یک سئوال از فعالین جنبش زنان: به راستی چرا از خواسته رفع حجاب اجباری و یا بهتر است بگوئیم، حق آزادی پوشش حمایتی به عمل نمی آورید؟ چرا با چنین درخواستی به مثابه تابو برخورد می کنید و گویا این مطالبه را در سطح جامعه و به ویژه در میان زنان، یا نمی بینید و یا جدی نمی گیرید و یا این که آن را شعاری در سطح سایر مطالبات زنان نمی دانید و اهمیتی برای آن قائل نیستید؟
در واقع تأکید اساسا بر درخواست آزادی پوشش به عنوان یکی از مهم ترین شاخه های آزادی های مدنی در یک جامعه دمکراتیک است. اگر زنی در یک جامعه دمکراتیک تمایل به داشتن حجاب دارد، خواسته اش بسیار محترم است و باید بتواند آن را اجراء کند. به همین دلیل ممنوعیت حجاب در برخی کشورهای اروپایی مثل فرانسه و یا در برخی ایالت های آلمان، در عمل نتیجه ای جز خانه نشین کردن زنان و دختران محجبه و مسدود کردن روزنه های گریز از چهاردیواری خانه و پا به اجتماع گذاشتن دخترانی که از طرف خانواده خود مجبور به مراعات حجاب هستند، ندارد. در این کشورها به بهانه مبارزه با بنیادگرایی اسلامی و تروریسم، با حجاب دختران و زنان ِاندکی که موفق شده اند خانواده فناتیک خود را راضی به تحصیل کردن و یا داشتن شغل کنند، مبارزه می کنند و در واقع مردانی که فعالین اصلی بنیادگرایان هستند، “آزادانه” مشغول سازمان دهی ترورها و عملیات مسلحانه در این کشورها می باشند.
در واقع با شعار آزادی پوشش، نه تنها با حجاب نجنگیده ایم، بلکه زنان را در انتخاب نوع پوشش خود آزاد گذاشته ایم و اگر مردم در فردای بعد از رژیم جمهوری اسلامی در انتخاب پوشش خود واکنش های خارج از نُرم جامعه از خود نشان دهند، نباید به آن لقب “بی بند و باری” داد، بلکه باید چنین واکنشی را بعد از سالیان دراز به زنجیر کشیده شدن و سرکوب اولیه ترین آزادی های مدنی و رهایی از آن، طبیعی شمرد و با آرامش چنین پروسه ای را که جز هویت یابی و خود شناسی نیست، تحمل کرد و به فرهنگ سازی مشغول شد. آزادی های مدنی در جامعه ما مسلما دردناک و با واکنش های افراطی تجربه خواهند شد.
در این جا قبل از پرداختن به جوانب مختلف مطرح در مطالبه آزادی پوشش، به دلیل این که گاها جنبش زنان با کمپین یک میلیون امضاء مترادف آورده می شود، به طرح مطالباتی این کمپین و رابطه اش با جنبش زنان می پردازم.
واقعیتی عیان است که طرح کمپین در میان سایر طرح های مطالباتی زنان ، طرحی موفق بوده است. البته موفقیت به معنای رسیدن به اهداف کمپین نیست. شاید کمپین و طرح عملی آن هیچ گاه به اهدافش نرسد، اما از آن مقطعی که شروع کرده و راهی را که رفته و اکنون ادامه می دهد، همه حاکی از موفقیت این طرح است. اما موفقیت طرح کمپین و “عدم موفقیت” طرح های عملی دیگر، دلیلی بر بستن درها بر روی سایر طرح ها نیست. طرح کمپین هنوز موفق است، اما کامل نیست. همه حرف ها را نمی زند و خود را محدود به تغییر برخی قوانین نابرابر کرده است. (البته قرار نیست که هر طرحی، همه حرف ها را بزند) بنابراین بسیار خوب است که سایر ایده ها نیز به نوعی و به طریقی ابراز وجود کنند. ایده های متنوع و حتی متضاد، هیچ یک مانعی برای یک دیگر محسوب نمی شوند. در عمل اما، یک محافظه کاری در ابراز ایده ها و طرح های دیگر مشاهده می شود.
ترس از چیست؟ از این که ائتلاف کمپین از هم بپاشد؟ اگر قرار است با طرح ایده های متنوع، چنین ائتلافی بهم بخورد، باید اطمینان داشت که اساس و بنیاد این ائتلاف کاغذی و پوشالی است و آینده ای ندارد. نیروی هیچ ائتلاف دمکراتیکی نمی توانند به یک دیگر زنجیر شوند و هیچ ائتلافی مقدس نیست.
اما کمپین نشان داده است که ظرفیت بالایی برای پذیرش و گشایش دارد. همان طور که استفاده از روش ها و طرق مختلف برای پیش برد طرح کمپین آزاد است، همان گونه که عدم تمرکز و ساختار شبکه ای، فعالیت های کمپین را دمکراتیزه کرده است و هیچ یک از طرفین این ائتلاف، حق اعمال سانسور یا حق وتو در حرکت های کمپین ندارند و تولرانس، شعار بنیادی این بخش از جنبش زنان است، می بایست ایده های جدید نیز امکان زیست و بارآوری در این جنبش داشته باشند.
در ضمن می توان صراحت داد که کمپین یک میلیون امضاء و فعالین آن با این که بخش بزرگی از جنبش زنان را تشکیل می دهند، اما تمام آن نیستند. جنبش زنان مجموعه وسیع تری از زنانی هستند که هریک با فعالیت عملی و نظری خود حول مسائل زنان، باری را از این جنبش بر دوش می کشند و باگرایشات بسیار متنوع و مختلف و حتی گاها متضاد با یک دیگر، تلاش در پیش برد و غنای این جنبش می کنند. گرچه کمپین مساوی جنبش زنان نیست، اما با جرئت می توان گفت، نیروهای تشکیل دهنده کمپین از فعالان برجسته جنبش زنان شمرده می شوند.
حال که درخواست آزادی پوشش از جانب فعالان جنبش زنان طرح نمی شود، آیا اصولا چنین مطالبه ای در سطح جامعه وجود دارد؟ گمان می کنم پاسخ به این سئوال بسیار ساده است. زیرا هر کسی یا شخصا و یا غیرمستقیم با سرکوب گسترده رژیم به دلیل عدم رعایت “حجاب کامل” در خیابان ها روبرو بوده است و می توان به وضوح دید که آرزوی آزادی پوشش در سطح جامعه ، به ویژه در میان زنان بسیار گسترده تر از سایر مطالبات جنبش زنان است. اگر قرار است کنش گران جنبش زنان تنها در اتاق های خود و در اذهان خود به دنبال خواسته های بی واسطه و با واسطه زنان نگردند، بنابراین در اولین جستجوی خود در شرایط مشخص و تحلیل این شرایط، به درخواست آزادی پوشش از جانب زنان برمی خورند. حال چرا از کنار آن بی سروصدا می گذرند و نه تنها آن را مطرح نکرده، بلکه آن را به عهده فرد فرد دختران جوانی می گذارند که به طور شخصی و فردی در خیابان فریاد اعتراض کشیده و از حق خود، که در چهارچوب حجاب اجباری به تعیین رنگ، اندازه و گشادی و تنگی مانتو برمی گردد، دفاع به عمل آورند.
اگر به اعتراضات فردی و سازمان نیافته ای که روزانه و دوره به دوره در خیابان ها شاهدیم، اهمیت ندهیم، اعتنا نکنیم و گمان کنیم که دیوار چین جنبش سازمان یافته زنان را از چنین اعتراضات خود به خودی جدا می کند، هرگز نمی توانیم از توده ای شدن جنبش زنان سخن بگوئیم.
البته لازم نیست اعتراضات و نافرمانی های زنان در مقابل حجاب اجباری را جزئی از جنبش سازمان یافته زنان بدانیم. کافی ست که این پتانسیل را در زنان ببینیم و آن را تبدیل به پتانسیل سازمان یافته شده جنبش زنان نمائیم.
در صورتی اعتراضات خود به خودی در جهت احقاق خواسته های بی واسطه و یا نافرمانی های مدنی در برابر فشار و تهاجم رژیم قابل سازمان دهی است و در صورتی چنین پتانسیلی به نیروی جنبش سازمان یافته زنان تبدیل خواهد شد که به خواسته ها و شعارهای مطروحه زنان توجه کرده وسازمان دهی آن ها را پی بگیریم.
همه می دانیم که اجرای بسیاری از مطالبات زنان در توان و ظرفیت این رژیم نیست و حتی برای حصول برخی از این مطالبات می بایست نه تنها نظام سیاسی، بلکه نظام اقتصادی را نیز واژگون کرد و در وهله اول مذهب اسلام که حاکم بر تار و پود نظام سیاسی است، هیچ کدام از این خواسته ها را برنمی تابد. بنابراین هدف این نیست که ابتدا مطالباتی را مطرح کنیم که قابلیت اجرائی داشته باشند. حق آزادی پوشش نیز یکی از مطالباتی است که نه تنها در چهارچوب این رژیم، بلکه در چهارچوب مذهب حاکم بر این رژیم نیز قابل اجراء نیست. اما طرح هر کدام از این درخواست ها گوشه ای از جنبش را ارتقاء می دهد و جنبش را به معنی واقعی تبدیل به جنبش توده ای می کند. اگر قرار باشد که فعالین جنبش زنان درخواست های پایگاه اجتماعی خود را مطرح نکرده و آن را سازمان ندهند، هیچ گاه نخواهند توانست این پایگاه را از آن خود کرده و قدرت خود را افزایش دهند.
لازم است در این جا اشاره کنم، آن زنانی که به طور فردی و شخصی به نقض آزادی های مدنی، از جمله حجاب اجباری اعتراض می کنند، سهم معینی در پیش رفت و غنای جنبش بالفعل زنان دارند. آن ها نیروی بالقوه جنبش زنان در ایران به شمار می روند. نیرویی که متاسفانه نادیده گرفته شده و سازمان دهی نمی شوند.
اگر جنبش زنان از درخواست های بخشی از زنان فاکتور گرفته و آن ها را طرح نکنند، در واقع آن بخش از زنان را از دست داده اند. همان طور که اگر از خواسته های اخص زنان در محل کار خود دفاع نکنیم ویا اگر در طرح مشکلات زنان در خانه هایشان تلاش نورزیم، و اگر آرزوهای زنان را در انتخاب پوشش خود نشناسیم و سازمان ندهیم، همه این زنان را گم کرده ایم. این واقعیت را نیز باید درک کنیم که اگر ما این زنان را گم کنیم، دیگرانی هستند که درخواست های آنان را دنبال کرده ، آن ها را سازمان داده و نیروی خود را افزایش می دهند. در این جا به طور واضح می توان به فرصت طلبی آمریکا و طرح های چندگانه اش در به دست آوردن پایگاهی در ایران اشاره کرد.
اما مشکل، ندیدن این زنان و درخواست هایشان نیست. مشکل محافظه کاری وترس از سرکوب رژیم درمقابل ابراز حق آزادی پوشش نیز نیست. مشکل همان مشکل قدیمی ست که هنوز سخت جانی می کند. همان مشکلی که باعث شد کلیه سازمان های سیاسی و احزاب و حتی بسیاری از فعالین زن، بی اعتنایی مطلقی نسبت به تظاهرات ضد حجاب اجباری در فردای بعد از انقلاب بهمن به عمل آورند. زن های چپ و یا دمکرات و فعال، بدون اعتراض و بدون ناراحتی،روسری بر سر گذاشتند و چادر را به خود پیچیدند و بر سر قرارهای شان رفتند و فعالیت خود را در پیش گرفتند. زن هایی که علیه حجاب اجباری به اعتراض برخاسته بودند، به لیبرال هایی ملقب شدند که تنها به فکر مو و قیافه خود بودند. گذاشتن روسری و استفاده از چادر “اهمیتی” نداشت که راجع به آن بحث شود. مسائل “مهم” به بحث گذاشته شدند!
اکنون نیز مانع اصلی در ابراز وجود این حق، همان مانع ۳۰ سال پیش است. اکنون نیز مسائل بسیار مهم تری وجود دارند که باید ابتدا به آن ها پرداخته شوند. هرچند که امروز نسبت به آن روز، پیش رفت قابل توجهی در جنبش زنان و طرح مسائل زنان مشاهده می شود. دیگر مسائل زنان در سایه مسائل “مهم”تر قرار نمی گیرند. اما درمیان مسائل مختلف زنان، اهم فی الاهم می شود.
سئوال این جاست. آیا نباید حق آزادی پوشش به عنوان اولیه ترین حق مدنی هر انسانی، به ویژه زنان شمرده شود؟ و برای نهادی کردن آن، آیا به یک پروسه طولانی کار فکری، نظری، اجتماعی، سیاسی و به ویژه کار فرهنگی عمقی نیاز نداریم؟
آیا برای شروع این پروسه بسیار دیر نکرده ایم؟