زبان، قدرت، جنسیت / ملیحه درگاهی

انسان شناسی و فرهنگ » تحقیقات بسیار زیادی در باب چیستی و منشأ زبان ، سیر تحولی آن ، چگونگی عملکرد آن و…صورت پذیرفته و مباحث و نظریات فراوانی در این زمینه ها مطرح شده است ولی هنوز هم کسی قادر نبوده این پیچیده ترین و حیاتی ترین مؤلفه ی تاریخ بشر را تعریف کند به صورتی که ماهیت واقعی آن بوسیله ی گفتار یا نوشتار که خود زائیده ی زبان هستند ، تبین شود.

در تعریفی کلی می توان زبان را سیستمی ارتباطی و شناختی دانست که از طریق آن مقوله بندی جهان خارج و به ذهن سپاری آن مقوله ها صورت می گیرد . می توان تعریفی دیگر از زبان ارائه داد که جنبه ی معنا گرایانه ی آن را بسیار برجسته تر نشان می دهد . هایدگر معتقد است زبان جهان انسان را تشکیل میدهد در حقیقت وی انسان را در زبان و زمان معنی می کند و هر گونه استقلال انسان را از زبان و زمان منتفی میداند( قیطوری، ۱۳۷۸ : ۱۰۵ )او زبان را حادثه ی اساسی وجود انسان معرفی می کند(صافیان ، ۱۳۷۸ : ۴۴ )از پرسشهای اساسی او این است که « وجود انسان چیست؟» او انسانیت انسان را نسبت میان او و وجود (خدا) میداند و زبان را قائم به این نسبت معرفی می کند اگر حیوانات سخن نمی گویند …به این دلیل است که چنین نسبتی را با وجود خدا ندارند(مدد پور ، ۱۳۷۵ : ۱۸۱ ) لذا از نظر برخی عرفا همه ی موجودات مظهرند و تسبیح اسمی را میکنند که مظهر آنند.( همان: ۱۶۴- ۱۷۰)

فوکو ، زبان و به ویژه متن، کلام و گفتمان را برآیند و بر گرفته از عواملی چون جهان بینی ، تاریخ، روابط قدرت و امثال آنها میداند. در زمینه ی روابط قدرت زبان ابزاری می شود در دست صاحبان قدرت برای پیشبرد اهداف خود در سطوح مختلف از بالاترین سطح بین المللی گرفته تا سطوح پایینتری همچون روابط خانوادگی و حتی یک گفتمان معمولی که به عنوان بخش جدانشدنی زندگی روزمره به شمار می رود. در طول یک گفتار نوعی رقابت وجود دارد بر سر اینکه هر یک از گویندگان تمایل دارند تعاریف مورد نظرشان و منافعی که در پس آنها نهفته است را بر بافت تحمیل کنند.در این زمینه قدرت و مهارت هر چه بیشتر و بهتر در به کارگیری قواعد حاکم بر زبان و نیز شیوه های گریز از این چارچوبها البته با در نظر گرفتن انتظارات جامعه ، بسیار تأ ثیر گذار است.استفاده از این شیوه بخصوص در امور سیاسی کاملا مشهود است به طوریکه سیاستمداران ریز و درشت با بهره گیری از زبانی گاه متناقض از زیر بار مسئولیتها فرار کرده و خرابکاریها و جنایات خود را در پوششی از زرورق می پوشانند و نه تنها مقصر دانسته نمی شوند بلکه به عنوان حامی پر و پا قرص حقوق بشر نیز به شمار می روند و به دنبال آن جایزه ی نوبل را در پاس خدماتشان در یافت میکنند.

برای استفاده از زبان قدرت عنصر «زرنگی» ( در اصطلاحی مردمی) بسیار حائز اهمیت است که این یعنی درک موقعیت ها و استفاده از بهترین ابزار زبانی متناسب با آن. گاهی لازم است فرو دست باشی تا بتوانی به اهداف خود دست پیدا کنی گاهی هم بالعکس . را بطه ی میان زبان و قدرت رابطه ای دوجانبه است و هر یک بر دیگری تأ ثیر گذار هستند ، هر کس که صاحب قدرت باشد میتواند از طریق زبان آن را بر دیگری اعمال کند قدرتی که خود میتواند ناشی از داشتن یک زبان برتر باشد. این قدر ت از طریق منزلت اجتماعی ، ثروت ، تحصیلات ، درآمدو… حاصل می شود و آنچه زبان قدرت را نهادینه می کند ساختارها هستند. قدرت و ساختار رابطه ی پویایی با یکدیگر داشته و قدر ت اساس کنش فردی و سازمان اجتماعی را تشکیل میدهد. عامل بسیار مهم دیگری که در میزان قدرت زبانی مؤثر است عامل جنسیت است . ” واژه ی جنسیت( (Gender یک مقوله ی اجتماعی و هم ساخته ( constructed) میباشد واز واژه ی جنس ( sex ) که عموما برای بیان همان مقوله فقط از دیدگاه زیست شناسی به کار میرود متفاوت است . جنسیت مشمول رفتارها ، نقش ها ، کنش ها و اندیشه های اجتماعی است که فرهنگ حاکم در هر جامعه به عهده ی دو جنس زن و مرد می گذاردو در ارتباط با نقش های جنسیتی، افکار قالبی در مورد هر دو جنس د رجامعه مشاهده می شود که دامنه انتظارات را از هر دو جنس طرح ریخته و تعیین می کند و در ارستای دو مقوله ی اخیر الذکر یعنی جنسیت و نقش های جنسیتی ، قشر بندیهای جنسیتی در جامعه پدیدار می شود که عمدتا مربوط به پاداشهایی از قبیل توزیع قدرت ، ثروت، وجه ، آزادیهای فردی و اقتصادی می شود که هر عضوی از جامعه بنابر موقعیت خود در هرم سلسله مراتبی حاضر در جامعه از آن بهره می برند” (نرسیسیانس ، ۱۳۸۳ :۹-۱۰ ) . هرگاه بحث جنسیت به میان میاید به دنبال آن موضوع نابرابری جنسی مطرح می شود که ریشه در تاریخی بس طولانی دارد . انگلس ریشه ی شکست جهانی و تاریخی جنس مؤنث را پدر سالاری و پدر تباری می داند که با شروع کشاورزی حاصل شد . از اینجا بود که مرد فعالیت های عمومی و بیرون از خانه را عهده دار شد و زن نیز به فضای محدود خانه و کارهای خانه داری و بچه داری بسنده کرد . البته لازم به ذکر است که ” تفاوت های بارز در زندگی در بخش عمومی و خانگی ( برونی و اندرونی ) و قشر بندی جنسیتی جزء جهانی های فرهنگی نمی تواند محسوب شود ” ( همان : ۶۲ ) . در هر صورت این اختلاف میان اندرونی و بیرونی شروع سناریویی بود که بر مبنای آن نسل به نسل زنها یاد گرفتند که چگونه باشند این چگونه بودن به شکلی درونی شده و به صورت جزئی از دنیای شناختی آنها بدل شد دنیای شناختی که تحت تاثیر واژه گان و زبان حاصل میشود ، به عقیده ی هگل زبانهای طبیعی دنیا به طرق مختلف پدیده هارا مقوله بندی می نمایند زیرا ، در واقع زبانها نظامهای طبقه بندی پدیده ها هستند . زبان نقش فعالی را در روند شناخت ایجاد می کند و به نظر هردر و هومبولت آنچه در تا ثیر بر نگرشهای انسان فعال است « بلوک های زبانی » یا « حوزه های مفهومی » هستند. بدین ترتیب تحت تاثیر این حوزه های مفهومی مرد و زن دو دنیای متفاوت پیدا کردند و چنانچه تحقیقات نشان می دهد طرز بیان و گفتگوی زن و مرد تفاوتهای قابل ملاحظه ای با یکدیگر دارد . مردان روابط کلامی را مسابقه ای برای کسب شأن اجتماعی میدانند که در آن یا بالا هستند و یا پایین حال آنکه برای زنان روابط کلامی راهی برای استحکام ارتباطات بین شخصی است. مردان و زنان گونه های زبانی مختلفی نیز پیدا می کنند چنانچه زنان در مقایسه با مردان از نظر برگرداندن موضوع صحبت ، قطع کردن صحبت طرف مقابل و به دست گرفتن صحبت در موضع ضعیف تری هستند و به گفته ی پاملا فیشمن در حین یک
مکالمه « مردان رقابت میکند و زنان همکاری ».

در ارتباط با بحث نابرابری جنسیتی در زبان دو دیدگاه وجود دارد :
۱-دیدگاه تسلط که عنوان میکند زنان به دلیل نداشتن قدرت و اقتدار،زبانی ضعیف و محتا طانه دارند مثلا از ناسزاهای ملا یمتر ، آهنگ مردد، بیان مطالب به صورت سؤالی یا همراه با سؤالات ضمیمه ای استفاده می کنند ولی مردان آهنگ کلامی قوی تر و تندرو تری دارند.
۲-دیدگاه تفاوت که نگرش مثبت تری نسبت به رفتار زبانی زنان دارد. در اینجا هدف مطالعه ی کارکرد زبانی زنان بر حسب شرایط خود آن است و سعی میشود بافت خرده فرهنگی که الگوی جنسیتی مربوط به کنش متقابل زبانی در آن وجود دارد را توجیه کند . در دیدگاه تسلط دوگانه ی قدرتمند/ فاقد قدرت و در دید گاه تفاوت دوگانه ی رقابت / همکاری مطرح است که در اولی مطمئنا ایجاد رابطه میان این دو کار دشوارتری است.
سیمون دوبوآر در کتاب جنس دوم خود می گوید : هنگامی که یک زن سعی میکند خود را تعریف
کند با عبارت من یک زن هستم شروع میکند ولی هیچ مردی این کار را نمیکند . این واقعیت عدم
تقارن بنیادین بین اصطلاحات مردانه و زنانه را نشان میدهد . در تعریف انسان (البته در ادبیات
انگلیسی) از واژه ی مرد استفاده می شود ونه واژه ی زن. او معتقد است که زنان در میان مردان
پراکنده شده اند ، نه تاریخ دارند و نه انسجام، آنها بر خلاف سایر گروه های تحت ستم ، در کنار
یکدیگر جمع نشده اند و در رابطه ی نامتوازن با مردان قرار گرفته اند ، مرد همان شخص است و
زن همان دیگری . او در جایی میگوید :از رشد زبان زنان جلوگیری به عمل آمده است ، در فرهنگ
و جامعه شناسی زبان زنان به عنوان دیگری به کار برده شده است نه به عنوان خود.
هلن سیکوس از منتقدین ادبی فمنیسم فرانسه تنها جایگزین در مقابل حاکمیت مردانه را ساخت
زبانی زنانه میداند که نشانگر تفاوت در جنسیت است. « زن باید بتواند خود را از سانسور رها کند
وشایستگی ها، تمناها و قلمرو پهناور هستی خود راکه مهر وموم نگه داشته شده است بازیابد»
به اعتقاد او سنت پدر سالاری توانسته است صدای زنان را از آنان بگیرد و در آنها احساس گناه
بوجود آورد واین زنان هستند که باید این احساس گناه را از خود دور کنند. به نظر او زن باید زبانی
برای خود بوجود آورد که درونش را نشان دهد .

نقد فمنیستی فرانسه امروز معتقد است که خلق زبان زنانه را باید در زمینه ی روشنفکرانه ای آن
دید زیرا تغییرات قدرت زبان همیشه بخشی از برنامه های روشنفکرانه هستند . به اعتقاد آنهابرا-
ی مردان زبان اهرم مرکزی بوده که توسط آن دنیا را به خود اختصاص داده اند و با به کار بردن معا-
نی زبانی زن را استثمار کرده اند . منتقدین فمنیسم فرانسه با استفاده از ساخت شکنی توجه
خود را بر روی زبان قرار می دهند و مکانیزمها ی باز دارنده ی زبان پدر سالار را افشا میکنند و در
هم میشکنند آنها نقش زبان در ادبیات و معرفی زبان زنانه و مردانه در آن را اساسی میدانند .
حال در اینجا باید این سؤال الیگاری را مطرح کرد که « یک زن با زبانی که ضد زن! است چگونه
می تواند صحبت کند و یا حتی فکر کند؟» زبانیکه متکی به مفاهیم جنسی است و به عبارتی
جنسیت زده است. به گفته ی تر لینگ براگین زبانی جنسیت زده است که کابرد آن تمایزی بی-
ادبانه ، نامربوط و یا نا عادلانه در میان دو جنس بوجود آورده یا ترویج کند .زبان جنسیت زده تاثیری
طولانی مدت و منفی بر اجتماع پیرامون خود میگذارد ، گروهی که در جامعه فرادست بوده و قدرت را به دست دارند می کوشند با کنترل زبان همچنان وضعیت را به سود خود حفظ
کنند . زنان در چنین جامعه ای تصویری کلیشه ای و منفی از خود دریافت می کنند واین بر انتظارات مردان و خود آنها از آنچه شایسته ی زن است تاثیر می گذارد. میلز دو دیدگاه در باره ی جنسیت زدگی در زبان مطرح میکند یکی اینکه جنسیت زدگی در زبان با ارائه ی الگوهای واجد مرکزیت دوگانه اندیشه موجب خلق جامعه ی جنسیت زده میشود و دیگر آنکه جنسیت زدگی در جامعه خارج از حوزه ی زبان وجود دارد و زبان صرفا بازتابی از جنسیت زدگی نظام اجتماعی است
طبق نظر اول با اصلاح زبان میتوان به مرور جامعه را اصلاح کرد ولی طبق دیدگاه دوم اصلاح زبانی
سودی ندارد.

در زبان فارسی البته به میزان آنچه در زبان انگلیسی و عربی دیده می شود شاهدجنسیت
زدگی آن هم به گونه ای ساختارمند نیستیم . چنانچه می دانیم در زبان انگلیسی واژه ی Man” ” با حرف M” ” به معنای مجموعه ای از انسان هاست و ضمیر ” he ” نیز بر فردی مجهول و به عنوان جانشینی برای ” one ” به کار برده میشود . در حالیکه در زبان فارسی برای این دو مورد واژه ی “انسان ها” و ضمیر”او” را داریم که برای هر دو جنس یکسان است . حال سؤال اینجاست چرا با نبود یک چنین پیش زمینه ای برای جنسیت زدگی در زبان چرا زبان ما سرشار از واژه ها و عباراتی است که حاکی از نابرابری جنسی در جامعه هستند؟ واژه هایی مثل جوانمردی ، مردی و منزل ضعیفه ، کلفت و …که در مدح و ستایش مردان بوده و زنان را سطحی نازل تر معرفی می کنند

عباراتی چون زن گرفتن ، زن طلاق دادن ، به خانه ی شوهر رفتن ، شوهر کردن و یا شوهر داری
نیز از این جمله اند . اغلب فحش های جنسی که در کوچه و خیابان به طرز تأسف باری ، عادی، بر سر زبانها جوانه می زند ارتباط مستقیم با مادر و خواهر دارند و البته اگر این انسان های «برومند» بدانند که شخص مورد لطف ، زن هم دارد پای زن او را هم به میان می کشند و او را نیز از یک سلسله کارهایی که تا به حال خوابش را هم ندیده ، عبور می دهند . اگر این امر حاکی از نظامی پدر سالارانه است در نتیجه بایستی به مرور زمان و با کمرنگ تر شدن پدر سالاری ، کاهش می یافت ولی میبینیم باز هم از این چنین عباراتی استفاده می شود و برتعداد فحش ها و جک های جنسی که مرتب زنان را شرمنده میکنند، افزوده میشود فحش هایی که در زمان لوتیان و پهلوانان قدیم در اوج پدر سالاری تنها در حد نامرد بودن و ناجوانمردی و از این قبیل بودند واگر اکنون در اوج عصبانیت، شخص خاطی را ناجوانمرد خطاب کنی در حالیکه قطره ای اشک ندامت بر گوشه ی چشمانش نقش بسته، ضمن عذر خواهی ، از شما تشکر هم می کند. دلایل زیادی در
ارتباط با این مسئله می تواند وجود داشته باشد که از عهده ی این مبحث خارج است. تنها به
همین مقدار میتوان بسنده کرد که زبان ما از لحاظ ریشه ای جنسیت زده نیست و باید فرهنگ
حاکم بر جامعه را از طرق مختلف فرهنگ سازی مورد اصلاح قرار داد.

منابع:
صافیان ، محمد جواد ، « تفکر و شعر و زبان در نظر هایدگر » ، نامه ی فرهنگ ،
شماره ی ۴ ، ۱۳۷۸
قیطوری ، عامر ، « زبان نشانه و معنی » ، نامه ی فرهنگ ، شماره ی ۴، ۱۳۷۸
مددپور ، محمد ، دیدار بینی ، دفتر مطالعات دینی هنر ، ۱۳۷۵
نرسیسیانس ، امیلیا ، مردم شناسی جنسیت ، نشر افکار ،

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *