تجاوز جنسی در زندان: تبدیل بدن از خاستگاه لذت به قرارگاه وحشت / مژگان کاهن

گویا » دو روز پیش سایت تایمزآن لاین در گفتگویی که با “اردشیر”(نام مستعار) جوانی که در زندان مورد تجاوز قرار گرفته است، بار دیگر شقاوت این عمل غیر انسانی را به نمایش گذاشت. تجربه ی مورد تجاوز جنسی واقع شدن، تجربه ای است که می تواند ضربات شدید روانی بر فرد وارد کند. زیرا در لحظه ی فاجعه، تمام مکانیسم های دفاعی روانی ما مختل و حتی فلج می شوند. هر چند همه ی ما ممکن است که در موقعیت هایی قرار بگیریم که اضطرابی شدید در ما ایجاد کند. ولی معمولا سیستم روانی ما قادر است وقتی اوضاع بیرونی به حالت اولیه برگشت، درون ما را نیز به حالت عادی بازگرداند. چیزی که تجربه ی “اسیب دیدگی روانی” را با تنش های دیگر زندگی متمایز می کند این است که:
به دلیل هولناک بودن تجربه، تمام مکانیسم های دفاعی روانی فرد فلج می شود و چون سیستم روانی نمی تواند از خود دفاع کند، این واقعه قادر است در فرد اثراتی عمیق بر جای بگذارد. برای همین است که اردشیر هم مثل بسیاری از قربانیان تجاوز از تمایلش به خودکشی و احساس بیگانی با بدنش و دنیای اطرافش صحبت می کند.
در حقیقت تجاوز گر با عملش، بدن را که کانالی برای رسیدن به لذت است، تبدیل به “بیگانه ای”می کند که تنها ارتباطش با ما، القا مداوم وحشتی هولناک به “خودی ” است که دیگر ماهیتش را نمی شناسیم.
وقتی تجاوز جنسی بعنوان ابزاری برای شکنجه تبدیل می شود، ماهیتی به مراتب هراس انگیزتر به خود می گیرد. چرا که اگر در تجاوزات جنسی متداول هدف اغلب سواستفاده جنسی است، در اینجا نفوذ به حریم خصوصی فرد، در جهت این است که بطور آگاهانه بر سیستم روانی او و هویت فردی اش آسیب زده شود. و اینکه هدف بطور مستقیم اختلال ایجاد کردن در روان فرد است، باعث می شود که نتایجش از تجاوزات متداول بسیار اسفبارتر باشد. فرد تجاوزگر (شکنجه گر) نمود سیستمی است که می داند نمی تواند به حوزه ی فکری و ذهنی افراد تسلط کامل پیدا کند و از تجاوز به نوعی برای به تسلط در آوردن فرد از طریق دخول و نفوذ در بدنش استفاده می کند.
یکی از اهداف اصلی در اینجا ایزوله کردن فرد و جدا کردنش از گروهی است که به آن تعلق دارد.چون تجاوز فرد را در موقعیتی قرار می دهد که برای حفظ تمامیت جسمی اش، از ایده ها، از گروه و از اهدافش دست بر می دارد و در خود فرو می رود.
تجاوزگر به نوعی نشان خشونت خود را در بدن قربانی حک می نماید و آن با درونی کردن ترس در اعماق وجود اوست. این گونه تجاوز نه همیشه برای وادار کردن فرد به حرف زدن بلکه در بیشتر موارد برای فرو غلطاندن او در سکوت می باشد.
نکته ی مهمی که ذکر آن لازم است این است نه فقط خود عمل تجاوز، بلکه کلام شکنجه گر در حین عمل نیز نقش عمده ای را در هراس انگیز بودن و مخرب بودن آن بر روان فرد دارد. این صداها جزو جدایی ناپذیر واقعه می شوند و گاهی تا مدت ها در فرد انعکاس پیدا می کنند.
یکی از دلایل استفاده از تجاوز و خشونت جنسی بعنوان ابزار شکنجه، استفاده از آن برای شکستن تابوها و ممنوعیت های فرهنگی است. در حقیقت با قرار دادن فرد در موقعیتی که تابوهای فرهنگی شکسته می شود، سعی می شود به گونه ای او را از ارزش های فرهنگی، اجتماعی که او را به گروهش متصل می کنند جدا کنند. هدف اصلی همانگونه که گفتیم ایزوله کردن فرد است. این ابزار در کشورهای دیگر نیز که شکنجه در آن وجود داشته است بسیار مشاهده شده و نه تنها بصورت تجاوز جنسی بلکه بگونه های دیگری نیز شاهد آن بوده ایم. بعنوان مثال فرد دست و پا بسته را روزهای متمادی در مقابل پیکر عریان مادرش قرار می دهند. مثال غیر جنسی شکستن تابوها بعنوان ابزار شکنجه، را در چین دیده ایم که برهمن های گیاهخوار را وادار به خوردن گوشت می کرده اند (۱). این کار هر چند به نظر ممکن است خیلی شبیه شکنجه نباشد، ولی همانطور که گفتیم هدفش ایجاد احساس جدایی فرد از گروهی است که به آن متعلق است. این گروه می تواند گروه فرهنگی، سیاسی، انقلابی یا مذهبی باشد.
مثالی از شکستن این تابوها در گفتار اردشیر که در تایمز نقل شده است را در زیر می آورم:
“به ورودی های جدید دستور دادند که لخت بشوند و به خط بیاستند. دو بسیجی با باتون به بیضه های آنها مالیدند و با “آشغال” خطاب قرار دادن آن ها می گفتند: “آره…تخمای سربازهای پیاده نظام موسوی …”
در این مثال استفاده از کلام برای ایجاد اختلال روحی افراد نیز مشاهده می شود. آن ها سعی دارند همزمان به احساس تعلق گروه و هویت فرد صدمه بزنند.
یکی دیگر از تفاوت هایی که ” تجاوز به عنوان ابزار شکنجه” با “تجاوزهای متداول” دارد کادری است که در آن تجاوز صورت می گیرد. نکته ی اولی که در این ارتباط باید گفت این است که این عمل اغلب در بازداشتگاه ها صورت می گیرد و فرد در اکثریت موارد بعد از تجاوز در زندان باقی می ماند در صورتی که در بسیاری موارد متداول فرد بعد از تجاوز به آغوش خانواده و دوستانش باز می گردد. و حمایت و حضور آن ها در درمان فرد نقشی عمده بازی می کند. این ماندن در زندان و بعلاوه در معرض خشونت باقی ماندن، تاثیرات تجاوز را بسیار افزایش می دهد.
نکته ی بسیار مهم دیگر که در بیان تفاوت های این دو گونه تجاوز لازم به ذکر است این است که در موارد معمول، اینکه فرد می تواند پیگیری قانونی کند نیز نقش مهمی در تسکین او ایفا می کند. در صورتی که تجاوزهایی که در بازداشتگاه ها صورت گرفته، در کادری بوده است که معمولا نمودی از “قانون” باید باشد و اضافه بر آن عاملان آن نیز “ماموران قانون” بوده اند.
مسئله مهم دیگر آنکه همانطور که همه ی روانشناسان متفق النظرند، فرد قربانی احتیاج مبرمی به فهمیده شدن توسط دیگران دارد. اما در ایران مقامات مسئول بطور مدام سعی در انکار وقایع و حتی از میان بردن اسناد تجاوزات و نیز دستگیری مدافعین این افراد را دارند. این نیز عاملی است که به افزایش احساس ناایمنی در قربانیان تجاوز، منجر می شود.

تاثیرات روانی تجاوز

تجاوز جنسی، اثرات گوناگونی می تواند در روان فرد باقی بگذارد. عمده ترین این اثرات احساس بیگانگی است که فرد با بدن خود و نیز با دنیای اطرافش می کند. در سخنان بسیاری از افرادی که قربانی تجاوز بوده اند، این بیگانگی را مشاهده می کنیم. در بین سخنان کسانی که تجربه ی لحظه ی تجاوز را بیان کرده اند، یک نقطه ای مشترک به چشم می خورد و آن اینکه فرد احساس می کرده که بدن او از او فاصله می گیرد و او از بیرون شاهد نگاه کردن این جسم وحشت زده است. اردشیر این تجربه ی خود را اینگونه بیان کرده است:
“در این لحظه من فکر کردم که من خودم نیستم. من احساس می کردم که خاموش شدم و از بدنم جدا شدم”.
در حقیقت دستگاه روانی فرد، سعی می کند برای حمایت از خودش، خود را از بدن جدا حس کند. گویی این بدن متعلق به شخص دیگری است. بدین ترتیب سعی می کند بنوعی از این تجربه ی دردناک فاصله بگیرد. متاسفانه این مکانیسم در فرد بعد از حادثه نیز به وجودش ادامه می دهد و قربانی این احساس بیگانه بود با بدنش را تا مدت های مدید باخود حمل می کند.
فرد در خیلی مواقع با احساسات خود نیز قطع ارتباط می کند. یعنی در مقابل هر چیز که بتواند بدنش را مرتعش کند بی تفاوتی نشان می دهد. یا بعکس دچار عکس العمل های شدید عاطفی می شود.(همه اش گریه می کند یا مثلا با اطرافیانش برخوردهای خشونت آمیز می کند.)

احساس بیگانگی با دنیای اطراف

تجربه ی تجاوز جنسی در زندان بگونه ای، تجربه ی عبور از کنار مرگ است. زیرا فرد مورد تجاوز این حس را دارد که تجاوزگر قصد کشتن او را دارد. این واقعه ی دهشت انگیز باعث می شود که شخص دنیای اطراف خود را دیگر نه بصورت پیش، بلکه بعنوان “دنیایی خطرناک” حس کند. بسیاری از قربانیان این نوع خشونت جنسی، اظهار می دارند که دنیا در نگاهشان جور دیگری شده است. بخاطر همین است که مثلا ممکن است با صدایی جزئی از جا بپرند.
از عوارض دیگر می توان عدم توانایی انجام کارهای روزمره، احساس آلوده بودن، احساس گناه، گریز از اجتماع و سردمزاجی در زنان و ناتوانی جنسی در مردان را نام برد.
در مردها، شاهد صدمه ای شدید به هویت مردانه شان و تصویری که از خود به عنوان مرد دارند، هستیم. اینکه نتوانسته اند از خودشان دفاع کنند نیز می تواند درآنها احساس عصبانیت و تنفر شدید از خود را ایجاد کند.
اگر این خشونت جنسی با دخول مقعدی نیز همراه باشد، احتمال اینکه مرد دچار مشکل هویتی شود را بیشتر می کند. زیرا در بسیاری از فرهنگ ها، مورد این عمل واقع شدن، در مقابل مردانگی قرار می گیرد.
در مجموع از یک بعد جنبه ی خشونت واقعه و از بعد دیگر مسئله منفعل و ناتوان بودن در آن لحظات، می تواند مرد را دچار افسردگی شدید و همانطور که گفتیم مشکلات جنسی کند. او ممکن است انعکاس خشونتی که متحمل شده است را بگونه ای در رابطه با اطرافیانش به نمایش بگذارد.
در مجموع می توان گفت مورد تجاوز واقع شدن در بسیاری موارد باعث می شود فرد در رابطه با جنس مخالف نیز مشکل پیدا کند و نه تنها از لحاظ جنسی بلکه در نوع ارتباط برقرار کردن با او نیز این صدمه ی روحی انعکاس پیدا کند.
باید یاد آور شویم میزان تجاوز جنسی به مردان در دنیا چندان هم کم نیست. در درگیری های نظامی و قومی همیشه مواردی از این تجاوزات به چشم می خورد. در زندان های کشورهایی که در آنها شکنجه وجود دارد نیز این نوع خشونت و سایر خشونت های جنسی مثل شوک الکتریکی وارد کردن به آلت تناسلی مرد را می توان مشاهده کرد. در طول تاریخ این نوع خشونت ها برای تحقیر فرد، نشان دادن قدرت شکنجه گران و خورد کردن هویت فرد بکار گرفته شده است .
معمولا به دلایلی که ذکر شد، بسیاری از مردها این راز را برای خود نگه میدارند.
بحث بالا به ما نشان می دهد که علم روانشناسی نیز مثل سایر دانش ها می تواند توسط تبهکاران مورد سواستفاده قرار بگیرد. در حقیقت طراحان شکنجه، به نوعی سعی می کنند ترس هایی که بطور ناخودآگاه در فرد وجود دارد را بیدار کنند و آن نه تنها از طریق شکنجه، بلکه همانطور که گفتیم با استفاده از کلامی که با آن آمیخته می شود. بعنوان نمونه همزمان کردن شوک الکتریکی به آلت تناسلی با جمله هایی از نوع “دیگه تموم شد.هیچی از مردی برات باقی نذاشتیم” . دقیقا بیدار کردن هراس های ناخودآگاه فرد را در نظر دارد.

چگونه به قربانیان تجاوز می توانیم یاری کنیم؟

نقش اطرافیان در بهبود فرد عاملی بسیار مهم است. تجربه نشان داده است که حمایت عاطفی و گوش دادن فرد، کمک بسزایی در تسریع درمان او دارد.همزمان شاید بهتر باشد که از چند نوع برخورد در قبال آنها احتراز کنیم.
– به هیچ وجه نباید آنها را مورد شماتت قرار داد. از گفتن جمله هایی از این دست باید خودداری کرد:
“هزار بار گفتم نرو تو خیابون تظاهرات. بیا! اینم نتیجه اش! حالا بکش! خودت به کنار، به آبروی ما فکر نکردی؟” (این همان چیزی است که “داغ کردن زخم” می گویند نه “التیامش”!!!)
– همزمان نباید قضیه را کوچک جلوه داد و به فرد القا کرد که اینقدرها هم مهم نیست. زیرا فرد احساسات منفی خود را در خود پنهان نگه می دارد و بر احساس تنهاییش افزوده می شود. باید به او نشان بدهیم که گذر از این حالات طبیعی است و با حضور گرم خود آماده ی شنیدن حرف هایش باشیم. البته بدون اینکه او را مجبوربه حرف زدن کنیم. برخی افراد بر این باورند که اصلا نباید از این گونه وقایع با قربانی حرف زد و باید گذاشت که فرد به مرور زمان آن را به فراموشی بسپارد. اما لازم به یاد آوری است که نه تنها همانطور که توضیح خواهیم داد حرف زدن جزئی از روند درمان است، بلکه ما باسکوتمان ممکن است به او اینگونه القا کنیم که از او شرم داریم یا به گونه ای او را سرزنش می کنیم.
اهمیت یاری دادن به شخص در بیان تجربه ی دردناک تجاوز از این لحاظ حائز اهمیت است که فرد قربانی تجاوز اغلب این حادثه را تنها بصورت “تصاویری هولناک” در ذهنش ثبت کرده است و این تصاویر را به عنوان یک تهدید درونی زندگی می کند. چیزی که باعث می شود بطور مدام در معرض اضطراب های شدید واقع شود. در نتیجه مهم است که به فرد کمک کنیم این تصاویر دهشتبار را در کلام جا دهد. سعی فرد در به کلام آوردن این تصاویر درهم ریخته و رعب آور، به میزان زیادی می تواند این رنج درونش و ترسی که با آن آمیخته شده است را، کاهش دهد.
همانطور که گفتیم از نتایج تجاوز احساس تنهایی و جدایی از آدم هاست. حس “شنیده شدن” به فرد اطمینان می دهد که به “جامعه ی انسانی” تعلق دارد.
خوشبختانه در حوادث اخیر نقش مثبت رسانه های غیردولتی و نیز اینترنت این امکان “شنیده شدن” را برای تنی چند از قربانیان تجاوز بوجود آورد.
فیلم های مستندی که آقای رضا علامه زاده در یوتوب قرار داده اند مثال خوبی هستند. در این فیلم ها قربانیان تجاوز ها را می بینیم که از تجربه ی اسفبارشان می گویند. اینکه این افراد قریب به دویست هزار شنونده داشته اند (که بدون درخواست فرد قربانی، خودشان تصمیم به شنیدن گرفته اند) و نیز کامنت های بیشمار که نشانی از همدری و خشم “این شنونده ها” در قبال آن حوادث هولناک است، بطور قطع بگونه ای احساس فهمیده شدن را در این افراد ایجاد می کنند و در بهبودشان نقش بازی می کند.
از طرفی اینکه با حرف زدن از تجربه ی تلخشان احساس می کنند در قبال جامعه شان و سایر قربانیانی که هنوز قدرت کافی برای بیان دردهایشان را ندارند، کار مثبتی انجام می دهند نیز به آنها کمک بزرگی می کند. آنها در حقیقت راهی برای معنا بخشیدن به رنجشان یافته اند و آن آگاه کردن جهانیان و نیزجرات بخشیدن به قربانیان خاموش است. یعنی از این تجربه ی هولناک به نوعی راهی برای بازگشت به زندگی و معنا بخشیدن به آن یافته اند. این پدیده ایست که در روانشناسی به آن résilience می گویند و به این مفهوم است که فرد می تواند قادر باشد که در شرایط دشوارو ناامن نیروها و توانایی های خود بسیج کند و از آسیب روانی که دیده است در جهتی مثبت که نهایتا تعالی او را به همراه دارد، بهره جوید.

مژگان کاهن – روانشناس

mojgankahen44@yahoo.fr

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *