدایت کنند”، موثر نمیافتند، مجبور میشوند او را در سن چهارده سالگی به “خارج” بفرستند. تنها نصیحتی که آنها هنگام پرواز بدرقهی راه او میکنند، این است: “در غرب فراموش نکن که کی هستی، مرجانه، و از کجا آمدهای”! در وین، مرجانه درست همین پند را از یاد میبرد و به همان گروهی میپیوندد که در ایران برایشان تبلیغ میکرد: پانکها.
پیآمدهای آزادیهای بیحد و مرز
مرجانه در اثر معاشرت با پانکها، با “آزادیهای بی حد و مرز جامعهی غربی” آشنا میشود؛ سیگار، مشروب، شبزندهداریهای بیپایان و گذران وقت با عشقهای بزرگ و کوچک، جزو زندگی روزمرهی او میشود. نتیجه: اخراج از مدرسه، اعتیاد، بیخانمانی. آخرین ضربه در این مرحله از زندگی مرجانه، از سوی “عشق بزرگش” بر او وارد میشود؛ مرجانه او را در بستر مشترک با دختری موبور و چشم آبی غافلگیر میکند! یأس و افسردگی، پیآمدهای پریشانکنندهی این “خیانت” برای او است که در اثر آن همه چیز را از یاد میبرد؛ حتی این که کیست و از کجا آمده است!
پس از چند ماه سرگردانی، بیماری و اقامت در بیمارستان، تنها چیزی که به خاطر مرجانه خطور میکند، شمارهی تلفن خانواده است. نتیجهی گفتوگو با مادر، بازگشت به ایران است. در تهران، گرمی اطمینانبخش آغوش خانواده و خشونت ویرانگر روابط و مناسبات سیاسی ـ اسلامی که در جریان جنگ بین عراق و ایران شدت یافته است، در انتظار او هستند.
مهاجرت دوباره و “پرسپولیس”
پیداست که مرجانه، با آن روحیهی عصیانگر و عدالتخواهانه، قادر به وفق دادن خود با این شرایط نیست. از اینرو، دوباره بار سفر میبندد و عازم “خارج” میشود. او، این بار ولی یک مدرک پایان تحصیلی در رشتهی گرافیک و طلاقنامهای هم در کیف دارد که شاهد ازدواجی شکستخورده است. پدر و مادر مرجانه دوباره در فرودگاه به او اندرز میدهند: “در غرب فراموش نکن که کی هستی، مرجانه، و از کجا آمدهای” !
“پرسپولیس”، اثری است علیه این فراموشی و برای “اصالتی” انساندوستانه که با دید انتقادی گزندهاش، خود را از افتادن به دام “ناسیونالیسمی” بیپایه و غرور کور ناشی از “ایرانی بودن” نجات میدهد. ساتراپی در این فیلم، جانب فرد و فردیت انسانی را میگیرد و با مهارت و شوخطبعی نشان میدهد که هییچ یک از حکومتهای “شرور” ایرانی، در زیرپاگذاشتن ارزشهای آزادیخواهانه و عدالتجویانه چیزی از دیگری کم نداشته است؛ گیرم یکی به نام “خاندان سلطنتی پهلوی” ثبت شده و دیگری “دولت جمهوری اسلامی” خوانده میشود.
بیان تصویری روشن؛ هدیهای برای ایرانیها
فیلم “پرسپولیس”، هرچند بر اساس رمان مصور ساتراپی ساخته شده، ولی از نظر بافت سینمایی به کلی با آن تفاوت دارد. تصاویر سیاه و سفید دوبعدی رمان در فیلم، رنگ و ژرفا یافتهاند. برای القای مفهوم، بیشتر روی میمیک صورتها کار شده تا پسزمینه. در این انیمیشن، بهطورکلی از گنجاندن آکسیون که سنت فیلمهای کارتونی هالیوودی است، پرهیز شده است. با این حال صحنههای فیلم که به خودیخود، تأثیری تابلووار دارند، با حرکات سریع و پر تحرک دوربین، از ریتمی پویا و موافق مضمون صحنه برخوردارند. این جنبههای تکینیکی، در دریافت جوایز چندی که این فیلم تا به حال به خود اختصاص داده، بی تأثیر نبودهاند. ولی از همه موثرتر، سخنرانی کوتاه ساتراپی، هنگام اهدای جایزهی “هیئت داوران” در جشنوارهی کن بود. او پس از آن که به روی صحنه رفت، گفت: «ما از هیئت داوران ممنونیم که این فیلم را انتخاب کردند. با اینکه این فیلم، جهانی است، من شخصاً مایلم آن را به همهی ایرانیها تقدیم کنم.»
توزیع فیلم “پرسپولیس” در آلمان
“پرو کینو” که یکی از معتبرترین و پرسابقهترین مرکز پخش فیلم آلمان است، مسئولیت توزیع فیلم “پرسپولیس” را در آلمان به عهده دارد. این مرکز با شبکهی گسترده و پخش وسیع خود، در جهت توفیق چشمگیر فیلمهایی که تا به حال امتیاز توزیع آنها را به دست آورده، سهم بسزایی داشته است. “پرو کینو” در آغاز تأسیس خود در ۳۰ سال پیش، تنها به توزیع فیلمهای فرانسوی میپرداخت، ولی در حال حاضر، پخش فیلمهای انگلیسی و آلمانی را هم در حوزهی فعالیت خود قرار داده است. از جملهفیلمهایی که مسئولیت توزیعش به عهدهی این مرکز بوده، “دنیای افسانهای آملی” از ژان پیر ژنه، (Jean-Pierre Jeunet)، “بولینگ برای کلمبیا”ی مایکل مور، و “با هم، کمتر تنها هستیم” از کلود بری، (Claude Berri) است. مسئول ارشد این مرکز، اشتفان هوتر، (Stephan Hutter) است که سیاست هنری و پخش فیلم این مرکز را نیز تعیین میکند. او در گفتوگویی با دویچه وله، دربارهی چند و چون توزیع فیلم “پرسپولیس” و انگیزهی انتخاب آن سخن میگوید. این مصاحبه را با عنوان “پرسپولیس، ژانر جدیدی را در عرصهی سینما ست” بخوانید!
ب. امید