روز شنبه ۳١ اکتبر فیلم « زنان بدون مردان » در هفتمین دورهی “فستیوال فیلمهای هنری” در شهر کلن به نمایش در آمد. با اینکه برخلاف استاندارد ایمنی به بیشتر از گنجایش سالن اجازه ورود به افراد داده شده بود، بسیاری بلیط برای تماشای فیلم پیدا نکردند. با این همه کف زدنهای پایان فیلم نشان از استقبال آنهمه بیننده را نمی داد و این عجیب نبود. فیلم در لابلای صحنه های هنرمندانه آن احساس زنانه ای را نشان می داد، که نه تنها برای مردان بلکه برای بسیاری از حتی زنان زیر نفوذ فرهنگ « مردباور » آشنا نبود. این نکته در کف زدنهای پرحرارت زنان ایستاده در جمعیت در متن کف زدن رسمی عمومی هم مشاهده می شد.
شیرین نشاط با همه دگرگونی هایی که به کتاب « زنان بدون مردان » شهرنوش پارسی پور داده است، آن روح و احساس زنانه شهرنوش را بخوبی به بیننده منتقل می کند، احساسی که بیشتر برای زنان ملموس است. فیلم پیوندی هنرمندانه از« دنیای زنانه » و سیاست در سبکی سوررئالیستی است.
فیلم با اینکه با ندای « اذان » آغاز می شود ولی آن احساس « بندگی » در برابر آن را به بیننده منتقل نمی کند، چون همزمان زنی پوشانیده در چادری سیاه با موهایی برهنه که به باد سپرده، بر فراز بامی در پی یا فتن راهی برای گریز از زندگی است. گویا همزمان از این ندا هم می گریزد و خود را به آغوش مرگ پرتاب می کند. تصویری هنر مندانه از احساسی زنانه در سیستم خشن مذهبی که راه دیگری برای رهایی نمی یابد.
لحظات فیلم با ظرافت دستچین شده و پرده پرده طبیعت پر رمز و راز را هم به نمایش می گذارد. گویا طبیعت ساحر جلو چشمانت رژه می روند. هیچ جمله ای و هیچ صحنه ای از نگاه موشکاف و هنر مند کارگردان دور نمی ماند. گویا شعری موجز در قالب نمایشی در آمده، شعری با پیوند ی درونی با همه وسعت مضمونی اش. روانی زنانه در یگانگی با طبیعت در بستر فیلم جاریست.
سه زن در تجاربی گوناگون در باغی به هم می رسند و زندگی تازه ای را آغاز می کنند. اولی زرین است، زنی که به اجبار تن فروشی می کرد و از این زندگی می گریزد. پناه بردن زرین به یک گرمابه عمومی و شستن بدن تا سرحد زخمی شدن پوست تن، نیاز زن به دیگر شدن را نشان می دهد. گرمابه با همه زنان برهنه و نیمه برهنه بسیار طبیعی و غیر نمایشی تهیه شده است. زنان در آن ابیکتی برای ارضای بیننده نیستند.
زرین نمایشگرهزاران زن قربانی است که به تن فروشی کشیده می شود ولی اینبار در تصویری معصومانه، که قضاوت و وجدان موجود اجتماعی را می شکند و احساس همدردی بیننده را بر می انگیزد. زرین چهره مردها را نمی بیند و در فرار از گذشته چادری کدری را پشت دیوار باغ می گذارد و تن آزار شده را از حفره ای به درون آن می رساند.
زن دوم فائزه دختر مذهبی سر براهی است که برای همه می تواند آشنا باشد. فائزه خواهان پسری می شود و در انتظار انتخاب او می نشیند و در این راه حتی به جادو و جنبل روی می آورد ولی به خود اجازه ابراز نمی دهد. فائزه هم با همه سربراهی و خویشتن داری، قربانی تجاوزی می شود و در گریز از « بی آبرویی » به باغ می رسد.
زن سوم فخری زن با ذوقی است که همسر یک ارتشی رده بالا است ودر ملال یک زندگی یکنواخت خانه داری می کند. او که ذوق شعر گفتن را در نقش همسری یک سرتیپ دفن کرده، کم کم ذوق آواز خواندن را هم فراموش کرده و تنها برای دل خود می خواند. فخری در دیدار مجدد پسری که در جوانی دوست داشت، به درون پس زده بر می گردد. سرتیپ را ترک می کند و باغ را برای ادامه زندگی دلخواه می خرد.
سه زن در این باغ به هم می رسند و در کنار هم زندگی دیگری را آغاز می کنند. در حالیکه در شهر نزدیک (تهران) ، شهر در تلاطم یک مبارزه آزادی خواهانه و ضد استعماری پریشان است. داستان « دنیای زنانه » بیگانه با زندگی اجتماعی را به خوبی تصویر می کند. دنیایی که برای بسیاری از زنان در سالهای سی و تا مدتها پس از آنهم آشناست.
تنها یک زن در این تلاطم همراه است. آنهم مونس است که بعد از خودکشی سمبلیک در ابتدای فیلم به زندگی برمی گردد و میخواهد خواست خود در تغییرات اجتماعی را شکل دهد. فیلم تصاویری حقیقی موجز و شعر گونه از تلاطم اجتماعی می دهد.
در باغ سه زن زندگی هارمونیکی دارند. احساس آنها برای بسیاری از زنان آشناست، از دنیای پر خشونت « دیگری بودن» به دنیای خود پناه بردن. به جزیره ای برای آرامش. چیزی که زنان دهه شصت در اروپا به رویای تحقق آن جنبشی را شکل دادند و ویرجینیا ولف «اتاقی برای خود» تعریف کرد. دنیایی برای با خود و برای خود بودن و هویت خود را شکل دادن، بدون دستبرد دنیای خشن پیرامون. دنیایی که بویژه بسیاری از زنان خانه دار در درون آن زندگی می کردند و یا حتی زندگی میکنند.
سه زن هریک به نیازی به این دنیا رسیدند. باغ بدون مردان به آنها مجال خود شدن میدهد. زرین پوستش می شکفد و کم کم چهره وحشت زده اش آرامشی به خود می گیرد. او در اوج رضایت از زندگی است. فائزه از تربیت مذهبی فاصله می گیرد و کم کم به خود و حتی زیبایی های بدنش توجه می کند و فخری در توهم عشقی به آواز و دنیای هنریش می پردازد. تا اینکه در کمال چنین احساسی به برگزاری یک دوره دوستانه می افتد.
زرین با شنیدن این خبر دوباره به بحران روانی گذشته برمی گردد. مهمانی با کودتا در شهر همزمان است. فخری از توهم محبوب بیرون می آید. کودتا گران به باغ حمله می کنند و فائزه در رودر رویی با محبوب خود، با اعتماد بنفسی زنانه پاسخ منفی می دهد. او در باغ از دختری سربراه و مظلوم به زنی واقف به خواست خود بدل می شود.
صحنه های کودتا و واکنشهای متفاوت در پی آن، مبارزه، تسلیم، مقاومت، خیانت، سازش و فرار طبیعی و هنرمندانه در کنار و در بستر زندگی زنها در جریان است. صحنه هایی که در تاریخ سیاسی کشورما همچنان ملموس هستند و تکرار می شوند. سیاست حضوری طبیعی و هنر مندانه در فیلم دارد. عبارات و واژه ها کم ولی گویا و دقیق هستند.
در عین نگاه بسیار زنانه کارگردان، تصویر از زنان جانبدارانه و مصنوعی نیست. زنان با ضعف ها و تواناییهای خود اما با دنیایی دیگرند. مونس تنها زن مطرح سیاسی فیلم در جریان کودتا شاهد قتل سرباز توسط دوستش می شود و برخلاف مردان همراهش با اندوه به جسد سرباز کمک می کند. او برخلاف آنها از مرگ جوان بیگانه درد می کشد و در پایانی دیگر باز از زندگی می گریزد.
شیرین دنیای زنانه را در تناقض با دنیای موجود به زیبایی تصویر می کند ودر حقیقت روح داستان شهرنوش را به بیننده می رساند. گویی فریاد خاموش هزاران زن ناشناس ازلابلای قلم شهرنوش و تصاویر هنرمندانه شیرین با بیننده حرف می زنند.
فیلم برهه ای از تاریخ ما را تصویر می کند، که بسیاری از خواستها در آن همچنان در دستورروزقرار دارند. صحنه هایی که حتی برای نسل جوان امروز هم آشنا هستند. فیلم به مبارزان راه آزادی از مشروطه تا کنون هدیه میشود. هنری پرداخت شده برازنده گردن مبارزان راه آزادی.