قسمت هفتم
کارِ سیاسی و حوزه عمومی
ظهور حوزه عمومی ناشی از وقوع کارِ سیاسی جمعی یعنی کاری است که مولفههایش گفتار و اجرا هستند. از این نظر، “شهر” و میدان آن “آگورا” که استعارهی حوزه عمومی است در حقیقت مکانِ مشخصی در یک کشور یا حوزهای جغرافیایی نیست، بلکه حوزهای است که از دلِ کارِ سیاسی جمعی بیرون میآید و تبلور پیدا میکند. بنابراین هر زمان که تودهای از مردم کنار هم ظاهر شوند، “شهر” به طور بالقوه امکان ظهور پیدا میکند.
قدرتِ عمومی یا قدرتِ تودهای (که از نظر آرنت ربطی به اعمال خشونت ندارد) با ظهورِ تودهی مردم و کارِ سیاسی آنها با هم ممکن میشود. این قدرت که در زبان یونانی “دینامیس”۲۲ خوانده میشود چیزی غیرقابل تغییر نیست. دینامیس همچون زور نیست که اندازهگرفتنی باشد. دینامیس نیرو هم نیست که ذخیرهکردنی و در نتیجه تملکپذیر باشد. بیشتر این که، دینامیس قدرت نیست که با پراکندگی توده و عمل جمعی آنها ناپدید شود.
دینامیس جنبشی تنانه و بیمرز است و در اثرِ کنشِ جمعی افراد در لحظه یا مدت زمانی محدود جرقه میزند. دینامیس برخاسته از یکی شدن اراده جمعی و نیّتها و هماهنگیشان در اثرِ اعتماد متقابل به یکدیگر تبلور مییابد.
دینامیس برجهیدن تنانگی جمعی است و ظهورِ “جمله تن شدن”. درست برعکس استبداد و دیکتاتوری که در جدایی مستبد از رعایایش و حکمران از زیردستانش و نیز جدایی زیردستان از یکدیگر و بیاعتمادی و خوفِ “همه-از-همه” ریشه دارد.
تعریفِ استبداد، آنطور که آرنت مینویسد، « جایگزینی زور با توانش است». «نقطهی مقابل استبداد اما حکومت اراذل و اوباش یا تودهای خشن است. این حکومت در نتیجهی جایگزینی نیرو با توانش شکل میگیرد. این نیرو یا نیروهای جایگزین میتوانند تمام پتانسیلها و تواناییها را نابود کنند.» (ص ۲۰۳).
از همه مهّمتر این که وقتی فضای عمومی امکان وجودی ندارد و فضای اجتماعی آن را زیرمجموعهی خود کرده، «در حین وقوعِ “عمل جمعیِ” نیروها—که نام دیگرش شیادی اجتماعی است که اثربخشانش قدرتمندانی هستند که ریسمانها را در اختیار داشته و با حُقّه مردم را تحت تاثیر و بازی قرار میدهند—افراد بیکفایت یا بیدانش میتوانند مطرح و رهبر شده و جریان امور را در دست بگیرند» (ص ۲۰۳). به عینه مشهود است که این وضعیت در زمانهی پسامدرن ما در نتیجه اوجگیری حوزه اجتماعی و قبضهی دیگر حوزهها بهوجود آمده است.
توانش واقعی که در اثرِ وقوع کارِ سیاسی جمعی اثربخش میشود به ظرفیتهای بالقوه حوزه عمومی امکان ظهور میدهد.
توانش جنبشِ همهگانی تنانگی است چنانچه تن را از تن جدا و تمیز نتوان داد.
چه کارهایی کارِ سیاسی در مفهوم آرنتی نیست؟
غایت و نهایتِ کارِ سیاسی خودش است و به همین دلیل کارِ سیاسی به معنای آرنتی را نمیتوان با معیارهای موفقیت و شکست یا با نتایج آن هر چند به ظاهر بد سنجید. با این تعریف میتوان کنش جمعی مردم ایران در انقلاب یا خیزش تودهای ۵۷ و کنش جمعی آنها در جنبشِ سبز را تبلور کارِ سیاسی و ظهور توانشِ سیاسی تلقی کرد، حتی اگر هر دو این کنشها را شکستخورده قلمداد کنیم یا نتایجِ آنها را مطلوب ارزیابی نکنیم.
اما چه کارهایی سیاسی مینمایاند در حالی که کارِ اجتماعی-تولیدی-هنری هستند و در تعریف آرنتی آن سیاسی به معنای زایندهی راهی نو نیستند؟
در شش قسمت گذشته این جستار در مورد اوجگیری حوزه اجتماعی از عصر مدرن تا امروز نوشتم و شرح دادم چطور حوزهی اجتماعی میدان حوزه خصوصی و عمومی را از آن خود کرده است. در این روند، اول این که در جریانِ اتوماتیزه شدن کاری که بدن منبع آن است، هر چه بیشتر کار یدی و ذهنی و همچنین تجربه انسانی بی اهمیت شده و در نتیجه کار انسان از سکه افتاده است. کارِ انسان ابتدا سازوکاری ماشینی و بعدترها سازوکاری اطلاعاتی، به شکل خودبهخود و بیدخالتِ انسان، گرفته و انسان قربانی پروسهای ناانسانی شده است.
اجرا و گفتار که منبع آنها هم بدن و هم تن است به عنوان مولفههای کارِ سیاسی قلب ماهیت شده و با به خدمتِ سرمایه درآمدن، به حالت تفالهی تبلیغی و رسانهای و خبری (اطلاعات به شکل غیرانسانی) درآمدهاند.
همچنین کارِ تولیدی و بعدها کارِ هنری که نوع خاصی از کارِ تولیدی است و سرانجام تبلیغ-خرید-فروش-مصرف که امکان گردش سرمایه را بوجود میآورند جای کنشگری سیاسی را گرفتهاند.
در نتیجه کارِ سیاسی به سیاستبازی یا سیاستورزی تبدیل و به اِعمالِ راهکارهایی برای کسبِ امور مطلوب یا غایتِ اجتماعی خاصی تنزل داده شده است. کُننده کار سیاسی در زمان ما سیاستورزان یا کارگزارانی هستند که کُنشگری را به چهرهای رسانهای یا ستارهی شبکههای اجتماعی شدن استحاله دادهاند. چه نیّت آنها این باشد و چه نه، میلِ نامآورشدن این افراد را تغذیه و کارشان بخشی از درآمد ماهیانهی آنان را تامین میکند. یا حداقل امکانات و امتیازهای اجتماعی برایشان فراهم میکند.
سیاستمداران-سیاستورزان امروز کارگزارانی در شکل شومنها یا ستارههای سینما یا ورزشکاران—به بیان دیگر چهرهها یا وصل به چهرهها—هستند که به مردم میگویند کار را به ما واگذارید در حالی که خود در واقع کارگزارِ سرمایه و گردش سرمایه هستند.
این کارگزاران در واقع بتهای موفقیّت هستند که هنجارها و لایف استایل یا شیوه زندگی طبقه متوسط جهانی را تعیین میکنند. سرانجام کارِ سیاسی اینان با کمکِ رسانهها این میشود که احتمالِ جرقهزدنِ کنشِ سیاسی جمعی را با کشاندن توده (جمله تنان) بخصوص در کشورهای عقبافتاده یا در حال توسعه یا در اقتصادهای نوظهور به مسابقه برای تقلید وهمانند آنان شدن پایین بیاورند.
متاسفانه امروز بسیاری بخصوص نسلِ جوانِ دنیا که شیوهی زندگی سنتی را برنمیتابد توانششان از جمله توانشِ بدن و ذهن و تن به تقلیدِ نمایشی از لایف استایل و آرایش و پیرایش و زندگی تنانهی جنسی و گفتار و اجرای این افراد که به کمک رسانهها الگوهای خوشبختِ اجتماع معرفی میشوند صرف شده و به هدر میرود.
با توجه به نظام حکومتی عقبمانده در بسیاری از این کشورها و همچنین سختجانی سنّتها و نهادینه بودن آنها در اجتماع، این الگوبرداری که بعضی آن را کارِ سیاسی گمان میکنند باعث بروز آسیبها و ناهنجاریهای گسترده جنسی و جنسیتی (به تعبیر خانم نجمه موسوی «غوغا»۲۳) و همچنین پوچی و پوچگرایی، ازخودبیگانهگی گسترده و استعمارپذیری فرهنگی و زبانی و از دسترفتن آیینها و زبانها و فرهنگها و شیوههای زندگی بومی شده است.
از طرف دیگر دموکراسی به جای صورتبندی اولیه خود که دخالت مستقیم شهروندان و تصمیمگیری جمعی آگورایی را میطلبید به رای دادن به نمایندگان و کارگزاران تقلیل پیدا کرده است—سیاستورزانی که از مردم میخواهند کنشِ سیاسی یا دخالت مستقیم در امور خود نکنند و تنها در پی زندگی و منافع شخصی خویش باشند.
در ایران، لقبِ امروزی کارگزارانِ حکومتی “مسئولان” شده است، انگار مردم مسئولیتی در امور خود ندارند. اصطلاح تازهدرآمده مسئولان به مردم میگوید: «آی فرزندان کوروش و امّت محمّدی! پس از رای دادن به ما هر چهارسال یکبار شما مسئولیتِ سیاسی دیگری ندارید. پس در شبکههای اجتماعی غرق شده و آسوده بخوابید که ما بیداریم و نیاز به کُنشی، جنبش و حرکتی از شما نیست. ما “ترتیبِ امور” را میدهیم!
از طرف دیگر، کارِ سیاسی را نمیشود به اعتراض اجتماعی گروههای هویتی تقلیل داد. چرا که کارِ سیاسی کاری برای همهگان برای نفع عموم است نه برای دسته و گروه و خانوادهی اجتماعی خود. آنها که هویت خاصی را با کالاهایی خاص و نوع پوششهای خاص تبلیغ میکنند کار حوزه اجتماعی و در جهت گسترش آن و توزیع عادلانهتر امکانات در این حوزه انجام میدهند این سخن به این معنا نیست که چنین کارهایی توسط اقلیّتها برای گرفتن حقوق اجتماعی برابر با اکثریت موجود کار مهّمی نیست و باعث پیشرفت اجتماعی نمیشود. تنها این که این مبارزات اجتماعی-حقوقی درحیطهی ساختارهای حقوقی موجود نمیتوان کارِ سیاسی با تعریف آرنتی خواند.
کُننده کارِ سیاسی چهره نمیشود چون داستان زندگی او نیست که مهّم است، بلکه داستانِ اثربخشی کارِ او که کارِ تولیدی و هنری نیست.
در تعریف کارِ تولیدی و تمایز آن با کارِ سیاسی گفتم که تولیدکننده به دنبال ماندگاری است. بسیار کسانی که امروز فکر میکنند کار سیاسی میکنند در واقع تولیدکنندگانی هستند که تولیداتشان را در حوزه اجتماعی شامل رسانهها و شبکههای اجتماعی ارائه میکنند. از آن جملهاند مقالهنویسان سیاسی و دیگر نویسندگان و هنرمندان که به دنبالِ ماندگاری خود از طریق ماندگاری صدایشان هستند. در این خواست، هر چند آگاهانه نباشد، عیب و ننگی نیست و میتواند به پیشرفت اجتماعی نیز کمک کند. ولی کار سیاسی کاری برای ماندگاری نیست.
متاسفانه امروزه شمار بسیاری از سیاسیکارهای قدیم نوشتن و کامنت گذاشتن برای هم در فیسبوک را با کارِ سیاسی اشتباه گرفتهاند. فیسبوک از طرفی چون مهمانیها یا دورهمیهای قدیم است که عدهای، بیشتر مردان، میدان را در دست میگرفتند و بحث سیاسی میکردند و اطلاعاتشان را به رخ کشیده یا با شعر و داستان و لطیفه خود را مطرح میکردند و زنان لباسها و دستپختشان را به نمایش میگذاشتند. امروزه در عصر جهانیسازی، با دسترسی همهگانی به تکنولوژیهای الکترونیکی عده بیشتری قادر شدهاند که خود را مطرح کنند و پیشبینی اندی وارهول۲۴ نقاش و هنرمندِ امریکایی که گفته بود «در آینده هر کس میتواند برای پانزده دقیقه شهرت جهانی داشته باشد»۲۵ به تقریب محقق به نظر میرسد.
از طرف دیگرفیسبوک محلی برای مجلس ترحیم و سالگرد ازدواج و تولّد و یادمان و بزرگداشت شخصیتهای مرده و زنده شده است. چنین کارهایی که به مراودات و مناسباتِ اجتماعی بین-فردی ربط دارند کارِ سیاسی نیستند.
باید دقّت کنیم که وجه پراهمیّتِ فعالیتهای ذکر شده در بالا یعنی کارِ تولیدی-فرهنگی-هنری و روابط و مراودات اجتماعی با دیگران و مناسبت گرفتن، چه مناسبت شخصی و چه جمعی، نمایش است که از توانشِ تن برای گفتار و اجرای خود بهره میگیرد. با این که آرنت هنر نمایش یا تأتر را جزو سیاسیترین هنرها می داند، باز نمیتوان اجرای نمایشی از این دست را (حتی اجرای نمایشهای برشت) کارِ سیاسی قلمداد کرد.
توانشِ نمایشی تن تنها زمانی که در “تن ندادن” آزاد شود و از ساختارها و قلمروها بیرون بزند، امکان این بوجود میآید که کارِ سیاسی جرقه زده و باعث نوزایی شود. اما هر تن نزدن نمایشی کارِ سیاسی نیست. نمایشهایی که تنِ کنشگر را از جمله دیگر تنها جدا و برجسته کرده و کشنگر را به چهره تبدیل کرده و داستان زندگی اجتماعی او را در مرکز توجه قرار دهند جرقهی ظهور حوزه عمومی و باز شدن راهی نو را نمیزنند.
کارِ سیاسی و کنشگری اجتماعی در جامعه ایرانی در حال حاضر
کنشهای مجازی و غیرمجازی زیادی در سالهای اخیر در حوزه اجتماعی انجام میشود که اگرچه نمیتوان آنها را با تعریف آرنتی کارِ سیاسی نامید ولی کنشهای اعتراضی اجتماعی هستند. این اعتراضها شاید بتوانند موحبِ اصلاح و تغییرهای جزئی در حوزه اجتماعی که حوزه بین-انسانی شوند و گاه حتی میتوانند شرایط را برای ظهور فضای عمومی و حرکتی جمعی و سیاسی (که گفتیم از قبل قابل برنامهریزی نیست و غیرقابل پیش بینی است کی و کجا و چطور و با چه نتایجی اتفاق بیافتد) آماده کنند.
برای مثال یکی از این کنشها حرکتِ مجازی آزادی یواشکی برای لغوِ حجاب اجباری در ایران است که موسسش خبرنگار سابق خانم مسیح علینژاد و مجری برنامهای تلویزیونی در صدای آمریکای امروز است.
هدف من در این جا بررسی این کمپینِ مجازی نیست که میتواند چون دیگر کمپینهای اجتماعی با توجه به عملکرد و دستآوردهایش ارزیابی شود. هدف من ارائه نمونهای از کنش گر اجتماعی است که نمیتوان آن را به مثابه کارِ سیاسی در مفهوم آرنتی که منشاء اثر تولدِ جرقهای قلمروشکن و ظهور راهی یا چیزی نو است تلقی کرد (نه این که خانم مسیح یا زنانی که عکس یا فیلمشان در صفحه فیسبوکی آزادیهای یواشکی منعکس شده ادعایی در این زمینه داشته باشند). چهار دلیل برای این ادعایم در زیر ارائه میدهم.
۱) مسیح علینژاد چهرهای رسانهای شده و گاه خودش و داستانش مهمتر از کمپین آزادیهای یواشکی میشود (منظور این نیست که قصد خانم علینژاد این بوده بلکه اتفاقی است که افتاده). حتی تنِ وی مثل موهایش و پوشش تنِ او از جمله آرایشش که همه ارزش اضافی نمایشی برای کالایی که به نوعی اعتراضی میفروشد ایجاد میکنند مهمتر از خود حرکت شدهاند (چه او بخواهد یا نخواهد. منظور نیّتخوانی نیست)؛ ۲) این کمپین را نمیتوان حرکتی جمعی دانست. همچنین نمیتوان صفحه فیس بوکی آن را نشان ظهور فضای عمومی یا میدان شهر در اثر اجرا و گفتار زنان شرکتکننده در آن دانست چرا که در واقع این صفحه اجرای فردی و پراکنده صدها زن است که در یک محیط مجازی جمع و به نمایش درآمدهاند؛ ۳) ایدههای جدید خانم علینژاد مثل به خیابان آمدن زنان در ایران با روسری سفید در روز خاصی در هفته حرکت جمعی خودجوش نیستند و این زنان دستورالعمل پیشنهادی چهرهای رسانهای که دنبالهرو او هستند را در روزی که او تعیین میکند به اجرا میگذارند؛ ۴) چون این کمپین و حرکتهای آن برنامهریزیشده هستند میتوان آنها را با معیارهای بیرونی موفقیت و شکست ارزیابی کرد.
در مقایسه، حرکتهایی خودجوش چون خیزشِ زنان علیه حکمِ خمینی برای حجاب اجباری در ۸ مارس ۱۹۷۹ و چند روز آینده و یا اجتماعهای خیزشی اعتراضی در چند ماهه گذشته در ترکیه علیه سیاستهای اردوغان که حوزه عمومی در جامعهی مدنی ترکیه را به ظهور رساند میتوان کارِ سیاسی تلقّی کرد.
زیر نویس
۱. Andrzej Wajda
2. Benjamin Franklin
3. Homo faber
4. House of Cards
5. http://akhbar-rooz.com/article.jsp?…
6. Friend, Tad. “The God Pill: Silicon Valley’s quest for eternal life.” New Yorker (3 April 2017): 54-68.
7. Robert Mercer
8. Ayn Rand
9. Mayer, Jane. “Trump’s Money Man: Who is funding America’s populist insurgency?” New Yorker (27 March 2017): 34-46.
10. Immanuel Kant
11. Henri Bergson
12. Gilles Deleuze
13. Spinoza
14. Immanence
15. Judith Butler
16. Francis Fukuyama
17. Woodrow Wilson
18. Marshal McLuhan
19. http://www.cbc.ca/archives/entry/ma…
20. https://mcluhangalaxy.wordpress.com…
21. Thomas Hobbes – War of all against all.
22. Dynamis
۲۳. موسوی، نجمه. ۲۰۱۷. از سکوت تا غوغا: نگاهی دیگر به سکسوآلیته زن ایرانی. پاریس: انتشارات مجله آرش.
۲۴. Andy Warhol
25. https://en.wikipedia.org/wiki/15_mi…
منابع
Arendt, Hannah. 1998/1958. The Human Condition (With an Introduction by Margaret Canovan) second edition. London, Chicago: The University of Chicago Press.
Bergson, Henri. 1946. The Creative Mind. Translated by Andison, M. L. New York: Philosophical Library.
Bergson, Henri. 1998. Matter and Memory. New York: Zone Books.
Bergson, Henri. 1920. Mind-Energy: Lectures and Essays. Translated by Carr, H. W. New York: Henry Holt and Company.
Bergson, Henri. 1956. Time and Free Will: An Essay on the Immediate Data of Consciousness. Translated by Pogson, F. L. New York: The Macmillan Company.
Butler, Judith. 1990. Gender Trouble: Feminism and the Subversion of Identity. New York: Routledge.
Deleuze, Gilles. 1988. Bergsonism. New York: Zone Books.
Deleuze, Gilles. & Guattari, Felix. 1987. “November 28, 1947: How Do You Make Yourself a Body Without Organs?” A Thousand Plateaus: Capitalism and Schizophrenia. Translated by Massumi, B: 149-167. Minneapolis: University of Minnesota.
Foucault, Michel. 1995. Discipline and Punishment. New York: Vintage Books.
Friend, Tad. “The God Pill: Silicon Valley’s quest for eternal life.” In New Yorker (3 April 2017): 54-68.
Fukuyama, Francis. 2014. Political Order and Political Decay: From the Industrial Revolution to the Globalization of Democracy. New York: Farrar, Straus and Giroux.
Mayer, Jane. “Trump’s Money Man: Who is funding America’s populist insurgency?” New Yorker (27 March 2017): 34-46.
Mukherjee, Siddhartha. “The Algorithm Will See You Now: When it comes to diagnosis, will A.I. replace the M.D.?” New Yorker (3 April 2017): 46-54.
Piketty, Thomas, and Arthur Goldhammer. 2014. Capital in the Twenty-first Century. Cambridge Massachusetts: The Belknap Press of Harvard University Press.
Rousseau, Jean-Jacques. 1953/1762. The Confessions. Translated by J.M. Cohen. New York: Penguin.
Wilson, Woodrow. 1887. “The Study of Administration.” Political Science Quarterly 2(2): 197-222.