در این متن به این پرسش ها می خواهم بپردازم :از چه زاویه ای توجه و پرداختن به روش تفکری دوگانه انگاری که برنگاهی یکجانبه ویک حقیقت (مطلق گرا) استوار است و بدین طریق فقدان ِ چشم مرکب را (به مفهوم مختاری) درشناخت شناسی مان نهادینه می کند، برای جامعه ما لازم می باشد و چراحساسیت به این روش تفکری نمی تواند یکی از پارادیم های معرفت شناسی باشد و از آن شابلونی ساخت.این سوالات ، انگیزه ی نوشتن این متن شد که در رابطه با خواندن مقاله ی خانم مژگان ثروتی تحت عنوان ” کمپین یک میلیون امضا روایتی از بیرون (۲): نقدی بر نقد دو انگاره بینی گیتی سلامی ۱″ برایم بوجود آمد که در ضمن کوششی می باشد برای رفع ابهامات ومشخص کردن نکات کلیدی در دو نوع بینش وروش . به این سؤالات بطورغیرمستقیم و ارتباط این روش با دین را در مطلبی تحت عنوان”نگاهی برروش تفکری دو گانه انگاری موجود در مذهب” اشاره کرده ام که در سال ۲۰۰۴در “نشریه ی گاهنامه” منتشره از هانوفر، ود ر آرشیو سایت های “صدای ما” و” شبکه بین المللی همبستگی با مبارزات زنان ایران” موجود می باشد. برای روشن شدن منظورم و جلوگیری ازتکرار، این مطلب را دوباره ضمیمه ی این متن می کنم. تا دو زاویه ی متفاوت با دوروش و دو برخورد متفاوت به مسئله ی دین مشخص شود ،زیرا به گمان من نقطه ی تفاوت من و خانم ثروتی (به عنوان نمونه) درروش برخود مان به دین نهفته است.
تا آنجایی که مطالب ایشان را خواندم (همانطور که ایشان نوشتند من قبلا با نگاهشان آشنا نبودم) دین در نگاه خانم ثروتی به طور کلی به دوجریان تقسیم می شود ،جریان عقل گرا یا خرد گراکه مطابق با رشد و توسعه ی علم است و جریانی که بر اساس وحی و ایمان است. مطابق با این روش ، دین اسلام را به دو جریان تقسیم میکند یکی عقل گرایان (مانند ابن رشد و ابن سینا و معتزلیون که یک جریان عقل گرا در الهیات یا علم کلام بودند) ودیگری جریان موسوم به فقه ـ ارتدوکسی که نمایندگان آن راعلمای دین یا روحانیون میداند. و بر این نظر هستند که “در واقع آنچه که ما تا به امروز با آن روبرو بود یم ، باز تولید اسلام فقه – ارتدوکسی است( اسلام دفاعی – تهاجمی) و نه اسلام در مفهوم دکترین تبادل فرهنگی (اسلام هلنیزه شده و الویت عقل در معرفت و کشف حقیقت ). اما ارو پا ئیان فقه و اسلام ارتدوکسی را به خود ما واگذار کردند و اندیشه عقلانی موجود در فلسفه ، اللهیات هلنیزه شده و علوم طبیعی شرق اسلامی را گرفتند و در درون خود توسعه دادند. در واقع بنیاد گرایی جریانی بود که در آن مسلما نان بر ضد دست آورد هایی بر خواستند که خود در آن – یعنی عقلانی کردن و راز زدایی از جهان- ، سهم بسزایی داشتند”۲ .
باتوجه و مقایسه ی نگاه خانم ثروتی به دین (البته اگر برداشت درستی کرده باشم) و پرسشی که در مقاله ی “نگاهی به جهان اسلام از فراز تاریخ فرهنگ” (از جانب دن دینر) مطرح می کند “چرا اسلام که در آغاز توانست تمدنی را بوجود آورد به یکباره از حرکت باز ماند و به عقب رفت؟ با سوال و نقطه عزیمت من در رابطه با دین ،(” چرا مذهب علی رغم هدف اش که گسترش فرهنگ عدل، دوستی، رحم، بخشش، عشق و هم بستگی میان انسان ها می باشد، همیشه فقط توانسته است در بسیج توده ها خلاف هدف خود حرکت کند و به جای فرهنگ دوستی و نزدیکی بین انسان ها، نفاق و جدایی میان آن ها بیاندازد؟ چه چیزی در مذهب مانع از تحقق فرهنگ انسان دوستی ادعا شده و پذیرش و ترویج فرهنگ اقتدار گرایی و جدایی خواهی می باشد؟) می توانم بگویم مابا دو روش متفاوت و ازدو پیش فرض و دو زاویه ی متفاوت به مسئله ی دین و جامعه مان می نگریم. یکی از زاویه ی جامعه شناسی توسعه و با تعریف و دو نوع برداشت ازدین(عقل گرا و وحی یا ایمانی) که دین عقل گرا بر فرهنگ علمی(مدل از واقعیت) و دیگری دین ایمانی و وحی بر فرهنگ مذهبی (مدل برای واقعیت) استوار است ۳ وبا نقطه عزیمت ِ فقدان کار کرد عقل به مفهوم روشنگری در جوامع اسلامی به علت تسلط فقه ـ ارتدوکسی بر این جوامع ۴، سعی درگسترش فرهنگ علمی برای عقلایی و مدنی کردن جامعه ی ایران دارد و با الویت دادن به عقل وکاربرد خرد سعی در نقد ِ دین فقه ـ ارتد وکسی درجامعه تمامیت خواه ایران دارد ۵ و من از زاویه ی دمکراسی جنسیتی ۶ با نگاه فلسفله سیاسی ـ اجتماعی در رابطه با توضیح چگونگی نهادینه شدن ِ مناسبات نابرابر جنسیتی در یک جامعه ی مشخص ایران هستم (و نه کل جوامع اسلامی، زیرا هرکدام از جوامع اسلامی نسبت به تاریخ شان دارای ویژه گی های خاص خود هستندو دریک تحقیق علمی علیرغم نکات مشترک این جوامع، این ویژه گی هادرنظر گرفته می شود) و با استفاده از تحقیقات جامعه شناسانه جنسیتی در نقد ِ ساختار شکنانه این روابط نابرابر در جامعه می باشم که تجلی آن در روابط ِ پدر سالارانه و هر رابطه ی ِسالارانه ای است که بر یک تفکر برتری طالبانه ی (از بالا) مبتنی بر فرهنگ ِ سلسله مراتبی بنا شده است . زیرا هسته ی نابرابری و تبعیض در روابط اجتماعی بین انسان ها اگر ذاتی،طبیعی،موروثی،خونی و خدا دادی ندانیم از نگاه من برنظم و مناسبات جنسیتی ای ۷ برقرار است که بر یک فرهنگ اقتدارگرایانه(دراشکال متفاوت آن) استوارمی باشد که ساده ترین شکل این مناسبات و فرهنگ ِاقتدارگرایانه در رابطه ی زن و مرد نهفته می باشد. زیرا انسان های پرورش یافته در این رابطه ، طراحان و فاعلان ساخت ِ اجتماعی جامعه(درتمام سطوح) درآینده می باشند . برای چرایی آن به مطلبی که در ضمیمه است مراجعه شود.
بطور خلاصه نقطه ی عزیمت و توجه ی خانم ثروتی ، توسعه و گسترش فرهنگ علمی مبتنی بر دین ِ عقل گرا و کاربرد عقل و الویت دادن آن در جوامع اسلامی می باشد و با این نگاه هم حرکت کمپین یک میلیون امضا را در جامعه ی توتالیته ایران ۸ می بیند وهم ازاین منظر این حرکت را نقد می کند. توجه و نقطه ی عزیمت من از مناسبات آشکارنابرابری جنسیتی مسلط بر جامعه مان وحساسیت به فرهنگ سلسله مراتبی ترویج شده است که تجلی آن، هم در عصبیت و هم در (معرفت) شناخت شناسی ما ن است که از طریق بینش دوگانه انگاری در زبان ، نوشته ویا در رفتار افراد، شکل رویت شده به خود می گیرد. از این زاویه است که هم جهت کمپین یک میلیون امضا را می بینم وهم نقد هایی که به آن می شود.
تفاوت دیگری که وجود دارد تعریف نقد از نگاه من با خانم ثروتی است . تعریف من از نقد: ” مشخص کردن حدود و ثغور یا مرزهای مثبت و منفی در یک پدیده است”. به این معنا که بتوان تعیین کرد چه عناصری در گذشته در موضوع مورد بررسی وجود داشتند که یا از بین رفتند و یا باقی ماندند (این یعنی نقد منفی) و چه عناصر و یا عنصری به آن اضافه شده است که قبلا وجود نداشته است یعنی نقد مثبت. پس انتظار من از یک متن علمی انتقادی در نشان دادن توامان این حدود در آن پدیده ی مورد نقد است. با این نگاه برای من نقد اساسی ترین عنصر نیست بلکه یک روش است و با تعریفی که ازآن در بالا دادم نمی تواند در ذهنم با ضدیت یکی گرفته شود. این تعریف در همان مقاله ۹ که خانم ثروتی مد نظر شان است و به آن نقدی نوشته اند، آمده است .
نکته ی مشترکی که در عین حال مورد ِ تفاوت بین من و خانم ثروتی می باشد، این است که هر دوی ما به این مسئله که” ما به تصحیح حافظه فرهنگی خود که شدیدا متاثر از دین ما است، نیاز داریم “، اتفاق نظر داریم. منتها با این تفاوت و تاکید بر این موضوع که از نظر ایشان ” تصحیح حافظه ی فرهنگی” اشاره یا یادآوری و بازگشت به گرایش عقل گرایانی مانند معتزلیون در اسلام می باشد ۱۰. و من با پیش فرض هایی که در پایین می آورم توجه و حساسیت به روش دوگانه انگاری موجود در دین را گامی می دانم در جهت تصحیح این حافظه ی فرهنگی که متاثر از دین است زیرا هم جامعه ی ایران را یکدست شامل افراد مسلمان نمی بینم بلکه افراد با گرایش های دیگر فکری هم (لااقل تا قبل از انقلاب۵۷ واوایل آن وجود داشتند ) درطول تاریخ این جامعه وجود داشتند و دارند که اتفاقاتحت ِ تاثیر فرهنگ ِ دینی (آن گونه که من دین را تعریف می کنم) قرار گرفته اند. و هم این حافظه فرهنگی که شدیدا متاثر از دین است بطور مداوم ساخت مستبد سالارانه / پدرسالارانه را در جامعه مان بازتولید کرده. براین اساس تاکید و توجه بر این بینش برای تغییر در وضع موجود جامعه مان لازم میدانم ۱۱.
پیش فرض ها:
۱ ـ ایران جامعه ای دینی با ساختاری مستبد ـ قیمومیتی در طول تاریخ اش (چه قبل و چه بعد از اتقلاب ۵۷ در سطح فرهنگی / سیاسی/ اجتماعی / اقتصادی۱۲) می باشد (که لحظاتی برای تغییر در آن وجود داشت)در این بستر، نظم و انسان هایی با ذهنیت مستبد تاریخی تعلیم و پرورش می یابند که دارای نرم ها و ارزش هایی هستند که هم آتوریته و هم آتوریته پذیر می باشند. این که فاکتورها و عوامل خارجی و داخلی بسیاری برای بسته بودن و پیدایش این وضع موجود در جامعه وجود دارد و اینکه شرق شناسان ، تاریخ نویسان ، اسلام شناسان ، علم الا هیات (Theologie) هر کدام از منظری درست علل این بسته بودن جامعه و یا عقب گرد را چه تحلیل می کنند، نقطه ی عزیمت من (در این توجه و حساسیت به شیوه ی تفکری ثنویت در دین) نیست.
۲ ـ دربحث توجه و حساسیت به شیوه ی دوگانه انگاری نقطه ی عزیمت من جامعه ی دینی ایران با روابط سالارانه / پدر سالارانه ی آشکارش است و نه جامعه ا ی مدرن که با کاربرد خرد انسانگرایانه(و نه خرد درشکل ابزاری والویت به آن)، زمینه ی رشد فردیت های مستقل اجتماعی شده را فراهم می کند.از تحقیقات جامعه شناسانه ای بهره برده ام که نقد ساختارشکنانه ای بر ساخت این نوع جوامع دارند.
۳ ـ معضل جامعه را روابط و تفکر سالارانه / پدرسالارانه می دانم و از آنجائیکه این مشکل ، دست ِ غیبی برایمان به وجود نیاورده است و آفریننده ی ذهن و عمل انسان های این مرز و بوم میدانم بنابراین در این توجه و حساسیت به رو ش تفکری دوآلیسمی، رابطه ی فرهنگ توده با رشد اجتماعی انسان ها ۱۳ از دو زاویه ی روانشناسی سیاسی و فلسفه سیاسی و تاثیر این دو بر هم مد نظرم است.
۴ ـ روابط و تفکر سالارانه / پدرسالارانه به زبان ساده، روابطی میدانم که فرهنگ قیمومیتی یا تابعیتی و یک طرفه ی فاعل ـ مفعولی ۱۴ که دارای محتوای برتریت طلبی وارجحیت یک طرف رابطه بر طرف دیگراست، گسترش می دهد. یعنی شیئی گون دیدن انسانها که تولید و باز تولید نابرابری و تبعیض (که هسته ی تحقیرمی باشد چه تبعیض در شکل منفی آن و چه بصورت ِ مثبت، امتیازوحق ویژه دادن) در ذهنیت و فرهنگ اجتماعی انسان ها است . این فرهنگ تبعیض خودش را به اشکال گوناگون در سپهر های مختلف و در جوامع بطور متفاوت(آشکارا یا پنهان شده) نشان می دهد ۱۵. در این رابطه انسان ها به مثابه ی سوژه های فعال اما متفاوت که بوسیله ی کنش ِ متقابل ِ رفتاری تاثیر بر هم دارند، دیده نمی شوند .
۵ـ بحث توجه و حساسیت به روش دوگانه انگاری کوششی است برای نشان دادن چرائی رابطه ی نرم ها و ارزش های سنتی -قطبی گرا با ریشه دوانیدن قدرت درروح و روان انسان و استحکام روابط پدرسالارانه. یا به عبارتی نشان دادن رابطه ی رشد و پرورش اجتماعی۱۶ افراد بربستر فرهنگ ِ اجتماعی ـ سیاسی سنتی (رابطه فاعل ـ مفعولی) با ساختارهای سالارانه / پدرسالارانه در جامعه . برای توضیح بیشتر به ضمیمه مراجعه شود
و نکته ی آخر این که چراحساسیت به این روش تفکری نمی تواند یکی از پارادیم های معرفت شناسی باشد و از آن شابلونی ساخت. علم به تعریف من یعنی گزاره ای از(یا درباره ی) واقعیت. اگر موضوع تحقیق گیاه یا جامعه و یا روان فرد باشد به آن علم گیاه شناسی ، علم جامعه شناسی و علم روانشناسی گفته می شود. علوم اجتماعی ، انسانی از آنجائیکه با علوم طبیعی فرق دارند زیرا نقش ِ سوژه ی شناسا و روش تحقیق آن در نتیجه ی تحقیق اثر می گذارد چون محقق در همان بستر جامعه پرورش یافته است ، پس برای ارزیابی صحت و سقم این علوم ، علم شناخت شناسی وجود دارد که در این علم موضوع ِ تحقیق، سوژه ی شناسا (محقق) است که بررسی بر روی چگونگی شناخت ، روش تفکرواستدلال این سوژه شناسا می باشد به این معنی که با چه روش و استدلالی سوژه ی شناسا، موضوع خود را می شناسد. به عبارتی شناخت شناسی بررسی اعتبار شناخت است با این تعریف از شناخت (معرفت) شناسی تاکید بر روش تفکر دوآلیستی ، پارادیمی از جمع پارادیم های شناخت شناسی نمی دانم. دستگاه های فلاسفه ی کلاسیک غرب معمولا شامل هستی شناسی، منطق، اخلاقیات، زیبایی شناسی ومعرفت شناسی یا شناخت شناسی هستند . در این دستگاهها ، شناخت شناسی می تواند یکی از پارادیم ها باشد ولی بحث من درتوجه و حساسیت به روش دوگانه انگاری اشاره و بررسی یکی از پارادیم های موجود در دستگاه فلاسفه ی کلاسیک نیست بلکه اشاره به تاثیر و روش فکری ثنویتی است که از طریق دین در پذیرش یک رابطه ی آتوریته یا فرهنگ اطاعتمنش مؤثر میباشدو مانع ازفرهنگ برابرطلبی و به رسمیت شناختن و پذیرش توامن تفاوتهاهمراه با برابری بین انسانها است. به زبان دیگرشناخت شناسی که با بینشی دوگانه انگاری باشد ، بر منطق صوری استوار است۱۷ ، وعادت فکری که مسلط می شود این است که فقط یک حقیقت و یک راهِ درست و یا یک عقل ِ درست وجود دارد. دیگر راه ها و عقل ها ی جزء را یا نمی بینیم یا آن را درست نمی دانیم و یا در بهترین شکل آن را غیرعلمی می پنداریم. ازاین طریق فاقد ِ چشم مرکب و به رسمیت نشناختن” دیگری متفاوت از خود” می شویم . دوخصیصه ای که در جامعه مان از طریق ِ فرهنگ سلسله مراتبی ریشه دوانیده است . شاید کمبود این دو خصیصه در فرهنگ اجتماعی ـ سیاسی مان است که کار جمعی بین ما ایرانیان را با مشکل روبرو می کند. دو خصیصه ای که از زاویه ی روانشناسی سیاسی می توان گفت نطفه ها و بستری مناسب برای تقویت ِ استبداد با تفکر تمامیت خواه است. برداشتی که من نه تنها از میان مطالعات دروس دانشگاهی و تئوری های علمی موجود به آن دست یافتم بلکه به طریق تجربه از تاریخ سی ساله ی جامعه مان به آن رسیده ام .
توضیحات
۱ـ منتشره در شبکه بین المللی همبستگی با مبارزات زنان ایران و اخبار روز
۲ ـ نگاهی به جهان اسلام از فراز تاریخ فرهنگ / برای مشروعیت بخشیدن به روشنفکران سکولار مسلمان از مژگان ثروتی در سایت اخبار امروز
۳ـ منبع بالا
۴ ـ” بدین سان امپراطوری عثمانی عنصر افول خود را از خلافت عباسیون به ارث برد و نمایندگان اسلام فقه – ارتدوکسی از این به بعد به طور مستقیم و غیر مستقیم اثر گذار ترین نیروی اجتماعی در زمینه های فرهنگ، سیاسی ، اقتصادی و نظامی ، در دوره امپراطوری عثمانی شدند. امپراطوری به طور طبیعی در سایه اسلام فقه – ارتدوکسی به دکترین جهاد ( فتوحات) و در نتیجه تمرکز بر تقویت نظامی روی آورد و بخش های متفاوت اجتماعی سیاست ، اقتصاد و … در متن مذهب به هم تنیده شد و از تکامل باز ماند وفرآیند تفکیک سازی آنچنان که در اروپا تکامل پیدا کرد ، نه تنها در امپراطوری عثما نی که در جهان اسلام شکل نگرفت ، چرا که با قدرت روحانیون در تضاد بود. به عبارتی با تداوم دوران قرون وسطی تا به امروز گسستی نه در فرهنگ به طور عام ، و به طور خاص در سیاست و معرفت دینی در جهان اسلام پدید نیامد. در واقع آنچه که ما تا به امروز با آن روبرو بود یم ، باز تولید اسلام فقه – ارتدوکسی است( اسلام دفاعی – تهاجمی)…”. نگاهی به جهان اسلام از فراز تاریخ فرهنگ / برای مشروعیت بخشیدن به روشنفکران سکولار مسلمان از مژگان ثروتی در سایت اخبار امروز
۵ – “اساسا بکار بردن چنین چارچوب تئوریکی برای این موضوع( خرد و برخوردی خردگرا به دین) اشتباه است ، چرا که جامعه مدنی با حقوق شهروندی بر پایه فرهنگی پی ریزی شده است که خرد را بر تمام ادیان مقدم می شمارد.” نگاه شود به منبع ۱
۶- Geschlechterdemokrtie
7- Geschlechterordnung مناسبات جنسیتی Geschlechterverhältnisse, نظم جنسیتی
۸- ” اما باید توجه داشت که این تضاد بین متن، یعنی آیه های صریح، و مفهوم استخراج شده همیشه باقی خواهد ماند. چرا که کلام الهی همان است که در متن مقدس است و تغییر ناپذیر و امکان بازگشت به آن همیشه وجود دارد. شاید بد نباشد حداقل جنبش زنان، بجای توجیه کلام الهی و بدون پشتوانه علمی و روشی خردگرا، از خود سوال کند که در این آیه ها چه خدایی با آنها به گفتگو نشسته است؟ سوالی را که معتزلیون در ۱۲ قرن پیش، با آن برگ زرینی در تاریخ کلام اسلامی از خود به جای گذاشتند. جنبش ناگزیر به ورود به چالش های نظری و تئوریک است. در غیر اینصورت قادر نخواهد بود در ذهنیت اجتماعی که کل جامعه را فرا گرفته است، گسست ایجاد کند و از این حرکت دوری یعنی _ پیشرفت، بازگشت _ به بیرون پرتاب شود و حرکت خطی، رو به جلو و متداوم در پیش گیرد.” کمپین یک میلیون و روایتی از بیرون از مژگان ثروتی. منتشره در شبکه بین المللی همبستگی با مبارزات زنان ایران و اخبار روز
۹ ـ نگاهی به روش تفکر دوگانه انگاری (با استناد به مقالات خانم مژگان ثروتی و فرزانه راجی) از من شبکه بین المللی همبستگی با مبارزات زنان ایران و اخبار روز
۱۰ ـ “معتزلیون یک جریان عقل گرا در اللهیات (علم کلام) بودند. “معتزلی ها به نام مرتد تحت تعقیب طرفداران اسلام فقه – ارتدوکسی بخصوص طرفداران اشعری قرار گرفتند. اکثر کتاب های معتزلی ها سوزانده شد و بخشی از انها نیز به دجله و فرات انداخته شد. با از بین رفتن این جریان و آثار آنان چرخش علم و تجمع آن در جهان اسلام متوقف شد و و به لحاظ حافظه و ذهنیت تاریخی ( در چارچوب تاریخ اندیشه و فرهنگ) شکافی بین نسلی ایجاد کردند ودر نتیجه مسلمانان به یک فراموشی تاریخی مزمن گرفتار شدند”.مقاله ی نگاهی به جهان اسلام از فراز تاریخ فرهنگ
برای مشروعیت بخشیدن به روشنفکران سکولار مسلمان از مژگان ثروتی در سایت اخبار روز
۱۱ ـ با این منظر است که مطلبی درتوجه به شیوه ی تفکر دو گانه انگاری به استناد ازدو مقاله ای که در دو جهت فکری متفاوت ولی بایک روش به موضوع مورد بررسی شان پرداخته بودند، نوشتم. پس قصد نشان دادن مستبد بودن این دونویسنده نبوده و نیست بلکه اشاره کردن به یکی از معضل های نهادینه شده درجامعه است وجوابی به این پرسش میباشد که: چرا وچگونه استبداد(در اشکال متفاوت اش )توانسته و می تواند به راحتی سفره اش رادر جامعه ی ایران پهن کند؟
۱۲ـ اگر این سطوح در جامعه که همزمان عناصراتصال و پیوند بین انسان ها هستند جدا از هم ببینیم و تأ ثیر متقابل آنها را بر روی هم نبینیم سؤالی که پیش می آید این است که چگونه می توان از انسان هایی که با فرهنگی اقتدار گرا / سلسله مراتبی ونگاهی تبعیض آمیز رشد یافته اند و به آن خو گرفته اند انتظار ساخت ِاجتماعی، سیاسی، اقتصادی… منصفی را داشت که بر برابری انسان ها استوار باشد؟ ازنگا ه من اگر جامعه ای بر مبنای عقل هم استوار شود اما فرهنگ غالب، فرهنگ ِ اقتدار گرا / سلسله مراتبی باشد ، برابری تفاوت های انسان ها تضمین نمی شود. معضلی که جامعه ی مدرن در غرب با آن روبرو می باشد.
۱۳ـ حتی اگر معضل جامعه ی ایران را فقدان کاربرد عقل در نظر داشته باشیم و خرد را نقطه ی عزیمت یا پیش فرضی برای توسعه جامعه بدانیم، بایستی بتوانیم به این مسئله جواب دهیم که چرا درآلمان خردمند ترین جامعه مدنی (از لحاظ توسعه ی تاریخ اندیشه ،هگل تئوریسین دولت مدرن است)، آن هم در قرن بیستم غیر خردمندترین و غیرمدنی ترین جنایت انسانی توانست به وقوع بپیوندد (پیدایش فاشیسم). آیا در این جامعه توسعه ی علم (هم در سطح اندیشه و هم در سطح تکنیک در حد عالی نبود؟ .آیا عوامل اقتصادی مانند فقر، بیکاری و نارضایتی توده از شرایط ِ اقتصادی شان دلایل کافی برای رشد فاشیسم است ؟ اگر جواب مثبت باشد، پس نقش ِ روشنفکران در تمام سطوح جامعه و تئوریسن هایی مانند هایدگرو … که کم سواد و بی خرد و بی بضاعت هم نبودند، چگونه توضیح داده می شود؟ فاشیسم بر یک نگاه تمامیت خواه استوار است و مشخصه های آن بطور کلی عبارتند از : توسعه ی روح رهبرپروری یا قهرمان، نخبه گرایی همراه با فرهنگ ِ سلسله مراتبی /از این طریق گسترش روح و فرهنگ ِجمع گرایی و کاهش ِ فردیت های مستقل ِاجتماعی شده / گسترش ِ فرهنگ ِ دشمن ستیزی (Fremdenfeindlichkeit) دشمنی با بیگانه “کسی که مثل من” نیست/ مسئله ی آپارتاید جنسی نقطه ی مرکزی سیاست است و در این رابطه سرکوب جنسی در اشکال متفاوت / فاشیسم بر خلاف حکومت های استبدای دارای پشتیبانی توده ای است نمونه ی تاریخی آن حمایت اکثریت توده ی مردم از هیتلر نازی
۱۴ـ Subjek – Object- Beziehung
15 ـ جسیکا بنیامین در نقد به آدورنو (او شاگرد آدرنوبود)و هورکهایم در مقاله ی تضاد ِ تفکر پدرسالارانه می نویسد: اگر این موضوع درست باشد که زنان در همه جا تحت ظلم و فشار قرار گرفته اند، پس می شود ازاین نقطه عزیمت کرد که در دنیای غرب در کناریک نوع ویژه تسلط بر طبیعت ، همچنین یک شکل ویژه ای از شیئی گون کردن و رد زنان( درخوی و عادت شان به مراقبت و نگهداری) توسعه یافته است. نتیجه ی حاصله آن است که یک فرم جدیدی از عقلانیت جایگزین دین پدرسالارانه و رل قابل روئیت پدرـ فامیل pater- familie شده است… نقل به معنی ص ۴۳۰
Benjamin, Jessica: Die Antinomie des patriarchalischen Denkens. in: Bonss, Wolfgang: Sozialforschung als Kritik. 1994
16 ـ Sozialisation
17ـ درمعرفت یا شناخت شناسی، فلاسفه ی کلاسیک تا قبل از رنسانس به این سوال می پرداختتد که منشاء انسان چیست ؟ ایده یا ماده ؟خدا یا طبیعت؟ با پیشرفت علم و محور قرار گرفتن انسان ، سوال به این تبدیل شد که انسان چگونه می شناسد؟ یا شناخت انسان چگونه بوجود می آید؟ آیا این ذهن است که باعث شناخت ِ طبیعت می شود و یابرعکس. موضوع مورد بررسی پیدا کردن ِ رابطه ی سوژه(ذهن انسان) با ابژه (یعنی واقعیت خارج از او) بود که همان بحث تقدم ، تأخرایده یا ماده می باشد (کدام یک از این دو،علت دیگری است.) و به آن مشکل تسلسل گفته می شود، هر کدام از فلاسفه به مقتضای زمان خود در حل این مشکل سعی در پیدا کردن راه حل هایی بودند کانت با آوردن دو جوهر متفاوت ، مقولات از پیشی و شیء فی نفسه جوابی به شکی که هیوم در مقابل علم گذاشته بود، داد ولی باز نتوانست شناخت را توضیح دهدزیرا برای کانت علت ِ پدیدار(یعنی واسطه ای که بین شیء فی نفسه و مقولات از پیشی می باشد)، شیء فی نفسه است بنابراین مشکل تسلسل باقی ماند. او با دو پاره کردن موضوع شناخت (ابژه یا واقعیت بیرون) به بخشی که به وسیله ی سوژه ی شناسا با قابلیتهای از پیشی که ذهن ِ اودارد، قابل شناخت کرد و بخشی که غیر قابل شناخت بود ، آن را شیء فی نفسه نامید . سوال از کانت این بود که چگونه دو جوهر که از دو منشاء متفاوت هستند بطوریکه هیچکدام از دیگری نتیجه نمی شود ولی یکی یعنی شیء فی نفسه علت ِ پدیدار است؟ هگل با تغییر سوال به این صورت که آغاز حرکت برای توضیح هستی و اندیشه کجا باید باشد؟ توانست مشکل تسلسل کانت را حل کند.زیرا او از هستی شناسی حرکت کرد و اصلی را قرار داد که خودش علت خودش است .اوبا انتزاع کردن یکی از خواص ذهن اندیشنده(انسان) یعنی عقل به مثابه ی ایده ی مطلق ، و بیرون قرار دادن آن توانست هم ذهن و هم عین را نتیجه بگیرد یعنی ایده را به دو قسم کرد. با تمام شکوفایی و عظمتی که این فلاسفه برای تاریخ بشریت به ارث گذاشتند وقابل ارزش فراوان می باشند ولی این فلاسفه در چارچوب ِ منطق صوری می اندیشیدند. اگر چه هگل منطق صوری را به گونه ای تغییر داد ولی به شکل دیگری از آن استفاده کند زیرا برای اومنطق و روش یکی بود. با این وجود باز او هم گرفتار ِ مفهوم متناهی ، نامتناهی بود و در دستگاه دوآلیسمی می اندیشید او خودش را یک ایده آلیسم عینی می دانست ولی هم ایده آلیسم آن واقعی نبود زیرا برای تحقق اش به طبیعت وابسته بود در حالیکه یک ایده آلیسم ناب برای اثبات خدا به طبیعت وابسته نیست و هم عینیت آن کاذب بود . برای اطلاع بیشتر به درآمدی بر نقد فلسفه حق ِ هگل نوشته ی کارل مارکس مراجعه شود.Einleitung
zur Kritik der Hegelschen Rechtsphilosophie (1844,MEW,Nr.1)
منابع:
-Brigitte Rauschenbach:Politische Philosophie und Geschlechterordnung – Ideengeschichte.2004
-Brigitte Rauschenbach: Kultur, die nicht eins ist – oder die systematische Zweideutigkeit von Kultur in: Kultur, Pluralität und Ethik: Perspektiven in Sozialwissenschaften und EthikVon Christof Mandry: LIT Verlag Berlin-Hamburg-Münster, 2004
-Gudrun Axeli Knapp, Feministische Theorie zur Einführung, Hamburg 2000
-Regina Becker-Schmidt: Was mit Macht getrennt ist, gehört gesellschaftlich zusammen. Zum Verhältnis von Anerkennung und Aneignung, in: Gudrun-Axeli Knapp/ Angelika Wetterer,(Hg.), Zur gesellschaftlichen Verordnung der Geschlechter, Frankfurt a.M./ New York 2000
-Ute Gerhard:Gleichheit ohne Angleichung. Frauen im Recht, München 1990
-Seyla Benhabib: Kulturelle Vielfalt und demokratische Gleichheit: Politische Partizipation im Zeitalter der Globalisierung, 2000
-Regina Frey: Wohin mit Gender Mainstreaming? Zum Für und Wider einer geschlechterpolitischen Strategie. 2003
-Brigitte Geißel: Dynamiken der politischen Partizipation und Partizipationsforschung- Politische Partizipation von Frauen
und Männern. 2003
ضمیمه:
[گذاری در بینش دوگانه انگار موجود در مذهب->https://www.iran-women-solidarity.net/?p=133]