[میدان زنان:->http://www.meydaan.net/] خبر محبوس شدن عالیه اقدام دوست خبری بد است؛ این اولین حبس طولانی مدتی است که در سال های اخیر جنبش زنان به طور جدی با آن روبه رو بوده است، تاکنون همیشه حبس های کوتاه مدت، تنبیه، ضرب و شتم، جریمه، اخراج و … در کار بوده است، اما حبس طولانی مدت چیزی دیگر است. محبوس کردن برای مدت طولانی به معنای آن است که مبارزه با قدرت ابعادی جدی به خود گرفته است.
در این یادداشت می کوشم وجه دیگری از این واقعه را نیز تصویر کشم که به گمانم برای جنبش زنان دارای اهمیت است. در این شکی نیست که محبوس کردن یکی از بدترین خشونت هاست و جنبش زنان سال هاست که با خشونت عالیه نهادینه رو به رو بوده است. عالیه اقدام دوست نیز قربانی این خشونت است، اما اگر تاکنون «مظلوم» بوده، دیگر نخواهد بود. حبس عالیه نشانه ضعف قدرت و خشونت «عالیه» و پایان ترحم، خیریه و خباثت نهفته در آن و از اینرو واقعی شدن مبارزه زنان با قدرت است. این اقدام نشانه آن است که قدرت از چهره نقاب ترحم افکنده است.
قدرت عالیه در تمام این سال ها قصد داشته مطالبات جدی زنان و به پرسش کشیدن نظم نمادین مذکر را با «سیاست ترحم» ناچیز جلوه دهد و دست کم بگیرد. اگر چه تهدید، جدی بوده است، اما ژست ترحم و وضعیت بر آمده از آن، باعث می شد مبارزه و موضوع آن کوچک جلوه داده شود تا به این ترتیب ثابت شود که اولاً زنان «جنبش» ندارند و در ثانی اگر هم «چند نفری» شلوغ می کنند، بالأخره هر چه باشد دست آخر «زن» اند و رأفت پدرسالار نظام اسلامی و جامعه مردان در این نظام مقدس اقتضا می کند که با این «موجودات ضعیف» زیاد با خشونت رفتار نشود. صد البته این فقط ژستی تاکتیکی بوده است و مبارزه واقعی همواره در همه سطوح، در خانواده، در اجتماع و در سیاست جریان داشته است؛ آنهم چه مبارزه ای. ترحم تنها ژستی تاکتیکی، نقابی برای قدرت بود تا مبارزه خشونت بار واقعی بتواند در جای دیگر با بی رحمی هر چه تمامترادامه یابد. آنها که به طرق مختلف مجازات شده اند، سنگسار شده اند، دستگیر شده اند، مورد ضرب و شتم و توهین واقع شده اند، کتک خورده اند یا موضوع مجازات واقعی از انواع دیگر بوده اند، می دانند که ترحم قدرت عالیه و نقاب دلسوزی جامعه و نظام پدرسالار تنها ژست است و بس.
ترحم یکی از خبیث ترین انواع خشونت است. به معنای انکار توانایی و انسانیت طرف مقابل و به پرسش گرفتن قابلیت او به عنوان انسان است. ژست ترحم نیز از این مقوله جدا نیست. این درست که جنبش زنان در بسیاری موارد از تاکتیک ترحم برانگیزی برای الغای خشونت و مجازات به درستی بهره برده است؛ یعنی بر همان ژستی سوار شده است که قدرت با وانمود کردن به آن، قصد داشته مبارزه را کم اهمیت جلوه دهد و «خود» را به عنوان هدف اصلی این مبارزه نادیده بگیرد. این تاکتیک مفید و کارا بوده است، اما حساب باز کردن زیاد بر روی ترحم عوارض خود را هم دارد. بیش از همه باید روانشناسی ترحم را تحلیل کرد تا آن را تنها به چشم اقدامی تاکتیکی در نظر گرفت.
مهمتر از هر چیز در نظر گرفتن این نکته است که در جامعه ای که خشونت به منتها درجه وجود دارد، ترحم نیز در آن به اعلی درجه یافت می شود. ترحم در تقابل با خشونت نیست. عین آن است. ترحم بر کودکان خیابانی که عمدتاً در شکل دادن پول به آنها خود را نشان می دهد، در واقع به نوعی صحه گذاردن بر مناسبات تبعیض آمیزی هم هست که آن کودک را به خیابان رانده است. نمی خواهم بگویم که به کودکان خیابانی نباید کمک کرد و فقرا و گدایان را باید راند و بی سرپرستان را به حال خود باید گذاشت. منظور آن است که وقتی در جامعه ای میزان ترحم تا این حد بالاست، نشانه آن است که در آن جامعه خشونت تا چه حد فراگیر و گسترده است. در جامعه سالمتر، ترحم جای خود را به عدالت و مسئولیت می دهد و به انسان ها فضا داده می شود تا به عنوان انسان از حقوق خود دفاع کنند و آنچه را که تضییع شده، دوباره به چنگ آرند.
خشونت فراگیر است و از همین رو اینهمه خیریه های رنگارنگ وجود دارد. غرضم آن نیست که کاری را که همه خیریه ها انجام می دهند، به پرسش بگیرم، اما نفس وجود اینهمه خیریه برای کودکان کار، روسپی ها ( البته گاه در شکل خانه های عفاف)، بر جای ماندگان، افغان ها، دانشجوها ( در شکل ازدواج های دانشجویی)، بی سرپرستان، زنان و جز اینها دال بر وجود خشونت و تبعیض در حق همه این گروه ها است. وجود خیریه باعث می شود تا اصل آن مناسبات تبعیض آمیز هرگز به پرسش کشیده نشوند. بر عکس دال بر تثبیت و تأیید و میل به بقای آنهاست. جامعه ما در بنا کردن خیریه و امور خیریه ای استاد است و این یعنی خشونت را به اعلی درجه اِعمال و تأیید می کند. خیریه به معنای تقابل با خشونت، فقر، و تبعیض نیست، به معنای تأیید آن و خواست پنهانی و آشکار برای تداوم آن مناسبات است. خیریه و حس ترحم به عنوان زیربنای اخلاقی آن دال بر منتها درجه خشونت و خباثت است. بی جهت نیست که دولت در جامعه ما به بنگاه خیریه بدل شده است. همین دولت در عین حال مولد بیشترین میزان خشونت و تبعیض هم هست. خیریه نیست مگر خشونت و سلب انسانیت که با ترحم عرضه می شود. اگر هنوز هم تردید دارید کمی به تجارب خیریه ای بازگردید و آنها را از نو مرور کنید. همان ها که برای دانشجویان جشن ازدواج ترتیب می دهند، در مواقع دیگر آنها را به اعلی درجه می کوبند و شکنجه می دهند و می کشند. نمونه های دیگرش هم هست، همان بنگاه های خیریه ای که برای دختران جهیزیه تهیه می کنند و برای کودکان به اصطلاح چه های که نمی کنند، انتظار دارند قربانیان و مورد لطف واقع شدگان به دست و پایشان بیفتند ؛ وگرنه به ناسپاسی متهم شان خواهند کرد. بنگاه خیریه در همه انواع آن دستگاه مولد خشونت است.
در عین حال باید این نکته را نیز در نظر داشت که آنکس که ترحم می کند، در واقع خود شایسته ترحم است و به بیانی دیگر ترحمی را که انتظار دارد بر او روا داشته شود، فرافکنی می کند. می توانم نمونه هایی را بر شمرم. به گدایی از سر دلسوزی پول می دهیم. اگر به آن احساس بازگردیم، متوجه می شویم که دلسوزی، ما را به دادن پول وا نداشته است، مهمترین انگیزه این اندیشه است که چنانچه در جای او بودیم، دوست می داشتیم با ما به مهربانی رفتار شود و در حقمان لطف شود. همان ها که از روی نیت خیر (دلسوزی) برای دختران جهیزیه جمع می کنند و برایشان شوهر گیر می آورند و غیره، خود از همه بیشتر محتاج ترحم اند. بنگاه خیریه ترحم و کمک به اصطلاح انساندوستانه را به به بهای خشونت به خرید و فروش می گذارد. اگر بنگاه خیریه خشونت خود را آشکار کند و نقاب ترحم از چهره بیندازد، یعنی مناسبات قدرت واقعی تر شده اند. پایان خباثت ترحم را باید به فال نیک گرفت.
باز می گردم به حبس عالیه توسط قدرت عالیه و اقدام عالیه در برابر اقدام قدرت عالیه. اگر او به عنوان عضوی از جنبش زنان محبوس شده، اما محبوس کردن او نشان از آن دارد که بنگاه خیریه (دولت در معنای موسع آن) دیگر زنان را شایسته ترحم نمی داند و نقاب انسانیت و ترحم را از چهره زدوده است؛ یعنی به ضعف خود و شایسته ترحم بودن اعتراف کرده است. تنها جایی که قربانی شدگان، مورد ترحم و خشونت واقع شدگان، قدرت را به پرسش می گیرند، خباثت ترحم ناچار می شود خشونت را عریان سازد و ژست ترحم را کنار بگذارد. دستکم به گمان من، این اقدام، نشانه آن است که جنبش زنان در مبارزه گامی اساسی رو به جلو برداشته است. یعنی قدرت عالیه، دیگر زنان را شایسته ترحم نمی داند. در عین حال این واقعه یاد آور می شود که باید به راه کارهای دیگری برای مقابله با خشونت عریان بی ترحم اندیشید.