بعد از روی کار آمدن دولت احمدی نژاد، ماشین سرکوب حکومت جمهوری اسلامی که در دوران خاتمی به همراه لبخند و الفاظ به ظاهر زیبا در تحرک بود جان دوباره ای پیدا کرد. سیاستهای ضد زن، ربودن کوچکترین نشانه های آزادی، نقض حقوق بشر و شهروندی که در همان اوان حکومت پی ریزی شده بود و در همه دوران حیات خود و توسط هر دولتی اجرا می گردید ابعاد تازه ای به خود گرفت. حال دیگر علناً با طرحها و بخشنامه های ریز و درشت حکومتی، زنان را به خانه نشینی و برده ای مطیع بودن فرا میخوانند. دراین گیرو دار که میرفت جامعه در فضای یاس آلود، رخوت و سکون و در نهایت بی تفاوتی غرق شود، گروهی از زنان سرنوشت خود را در دست گرفته و صدای تغییر را در کوچه و پس کوچه های شهر طنین انداختند. آنها از تبعیضات قانونی شده گفتند، از نابرابریها گفتند و از اینکه چگونه زنان قربانیان قوانین عقب مانده خواهند بود.
این زنان با مراجعه به میثاقهای بین المللی برای طرح شعار” برابری” و اعلام ضرورت ” لغو تمام قوانین تبعیض آمیز” مطالبات خود را در “کمپین یک میلیون امضا” متبلور ساخته و قدم به میدانی چالش برانگیز و وسیع تغییر از پایین گذاشتند.
فعالین کمپین با اجرای طرح “چهره به چهره” و با گفتگوی مستقیم با افراد جامعه نه تنها در میان خانواده و اطرافیان خود بلکه در اتوبوس، مترو و قطار، دانشگاه و محل کار، پارکها و معابر عممومی به پخش بذر آگاهی در مورد قوانین نابرابر و زن ستیز پرداختند.
مهمترین دست آورهای این کمپین را میتوان از دو زاویه برشمرد
در نظرگاه اول در سطح جامعه که توانست به یکی از اهرمهای آگاه سازی تبدیل گشته و در مقابل گفتمان تک صدایی بنیادگرایی مذهبی، مفاهیم و اصطلاحاتی مانند کودک آزاری، خشونت خانگی، تبعیض جنسیتی، مردسالاری، حقوق بشر، حقوق زنان، فمینیسم، زن ستیزی، پدرسالاری، برابری حقوقی را ترویج دهند. در همین راستا کمپین توانست روحیه یاس و بی تفاوتی نسبت به حرکتهای اجتماعی را درهم شکند و حتی موجب پشتگرمی جنبشهای دانشجویی، کارگری و قومی شود. جالب است که از سوی فعالین اپوزیسیون سنتی خارج از کشور که ترکیبی مردسالار دارد بارها نقل شده: ما که نتوانستیم کاری انجام دهیم و اگر بخواهد تغییری هم ایجاد شود به دست زنان رخ خواهد داد.
و در نظرگاه دوم این کمپین توانست با ایجاد شبکه های متفاوت، زنانی از چند نسل با تجارب وعقاید مختلف، مذهبی و غیر مذهبی ولی حساس به مسائل زنان و حقوق بشر را به هم مرتبط ساخته و به توانمندسازی آنان در امر سازماندهی و طرح مطالبات مستقل فمینیستی یاری رساند.
کمپین این درس را به دیگران آموخت که با وجود اختلافات نظری و عقیدتی میتوان و باید به دنبال دیدن نقاط مشترک بود. چرا که بر سر همیاری و قدم گذاشتن در به ثمر رساندن پروژه ای که خواست قشرها و گروهای متفاوت می باشد، این نقاط مشترک هستند که به بالیدن نیروها یاری میرسانند و نه نقاط افتراق. ناگفته نماند که وجود این کمپین و البته کمپینهای دیگر از جمله دوستان گرد آمده در “سایت میدان زنان” باعث گشتند که شبکه های موجود زنان فعال خارج از کشور هم به یکدیگر نزدیکتر شده و در کنار فعالیتهای تاکنونیشان بر سر مطالبات زنان داخل و راهکارهای همبستگی با آنان به بحث، گفتگو و چاره جویی بپردازند.
نکاتی برای بحث
کمپین هم مانند هر حرکتی که به دست انسانها طراحی و پیاده میشود دارای ابعاد ناروشن میباشد که با توجه به سرخوردگی های گذشته زنان و کلاً مردم سرزمینمان بهتر آن است که در حین حرکت به آنها توجه داده شود و به روشن شدن آنها یاری رساند. از نظر من علت وجود ناروشنیها و کمبودها را میتوان از دو زاویه مورد برسی قرار داد. زاویه اول ناشی از سلطه یک حکومت توتالیتر مذهبی بر کشور میباشد. حکومتی که در آن داده های اطلاعاتی به جامعه از کانالهای تبلیغی و و فیلترهای معین عبور میکنند. حکومتی که با سرکوبی خشن بوسیله محرومیت از تحصیل و کار، زندان، شکنجه و اعدام به مقابله با کوچکترین صدای دگراندیشی میپردازد.
و از زاویه دوم به تجربه تا کنونی فعالین کمپین، رفتارهای جمعی، عکس العملهای مختلف این کنشگران در شرایط مختلف و به دیدگاه سیاسی آنان مربوط میشود. اگر ما واقع بین باشیم نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که در یک جامعه استبدادزده و در نبود کمترین تجارب دموکراتیک، نیروهایی کاملاً خلاق، دموکرات، پرتجربه و آگاه به همه امور فعالیتهای جمعی مدنی در سطحی که در جوامع مدرن و دمکراتیک میشناسیم سربرآورند.
فراموش نکنیم که در اختیار نداشتن حتی یک تریبون عمومی که بتوان بوسیله آن ارتباطی ارگانیک مابین مخاطبین در بطن جامعه و فعالین و نظریه پردازها ایجاد کرده و عملکردها و نظرات را به نقد کشید و کامل کرد، ممنوعیتهای بیشمار در برپا کردن نشستها و جلسات بحث و گفتگو [١] و در آخر وجود جو سیاسی بسته که راه را بر هر گونه خلاقیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در پرورش نیروی فعال اجتماعی می بندد، چه نقش مهمی را ایفا میسازد. و باز یادمان نرود تعداد بیشماری از ما ایرانیان خارج از کشور که مدتها است در سرزمینهایی با دموکراسی های موجود زندگی و کار میکنیم و حتی تعداد زیادی از ما تجارب همکاری با جوامع مدنی این سرزمینها داشته ایم، هنوز نتوانسته ایم در زمینه نهادینه کردن دموکراسی و تحمل دگراندیشی تغییر شاخصی را در میان خود متذکر شویم. پس چگونه است که اختلافات فعالین داخل این چنین اگراندیسمان میشود؟
خوشبختانه اولاً خیلی از لغزشها، کمبودها و ضعف ها برای فعالین داخل روشن است و می بینیم که با نشر مقالات، بحث ها و مصاحبه هایی حتی با پژوهشگران خارج از کشورسعی در پیدا کردن راه حلهایی میباشند. در همین رابطه نقش ما تبعیدیان و مهاجرین که به منابع نظری و عملی تجارب جوامع دیگر دسترسی داریم و از امکانات مختلف یک جامعه باز برخورداریم در یاری رساندن به آنها بیش از پیش عمده و سازنده میشود.
نا گفته نماند که از یک کمپین با مطالبات حقوقی حداقلی نمیتوان انتظار داشت که به همه مشکلات و معضلات جامعه بپردازد و نسخه ای از قبل آماده ای را برای هر نظرگاهی ارائه نماید. اما تا به حال چند نکته شاخصتر از موارد دیگر از سوی دوستان و منتقدین این کمپین مطرح شده که میخواهم در اینجا به آنها اشاره کنم.
١- آیا با فرض جمع آوری یک میلیون امضا میتوان قدرتمندان را متقاعد به تغییر دادن قوانین کرد؟
بارها از زبان کنشگران کمپین شنیده ایم و یا در مقالات انتشار یافته خوانده ایم که آنها به خوبی به این موضوع واقف هستند که با فرض جمع آوری یک میلیون امضا و ارائه آن به مجلسیان موفق به تغییر محسوسی در قوانین نخواهند شد. به خصوص که بر همه روشن است که آنها نماینده های انتخاب شده توسط مردم نیستند که به خواسته های نیمی از مردم هم توجه داشته باشند. در اینجا جمع آوری امضا تنها وسیله ای است برای نشر آگاهی به وجود قوانین تبعیض آمیز و ترویج خواست تغییر. فعالیت در جهت جمع آوری امضا و گفتگوی چهره به چهره ابزاری برای به ترک انداختن اعقاید سنتی جا افتاده در جامعه ای است که جملات هر روزه مردم آن « تا بوده همین بوده و باید سوخت و ساخت» و یا « هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد » را شامل میشود. رفتن فعالین کمپین به خیابان، فرهنگ بحث و گفتگو در امور اجتماعی و دخالتگری در سرنوشت خویش را از میان نخبگان به کوچه و میدان میکشاند. و مگر موفقیت طرحی این چنین، موفقیت در نهادینه شدن ایده تقسیم قدرت در میان شهروندان که همان مبنای دموکراسی و برابری است نیست؟
٢- مطالبات جامعه لائیک و کمپین
شاید ذکر این نکته توضیح واضحات باشد که یک فرد مذهبی هم میتواند لائیک باشد و اتفاقاً حتی میتوان گفت که فرد مذهبی ای که برای دینش دل میسوزاند می بایست مصم تر به دنبال برپایی یک جامعه لائیک باشد، چرا که در یک سپهر لائیک است که اعتقادات فرد مذهبی از گزندهای زمینی به دور نگه داشته، نقش ربانیت آن حفظ شده و جایگاه خود را می یابد. این موضوع را به مذهبیون واگذار کرده و میپردازیم به نکته ای که در اینجا در مورد کمپین مطرح میشود و آن چگونگی برخورد کمپینی ها با خواست تغییر قوانین در جامعه شریعت زده ایران است.
صرف نظر از خواسته های سکولار کمپین که با رجوع به میثاقهای بینالمللی از جمله منشور حقوق بشر، کنوانسیون رفع تبعیض بر زنان و غیرو، شاهد آنیم که فعالانی برای مثال مانند پروین اردلان در پیام خود به مناسبت دریافت جایزه بنیاد الاف پالمه میگوید: «افتخار می کنم زنی سکولار و متعلق به جنبشی فمینیستی هستم که پیشینه ١٠٠ سال مبارزه ومقاومت برای احقاق حقوق زنان را دارد. بیش از صد سال است که ما نیز هم چون بسیاری خواهرانمان در سراسر دنیا برای دستیابی به بدیهی ترین حقوق خود چون حق انتخاب در زندگی فردی و اجتماعی و از جمله حق انتخاب پوشش تلاش کرده ایم. اما هر بار قربانی سیاست دولت های ایدئولوژیک شده ایم. به ویژه طی سه دهه پس از انقلاب “اسلامی” بسیاری از دستاوردهای زنان پیشکسوت ما قربانی این سیاست ها شد : قوانینی چون قانون حمایت خانواده لغو شد و آزادی در انتخاب پوشش به اجبار در نوع پوشش تبدیل شد و به قالب قانون در آمد».
همینطور دست اندرکاران سایت مدرسه فمینیستی با نوشتن مقالات و گفتگوهایی به بحث در این باره دامن زده و میکوشند هر چه بیشتر از یک سو به این مبحث چهره ای عمومی دهند و از سوی دیگر برای راهکارهای عملی خود، جمعی به پژوهش و اندیشه بپردازند.
با این همه شهین نوائی در گفتگویی به همراه ناهید کشاورز با میترا شجاعی خبرنگار صدای آلمان میگوید: « من فکر می کنم کسانی که این حرکت را دارند پیش میبرند وقتی خودشان افراد سکولار هستند پس بنابراین باید خارج از اینکه اعتقاد شخصیشان چه هست این حرکت را پیش ببرند. بنابراین یک انسانی میتواند سکولار باشد و فقط از جهت ترویج سکولاریته، هرچند خودش به مذهب خاصی معتقد باشد و اینکه چرا و به چه دلیل است که می بایست این قوانین تغییر کند، این را پیش ببرد. فکر می کنم این طور موفقیت بیشتری برای یک مبارزه جمعی زنان خواهد بود». [٢]
ناهید کشاورز در همان گفتگوی صدای آلمان میگوید: « چالش اصلی ما نه این است که سکولار یا غیردینی باشیم، چالش اصلی ما این است که چطور میتوانیم به سمت دموکراسی حرکت کنیم و خواسته های زنان اولویت ما باشد».
اولاً باید گفت که در اینجا خانم کشاورز، سکولار بودن را با غیر دینی بودن برابر گرفته که با توجه به سطح مطالعات ایشان من آنرا یک اشتباه ناشی از اضطراب گفتگویی تلفنی که شاید در انجام میان دو کار بوده است میدانم. ولی دقیقاً سوال همینجا است که چگونه در یک جامعه تا مغر استخوان دینی شده ( البته نه لزوماً متقاعقد شده) میتوان به سمت دموکراسی و رسیدن به مطالبات زنان رفت؟ مگر نه این است همه قوانین زن ستیز از جمله همین طرح لایحه “حمایت ازخانواده” برخواسته از شریعت اسلام استدلال میشود؟
میتوان گفت که کدام شریعت با کدام تفسیر؟ ولی ابراز همین نکته باز ما را بر سر طرح خواست جامعه لائیک برمیگرداند، چرا که جامعه ای با ساختارلائیک است که امکان وجود تفسیرهای متفاوت از یک اعتقاد و مذهب را برابر و به موازات هم ممکن میسازد. و نه حکومتی مذهبی که تنها یک گفتمان است که بر اریکه قدرت تکیه خواهد زد. البته شاید طرح امکان وجود تفسیرهای متفاوت از یک دین و به فکر انداختن مخاطبین در اینمورد خود به نوعی ترویجی برای افکار لائیک و سکولار باشد. ولی آیا بهتر نیست که این کار را به مذهبیون و رفرمگران مذهبی واگذار کنیم؟ و ما برویم بر سر مسائل ملموس و روزمره زندگی که زنان را در چرخ دنده های خود له میکند؟ یعنی تنها بر سر خواست تغییر قوانین بسنده کنیم؟ بدون آنکه بخواهیم استدلال کنیم به مذهب ربطی دارد و یا ندارد، مخالف است و یا موافق؟ به خصوص با توجه به اینکه کمتر کنشگر کمپینی را سراغ داریم که با ظاهر یک طلبه (خواهر و یا برادر) به جمع آوری امضا میپردازد که بتواند شخص مذهبی را متقاعد سازد که مطالبات کمپین با مذهب منافاتی دارد و یا خیر.
نمونه های شاخص چین ترفندهایی را در چند نمونه از گزارشات فعالین میتوان مشاهده کرد که مثلا ً از زنان سوال میشود، آیا میخواهی هو داشته باشی؟ آیا فکر نمیکنی نداشتن حق طلاق مشکلات عدیده ای را ایجاد کرده؟
در هر صورت به نظر میرسد این موضوع، یعنی رابطه خواست جامعه لائیک و خواست تغییر قوانین تبعیض آمیز یکی از گره گاه هایی است که فعالین جنبش زنان را در کل به چالش فرا میخواند و البته که به زمان نیاز است تا از یکسو اکتیویستها و از سوی دیگر صاحب نظران در این باره به تعمق و گفتگو چاره اندیشی بنشینند.
٣- طرح مسئله حجاب اجباری به عنوان یکی از محورهای مبارزه جنبش زنان
میداینم که حکومت جمهوری اسلامی سرکوب عمومی و برقراری خفقان در جامعه را با سرکوب زنان و تحمیل حجاب به آنان شروع کرد و هم اکنون هم به بهانه مبارزه با بد حجابی، با حضور نظامی و امنیتی خود به همراه ایجاد ترس و وحشت نه تنها در خیابان و سپهرهای عمومی بلکه حتی در میهمانیهای خصوصی، قدرت خود را به رخ میکشد. هدف مجبور ساختن فرد فرد جامعه به اطاعت و سکوت است. در مقابل اما از همان اوان سرکوب زنان توسط حکومتیان شاهد آن بوده ایم که هر روزه مقاومتهایی توده ای از سوی دختران و زنان این سرزمین در این مورد صورت گرفته است که حتی در چند مورد منجر به قتل آنها شده است. اکثر مقاومتهایی از این دست نه آگاهانه و سازمان دهی شده بلکه تنها برخاسته از نیاز طبیعی و انسانی حق پوشش و مقابله با احساس تحقیر در تحمیل آن میباشد.
سوال اینجا است که آیا نباید تابوی صحبت بر روی حجاب را هم شکست؟ آیا نمیتوان همانطور که در گفتگوهای چهره به چهره به راهروهای دادگستری اشاره و به مخاطبین گوشزد میشود که خواست تغییر باید عمومی و فراگیر باشد تا شامل همه زنان گردد، بر خواست عمومی شدن مطالبه حق پوشش هم اشاره کرد؟ آیا از این طریق نیروی پتانسیلی هر چند در مقیاسی کوچک برای جنبش جمع آوری نمی شود؟ در همین راستا اما اتفاقاً وجود کمپین بیش از بیش ثابت کرد که برای به ثمر رسیدن تغییر در باورها، سنتها، قوانین و در نهایت تغییر در بافت فرهنگی و اجتماعی جامعه نمیتوان تحقیقات، ایده ها و بحث ها را تنها در محدوده نخبگان نگاه داشت و باید که آنرا به خیابان برد.
واضح است که پرداختن به این مبحث نیز نیاز به پژوهش های میدانی و علمی در زمینه های جامعه شناسی، مردم شناسی، روانشناسی و تعلیم و تربیت دارد و باید از اظهار نظرهای کلی و یا بر مبنای حدس و گمان پرهیز کرد. به خصوص که جامعه ایران در مقایسه با خیلی از جوامع دیگر فوق العاده متنوع ورنگارنگ بوده و مردم آن همیشه در سایه استبداد خلق و خوی خاص خود را دارا میباشد.
مقابله بنیادگرایان حکومتی با کمپین
در حقیقت ما شاهدیم که برخلاف اتهامات واهی “مجریان انقلاب مخملی” از سوی نیروهای امنیتی رژیم به کنشگران جنبش زنان و کلاً هر دگر اندیشی، این دولت احمدی نژاد است که بوسیله پلیس، نیروهای نظامی و لباس شخصی ها، پلیس قضایی و ماموران گوناگون نهادهای موازی و با برقرار کردن بدون اعلام رسمی یک حکومت نظامی، سرگرم پیاده کردن کودتای مخملی خود میباشد.
این فضای نظامی آنقدر شدید است که حتی در خانه های شخصی هم نمیتوان به دور هم جمع شد. آخرین برخورد ماموران امنیتی از این دست را در روز ملاقات دوستان محبوبه کرمی بعد از آزادی او از زندان شاهدیم.
دولت احمدی نژاد در لجاجت با جنبش زنان و به رخ کشیدن قدرت اهدائی خود تا آنجا پیش میرود که حتی برخلاف قانون رژیم ولایت فقیه خودشان دست در طرح لایحه قانون ” حمایت از خانواده ” پیشنهادی قوه قضائیه میبرد و مفادی در جهت هر چه محکمتر کردن مناسبات مردسالاری به آن اضافه میکند. هدف روشن است، او میخواهد از یکسو جنبش رو به رشد زنان را ندیده اعلام کند و نیروی آن را به هیچ انگارند و از سوی دیگر به دنبال سیاستهای خانه نشینی و فرودست کردن زنان گامهای سریعتری بردارد. در مقدمه یک چنین سیاستی کارگردانان حکومت حتی در “انتخابات” مجلس هشتم آن حربه های اصلاح طلبان را هم به کار نبرده و از زنان کمتری برای انتصاب شدن در مجلس اسلامی استفاده کردند.
در دو سال گذشته شاهد دستگیریهای متفاوت فعالین کمپین، زندانی شدن آنان و در آخر اعلام حکمهای سنگین به آنها بوده ایم. به راستی چرا جمع آوری امضا و گفتگوی ساده شهروندان با یکدیگر این هزینه بالا را به این فعالان تحمیل میکند؟ اما مخالفان تغییر تنها به زندان و شلاق اکتفا نمیکنند. در شرایطی که زندان خود به مدرسه ای برای آگاهی فمینیستی تبدیل میشود و فعالین زن زندانی با تماس نزدیک با قربانیان قوانین زن ستیز به عمق حقانیت خود پی می برند، دیگر زندان نه تنها عاملی بازدارنده بلکه شتاب دهنده مبارزات خواهد بود پس باید راه کارهای دیگری هم به اجرا در آورد.
درهای اطاقهای تصمیم گیری باز و بسته میشوند و طرحهای تبلیغاتی جدیدی کلید میخورند. نامهای آشنا و غیر آشنا ردیف میشوند، علی رضا حیدری، پیام فضلی نژاد و … حسین شریعتمداری. این کارگزاران و زمینه سازان سرکوب در هفته های اخیر در ترویح فضای رعب و وحشت در مقابله با جنبش زنان بیش از پیش فعال گشته اند.
پیام فضلی نژاد “پژوهشگر” موسسه کیهان در جمع دانشجویان خوزستان در سخنوریی با عنوان «زنان فمینیست، طرح خاورمیانه بزرگ و انقلاب مخملی» از فعالیتهای مختلف زنان در ایران مثل کمپین یک میلیون امضا، کمپین قانون بی سنگسار، منشور زنان و نیز سازمانهای غیردولتی زنان مثل مرکز فرهنگی زنان و شبکه وکلای داوطلب نام برده، اینگونه حرکتها را تلاشی به منظور مشروعیت دادن به هم جنس گرایی، آزادی حجاب، سقط جنین، آزادی سکسوالیته، چندشوهری زنان و فرقه صهیونیستی بهائیت در ایران دانسته و فعالان کمپین یک میلیون امضا را « مبلغان کوچه به کوچه ایدئولوژی سیاه فحشا» نامیده است. او در پایان سخنانش خطاب به دانشجویان میگوید: «ما باید مرزبندی خود را با روشنفکران و مبلغان ایدئولوژی فحشا به صراحت آشکار کنیم. مرزبندی آشکار البته تنها شرط لازم است. شرط کافی رویارویی با این گفتمان، به فرمایش حضرت امام خمینی، تاختن بر این روشنفکران اجیرشده و مرتجع است». وی همچنین میافزاید: «یکبار برای همیشه، در هنگامه ای که وقاحت روشنفکران مرتجع و دیگر شوالیه های ناتوی فرهنگی به اوج خود رسیده، باید دین خود را به انقلاب اسلامی ایران ادا کنیم و در این راه تنها به دلیران و دریادلان انقلابی محتاجیم».
در اقدام دیگری او خطاب به شیرین عبادی میپرسد: « چرا به ارکان نظام و احکام اسلام حمله می کنید؟! چرا در مهر ١٣٧٨ که «کمیته خطر جاری» در آمریکا حمله به ارکان نظام و تخریب سپاه پاسداران و بسیج را در دستور کار خود گذاشت، شما گفتید که «بسیج» تشکیلاتی است که با روح صلح طلبی منافات دارد و مخالف کنوانسیون حقوق کودک است! چرا برای نسخ مجازات های ضروری اسلام، چون اعدام و قصاص داد و فریادهای بیهوده می کنید؟! چرا از ناقضان امنیت ملی، تروریست ها، اشرار و فواحش حمایت می کنید و وکالت آنان را «مجانی» برعهده می گیرید؟! [٣]
این اقدامات خبر از سناریوهای جدیدی میدهد که میخواهند از این طریق هر چه بیشتر فعالین را مرعوب ساخته و جو وحشت و نگرانی را انتشار دهند. باید هوشیار بود.
دوستان کمپین، در آغاز سومین سالگرد شنیدن رعد فریادتان عزم و شجاعتتان مستدام باد! به امید پیروزی.
* * * * * *
[١] – برای مثال ممانعت از برگزاری [جلسه گردهمایی در سالگرد بیست و دوم خرداد->https://www.iran-women-solidarity.net/?p=334] توسط نیروهای امنیتی که قرار بود به مباحث مختلف حول و حوش مسائل جنبش زنان در مورد کمبودها و نقائص عادات گروهی و جمعی فعالین پرداخته شود.
[٢] – [گفتگویی با ناهید کشاورز و شهین نوائی / میترا شجاعی->https://www.iran-women-solidarity.net/?p=448]
[٣]- کیهان چاپ تهران، چهارشنبه ششم شهریور ١٣٨٧