هنوز، آی آدم‌ها! / نیلوفر شید مهر

پنج شنبه ۱۷ دسامبر ۲۰۱۵

None

در آب هزاران نفر، نیما جان،

دارند دست و پا می‌زنند

و میلیون‌ها در خشکی

زیرف سیم‌های خاردار

در کامیون‌ها کنار جاده و در اردوگاه‌ها

زیر گازف اشک‌آور و نارنجکف صوتی

روی ریل‌‌های راه‌آهن و در اتاق‌های دربسته

میلیون‌ها، دور یا نزدیک، نیما جان،

و یک نفر هنوز

از دنیای شعر تو

فریاد می‌زند: آی آدم‌ها!

/

دنیای کهنه‌ی ما کشتی است ، نیما جان،

که دارد غرق می‌شود

کشتی با ساحل‌هایی که در آن عده‌ای

بساطف دلگشا دارند

کشتی با اتاق‌هایی که در آن عده‌ای

بساطف تماشا دارند

عده‌ای که همانطور

که کمربندهایشان را سفت‌تر می‌کنند

بیهوده نگاه می‌کنند دائم

چشم‌هایی از وحشت دریده را

دهان‌‌هایی کبود

و سرهایی زیرف گود مانده را

که دست و پای دائم می‌زنند

در حالف فرار

زیرف سایه‌ی نگاه‌هایی که می‌دانید

تا به اتاق‌های بیهوده‌ی تماشا برسند

جایی که تصور می‌کنی از آن

می‌توان دستی را گرفت

دستی دلگزا را میان موج‌های سنگین

که نعره‌زنان دارد دست و پا می‌زند

و به ساحل رساند

/

به ساحلی که آن جا عده‌ای هنوز، نیما جان،

زیر سایه‌ی خنکف سلاح‌ها

بساطف دلگشا دارند

دور از ‌تقلای دست‌ و پاهایی

که وحشتشان هر دم افزون

دور از نگا‌ه‌‌هایی که خیره‌گیشان

و کمربند‌هایی که تنگی‌شان هر آن

در اتاق‌های تو در توی تماشا

در کشتی که دارد غرق می‌شود

در حالی که یک نفر

از دنیای شعر تو

هنوز فریاد می‌زند: آی آدم‌ها!

â€

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *