این نوشته نقدی است بر [مقاله ای در سایت شبکه سراسری همکاری زنان ایرانی به قلم خانم مرجان افتخاری->http://www.shabakeh.de/archives/individual/001632.html#more]
قصد من در برخورد به این مقاله تنها بازگشایی بحث ِمعرفت شناسی یا بینش ِ دوگانه انگاری (دوقطبی) موجود در عادت فکری انسان های جامعه ایرانی بخصوص قشر روشنفکر آن می باشد، زیرا به باور من در این چارچوب ِ بینشی مسائل ِ اجتماعی را دیدن و تجزیه و تحلیل کردند چیزی به جز یک ذهنیت التقاطی و یا متناقض، رفتاری منفعل همراه با بدبینی به جای فعالیت برای چاره اندیشی پایه ای با خود به ارمغان نمی آورد، روشی که از سوی روشنفکران(در سپهر های متفاوت ) جامعه مان بطور مداوم در این مدت ۱۵۰ ساله ی بعد از مشروطیت و بخصوص دراین ۳۰ سال حاکمیت جمهوری اسلامی تکرار شده است. امیدوارم با اینگونه بحث ها در رفع این بینش کوشا باشیم و یا حداقل در مورد آن فکر کنیم.
تمرکز من دراین مقاله بر روی روش بکار برده و استدلال نویسنده ی ا ین مقاله میباشد و نه محتوای آن از این زاویه به نظر من مقاله دارای ساختار استدلالی هماهنگ نمی باشد و آن ذهنیت ِ التقاطی ایرانی (به قول محمد مختاری در کتاب چشم مرکب)خودش را به نمایش گذاشته است زیرا از یک طرف نویسنده به درستی به ثابت شدن نابرابری، سرکوب، توهین و تحقیر برای مردم وبویژه زنان اشاره می کند و چند سطر پایین تر می نویسد که “خوشبختانه رژیم اسلامی نتوانسته جامعه ی دلخواه اسلامی خود را متحقق کند”. سوال این است که آیا مگر آن جامعه ی دلخواه و ایده آل آنان می تواند چیز ِ دیگری غیر از توهین، تحقیر و نابرابری باشد زمانی که بانیان این ساختار حکومتی با نگرش و معرفت ِ دوگانه انگاری خود در قوانین حقوقی، سیاسی، فرهنگی واقتصادی خود نه تنها زنان را جنس دوم دیده اند بلکه انسان های ایرانی را ابتدا بر مبنای بیولوژیکی بدن شان به دو دسته زن و مرد ، بعد مردان به مسلمان و غیر مسلمان سپس دربین مسلمانان به سنی و شیعه، و درشاخه ی شیعه به شیعه ی اثنی عشری مکتب اصولی و بین این گروه ، مردان به دو دسته ی متفاوت روحانی و غیر روحانی تقسیم شده اند که انسان ِ روحانی بر غیر ِ روحانی ارجحیت دارد؟ [١]
بنابراین برخلاف نگاه و استدلال خانم افتخاری آیا نمی توان گفت اتفاقا جامعه ی دلخواه اسلامی بنا به میل بانیان آن (چه آگاهانه همراه با نیت خوب ِ افراد و چه کسانی که فقط بر اساس ِ منافع شخصی ـ سیاسی خود یعنی کسب قدرت در این راه قدم گذاشته اند) متحقق شده است.
دقیقاً اعتراض و بوجود آمدن کمپین یک میلیون امضا برای رفع این نابرابری ، توهین و تحقیر نهادینه شده در جامعه است که تاُثیر بسیاری بر روح و روان و زندگی روزمره ی انسان ایرانی به خصوص زنان دارد. شاهد این موضوع ،فراخوان ِ کمپین است که در جمله ی اول اشاره و اعتراض به جنس ِدوم بودن ِ زن در قوانین حقوقی جامعه می باشد زیرا قوانین یک جامعه آینه ی فرهنگ ِ سیاسی و ضریب آگاهی و بیداری افراد یک جامعه نسبت به سرنوشت و زندگی خودشان می باشد. و همان طور که نوشین احمدی خراسانی نوشته است “نظام حقوقی هر جامعه می تواند آینه روابط موجود بین انسان ها در آن جامعه باشد. بنابراین قوانین یک کشور تنها به کار محاکم و دادگاه نمی آیند، بلکه نوع و میزان و حدود روابط در زندگی شهروندان را مشخص می کند و به قولی وجدان اخلاق جمعی را جهت می دهد. قوانینی که رابطه بین دولت و شهروندان را در جامعه تعریف می کند در حقیقت چگونگی توزیع قدرت را درجامعه مشخص می کند و از آنجائیکه توزیع قدرت در جامعه نابرابر است و تجلی آن در قوانین می باشد پس رفع این نابرابری درقوانین به معنی رفع نابرابری در وجدان اخلاقی جامعه می تواند دیده شود ولی هر عقل ِ سلیمی می داند که رفع این قوانین تبعیض آمیز به معنی رسیدن به برابری شهروندان نیست ولی می تواند (اگر صورت بگیرد)تاثیر بسزایی در زندگی روزمره شان داشته باشد و از جانب دیگر مسئله ی مهم این است که برای مردم مشخص می شود که اقدام و کنش ِدسته جمعی شان و مشارکت در تغییر وضع زندگی موجودشان بود که این قوانین تغییر یافتند. پس با تغییر زندگی روزمره ی زنان که بیشترین آسیب دیدگان و صدمه خوردگان از این قوانین تبعیض آمیز می باشند می توانیم به هدف ِ کنش و اقدام ِجمعی برای تغییر وضع موجود شروع به کار کنیم.”
کوشندگان کمپین با تمام ِتفاوت هایشان اما بر سر این موضوع ِ رفع نگاه تبعیض مآبانه که به همراه خود فرهنگ ِ سلسله مراتبی و بینش قیمومیتی را در جامعه نهادینه می کند و یکی از پایه های وضعیت ِ نابرابر انسان ایرانی و به خصوص زنان این جامعه می باشد توافق و تفاهم کامل دارند. و به این امر واقف هستند که حجاب و حجاب اجباری یکی از تجلیات این معرفت و روش ِ تبعیض مآبانه است که بر بستر یک نگاه ِ بیولوژیکی به جنس ِ انسان و به خصوص جنس ِ زن می باشد، زیرا پایه ی استدلال این بینش بر تفاوت های بدنی و یا به عبارتی ظاهری زن و مرد تکیه دارد که در قرن بیست ویکم با پیشرفت علم و دانش انسانی یکی ازابتدایی ترین روش بینشی است.
پس مسئله بر سر روش و چگونگی جا انداختن ِ تفکر ِ رفع ِِ تبعیض و نابرابری در جامعه ای می باشد که از یک طرف خشونت (که هسته ی رفتارِ تبعیض مآبانه و نابرابر است)در آن نهادینه شده است و از طرف دیگر نه تنها دولتمردان آن بلکه روشنفکرانش به دلیل ِ عادت فکری دوگانه انگاری که نتیجه ی تسلط یک ذهنیت ِ مسنبد تاریخی است پدیده های اجتماعی را به(تضاذ) اصلی ـ(تضاد) فرعی، دوست ـ دوشمن، زن ـ مرد، گام ِاول ـ گام ِدوم یا اساسی ـ غیر اساسی تقسیم می کنند وآن ها را در یک پیوند زنجبره ای به مثابه ی اجزای یک ارگانیک زنده نمی بینند زیرا به قول محمد مختاری فاقد ِ چشم ِ مرکب هستند. بتابراین در جامعه ای با ساختار ِ تمامیت خواهی حل این معضل که چه اقدام و تدابیری بهتر است پیش برده شود که هم مقابله با رفتار و تفکر ِ ستیزه جو و خشنونت آمیز نهادی شده در تمام سا ختار جامعه باشد و همزمان در ضمن دفاع از دموکراسی و بازسازی یک فرهنگ ِ سیاسی جدید یعنی دیدن ِ گوناگونی ها که نتیجه ی آن به رسمیت شناختن ِفردیت است، چیزی که در جامعه ی یک رنگ مان کمبودش در طول تاریخ نه تنها حس و دیده می شود بلکه براساس تسلط این یک رنگی و شبیه سازی هزینه ی گرانی پرداخته ایم.و هم اکنون هم داریم می پردازیم.
به باور من در جامعه ای که سالیان سال دیکتاتوری ، استبداد و در این سی سال اخیر هم گرفتار یک ساختار تمامیت خواه (فاشیستی مذهبی) شده است زیرا توامان مذهب ِ سیاسی و سیاست ِمذهبی در سپهرهای متفاوت جامعه ریشه دوانیده است که بطور حتم از آسمان نازل نشده و دست ِ غیبی هم در آن دخالت نداشته است بلکه ساخته ی دست و تصور ات ِ اقتدارگرانه ی همان انسان های آن جامعه می باشند ، پیشنهاد خانم افتخاری و یا رهنمود ِ ایشان به فعالین و تشکل های رادیکال جنبش زنان مبنی بر این که لغو حجاب اسلامی را بعنوان اولین گام و خواست ِخود در برنامه ی خود قرار دهند، راه به جایی نمی برد زیرا با این روش ِ دوگانه انگاری یعنی تقسیم ِ جنبش ِ زنان به رادیکال ( آیا منظور زنان ِ تند و خشن می باشد)و آرام (آیا منظور زنانی که آهسته و غیر رادیکال می باشد؟ ) و همینطور تقسیم ِ گام ها به اول و دوم بر خلاف ِقصد و نیت ایشان هیچ تغییری در جامعه ای با ساختاری به غایت مطلق گرا نمی تواند صورت گیرد، تاریخ مان گواه این نظر من است و همانطور که مشاهده می کنیم هنوز خواسته های صد ساله ی زنان ِ جامعه مان به طور مشخص و بطور کلی خواسته های دموکراسی ،آزادی و برابری از زمان مشزوطیت تا کنون بر همان در می چرخد و یا در همان سطح باقی مانده اند و تغییری که در آن بوجود نیامده است بلکه آن خواسته ها عقب تر از آن زمان هم نزول کرده اند . علت ِ این امرچیست؟ اگر پاسخ ما به آن فقط وجود ِ حاکمیت های مستبد و منابع زیر زمینی ما باشد به نظرم پاسخی کوتاه،ناکافی و ساده برای این عصر که پیچیده گی های ساحتاری ِ سیاسی، اقتصادی و روانی مخصوص به خود را دارد.
پس پاسخ به این سوال به قوه ی خودش باقی مانده است که فکر می کنم بهتر است خانم افتخاری و هم فکرانشان برای حل این معضل و پاسخ گویی به آن راه های دیگری غیر از آن چه کمپین یک میلیون امضا ارائه داده است ، پیشنهاد بدهند ، شاید گشودن این گره و حل این معضل (که چرا جامعه ی ایران بعد از این همه مبارزه هنوز اندر خم ِ یک کوچه است، )راهی برای نهادینه شدن دموکراسی (به مفهوم به رسمیت شناختن تفاوت ها یا به زبان دیگر برابری فردیت های متفاوت)، آزادی (در مفهوم رعایت ارزش و شخصیت انسانی انسان ها) باشد که نتیجه ی آن رفع نابرابری ویا به حداقل رساندن این نابرابری های موجود در جامعه مان باشد.
به امبد آن روز
* * * *
[١] – نگاه کنید به [مقاله ای به این قلم->https://www.iran-women-solidarity.net/?p=121] در همین وب سایت