زنان برای حقوق انسانی چه باید می‌کردند که نکردند / نفیسه آزاد

برگرفته از زندگی و جامعه

روزهای گذشته در تسخیر خبر زنانی بود که بر بالای بلندی در فضاهای عمومی ایستاده بودند و در سکوت روسری‌های خود را بر سر چوبی تکان می‌دادند. طبق معمول بحث و جدل و اظهارنظرهای زیادی در جریان بود که دوباره و این بار متفاوت و جدی‌تر از قبل توجهات را به سمت «حجاب اجباری» و بالاتر از آن به «وضعیت زنان» جلب کرد، وضعیتی که به گمان من یکی از چالش‌برانگیزترین موضوعات اجتماعی امروز ایران است، به این معنی که نه می‌تواند در وضعیتی که هست باقی بماند و نه راه مشخصی برای تغییر آن باز است. واکنش‌ها هم این بار کمی متفاوت به نظرم رسید از پست‌های کمی همدلانه‌تر برخی مردان و زنان سیاسی با وضعیت نابسامان اجتماعی و حقوقی زنان تا اظهارنظرهای تند و مخالفت‌‌های گروه‌های مخالف در شبکه‌های اجتماعی و عمل مقابله به مثل با چادر و پرچم ایران بر بالای همان پست برق مشهور.

اما چیزی که به‌ویژه باعث شد در مورد این موضوع بنویسم واکنش خانم راکعی به این اعتراض بود که آن را دون شان زنان «فرهیخته» دانسته بود و خواسته بود که «زنان برای آزادی‌های واقعی و انسانی و ارتقای جایگاه اجتماعی‌شان تلاش کنند» البته ایشان اشاره‌ای نکرده بود که این آزادی‌های واقعی و انسانی و جایگاه اجتماعی که زنان باید برای آن تلاش کنند از چه جنسی هستند و زنان چطور باید برای آن «تلاش» کنند. زنان نیمی از جمعیت کشور هستند که در وضعیتی مغشوش و تبعیض‌آمیز زندگی می‌کنند، راه‌هایی را با کنش‌های خلاق خود باز کرده‌اند و یا تلاش کرده‌اند باز کنند که همواره به شرحی که خواهم گفت سرکوب و مسدود شده یا نتیجه‌ای در بر نداشته است . این نیروی اجتماعی علیرغم فراز و فرودهای متنوعی که در ۴۰ سال گذشته از سر گذرانده است، همواره خالق حرکت‌های اجتماعی خلاقانه برای نشان دادن نارضایتی خود بوده است که تلاش می‌کنم دست‌کم تاریخ ده سال گذشته آن را مانند یک مسیر ترسیم کنم و ضمن تصریح این نکته که این مرور ده ساله به معنای نادیده گرفتن ره صدساله زنان در ایران برای دستیابی به حقوق انسانی خود نبوده است، سوالم از خانم راکعی این است که زنان چه باید می‌کردند که نکردند تا صدایشان شنیده شود؟

فرودستی حقوقی، شهروندان درجه دو؛ کمپین یک میلیون امضا

قانونی که زنان ایرانی باید تحت آن زندگی کنند آنها را تبدیل به شهروندان درجه دو می‌کند. اجازه پدر برای ازدواج، سن ازدواج ۹ سال، مجاز بودن چندهمسری برای مردان، دیه و ارث نابرابر، نابرابری در ادای شهادت قانونی، نداشتن حق طلاق، نداشتن حق حضانت فرزندان و مواردی دیگر. یعنی شما به عنوان یک زن هر حد از قدرت ساختاری، سواد، منزلت اجتماعی هم که کسب کنی ( که کم و بیش برای زنان منع قانونی ندارند) در نهایت از نظر «حقوق شخصی» پس از مردان قرار گرفته و شهروند درجه دو هستی، توان کنترل بر زندگی شخصی خود را نداری و همواره مرد دیگری باید بر تو نظارت داشته باشد. برای مثال می‌توان به ماجرای زنان شناخته‌شده قهرمان ملی ورزشی اشاره کرد که فقط به دلیل «خواست» شوهران‌شان نتوانستند سفر کنند و از شرکت در مسابقه ملی بازماندند.

کمپین یک میلیون امضا، حرکت جمعی از فعالان زنان برای اعتراض به این قانون نابرابر بود که در فضای یاس و سرخوردگی پس از انتخابات ۸۴ در سال ۸۵ آغاز شد و بنا داشت تا یک میلیون امضا برای اعتراض به این قانون از شهروندان جمع کرده و به مجلس بدهد و خواهان تغییر قانون شود. نتیجه؟ بازداشت و تهدید و بازجویی و بگیر و ببند به جرم تشویش اذهان عمومی و اقدام علیه امنیت ملی. قوانین تا به امروز هم تغییر نکرده‌اند

عدم انتقال تابعیت، قانون سنگسار؛ کمپین انتقال تابعیت مادران و حذف قانون سنگسار

زنان ایرانی در صورت ازدواج با فردی غیر ایرانی (که آن هم پیچ و خم‌های قانونی خود را دارد) نمی‌توانند تابعیت خود را به فرزندانشان انتقال دهند، فرزندان زنان ایرانی همواره غیرایرانی باقی خواهند ماند و برای هربار سفر به کشور یا اقامت در «سرزمین مادری» خود نیازمند ویزا هستند. شاید همه ما مریم میرزاخانی، زن ریاضی‌دان ایرانی را به خاطر بیاوریم، او مایه مباهات ایران بود اما فرزندش ایرانی به حساب نمی‌آمد. برای اصلاح این قانون و گرفتن این حق برای زنان ایرانی، کمپینی از سال ۸۵ آغاز به کار کرد. نتیجه؟ هیچ. قانون عدم انتقال تابعیت همچنان پابرجاست همانطور که قانون سنگسار (البته با ترجیحاتی برای عوض کردن شکل اعدام)


محدودیت و ممنوعیت حضور در فضاهای عمومی؛ کمپین ورود به ورزشگاه

زنان در سال‌های گذشته به شکل پیوسته و سیستماتیک از فضاهای عمومی حذف شده‌اند، حذفی که عموما با تحقیر و توهین هم همراه بوده است. نمونه بارز آن منع زنان از حضور در ورزشگاه‌ها برای دیدن و تشویق تیم‌های ملی مردان است که همواره در این سال‌ها موضوع اعتراض زنان بوده است، کمپینی «روسری سفیدها» که توسط جمعی از فعالان زن آغاز شده بیشتر از ده سال است که در این زمینه فعالیت می‌کند. نتیجه؟ برخورد امنیتی و بازداشت فعالان و استمرار ممنوعیت برای زنان در حالیکه زنان همراه تیم‌های رقیب همواره در این سال‌ها در ورزشگاه‌ها حضور داشته‌اند. به اینها البته اضافه کنید هزاران رویداد شهری مثل دومیدانی یا دوچرخه سواری یا جشن‌های خیابانی که زنان رسما و علنا از آن حذف شده‌ یا می‌شوند.

محدودیت در انتخاب رشته‌/شهرهای دانشگاهی؛ کمپین اعتراض به سهمیه‌بندی جنسیتی

در سال‌های گذشته زنان برای ورود به دانشگاه با محدودیت‌های عجیب و غریبی روبرو شدند، همه رشته‌ها را نمی‌توانستند انتخاب کنند و تنها در محل زندگی خود امتیازاتی داشتند. این به معنای حذف زنان از رشته‌های درآمدزا و جلوگیری از تحرک جغرافیایی آنان بوده است. سیاستی که قصد داشته و دارد تا همان امتیاز تحصیلات دانشگاهی را که زنان بی‌هیچ حمایتی و تنها با همت خود به دست آورده بودند از آنها بگیرد و محدود کند. تلاش‌های زیادی از سوی فعالین زنان و همه زنانی که پشت درهای این تبعیض ایستاده بودند برای اعتراض به این سهمیه‌بندی که از سال ۸۵ اعمال شده و در ۸۶ مصوب شد، صورت گرفت. نتیجه؟ برخورد امنیتی با فعالان زن، استمرار سهمیه‌بندی جنسیتی و محدودیت‌های زنان در دسترسی به رشته‌های دانشگاهی علیرغم کسب نمره برابر در آزمون علمی

سقف شیشه‌ای پست‌های مدیریتی؛ کمپین وزیر زن

علیرغم نبودن منع قانونی برای در اختیار گرفتن پست‌های مدیریتی و وزارت و ابهام آمیز بودن متن قانون برای ریاست‌جمهوری زنان در ۴۰ سال گذشته کمترین دسترسی را به پست‌های رده میانی به بالای کشور داشته‌اند. تنها یک وزیر زن در دوره دوم ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد سهم زنان از کابینه بوده است. حتی وزارتخانه‌هایی مثل آموزش پرورش که بدنه اصلی آن را زنان تشکیل می‌دهند، مدیران رده بالای زن یا وزیر زن نداشته است. در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۹۲ و همچنین ۹۶ کمپینی با خواست حضور حداقل سه زن وزیر شکل گرفت و تلاش‌های زیادی در این زمینه انجام شد. نتیجه؟ کاندیدای پیروز در زمان تبلیغات انتخاباتی با زنان عکس یادگاری گرفت ولی حتی یک وزیر زن در کابینه گذشته یا فعلی وجود ندارد

پایگاه اقتصادی-اجتماعی

زنان در مجموع در حدود ۱۳ درصد شاغلان ایران را تشکیل می‌دهند، در هیچ شهر بزرگی سطح اشتغال زنان بیش از ۲۰ درصد نیست، اکثر آنها جذب بازارهای غیررسمی با حداقل حمایت‌های قانونی و بیمه‌ای می‌شوند. عموما کارگر خانگی هستند، بیش از ۷۰ درصد زنان تحصیل‌کرده بیکار هستند و حتی در جمعیت بیکار شمرده نمی‌شوند. بیشتر شرکت‌های صنعتی دولتی جذب نیروی زن ندارند و زن‌ها همواره به لحاظ شرایط استخدامی در وضعیت دشوارتری نسبت به مردان قرار دارند. بیمه زنان خانه‌دار وجود ندارد و زنان حتی در شرایط مساوی کمتر از مردان حقوق می‌گیرند. تلاش‌ها و اعتراضات به این وضعیت از سوی فعالان زن و رسانه‌ها در طول سال‌های اخیر زیاد بوده است هرچند بدون سازمان‌دهی یا کمپین مشخص، دست‌کم تا جایی که من اطلاع دارم. وعده‌ها هم زیاد و متنوع بوده است. نتیجه؟ هرگز تغییر بزرگی اتفاق نیافتاده است، زنان همیشه به زمان مناسبی که بعدها خواهد رسید وعده داده شده‌اند


و….

از این دست بسیارند و من لابد در یک متن کوتاه نمی‌توانم همه را متذکر شوم و مفصل بنویسم، چنین ادعایی هم ندارم. فقط می‌خواهم دوباره به تصویر زنی بازگردید که روسری را بر دار کرده و در سکوت به خیابان نگاه می‌کند، زنی که به واسطه گشت‌های ارشاد و قانون حجاب اجباری که مرزها و تعاریف مشخصی هم ندارد علیرغم همه مصیبت‌های بالا حتی با خیال راحت در خیابان‌های شهرش هم نمی‌تواند قدم بزند.

هیچ‌کدام از دستاوردهای نصف و نیمه زنان در ۴۰ سال گذشته مثل دستیابی به تحصیلات عالی نتیجه سیاست‌گذاری‌های مثبت و فکر شده به نفع زنان نبوده، همه فقط و فقط با چنگ و دندان و مبارزه و جدال دائمی و هر روزه با قانون‌گذار و مجری آن محقق شده، زنان در طول این سال‌ها هرگز بیکار ننشسته‌اند و همواره با کنش‌های خلاق خود این ساختار را به چالش کشیده‌اند. در کشوری که تحقیق در مورد خشونت خانگی زنان که نشان می‌داد نزدیک به ۷۰ درصد زنان خشونت خانگی را تجربه می‌کنند خمیر شد، با بالا رفتن سن ازدواج دختران مخالفت می‌شود، دیه و ارث و چندهمسری هرگز از بین نرفته است، زنان هر روز در رسانه ملی و بیلبوردهای بزرگ شهری آن تحقیر شده و به شستن پای شوهرانشان تشویق می‌شوند، همین زنان هر روز به خیابان آمدند و با گشت‌های ارشاد که آنها را تحقیر می‌کردند و کشان کشان به جرم پوشیدن لباسی که می‌پسندیدند به سمت پاسگاه‌های پلیس برده شدند، روبرو شدند و با این حال خیابان را، کار را، تحصیل را رها نکردند و سلیقه‌شان را بر شهر تحمیل کردند.

حالا از خانم راکعی و دیگر زنان و مردان سیاست که حرکت اخیر دختران را بچه‌گانه، غیرفرهیخته یا تقلید کورکورانه خواندند بازهم می‌خواهم به تصویر زنی که روی پست برق خیابان انقلاب در سکوت به خیابان نگاه می‌کند بازگردند و از خودشان بپرسند زنان چه باید می‌کردند که نکردند تا صدایشان شنیده شود، شما چه کردید برای پذیرش این خواست‌های حداقلی و تغییر مثبت برای زنان؟ این دختران منتظر، فرزندان مادران منتظر برای رسیدن به حقوق انسانی و برابر خود تا کی باید منتظر بمانند؟ تا ابد؟

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *