زمستان ۱۳۸۷، نسخهی پیش از انتشار کتاب «دفترچهی خاطرات….» به دستم رسید. نوشین احمدی خراسانی، نویسندهی اثر، از من خواسته بود که نسخهی تایپ شده را بخوانم و نظر بدهم. شوق انتشار اثری منتسب به تاریخ شفاهی زنان ایران در آن زمستان سرد، موجب دلگرمی بیشتر برای تلاش درمسیر جنبشهای مطالبهمحور در آستانهی انتخابات بهار ۱۳۸۸ شد. هرچند کتاب نه در زمستان آن سال، نه در بهار سال بعد و نه زمستان و بهار سالهای بعد اجازهی نشر نیافت و تا ده سال بعد پشت درهای بستهی ممیزی وزارت ارشاد به انتظار نشست.
سرانجام درزمستان ۱۳۹۷، کتاب توسط نشر روشنگران به طور رسمی منتشر و درنمایشگاه کتاب تهران عرضه شد. بنا به رسم متداول، روزی هم برای رونمایی کتاب با حضور نویسنده درغرفهی ناشر تعیین شد. اما به دلیل فشارهای امنیتی، ازحضورنویسنده درتریبون سخنران جلوگیری شد و سرانجام کتاب به دست شهلا لاهیجی، ناشر کتاب، رونمایی شد.
نویسنده اما پیشتر، از دغدغهی ذهنی خود در تهیهی این اثر سخن گفته بود: «آگاهی یافتن از تاریخچهی زندگی زنان نسل پیشین اززبان خودشان -به ویژه زنانی که حوادث و تحولات را خود به چشم دیده و تجربه کردهاند- برای بسیاری از مردم و بهویژه نسل معاصر ایران جذاب است و من نیز طی سالهای اخیر این مسیر را با لذت فراوان دنبال کردهام زیرا در گشت و گذارهای خود در تاریخهای رسمی و کتب تاریخی چهرهای از خودِ زنانهام نیافتم، چهرهای که در آن زنان هم رؤیت شده باشند. نامرئی بودن زنان شاید به این دلیل باشد که تاریخ کشور ما در لایههای مختلف معنایی، ایدئولوژیک و پژوهشیاش تاریخی مذکر است در نتیجه زنان و روایتهای زندگی آنها در پهنای این تاریخ مردانه جایی ندارد. به این اعتبار، گرایش به روایتهای شخصی زنان از زندگی توسط خودشان پیش از آن که تاریخ شفاهی را به عنوان روشی تحقیقی در علوم اجتماعی بشناسم جزو دغدغههای ذهنی و عاطفیام بوده است.» ( ازیادداشت پشت جلد)
پیشینهی حرفهای نوشین احمدی در جمعآوری زندگینامهی زنان ایران به تدوین « سالنمای زنان ایران» برمیگردد که وی انتشار آن را درابتدای دههی هفتاد شمسی آغاز کرد. او همزمان در مجموعه مقالات «جنس دوم» سلسله مصاحبههایی را با زنان نوآور در حوزههای مختلف منتشرمیکرد، زنانی که نقش آنها در شکلگیری تاریخ اجتماعی، سیاسی، اقتصاد خانواده و فرهنگ زندگیِ روزمرهی زنان عموماً نادیده گرفته شده است. کتاب «دفترچهی خاطرات» درواقع تداوم دغدغهی ذهنی نویسنده برای یافت و ثبت چگونگی حضور زنان در جامعه است.
کتاب حاوی ۱۶ مصاحبه با افراد مختلف است و به گفتهی نویسنده «جلد اول» از مجموع ۲۵ مصاحبهای است که با هدف شناخت و بررسی چگونگی تغییر الگوی زندگی زنان تدوین شده است. مصاحبهشوندگان از میان متولدین سالهای ۱۲۹۰ تا ۱۳۰۰ انتخاب شدهاند و هر یک معرف نوعی از زندگی خانوادگی، اجتماعی و عرصههای متفاوت حضور زنان درآن دوره از تاریخ هستند. زنان مصاحبهشونده از میان زنان نخبه و ممتاز جامعه هستند که در آن دورهی زمانی خاص در مقایسه با دیگر اقشار جامعه توان بیشتری برای استفاده از امکانات ویژهی آموزشی و فرهنگی داشتهاند. برای مثال، میتوان به کسانی همچون اشرف الملوک مصاحب، اعظم سپهر خادم، لعل فیروزگر، معصومه سهراب (مافی) و فاطمه کیوان قوانلو اشاره کرد.
روش کار، آرایش کتاب، یادداشتهای تکمیلی و استفاده از دادههای مستند، کتاب را در زمرهی آثار معتبر موسوم به «تاریخ شفاهی» قرار میدهد. نویسنده خود در گشایش کتاب، با اشاره به پیشینهی شکلگیری این روش که از جنگ جهانی دوم به بعد به عنوان سبکی جدید در تاریخنگاری به کار رفته و با توصیف روش کار خویش، خواننده را با روششناسی اثر آشنا میسازد. افزون بر این، بنیادهایی که به تدوین تاریخ شفاهی ایران پرداختهاند، از جمله «سازمان اسناد و کتابخانهی ملی ایران»، «طرح تاریخ شفاهی چپ ایران»، «پروژهی تاریخ شفاهی اقتصادی دانشگاه لندن» و«تاریخ شفاهی چپ ایران از دههی ۱۹۲۰ تا دههی ۱۹۹۰» در این کتاب به خواننده معرفی میشوند.
تاریخ شفاهی را به نوعی میتوان ادامهی سنت قصهگویی پیشینیانی دانست که روایتهای خود از تاریخ مرز و بومشان را سینه به سینه نقل کردهاند. سابقهی تاریخ شفاهی در ایران به تأسیس « بنیاد مطالعات ایران» برمیگردد. مهناز افخمی، که خود از پایهگذاران پروژهی تاریخ شفاهی زنان این بنیاد است، میگوید: «تاریخ شفاهی ادامهی سنت دیرینهی جامعهی بشر است که داستان زندگی خود را سینه به سینه از نسلی به نسل دیگر منتقل کرده است. به واقع، بخش بزرگی از تاریخ مردم (و نه تاریخ بزرگان و پادشاهان) بدین گونه ضبط شده است» (ص ۱۵) .
بنابراین، میتوان گفت که تدوین تاریخ شفاهی ضرورتی عاجل در ثبت تاریخ مردم هر سرزمین با عبور از کلیشههای سنتی و قدرتمحور در تاریخنگاری است.
به ویژه وقتی که تاریخ از نگاه مورخان فقط در محدودهی رجال خاندان سلطنتی و طبقات ممتاز جامعه شکل میگیرد، اگردرلابهلای اوراق و کلمات آن نامی هم از زنان پیدا شود، قاعدتاً تنها نام زنانی است که از منظر قدرت مذکر، «در خور» یادآوری بودهاند. از قضا مهناز افخمی که خود به زنان «نخبه» تعلق دارد و از نزدیکان خانوادهی سلطنتی است، آستین بالا زده و به تدوین تاریخ شفاهی زنان در بنیاد مطالعات ایران همت گمارده است. او در توضیح این روش میگوید: «تاریخ شفاهی به اعتباری نه شفاهی است و نه تاریخ بلکه گزارش بازیگران و شاهدان است که میتواند منبعی برای نگارش تاریخ شود …. تاریخ شفاهی از طریق مصاحبهها، تفسیرها و شرح خاطرات و وقایع از سوی فرد ضبط و نگهداری میشود. تولید نهایی خواه یک نوار صوتیِ مصاحبه باشد یا متن دستنویس، به هرصورت تلاش مشترک و دوجانبهی مصاحبهکننده با مصاحبهشونده در ثبت رویدادها و شرح جذاب و منحصربهفردی از تاریخ را منعکس میکند.» ( صص۱۶-۱۵).
مصاحبهی رودررو با بازیگران هر واقعهی تاریخی، منبع اصلی در تهیه و تدوین تاریخ شفاهی است. در این نوع تاریخنگاری، یادداشتهای تکمیلی از اسناد رسمی و نیز تحلیل دادههای به دست آمده با توجه به شرایط و وقایع دورههای مرتبط با تحقیق نقش مهمی در مستند کردن اطلاعات تاریخ شفاهی دارد. این روایتهای شخصی گاه همچون مصداق و شاهد مثالی است افزون بر اطلاعات تاریخی که در اختیار خواننده قرار میگیرد و گاه تاریخ خود شاهدی بر روایات مستند این زنان است. این جابهجایی میان موضوع و مصداق اثر حاضر را برای خواننده جذابتر کرده است.
فصلهای مختلف کتاب پا به پای چالشهای زندگی روزمره، سیاسی و اجتماعی زنان مصاحبهشونده پیش میرود. برای مثال، از چالشهای آموزش ابتدایی تا دستیابی به مدارج دانشگاهی، از واقعهی کشف حجاب تا بنبستهای شغلی، از محدودیتهای سنتی در ازدواج تا حضور درعرصههای عمومی، اطلاعات و مطالبی خواندنی در اختیار خواننده قرار میگیرد. بهرغم تاریخ پرتلاش و پرافتخار این زنان در تحقق یک جامعهی مدرن، اما تسلط تفکر سنتی و مردسالار خواه در اقشار تحصیل کرده و فرنگرفته و خواه در میان اقشار سنتی وعلمای دینی، ازلابهلای مطالب تحریر شده و گاه «میان سطور» این خاطرات به چشم میخورد: « بعد از این که چهارسال هم تخصصی خواندم باید امتحان میدادم. هیچ یادم نمیرود روزی که امتحان میدادیم دکتر نجم آبادی (خدابیامرزدش) با دکتر صالح آبادی بالای سرم ایستاده بودند که من امتحان بدهم. «امتحان عملی»، یک مریض بدحالی آمد که باید سزارین میشد. من بلافاصله دست به کار شدم و خیلی سریع سزاریناش کردم. دکتر نجم آبادی آمد به من گفت: خیلی عالی کار کردی. خوشش آمد از کار و سرعت عمل من. بعد گفت چون «پسر» درآوردی نمرهات ۲۰ است. چون بچهای که درآوردم از شکم آن خانم، پسر بود.» (ص.۲۶۶. )
دکتر اشرف الملوک مصاحب در فضایی که « پسر در آوردن از شکم آن خانم» شایستهی نمره ۲۰ از طرف آقای پروفسور معروف تحصیلکردهی فرنگ بود، خاطرات دیگری هم از مردان قشر سنتی جامعه دارد: «من بیمارانی از صنف آقایون علمای دینی هم داشتم. از جمله یکی ازهمین علما که همسرش مریض من بود که باید عملش میکردم. این آقا آمد در اتاق عمل و تمام گنجهها و کمدهای اتاق عمل را گشت که مبادا من برای جراحی خانمش پزشک مرد خبر کرده باشم چون اصلاً باورش نمیشد که من یعنی یک زن لاغر اندام، میتوانم عمل جراحی بکنم. فکر میکرد حتماً یک پزشک مرد در اتاق هست و او میخواهد عمل بکند. حتا میگفت که من میخواهم خانم من را یک متخصص زن، داروی بیهوشی بدهد. من به ایشان گفتم آقای محترم ما اصلاً متخصص زن بیهوشی نداریم … من میتوانم بیحسی موضعی بدهم ولی برای بیهوشی کامل باید متخصص باشد اما او گفت پس بیحسی موضعی بدهید و نمیخواهد او را بیهوشی کامل بدهید. من گفتم نمیشود چون این عمل بزرگی است و باید بیهوشی کامل باشد و گرنه ممکن است خطر مرگ پیش بیاید . او گفت من فتوا میدهم که اگر زنم فوت کرد تقصیر شما نباشد. گفتم شما فتوا میدهید خب بدهید ولی من آدمکش نیستم من قبول نمیکنم.» ص. ۲۶۸.
ازدیگر نکات جالب کتاب ، مکتوب کردن اظهارات مصاحبهشوندگان با همان کلمات و اصطلاحات خاص ایشان است. بدین ترتیب، خواننده با خواندن هر مصاحبه، با نوع ادبیات شفاهی مورد استفادهی این گروه از زنان در آن دوره نیز آشنا میشود که گاه عباراتی بسیار عجیب و ثقیل و گاه بسیار ساده و آشنا به نظر میرسد.
در میان این زنان که عموماً متعلق به خانوادههای مرفه و طبقهی ممتاز جامعه بوده و عمدتاً در زمینههای آموزشی و شغلی موفقیتهای زیادی کسب کردهاند، اعظم سپهر خادم، روزنامه نگار و از بنیانگذاران «جمعیت بیداری زنان» و فاطمه کیوان قوانلو (خواهرمرتضی کیوان، شاعرتوده ای اعدام شده در ۱۳۳۲) صدایی متفاوت با دیگر زنان را به گوش خواننده میرسانند و از سختیها و محدودیتهای اجتماعی و سیاسی در حوزهی روزنامه نگاری و فعالیتهای سیاسی نیز سخن میگویند. با توجه به وقایع دورههای بعد از دوران زندگی این زنان، انتظار میرود که جلدهای بعدی کتاب امکان معرفی تعداد بیشتری از ثبتناشدگانی از «جنس دیگر» را فراهم کند. با این حال، تعهد این زنان به آرمانهای انساندوستانه و تلاش در راه ارائهی خدمات اجتماعی به مردم را میتوان از وجوه مشترک تکتک این ۱۶ زن دانست. تأکید اکثر این زنان بر تمایلات «وطنپرستی» نیز که مختص دوران شکلگیری دولت-ملت در ایران است از دیگر وجوه مشترک آنان است.
نوشین احمدی دربارهی این وجوه مشترک میگوید: «آنان با تکیه بر “نظام فلسفی و معرفتی ایدهآل و کلان مقیاس” به این خدمات نپرداختهاند یعنی آنها به احتمال زیاد با تصویر و تصوری منسجم و ایدهآلگرایانه، واقعیات تاریخی و اکنونی جامعهی خود را محک نمیزنند بلکه بدون ادعا و بزرگنمایی از آرمانهای غلوآمیز به همنوعان خود خدمت میکنن.د» ص. ۲۸۵
ذکرعبارت «زنانه شدن جامعهی ایران» در پایان کتاب، بشارت تداوم راهی است که بیش از صد سال از آغاز آن میگذرد.