آذر، ۴ نوامبر ٢٠٠٨
غروب دوشنبه سوم نوامبر زنگ تلفن در فضای خانه پیچید. پشت خط صدای مغموم گرنوت، همسر فریده بود که خبر درگذشت فریده را می داد. با همسرم به خانه اش رفتیم. گرنوت ما را به اتاق فریده راهنمائی کرد. او روی تختش برای همیشه به خواب رفته بود. صورت بی رنگ و استخوانی اش در پرتو نوری کمرنگ قلبم را دلم را به درد آورد. کنارش نشستم و دستهای سردش را گرفتم و گونه اش را بوسیدم. دو سال با درد جانکاه و سایه مرگ سر کرد. همه تلاشش را کرد تا تسلیم نشود، امید داشت و نمی خواست دخترش را تنها بگذارد. ولی این اواخر می گفت که دیگر تاب تحمل درد را ندارد.
بیست و دو سال پیش که تازه به آلمان آمده بودم، با فریده آشنا شدم در کلاس درس آلمانی. او معلم ما بود. با هم دوست شدیم و گاه خارج از کلاس با هم به گپ و گفت می نشستیم. دوست داشت از ایران بیشتر بداند از وضع مردم و بویژه از وضع زنان.
درآغاز جوانی ایران را ترک کرده بود، اما خاطره هایش ترکش نکرده بودند. در کتاب Die Burg von Chah Barrdi خاطرات دوران کودکی و نوجوانی اش را شرح می دهد. این کتاب، گرچه بقول خود فریده بهترین کتابش نبود، اما بسیار مورد توجه قرار گرفته بود به ویژه در بین جوانان.
فریده آکاشه متولد ١٩۵١ در چاه برد چهارمحال بختیاری بود. چاه برد، روستای خاطرات فریده، امروز دیگر یک روستا نیست و نام دیگری دارد: کردگان. او در یک خانواده اشرافی خانی بزرگ شده بود با ندیمه و سنتهای تنگ محافظه کارانه. در سال ١٩۶٩، بعد از اتمام دبیرستان با یکی از اقوامش که در آلمان تحصیل می کرد، ازدواج کرد و به آلمان آمد. این ازدواج نه با انتخاب فریده، بلکه با انتخاب پدرش بود و چند سالی بیشتر دوام نیافت. او از آن دوران خاطرات خوبی نداشت. در کتاب «قلعه چاه برد» از این دوره هم یاد شده است.
از ابتدای ورود به آلمان به دانشگاه رفت. دوره داشجوئی او هم زمان بود با جنبش دانشجوئی در اروپا و نیز اوج فعالیت کنفدراسیون دانشجویان ایرانی. او در این حرکتها حضور داشت. فریده آکاشه در دانشگاه ادبیات آلمان، سیاست، تاریخ و جامعه شناسی آموخت و رساله دکترایش را در رشته جامعه شناسی در باره انقلاب ایران نوشت.
دوستی من و فریده بیشتر و بیشتر شد. کافه ای در شهر دارمشتات محل قرارمان بود. چای سبز سفارش می دادیم و گپ می زدیم. فریده از طرفداران سرسخت محیط زیست و زندگی طبیعی بود. گاه به افراط می زد. هیهات به رغم آن همه مراعات در استفاده از تولیدات مواد غذائی غیرشیمیائی، آنچه که نباید بسراغش می آمد، آمد: سرطان.
از من در مورد ایران می پرسید. خبرهای من همه تلخ بودند: اعدام و سرکوب. خبرهای خوب هم بود: حرکتهای زنان. فریده چقدر علاقه مند بود که از این خبرها بشنود. او در مورد کارها و نوشته هایش صحبت می کرد. زندگیش همین چیزها بود: خواندن، نوشتن، شرکت در بحثها، سمینارها و سخنرانیها. موضوع زنان، اسلام و مهاجرت محور نوشته هایش بود. کتاب آخرش، Sexualität und Körperpraxis im Islam که یک کار پژوهشی است در باره اسلام و زن، نقدهائی را در مطبوعات آلمانی برانگیخت و در جوارش نامه های تهدید از طرف اسلام گرایان دریافت کرد. در دو سال آخر از اینکه دیگر نمی توانست بنویسد، رنج می کشید.
فریده به آلمانی می نوشت. فارسی روزمره را به خوبی می دانست اما از پذیرش دعوت به سخنرانی به زبان فارسی امتناع می کرد. می گفت «در بحث به زبان فارسی گیر می کنم و آبرویم می رود.» از این بابت متاسف بود و بیشتر متاسف بود که به دخترش ربکا زبان فارسی را یاد نداده است.
در این اواخر فریده را در منزلش می دیدم. دیگر توان بیرون رفتن نداشت. اما تا چند روز پیش از وداع با زندگی، دنیا هنوز خانه اش بود. روزنامه ها چاشنی روزش بود. مسائل را دنبال می کرد. دو هفته پیش از رفتن اش با منیره برادران بدیدارش رفته بودم. منیره از نمایشگاه بین المللی کتاب می آمد. فریده می خواست از ماجراها و فضای نمایشگاه کتاب بداند. با ماسک اکسیژن و چشمان بسته در مبل فرورفته بود و می گفت: «می شنوم. تعریف کن» احتمالا اولین باری بود که این نمایشگاه را از دست می داد. آخرین بار هم شد.
فریده آکاشه روز ۵ نوامبر در گورستانی در شهر دارمشتات در جمع آشنایان و دوستان نزدیکش با نوای یک ملودی ایرانی که یکی از دوستان هنرمندش آن را می نواخت، به خاک سپرده شد.
یادش برای همیشه با من خواهد بود. برای خوانندگان کتابها و مقاله هایش هم فریده آکاشه زنده خواهد ماند. مقاله هایش پراکنده هستند در روزنامه های مختلف آلمانی؛ اما کتابهایش:
– Die Darstellung der Iranischen Revolution in der bundesrepublikanischen Presse, Edition, 1986
– Reflexionen von dem Spiegel, Suhrkamp, 2.Aufl. 1992
– Frausein- Fremdsein, Fischer, 2.Aufl. 1994
– Von der Auffälligkeit des Leides, Suhrkamp, 1995
– Die Burg von Chah Barrdi, Brandes u. Aspel, 2000
– In geteilten Welten Fremdheitserfahrungen, Brand u, Aspel, 2000
– Die islamische Frau ist anders, Güterloh, 2.Aufl. 2002
– Mit Krankheit leben: Vor der Kunst mit Schmerz und Leid um zugeben, Autoren: Farideh Akashe u. Gernot Böhme, Beck, 2005
– Sexuatität und körperpraxis im Islam, , Brandes u. Aspel, 2006