پروین اردلان: حرکت دو زن شطرنج باز، علیه هنجارمندی بی‌اختیاری زنان زیر عنوان فرهنگ بود

پیرامون عدم شرکت دو شطرنج‌ باز از تیم‌های ملی امریکا و اکوادور

None

خانم اردلان به عنوان اولین سوال خواستم از شما بپرسم که مهم‌ترین مانعی که ورزش زنان از ابتدای انقلاب پنجاه و هفت تاکنون با آن روبه‌رو بوده است، چه بوده؟

به اعتقاد من، ورزش زنان در ایران به نوعی شرکت در مسابقه‌ی “دو” با مانع‌های متعدد بوده است. انقلاب ایران با مشارکت حداکثری زنان و مردان همراه بود اما پس از تثبیت انقلاب اسلامی و گفته‌ی مشهور آیت الله خمینی که “جمهوری اسلامی همه چیزش باید اسلامی باشد” سیاست جنسیتی حاکمیت در روند اسلامیزه کردن جامعه، شکل و نحوه‌ی مشارکت زنان را در همه‌ی عرصه‌ها تعیین کرد نه آن‌که ممنوع کند. مثلاً هیچ دختری از دوچرخه سواری منع نشد اما دوچرخه سواری در مکان عمومی مختلط، که امکان دیده شدن او را از سوی مردان فراهم می‌کرد، ممنوع شد. این ممنوعیت به دلیل جنسیت زن در دیگر فعالیت‌های ورزشی همگانی و قهرمانی که بدن زن را در معرض دید عموم جامعه قرار می‌داد، اعمال شد.

مسئله‌ی پوشش زنان هم در اختیار این سیاست قرار گرفت. امری اعتقادی، سنتی یا مذهبی به سیاست حکومتی پیوند خورد تا به یکی از شاخصه‌های اسلامی بودن جامعه بدل و البته به مثابه هنجاری اجتماعی پذیرفته و بازنمایی شود. بدین ترتیب دامنه‌ی”درپرده نگاه داشتن” زنان در فضای عمومی بسط و گسترش یافت. احترام به حق پوشش اختیاری، به پذیرش پوشش اجباری بدل شد. گوناگونی زنان در جامعه و تفاوت‌های عقیدتی، فرهنگی، ملیتی و مذهبی آنان نادیده گرفته شد. اعمال چنین سیاستی، ورزش زنان را هم تحت تاثیر قرار داد و بی چهره کرد. دامنه‌ی محدودیت فقط به محدود کردن رشته‌های ورزشی، یا فعالیت زنان ورزشکار خلاصه نشد، بلکه به حضور آنان به مثابه تماشاگر هم گسترش پیدا کرد؛ که نمونه‌ی آن را در مسابقات فوتبال و والیبال شاهد بودیم.

هر چند طی سال‌های پس از انقلاب تاکنون، مقاومت و حضور زنان در حوزه‌های ورزش همگانی و قهرمانی، از بازی‌های فردی به بازی‌های تیمی رونق بیش‌تری یافته اما هم‌چنان فشار برای نامرئی کردن ورزش زنان در حوزه‌های عمومی و رسانه‌ای، هم در نقش بازیکن و هم در نقش تماشاگر، با قدرت دنبال می‌شود. نامرئی سازی و حاشیه‌ای کردن ورزش زنان همواره در دستور کار بوده است. نابرابری در فرصت‌ها و عدم سرمایه گذاری کافی در ورزش زنان نسبت به مردان نیز در همین روند، فشار را بر زنان مضاعف کرده است.

مسلماً هر ورزشی لباس مخصوص به خودش را دارد و هر ورزشکاری ملزم به پوشیدن لباس و فرم خاص آن ورزش برای انجام دادنش است. این مسئله که در ایران شکلی دیگر به خود گرفته است، چه موانعی را برای زنان ایرانی و از طرفی چه مشکلاتی را در مجامع بین المللی برای دولت ایران به وجود آورده است؟

در مورد حضور ورزشکاران ایرانی در مجامع بین المللی، به نظرم برای حاکمیت ایران، چگونگی بازنمایی تصویری از زنان ورزشکار، بر توانایی حرفه‌ای آن‌ها اولویت دارد. نمونه‌ی بارز آن حذف تیم کاتای زنان ایران بود که به دیدار نهایی سومین دوره‌ی بازی‌های همبستگی کشورهای اسلامی راه یافته بودند اما به دلیل تذکر حجاب از سوی معاونت ورزش زنان و سپس اعتراض مصر به تغییر لباس ورزشکاران، به راحتی مدال طلای آن‌ها واگذار شد و تمامی زحمات و تلاش‌های چندین ماهه‌ی زنان ورزشکار بر برباد رفت.

نمی‌توان و نباید ورزشکاری را به خاطر نوع پوشش او، از حضور در مجامع ورزشی حدف کرد اما آن‌چه در مورد ایران شاهد آن هستیم، تلاش حکومت ایران در بهره برداری از زنان برای پرچم داری هویت اسلامی در میدان ورزش بین المللی است و این با تصویر متنوعی که از زنان ایران در خارج و داخل کشور وجود دارد و تلاش‌های مبارزاتی جنبش زنان در ایران مغایرت دارد. حکومت ایران ناچار است که به این تناقضات پاسخ دهد.

اخیراً دو شطرنج باز غیرایرانی در حمایت از مبارزه‌ی زنان ایرانی با حجاب اجباری از حضور در این مسابقات که در ایران برگزار خواهد شد، سر باز زدند. به نظر شما نرفتن این دو ورزشکار به ایران که می‌تواند الگوی ورزشکاران دیگر هم شود، به ورزش زنان ایرانی لطمه خواهد زد یا قوانین ضد زن را زیر سوال خواهد برد؟

در جوامع بین الملل، حاکمیت ایران پوشش زنان ورزشکار ایرانی را امری فرهنگی و برگرفته از فرهنگ اسلامی جامعه‌ی ایران می‌داند. حتی اگر اکثریت جامعه‌ای چون ایران را هم مسلمانان تشکیل دهند، بدان معنا نیست که فرهنگ جامعه‌ی ایران یک فرهنگ یکدست است. بدان معنا نیست که زنان از آغاز تاکنون حجاب داشته‌اند. لااقل مبارزات زنان در سال‌های اولیه‌ی انقلاب برای داشتن اختیار بر بدنشان، بر پیشانی تاریخ ایران نقش بسته است. بنابراین به نظر من آن‌چه در حرکت این دو ورزشکار حائز اهمیت است، واکنش منطقی آن‌ها به مسابقه‌ای است که در آن، کشور میزبان خودش درخواست میزبانی داده و هم‌چنین می‌خواهد نحوه‌ی پوشش بازیکنان را هم تعیین کند. اگر حاکمیت ایران برخورداری زنان را از حق انتخاب در نوع پوشش‌شان در داخل ایران به رسمیت نمی‌شناسد، نمی‌تواند این خواسته را به سایر ورزشکارانی که به ایران می‌آیند نیز تعمیم دهد. به نظر من حرکت این دو ورزشکار به دلیل احترام به حق انتخاب‌شان قابل تامل است و اتفاقا نکته‌ای است که به همه‌ی زنانی که در مسابقات شرکت می‌کنند، مربوط است نه فقط ایرانیان. اهمیت این موضوع بیش از دعوا بر سر بایکوت یا عدم بایکوت میزبانی ایران یا اعتراض به دو زن ورزشکار است؛ چون نه ایران با بایکوت، سیاستش را تغییر می‌دهد و نه با حذف میزبانی زنان ورزش زنان آسیب می‌بیند.

حرکت آن‌ها اقدامی است علیه کشورهایی چون ایران که امری اختیاری را، اجباری، قانونی و سپس فرهنگی جلوه می‌دهند و از دیگران می‌خواهند که با اجرای تصمیمات آن‌ها به قانون و فرهنگ یک کشور احترام بگذارند. این یعنی هنجارمندی بی‌اختیاری زنان زیر عنوان فرهنگ. اگر چنین فضایی امکان رشد و نمو یابد، هم عاملیت و اختیار زنان درون مرزهای کشورهایی چون ایران هم‌چنان مورد تهدید قرار می‌گیرد، و هم دیگر زنانی که در مسابقات شرکت می‌کنند، با پذیرش خود، جامعه‌ی بین المللی را به همدستی علیه زنان تشویق می‌کنند. تصمیم این دو ورزشکار در امتناع از حضور در این مسابقات، از این منظر در خور توجه است و برای همه‌ی ما نیازمند بازاندیشی است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *