دستگاه سرکوب حکومتی، جنبش زنان ایران در داخل را از هرگونه تریبون عمومی محروم ساخته و امکان برگزاری سخنرانی، همایش و گردهمائی، مراسم بحث، گفتگو و تبادل نظرعمومی را هم از آن سلب گردانیده است. فعالین جنبش هر روزه به بهانه های مختلف به دادگاه احضار و یا دستگیر و محاکمه شده و در مقابل وثیقه های گزاف قرار میگیرند.
این موارد از یک سو موانعی در راه ارتباط آنها با اقشار مختلف مردم ( گفتگوی مستقیم) و در نتیجه اختلال در مطرح کردن مطالباتشان در سپهر عمومی جامعه ایجاد میکنند و از سوی دیگر موجب انتشار جو وحشت و نگرانی شده و سدی در راه پیوستن نیروهای تازه نفس و جوان به جنبش میشوند. از اینرو فعالین جنبش عمده نیروی خود در بیان و عمومی ساختن مطالباتشان و همچنین در راه کنکاش بر سر مسانل مبرم جنبش را بر روی اینترنت متمرکز ساخته اند. در این راستا در نگاه های نگران به آینده این جنبش سوالاتی مطرح میشوند که شاید می بایست هر چه زودتر به آنها پرداخته و با طرح مشکلات به دنبال راه چاره ای بود.
قبل از هر چیز نباید فراموش کرد که اینترنت در ایران بر خلاف رادیو و تلویزیون وسیله ای عمومی و همه گیر نیست و همه افرادی هم که به آن دسترسی دارند، از حساسیت لازم به مسائل اجتماعی و به خصوص مسائل زنان برخوردار نمیباشند. اضافه بر آن تعداد دفعات فیلتر شدن پایگاه های اینترنتی زنان هم عاملی در ریزش تعداد مخاطبان این نوع سایتها می باشند.
با توجه به نکات گفته شده، میتوان سوالات و یا در حقیقت مشکلات را اینچنین فرموله کرد:
١- آیا اینترنت به عنوان تنها ( از روی اجبار) وسیله و ابزار ارتباطی موجب ایجاد توهم میان فعالین در مورد نشر، گسترش و عمومی شدن اطلاعات و مطالبات جنبش نخواهد بود؟
٢- آیا اینترنت، محدود ساختن دامنه فعالیت کنشگران و گسترش مطالبات جنبش را دربر نخواهد داشت؟
٣- آیا فیلتر و بسته شدن دائمی سایت های فعالین جنبش و وبلاگهای حامیان آن، دستگیری احتمالی ادمین ها و گردانندگان این سایت ها و وبلاگ های حامی، برابر با خاموشی صدای کنشگران جنبش نخواهد بود؟
پیشنهاد
شاید هرکس با تکیه بر توان و تجربه شخصی خود برای این معضل راه حل هایی پیشنهاد دهد، که کم و بیش بتواند مورد توجه کنشگران جنبش قرار گیرد. ولی موردی که مشخص و عیان میباشد، این است که باید به دنبال راه ها و ابزارهای دیگر هم بود. راه هایی که با توجه به پایین بودن هزینه، بالاترین راندمان را داشته باشد.
در این راستا باید با یک چشم به تاریخ سرزمینمان و تجربیات دیگرملیتها به دنبال راهکارهایی در شرایط کنونی بود و از هر ابتکاری استقبال کرد.
بر اساس آماری که چندی پیش منتشر شد، متوسط مطالعه ایرانیها در کل کمتر از دو دقیقه است. این موضوع به ما میگوید که نمیتوان بر روی رسانه های نوشتاری زیاد نیرو گذاشت. و شاید بهتر باشد که بیشتر بر روی ابزارهای سمعی و بصری متمرکز شد.
به خاطر میآورم که در زمان شاه که فضای خفقان پلیسی هیچ راهی برای انعکاس صدای مخالفین پیش پای فعالین قرار نیمداد ( البته نباید فراموش کرد که تنها یک نیرو میتوانست از طریق تریبونهای مساجد، انجمن های اسلامی و یا حسینیه ارشاد و حتی کرسی های استادی دانشگاه ها – مانند آیت الله مطهری – آزادانه نظرات خود را تبلیغ و ترویج کند)، این نوارهای کاست بودند که در مدارس دست به دست میگشتند. حتی در اوج مبارزات مردم علیه دیکتاتوری شاه و نظام سلطنتی در کنار بساطهای فروش کتابهای ممنوعه، نوارهای کاست سخنرانی، شعرخوانی و سرود بودند که خریداران زیادی داشتند.
برای مثال با ضبط یک کارگاه آموزشی کمپین یک میلیون امضا بر روی صفحه دی وی دی ویا با ضبط صوتی بیانیه و اهداف کمپین های مختلف موجود و همچنین تشریح قوانین تبعیض آمیز بر روی صفحه سی دی و پخش آنها، شاید بتوان به وسعت بیشتری به مخاطبان دسترسی پیدا کرد.
تجربه دیگری که از مبارزات کشورهای آمریکای لاتین میتوان آموخت، نقش موسیقی، ترانه و سرود در انتشار مطالبات و ترویج افکار می باشد. اضافه بر این ترانه و سرود میتواند در تقویت روحیه همبستگی و بالا بردن روحیه فعالین و همچنین جلب توجه نیروهای تازه نفس ابزاری مفید واقع گردند.
دیگر چه میتوان کرد؟