در آستانهی خروج از سال ۲۰۱۶ و ورود به سال جدید
آرمانشهر غرق
شهری بزرگ در عمق آبها
در حال شکل گرفتن است
در عمق دریاها و اقیانوسهایی
که قایقهایی بادی مملو از مهاجران
غرق شدند
/
شهری زیبا با آشیانههایی سبز
و پنجرههایی چون آینه
که در جیوهشان ماهیها شنا میکنند
شهری دلنشین از اشنه دریایی
که از طاقی خانههایش
خوشههای کتانجک آویختهاند
/
شهری نیلی و بیمرز که اهالیاش
با هشتپای خونآشام و دنداننیشیها
با افعیماهی و اژدرماهی و گرزماهی
در صلح میزیند
شهری که کوسههای فانوسی
خیابانهایش را روشن کردهاند
و کودکان بیخطر
در کوچههایش مشغول بازیاند
/
شهری امن که زنانش
با گردنبندهایی از جلبک سرخ
و مرجانهای خورشید
بر گیسوان مواجشان
چون عروس دریایی
با تنهایی فرانما گردش میکنند
/
شهری از اهالی بیگذشته مانند دلقکماهی
که دغدغهی امروز و فردا ندارند
صبحانه و نهار و شام
بر سفرهی گستردهی آبسنگها مهمانند
و آتیهشان را
ستاره وشقایقِ دریا رقم می زنند
/
نگاه کن اهالی شهر را که چطور
بر صحن اقیانوس پای میکوبند
و دست در دست در علفزارهای دریا
و تپههای مرجان
با پروانهماهی طلایی
و زمرّدماهی دُم جارویی میرقصند
/
نگاهشان کن اهالی آرمانشهر غرق را که چطور
ما را فراموش کرده اند
مایی را که فراموششان کردیم و گذاشتیم غرق شوند
نگاه کن ما را
که دور نیست نوبتمان برسد
نوبت فرارمان از این زمینِ خرابه
و زمینمان را
وه که چه فراموش کردهاند!
//