[وبلاگ مسئله ای به نام “حجاب”->http://hejab-diary.blogfa.com/] : اصلا یادم نمی آید اولین باری که زنی را با روبنده دیدم، کجا بود؛ باید خیلی کوچک بوده باشم، شاید در قم، شهری که سالی یک بار برای دیدن خاله مادرم که بعد از ازدواج ساکن آنجا شده بود و بعدها، به رسمی قمی ها، چهار دخترش را در سن چهارده سالگی، وقتی من در مدرسه راهنمایی دنبال پیدا کردن کتابهایی بودم که به سئوالاتم درباره روابط جنسی جواب دهد، شوهر داد. شاید هم در تهران، در محله ای قدیمی که خانه مادربزرگ و پدربزرگم بود، اولین بار دیدم زنی تمامی بدنش را با چادر سیاه و صورتش را با روبنده پوشانده است. همه چیزی که از کودکیم به یاد دارم این است که در تمامی موارد نادری که در کوچه و خیابان با چنین زنی مواجه می شدم، احساس اولیه ام ترس بود؛ انگار چیزی در دلم فرو می ریخت و بعد، این احساس جای خود را به کنجکاوی شدیدی درباره صورتی که پشت روبنده پنهان شده بود می داد. یادم می آید آنقدر زن روبنده پوش را نگاه می کردم تا حدس بزنم مثلا چشمانش چه رنگی است، دماغش چه شکلی است و چیزی که برایم خیلی مهم بود این بود که زیبا است یا نه.
با این همه، آنقدر این زنان روبنده پوش در زندگی اجتماعی حضور کمی داشتند که برای من کودک، هیچگاه موضوعی جدی برای فکر کردن نبودند. بعدها، در سفر به مکه با تعداد زیادی زن روبنده پوش مواجه شدم که برای حج آمده بودند و یا در مکه زندگی می کردند. آن موقع دیگر بزرگسال بودم و از آدم سراپا سیاه پوش نمی ترسیدم اما کنجکاوی اینکه زن پشت پوشیه چه شکلی است به جای خود باقی بود؛ هرچند در عربستان پاها و دستهای زنان روبنده پوش، تنها بخشی از بدنشان که قابل دیدن بود بیشتر توجهم را جلب کرده بود. از اینکه پاهای زنی لخت بود، ناخنهای پا و دستش را لاک زده بود و از انگشترهایش حدس می زدم چهره زیر روبنده، جوان است یا پیر، حجابش اجباری است یا به سرش کرده و…و چقدر معنی داشت ناخنهای مانیکور کرده و لاک زده ای که در دمپایی لاانگشتی، وسط آن همه سیاهی جلوه گری می کرد!
با همه اینها، روبنده هنوز موضوعی جدی برایم نبود؛ موضوعی بود مربوط به برخی از زنانی که به من نزدیک نبودند. اما این موضوع، وقتی برایم جدی شد که پیش از شروع به نوشتن این وبلاگ، جستجوی مفصلی در مورد موضوع حجاب در اینترنت کردم، با تعداد زیادی وبلاگ یا نوشته مواجه شدم که نه تنها از واجب بودن پوشیه زدن دفاع می کردند بلکه از تجربه شخصی خود یا زنان دور و بر خود درباره پوشیه می نویسند. موضوع، دیگر چند زن سنتی یا به دنیا آمده در خانواده های بسیار سنتی یا “زن آخوند” نبود، مساله، مربوط به زنان جوانی بود که از ابزار مدرنی مانند اینترنت استفاده می کردند و نه تنها خود، روبنده می زدند، که از واجب بودن آن برای همه زنان دفاع می کردند. نمی خواهم بزرگنمایی کنم، نمی خواهم بگویم همه زنهای مذهبی در قم و خیلی از آنها در تهران روبنده دارند یا دارند درباره روبنده زدن فکر می کنند، اما به نظر می رسد تعداد آنها نسبت به قبل خیلی بیشتر شده است.
گاهی اوقات در مرکز شهر تهران، جایی که محل رفت و آمد اصلی ام است زنی را می بینم که صورتش را با پارچه مشکی نازکی، از جنس شالهای ساده نازک که خیلی ها تابستان سر می کنند، پوشانده است. کفشهایش، تنها بخشی که نشانی از هویت انسانی او دارد، هرچند اگر همین چادر و روبنده را هویت او ندانیم که البته هست، نشان می دهد گدا نیست که گوشه خیابان نشسته و محض حفظ آبرو چادرش را کشیده باشد توی صورتش ی صورتش را با روبنده پوشانده باشد. می خواهم بگویم گرایش تازه ای در حال پدید آمدن است. طبیعتا با دختران طلبه، که به یمن گسترش بسیار زیاد تعداد حوزه های علمیه خواهران، در آمارهای رسمی، ۴۰ هزار نفر هستند، با زنان روحانیون، زنانی که فارغ التحصیل حوزه هستند و به عنوان “مبلغه” فعالیت می کنند، شروع شده است اما بدیهی است کار به اینجا ختم نمی شود. این گرایش با شکل دیگری در میان دختران بسیجی در حال افزایش است. در عکسهای اخیر تظاهرات آنها برای اعتراض به جنگ غزه، می بینیم که از چفیه به شکل روبنده استفاده کرده اند برای پوشاندن تمام صورت به جز چشمها.
راستش روزهاست دارم به این موضوع فکر می کنم که چرا چنین گرایشی ایجاد شده و دارد روز به روز قدرت بیشتری می گیرد؟ چرا در حالی که به نظر می رسید از نظر تاریخی، فقها از مرحله ای که کل بدن زن و حتی صدای او “عورت” است گذشته اند و نظریه آیت الله مطهری مبنی بر اینکه پوشاندن صورت، جزو حدود حجاب محسوب نمی شود، در مقابل نظر فقهای قدیمی تر، تبدیل به جریان اصلی فقهی شده است، در سالهای جدید فتاوایی از پرمقلدترین مراجع تقلید منتشر شده که با این استدلال که اگر بیم فتنه برود، نه تنها پوشاندن همه بدن که پوشاندن صورت هم لازم است و نیز فتاوای صریح تری که روبنده را سنتی اسلامی می دانند و زنان را به استفاده از آن تشویق می کنند، صادر شده است؟ ایا این جریان اجتماعی-فقهی که حتی با حدود حجابی که از سوی دولت تبلیغ می شود هم یکی نیست، یکی از نتایج قطبی شدن جامعه است که گرایش های افراطی را در دو سو تقویت می کند؟
از نظر من، رشد تدریجی استفاده زنان از روبنده، روی دیگر سکه عملهای جراحی زیبایی صورت است که به شکلی بیمارگونه میان زنان طبقه متوسط شهری رایج شده است. در هر دو گرایش افراطی، که ظاهرا خیلی با هم متفاوت به نظر می رسند، زن چیزی بیش از یک موضوع جنسی (Sex Object) نیست؛ بنابراین یا تهی از تمامی ویژگی های مشخصه انسانی، که صورت، یکی از مهمترین آنهاست ظاهر می شود و یا تمامی اجزای صورت خود را به قصد نمایش هر چه بیشتر زیباتر و سکسی تر بارها و بارها به تیغ جراحی می سپارند. در هردو، زن، از ماهیت انسانی خود تهی می شود. هر دو حجاب است بر آنچه هویت زن را با تمامی ویژگی های زنانه طبیعی اش می سازد؛ هرچند عملهای جراحی زیبایی، حجابی است که معمولا دیده نمی شود. حتی فمینیستهای ایرانی نیز با وجود فراگیری این پدیده، هیچگاه به آن نپرداخته اند. به همین دلیل به نظر می رسد باید به این موضوع در یک پست دیگر و به طور جداگانه بپردازم.
فقط برای چند لحظه زنی را که تمام بدن، حتی صورت خود را پوشانده، زن بدون صورت، را تصور کنید و به من بگویید از نظر شما، روبنده، چه معانی و چه نتایجی را در خود دارد؟