حکایت گل‌شیفته و روسری‌اش / آذر تشکر

[میدان زنان->http://meydaan.net/]: مدت‌هاست که عادت کرده‌ایم اتفاقات کوچکی را در دوروبرمان ببینیم که از اندازه و ظرف کوچک خود بسی فراتر رفته اند واز بس که دیده‌ایم راستش را بخواهید گاهی هم بدمان نمی‌آید که اتفاقی ساده بشود مبنا (و بهانه‌ای) برای طرح مسائل جدی‌تر، مسائلی که سالهاست در گلویمان گیر کرده و نه می‌توانیم هضمش کنیم و نه به بیرون بیندازیمشان و یا فراموششان کنیم!

یکی از همین اتفاقات ساده و کوچک، حضور یک بازیگر جوان در روی فرش قرمز هالیوود و جلوی نگاه شکارگر صدها دوربینی است که خوب بلدند از چیزکی چیزها درست کنند تا دست کم برای ما که در این جزیره ( نه به معنای جغرافیایی‌،بلکه به معنای فرهنگی‌اش) زندگی می‌کنیم دستمایه‌ای باشد برای بحث و گفتگو و بقول انقلابیون موضع‌گیری و گاه بهانه‌ای برای نفرین وآفرین و تهدید و تشویق.

این بار خبری می‌اید اما تصویرخبر از خود آن مهمتر است: ” گل‌شیفته فراهانی، بازیگر جوان و محبوب ایرانی با ظاهری آراسته، ساده و باوقار جلوی دوربین ‌های هالیوودی ایستاده است.” اما این تصویر برای ما معنایی بیشتر از این دارد. ما فقط به آنچه در عکس دیده می‌شود نمی‌اندیشیم. برای ما چیزهایی که در این تصویر دیده نمی‌شوند مهمترند. چیزی در این تصویر باید باشد که نیست. یعنی ما عادت به دیدن آن کرده‌ایم و حالا این عکس عادت های مارا به هم می‌زند. این” روسری گل‌شیفته” است که باید باشد و نیست.

بدین ترتیب برای ما آنچه در تصویر دیده نمی‌شود از آنچه دیده می‌شود مهمتر است و بازاری گرم از نقد و بحث و نفرین و آفرین راه می‌افتد. عده‌ای هوار برمی‌کشند که وااسلاما ، آبروی ملک و دین از کف رفت و پشت‌بندش هم تهدید که گلشیفته نه دیگر در میان همکاران سابق و هموطنان خود، نه در ایران، نه در خاورمیانه، نه در جهان اسلام و….جایی ندارد چون روسری‌اش را از سر برگرفته و آبروی مسلمانی و ایرانی را برده است و چه و چه و حتما پس از چندی هم موضع گیری دستجات مختلف مؤمنین و مؤمنات و معتقدین و متصفین به حافظان آبروی اسلام اطلاعیه خواهند داد و محکوم خواهند کرد و از دولت خواهند خواست که جلوی این عناصر مزدور آبروریز را بگیرد و دولت هم سعی خواهد کرد یا ارزشهای ناب انقلاب که اصلی‌ترین آن همانا حفظ عفت عمومی است را یادآوری کند و مجازات درخوری برای مسبب آن ، مثلا ممنوع‌التصویر، ممنوع‌الصدا، ممنوع‌الفعالیت، ممنوع‌الخروج ، ممنوع‌الورود و یا هزار ممنوعیت دیگر چنان که با همکاران باسابقه‌تر گلشیفته در سالهای گذشته کردند و یا سعی می‌کند سیاست پیشه کند، سکوت کرده و واکنشی نشان ندهد از سر بزرگواری یا جهت سبک سنگین کردن حریف و یا جلوگیری از بزرگنمایی مسآله مثل آنچه در مورد روسری نداشتن خانم شیرین عبادی به هنگام دریافت جایزه نوبل اتفاق افتاد.

در مقابل عده‌ای هم به جای هوارکشیدن، هورا می‌کشند و آفرین می‌گویند به گلشیفته که آبرویشان را با روسری سرنکردنش برروی فرش قرمز هالیوود خریده است. دختران جوان ذوق می‌کنند که گلشیفته کار دل آنها را کرده است و با بی‌حجاب ظاهر شدن در انظار جهانیان شجاعت خود را نشان داده است.

برای هردو طرف عنصر اصلی واکنش به این خبر چیزی است که به آن “آبرو” می‌گویند. با اینکه بازیگری جوان روسری بر سر نکرده است آبروی عده‌ای، بلکه مملکتی می‌رود و یا آبروی عده‌ای دیگر حفظ می‌شود. عده‌ای به عنوان ایرانی و مسلمان احساس سرافکنندگی و شرمساری می‌کنند و عده‌ای دیگر احساس سربلندی!! وجالب آنکه اگر روسری هم سر می‌کرد وضع به همین منوال بود فقط جای این دو عده عوض می‌شد. باید پرسید که در حجاب و دررقیق‌ترین شکل آن یعنی روسری چه چیز نهفته است که قادر است چنین امواجی از سرافکنندگی و یا سرافرازی را براه بیندازد؟

برای هر دو گروهی که با کاری که گلشیفته نکرده است یعنی حجابی که بر سر نگذاشته است، آبرویشان به یغما رفته و یا اعتلا یافته است، هیچ مهم نیست که گلشیفته در فیلمی که برای آن روی فرش قرمز هالیوود ایستاده است خوش درخشیده یا نه؟ توانسته بدور از همه امکانات مدرن وبدون آنکه درمدارس بازیگری پیشرفته دنیا کوچکترین آموزشی ببیند، نشان دهد که بازیگری تواناست؟ آیا جلوی بازیگران قدر مقابل خود کم آورده است؟ آیا در نقش جا افتاده بوده است؟ آیا انتخاب مناسبی برای نقش بوده و……اینها همه هیچ مهم نیست.

تمام ان بازیگرانی که از امریکا یا از سراسر جهان خود را به فرش قرمز هالیوود می‌رسانند کارشان، سابقه‌شان، برنامه‌های آینده‌شان، ضعف‌ها و توانایی‌شان وراههایی که پیش رو دارند به بحث گذاشته و مورد نقد قرار می‌گیرد بجز گلشیفته فراهانی!! او محکوم است که فقط بر اساس روسری‌اش نقد شود. روسری گلشیفته است که با دیگران حرف می‌زند نه خود او. گلشیفته چه حالا که روسری به سر نگذاشته است و چه وقتی که اگر روسری می‌گذاشت موضوع بحثی درازدامن می‌شد، نه بحثی درباره کارش و توانایی‌ها و ضعف‌هایش بلکه فقط” روسری‌اش”، روسری که آبروها را بر باد می‌دهد یا حفظ می‌کند، افتخار می‌آفریند یا سرافکنده می‌کند!!

روسری گلشیفته از خود گلشیفته هم مهمتر است، همانطور که روسری دیگر زنان و دختران ایرانی از خودشان مهمتر است. روسری گلشیفته و هزاران زن و دختر هموطنش می‌تواند آبرویی را از مملکتی ببرد یا برای آن نگهدارد. حکایت گلشیفته حکایت دختر جوانی نیست که فقط با اتکای به توانایی هایش قصد کرده است تا جانش به او امان می دهد، رشد کند و تجربه بیندوزد. حکایت گلشیفته فقط حکایت یک “روسری” است!! همه حقوق، هویت و داشته‌های گلشیفته در روسری‌اش خلاصه شده است. همانطور که همه زنان سرزمین ما در روسریشان خلاصه می‌شوند و با روسری فرصت‌هاشان را از کف می‌دهند یا فرصت بدست می‌آورند.

می‌خواهم بگویم که این آبروها وفرصت‌های از کف رفته و یا به کف آمده است که بحث حجاب را برای ما مهم می‌کند. بحث حجاب نه بحث بر سر تکه پارچه‌ای است که فرق نکند بر سر بگذاریم یا نه، برای بعضی‌هامان عادت شود وبرای بعضی دیگر نه. زمستانها ما را گرم کند و در تابستانهای داغ از بودنش خفه شویم و مثل خود هوای گرم تحملش کنیم و…. بحث حجاب با هویت ما گره خورده است. بلکه همه هویت ، آبرو و فرصتهای ما با حجابمان قضاوت می‌شود. حجاب مهم ، بشدت ملموس و رازآلود است. مهم است و چنان نزدیک که از شدت نزدیکی و قرابت ، اهمیتش و حساسیتش را درک نمی‌کنیم. رازآمیز است و همیشه درباره آن کنجکاویم، می‌خواهیم بدانیم که در زیر آن چه خبر است تا بعد درباره احساس زیبایی شناسی خود حرف بزنیم که کدام چهره گلشیفته زیباتر است، گلشیفته باحجاب یا گلشیفته بی‌حجاب! حجاب کنجکاوی همه مارا اعم از زن و مرد تحریک می‌کند چرا که مارا صاحب دو چهره کرده است. این خصلت دوچهرگی که حجاب به زنان ما می‌دهد انگار برای همه ما جذاب شده و گویی ان را پذیرفتنی‌تر و در ذهنهای ما ماندگارتر کرده است. دیگر کم کم دارد یادمان می‌رود که این حجاب اجباری است و باید مثل همه موضوعات حقوقی و هویتی‌مان در باره آن حرف بزنیم. یادمان رفته که آنقدر مهم است که آبروهای کوچک همه ما و هم آبروی ملی‌مان در گرو آن است. یادمان رفته که آنقدر مهم، واجب و ضروری است که هیچیک از ما تصور ظاهر شدن بدون آن را در کوچه و خیابان هم نمی‌کنیم. ما سالهاست از موضوعات ملموس و ریز طفره می‌رویم. ما همیشه سنگریزه‌ها را در کفشهای خود تحمل می‌کنیم. سنگریزه‌ها ما را عصبی وناآرام می‌کنند اما بمرور در کفشهای ما با مهمان‌نوازی جا خوش می‌کنند!!

* * * *

در همین مورد مقاله کیهان به نقل از زن روز خواندنی است:

قاچاق هنرپیشگان ایرانی به هالیوود پروژه دیگر ناتوی فرهنگی

بالاخره پس از ابتر ماندن پروژه مطرح ساختن برخی هنرپیشگان دست چندم و فراری ایرانی در خارج کشور برای جلب نظر مخاطبین داخلی (که حتی برای یکی از آنها تا پای مراسم اسکار هم خرج کردند) پروژه ای دیگر در این بخش از ناتوی فرهنگی کلید خورد که قطعاً از قاچاق دختران و زنان ایرانی به کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس فاجعه بارتر به نظر می آید و آن کشاندن برخی بازیگران سینما و تلویزیون ایران به هوای جهانی شدن و فضای بین المللی به هالیوود است. آنچه که ورای به کارگیری یک یا چند بازیگر، اهداف کلان ضدفرهنگی دیگری را مدنظر داشته و تعقیب می نماید، اهدافی که بر پتانسیل فرهنگی ایجاد شده در داخل کشور برای بازیگران فوق سوار شده و همه آن بار هنری را به خدمت خود درمی آورد. پتانسیلی که در واقع طیفی از مخاطب جوان و نوجوان را به دنبال خود دارد.

اگر چه طرح توطئه آمیز ربودن نخبگان و سرمایه های علمی و فرهنگی و همچنین چهره های پرطرفدار کشورهای جهان سوم سال هاست که از سوی استعمار کهنه و نو پی گرفته شده ولی این فقره، برنامه جدیدی است که در حقیقت مقصود نظرش نه فرد شکار شده، بلکه به دام انداختن ذهن گروهی است که به خاطر سال ها بازی وی در سینما و تلویزیون کشور، جلب هنرش گردیده و حتی بنا به عادت نادرستی در عرصه هنر، از کاراکتر وی برای خود الگو ساخته اند. این نقطه تاثیر، پروژه سازان ناتوی فرهنگی را به نتیجه ای رساند که از هنرپیشگان فراری، علیرغم تبلیغات و پرو پاگاندای وسیع رسانه های غربی و دار و دسته های داخلی شان، نمی توان آبی برای فریب جوانان گرم کرد و حالا بایستی از نقاط قوت داخلی کمک گرفت. این همان پروژه ای است که قبلاً در موارد مختلف سیاسی به کار گرفته شد ولی به دلیل ضعف پایگاه مردمی سیاسیون مورد نظر ناتویست ها، پاسخی که مورد نظرشان بوده، حاصل نگردید، اما مثل همیشه، همچنان مقوله سینما و بازیگری می تواند نقش خط مقدم و تاثیرگذار را برای لشکر امپریالیسم ایفا کند، خصوصاً که سربازانش را از داخل جبهه مقابل بگیرد!

قطعاً به زودی شاهد خواهیم بود که همان دار و دسته های داخلی یاد شده رسانه های ناتویی، سر و صدای خود را بلند خواهند کرد که مثلاً «چرا از جهانی شدن بازیگران گریزانید؟» یا «هنرپیشگان ما هم بین المللی شدند» و یا «بگذارید هنرمندان ایرانی در سطوح جهانی مطرح شوند»!! خود این حضرات بهتر می دانند که جهانی شدن با سناریو و دستورالعمل هالیوودی آخر و عاقبتی جز آنچه پیش از این بر سر بازیگران چینی و هندی آمد،نداشته و ندارد که چند صباحی در نقش های ۲ و ۳ و اغلب منفی و پست یا در کاراکترهای درجه دوم و قابل ترحم (که همواره در ماجراها، یا چهره ای سیاه و شیطانی داشتند و یا توسط چشم آبی های موطلایی آمریکایی نجات پیدا می کردند!) ظاهر شده و بعد به طرز بی رحمانه ای از صحنه حذف گردیدند.

این رسم و آیین هالیوود است که به جز برای خودی ها، راهی به عرصه های ستاره شدن و ستاره ماندن متصور نیست. ای کاش آنان که برای سراب هالیوود، ترک آب و خاک کرده و برخلاف همه فرهنگ و ارزش های ملی و سنتی خود، با ظاهری هویت باخته در قفس شیشه ای رسانه های وابسته به هالیوود به نمایش و خوش رقصی می پردازند، حداقل فیلم های متعدد مستند و داستانی را که خود فیلمسازان معتبر آمریکایی در مورد باتلاق هالیوود ساخته اند، می دیدند و لحظه ای در آنها تدبر می کردند. فیلم هایی که این کارخانه رویاسازی آمریکایی را به مثابه جهنمی مسخ کننده به تصویر کشیده اند. آیا این افراد اطلاعی از پایه های هالیوود و مکان های بدنامی همچون «هالیوودلند» ندارند که سال های سال است سبب رسوایی استودیوهای فیلمسازی در عرصه رسانه های بین المللی بوده و هست؟ آیا نمی دانند که حتی بر سر مشهورترین هنرپیشگان این کارخانه توهم سازی که خواستند ذره ای به ساز سردمداران آن نرقصند، چه آمد؟ قتل مرموز هنرپیشگانی مانند «مریلین مونرو» و «بروس لی» و «براندن لی» و «الیزابت شورت» و «جودی گارلند» و… پس از گذشت سالیان دراز هنوز در پرده ابهام باقی مانده است. این اخبار در مورد بازیگرانی است که اسم و رسمی داشته اند وگرنه شاید صدها و هزاران از این دست قربانی شده و کک کسی هم نگزیده است.
طبق آمار سازمان های جهانی، سالانه بیش از ۸۰۰ هزار زن و دختر از سراسر جهان به آمریکا قاچاق می شوند و به فاحشه گری اجیر می گردند و دست آخر وقتی تاریخ مصرفشان به سر آمد، در گرداب اعتیاد و موادمخدر جان می بازند. برخی از جامعه شناسان بین المللی، کشاندن زنان و دختران به هالیوود را نیز از گونه همین نوع قاچاق انسان به شمار آورده اند!

به هر حال این فقط شرح ماوقع است و اینکه تبعات آن چه خواهد بود را مسئولان فرهنگی بایستی محاسبه کرده و بکنند، راستی آقایان مسئول فرهنگی کشور برای این قسم شبیخون دشمن، راهکاری اندیشیده اند؟ به مهندسی فرهنگی این بخش مهم از جریان هنری مملکت فکر کرده اند؟ یا تقریباً چون همیشه در برابر حرکت نه چندان غافلگیرانه دشمن، کیش و مات شده اند؟ برای این دام جدیدی که در برابر بازیگران ایرانی گسترده شده و عنقریب دامن برخی دیگر را هم خواهد گرفت، چه تدبیر شده است؟ بازیگرانی که با هزینه و سرمایه این ملت در سینما و تلویزیون رشد کرده و معروف شدند. صدا و سیمای جمهوری اسلامی و معاونت سینمای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای حفظ و حراست از این سرمایه ها، چه طرح و برنامه ای دارند؟
به نقل از مجله زن روز

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *