چندی پیش در خبرها آمده بود که زنی در تهران به دلیل عدم موفقیت در گرفتن طلاق از همسرش با سم نباتی به زندگی خود پایان داد.
روزنامه اعتماد در صفجه حوادث روز دوشنبه ۳۱ اردیبهشت خود مینویسد: «زنی که نتوانسته بود حکم طلاق خود را دریافت کند، در پی پیامکهای تهدیدآمیز شوهرش با خوردن سم، به زندگیاش پایان داد.
این زن ۲۷ ساله که منیره نام داشت، در ۱۳ سالگی به عقد مردی به نام یعقوب درآمد و از او صاحب دو فرزند دختر شد. او پس از ۱۴ سال زندگی مشترک به خاطر آزارهای شوهرش تصمیم به جدایی گرفت؛ اما پس از دو سال تلاش نتوانست حکم طلاق را دریافت کند و چندی بعد خودکشی کرد.»
به عقیده بسیاری از کارشناسان، اگر چه قانون ایران با شروطی که ضمن عقد ذکر میشود، در مواردی اجازه طلاق را رأساً به زن میدهد، اما به دلیل خلاءهای قانونی، عملاً این کار به سختی صورت میگیرد و یا به قول عاطفه، زنی که از شوهرش طلاق گرفته: «تا شوهر نخواهد، هیچ طلاقی صورت نمیگیرد.»
او از همسرش با بخشیدن مهریه، نفقه و قبول کلیه شروطش او از جمله گذشتن از حق حضانت فرزند، توانسته است جدا شود:
«مسألهی من برای طلاق این بود که شوهرم از آدمهایی بود که کار درستی نداشت. یعنی عرضهی روی پای خود ایستادن و اداره کردن و جمع کردن یک زندگی را نداشت. من خیلی خواستم با این موضوع کنار بیایم.
از طرفی هم جوی هم تو ایران هست که میدانید. جوانها، مخصوصاً جوانهای بیکار، دنبال مواد مخدر و دختربازی و زنبازی و این حرفها میروند.
خانواده شوهر من وضع مالیشان خوب بود، او عادت کرده بود. نمیتوانستم با اینها کنار بیایم. تو دادگاه هم نمیتوانستم اینها را ثابت کنم. من حتی یادم هست زمانی که رفتم، میدانستم که شوهرم مواد مخدر مصرف میکند. رفتم اول به وکیلم گفتم. به وکیلم گفتم این، این جوری است. میتوانم از این بابت طلاق بگیرم؟
او گفت: نه، اول که گه گداری است. بعد هم، من کسی را داشتم که شوهرش معتاد به تریاک بوده. وقتی دادگاه رفته و گفته که شوهر من تریاک میکشد، رییس دادگاه گفته: خب پول دارد، میتواند بکشد. اتفاقاً تریاک را مایهدارها میکشن و گفته که خیلی هم باید خوشحال باشی که وضعاش آن قدر خوب است. چون بیشتر بیپولی باعث طلاق است.
خب من هم جزو آن دسته از آدمها بودم که مسألهی بیپولی تو زندگیام نبود. هیچ چیز در دادگاه به نفع من نبود. من مهریهام را بخشیدم. حتی بچهام را هم دادم که توانستم طلاق بگیرم. ولی باز هم اگر آنها میخواستند من را اذیت کنند و طلاقم ندهند، میتوانستند.
میدانم که میتوانستند. نمونهاش دوستی دارم که نتوانسته طلاق بگیرد. مهریه هم فکر نمیکنم بخواهد. یعنی نه مهریهاش آن قدر بالاست و نه خودش احتیاجی دارد. اما نتوانسته طلاق بگیرد.»
از او میپرسم یعنی میخواهی بگویی به نظر تو تقریباً تنها راه جدا شدن همین است که آدم مهریهاش را ببخشد و از خیر همه چیز بگذرد تا بتواند طلاق بگیرد؟
«اتفاقاً میخواهم بگویم که این هم راهش نیست. میخواهم بگویم نه، مهریه بخشیدن هم خیلی تفاوتی ندارد. فقط تنها راه این که آدم بتواند جدا شود این است که یک جوری مرد راضی بشود که طلاقش بدهد.
وکیلم میگفت کسی که شوهرش معتاد هم بوده، نتوانسته ثابت کند. یعنی حتی بزرگترین مشکل را هم مرد داشته باشد، باز هم برای دادگاه مهم نیست. مهم این است که مرد بخواهد یا نخواهد. فقط همین. بعد هم، شما در نظر بگیرید، مسألهی بزرگی که دادگاه آن را به عنوان مسألهی حاد میداند، بیپولیست.
الان خیلی از بچههایی که من میشناسم و میدانم پدر و مادرهایشان از هم جدا شدهاند. برایم تعریف میکنند و میگویند که خرج ما را بابایمان قرار است بدهد. یکی از بچهها میگفت ماهی ۲۷ هزار تومان بابایم میآورد در خانهی مامانم. این یعنی خرج دخترها را مثلاً پدر میدهد.»
راحله زن ۱۸ سالهای است که یک سال گذشته را در دادگاهها گذرانده است. او نیز میگوید: «در جامعهی ما قانون هرچه باشد، مهم نیست. جامعه عرف خودش را رعایت میکند. به حدی که در دادگاههای خانواده هم حس میکنید قضات این گونه نگاه میکنند. در جلسهی آخر دادگاهم قاضی به راحتی به من گفت: زنیکهی عوضی برو گم شو خونهی شوهرت. این حرف قاضی برای من در واقع تمام پاسخی بود که باید میگرفتم.»
عاطفه ادامه میدهد: «حرفهایی که به من میزدند، خودش برایم یک دنیا یأس بود. مثلاً قاضی به من گفت که حالا میخواهی طلاق بگیری که چی کار کنی؟ فکر میکنی یکی دو روز خوشگلی و میتوانی تو خیابان بروی و چه میدانم همه نگاهت میکنند. حرفهایی که خیلی به آدم برمیخورد. در مجموع دید مردم به یک زن مطلقه بد است.»
رشد روزافزون طلاق، اینک یکی از دغدغههای آسیبشناسان اجتماعی شده است. این آسیب از منظرهای مختلفی قابل بررسی است. مدیر کل دفتر آسیبدیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی اختلاف بین سن بلوغ جنسی و امکان ارضای جنسی با دسترسی به شکل ازدواج رسمی را که هر روز در ایران افزایش مییابد، یکی از این دلایل میداند.
حسن موسوی اشاره میکند که یکی از جدیترین آسیبهای اجتماعی کشور مربوط به طلاق میشود. او یکی از دلایل افزایش طلاق را همین اختلاف سن بلوغ و ازدواج میداند.
آمارها نشان میدهد از ۷۸۸ هزار و ۲۳ ازدواج درسال ۱۳۸۵، ۹۴ هزار و ۴۰ مورد آن منجر به جدایی شده است. همین کارشناس با توجه به این بحران، خبر از راهاندازی مرکزی در دادگاهها برای مشاوره در امر طلاق طبق دستور قوه قضاییه میدهد. اتفاقی که تا کنون به معنای واقعی و همهگیر محقق نشده است و اگر شده، نتوانسته است مؤثر باشد.
اما فقط موضوع نگرش عرف به زن و جایگاه ارزشی او نیست. در قانون خلاءهای زیادی وجود دارد که در عمل مرد میتواند زن را طلاق ندهد و یا با تحت فشار گذاشتن او، با گرفتن امتیازهای زیاد او را رها کند. این نکته در دیگر کشورهای اسلامی هم یکی از مشکلات حقوقی زنان است. ابوالفضل مقدم کارشناس حقوقی از کشور مالزی در این مورد اشاره میکند:
«تقریباً قوانین طلاق در جوامع اسلامی شبیه هم است. تا آنجا که من میدانم، ضرب و شتم از همان مواردی هست که این حق را برای زن ایجاد میکند که درخواست طلاق کند.
اما همین طور که از همکاران و گوشه و کنار میشنوم، تأخیر در اجرای صدور حکم، به عناوین مختلف را من اینجا هم میشنوم و حتی شنیدهام که زنی ایرانی از طرف شوهرش مورد ضرب و شتم قرار گرفته و چون ازدواج اینجا صورت نگرفته بود، رسیدگی نشده است. برای این که دادگاه صالحهی اینجا بتواند رسیدگی بکند، بایستی که اینجا مقیم میبودند که زن تقاضای طلاق کند.
در نهایت این که قاضی واقعاً با درخواست طلاق موافقت کند، به نظر میرسد که در ایران سریعتر انجام میشود. در مالزی به عناوین مختلف بعضی وقتها ممکن است زن دادگاهش برگزار شود و شوهرش نباشد، این میتواند باعث شود که در صدور حکم تأخیر بیفتد و حکم صادر نشود.»
میپرسم آیا قوانین جاری حقوقی در کشور مالزی منطبق با قوانین فقهی و اسلامیست، یا منطبق با قوانین حقوق بینالملل؟
«اگر مورد طلاق مربوط به مسلمانها باشد، اینجا منطبق بر شریعت امام شافعی است. اما اگر موارد غیرمسلمان باشد، آن را همان دادگاههای مدنی اینجا رسیدگی میکنند که آن بر اساس قانون حقوق بینالملل است.
دیگر آمار منتشره نشان از این دارند که بیش از نیمی از طلاقهای کشور در بین افرادی با سواد کمتر از مقطع راهنماییست. اما این نمیتواند دلیل کافی باشد. تفاوتهای فرهنگی، اعتیاد، بیکاری، عدم تمکین زن، خشونت و دخالتهای خانوادگی نیز از دیگر مواردیست که در طلاق ذکر میشود و نقش دارند.»
اما برخی دیگر از کارشناسان نظری متفاوت دارند. آنها اشاره میکنند بافت ریشهدار فرهنگی جامعه عمدهی دلیل طلاق است. هنوز زن باید با لباس سفید بیاید به خانه شوهر و با کفن بیرون برود.
توجه به گفتهی مدیر کل دفتر آسیبدیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی دال بر اینکه هر چه تعداد فرزندان خانواده افزایش مییابد، از میزان طلاق در بین آنان کاسته میشود، در نهایت نشاندهندهی این است که باز هم زنان خود را فدای زندگی مشترک میکنند.
ابوالفضل مقدم، کارشناس حقوقی در پاسخ به این معضل ادامه میدهد: «جامعهی ما جامعهای تقریباً درونگراست. مواردی هم که پیش میآید، خانمها به دلایل مختلف خیلی از مسایل را عنوان نمیکنند و بعضاً به سازش روی میآورند، به نظر میرسد بخشی به خاطر حجب و حیا و بافت فرهنگی باشد و بخشی دیگر، از آنجایی که استقلال اقتصادی برای زن در خیلی از این موارد وجود ندارد، خیلی وقتها اجحاف میشود که منصفانه نیست. هنوز هم خیلی چیزها گفته نمیشود و یا نمیخواهند عنوان بشود.»
اما زنان چه طور هزینهی سنگین تقاضای طلاق خود را میدهند؟ یکی از باورهای جامعهی ایرانی نشانش با برچسبیست که بر روی یک زن میخورد: مطلقه!
عاطفه میگوید: «ببخشید که اینطوری حرف میزنم؛ من واقعا هیچی نمیدانم. ولی این جوری به شما بگویم: یک زن پایش که تو دادگاه باز میشود، از قاضی گرفته تا وکیلها وقتی بفهمند که این زن میخواهد جدا بشود یا جدا شده، همه چپچپ نگاهش میکنند. میدانید جو جامعهی ما جوری مریض است که وقتی به یک زن میگویند بیوه، یعنی دیگر او خیلی بد است.
در کل اگر هوای قاضی را داشته باشی، خیلی به نفعات است. اگر نداشته باشی، هیچ. حالا نه از این لحاظ که تو یک زنی، میتوانی هم پول بهش بدهی و هم چیزهای دیگر.
یکی از دوستانم وقتی میخواست طلاق بگیرد، بابای دختره هی قاضی را دعوتش میکرد خانهشان … چه میدانم غذا بهش میداد و شام و تریاک و از این چیزها. پول هم تا جایی که قاضی میبرید میگرفت. ولی خب قاضی هم از آن آدمهایی بود که از هر دو طرف میخورد.»
در جامعهی ما به دلیل عدم وجود امنیت اجتماعی به معنای حقوق انسانی، نبود حمایتهای مالی و قانونی از افرادی که طلاق میگیرند، زنان بهای سنگینتری را برای طلاقشان میپردازند.
توجه کنید که افزون بر ۸۰ درصد زنان بیخانه و خودفروش را در ایران افراد مطلقه تشکیل میدهند که از طرف نزدیکانشان طرد شدهاند. افزایش طلاق و عدم تغییر باورهای اجتماعی ترکیبی ناگسستنیست که وقتی میخواهی به هر کدام از آنها بپردازی، الزاماً باید نگاهی به دیگری داشته باشی.
شرایطی که برای افزایش این آسیب اجتماعی لازم و ملزوم هم شدهاند. باز هم خواهید خواند؛ خبرهایی از این دست که زنی به انتها رسیده است؛ چون هنوز چیزی در اصل قضیه تغییر نکرده است.