BBC
روز جمعه ۲۵ بهمن، همزمان با ولنتاین (روز جهانی عشق)، گوگوش ویدئو کلیپ “بهشت” را “با آرزوی روزهایی سرشار از عشق به همه” به دوستداران خود تقدیم کرد.
انتشار این اثر، موجی از اظهار نظرها را در شبکه های اجتماعی در پی داشت.
همانطور که انتظار می رفت، بخشی از اظهارنظرها، توهین ها و حملات به شخص وی یا مضمون ترانه بود. دسته دوم اظهارنظرها، اما منتقدانی بودند که در منتها الیه طرف مقابل، اثر گوگوش را کلیشه ای یا بازتولید کننده همجنسگرا ستیزی و یا “نان به نرخ روز خوردن” دانسته بودند.
جامعه همجنسگرایان ایرانی و مدافعان حقوق همجنسگرایان نیز به استقبال این اثر رفتند؛ بسیاری از آنها، حس افتخار، قدرتمند شدن و صاحب صدا شدن را در اظهار نظرهای خود بیان کرده بودند.
در این مقاله کوتاه سعی خواهم کرد پس از بیان مختصر دو نظر اول، تحلیل خود را درباره اینکه چرا “بهشت”، کاری ساختارشکنانه، تاثیرگذار و مفید برای جامعه ایرانی و نیز همجنسخواهان ایرانی است بیان کنم.
از فاسد تا اطلاعاتی”در طیف عناصر منفرد که برای گوگوش ابراز تاسف و تنفر کرده اند با کلمات و عبارات بسیار تحقیر آمیز بر علیه همجنسگرایان روبرو می شویم. واژه هایی که برای همه کسانی که درباره این موضوع در طی این سالیان حرف زده اند، واژه هایی آشنا هستند که بار دیگرتکراری تلخ می یابند.”
بلافاصله پس از انتشار نماهنگ، حملات در دنیای مجازی به گوگوش آغاز شد. عده ای با فحاشی به خواننده و جایگاه او این کار را از منظر اخلاقی، انحراف نامیده و ابراز تاسف و تنفر کرده اند.
برخی او را “فاحشه” یا “اطلاعاتی” نامیدند و از “فساد اخلاق” او گفتند. این گروه، طیف گسترده ای از برخی از وب سایتهای ارزشی تا افراد عادی که با طرح این موضوع مشکل جدی دارند و آن را بر نمی تابند در برمی گرفت.
واژه هایی که برای همه کسانی که درباره این موضوع در طی این سال ها حرف زده اند، واژه هایی آشنا هستند که بار دیگر تکراری تلخ می یابند.
این حملات، یکی از عواقب خطر کردن و حضور در قلمروهای ممنوعه و صحبت کردن از تابوهایی است که در جامعه مذهب زده و سنتی ما همچنان جزو خط قرمزهای اجتماعی محسوب می شوند.
اولترا روشنفکری همجنسگرا گریز؟گروه بزرگی از منتقدان، عمدتا از منظر روشنفکری، با اشاره به دو عبارت “منم میدونم این احساس نباید باشه اما هست” و ” ته این راه روشن نیست منم مثل تو می دونم” آن را بازتولید کلیشه های جنسیتی موجود دانسته اند.
نقد این گروه این است که ترانه، با گنجاندن این دو عبارت، در واقع عشق و هستی همجنسخواهانه را یک “نباید” و انتهای آن را “تاریکی” دانسته و به ضد هدفی که ادعا می کند بدل شده است.
به نظر می رسد این عده یا گرفتار شعارند و یا از این حس تجربه شده که زندگی های بسیاری را تباه کرده بسیار دور هستند، و یا در بهترین حالت، از یک ترانه انتظار پاسخ به همه معضلات را دارند.
اگر به این ترانه به عنوان بیان حسهای واقعی از زبان دو نفر که درگیر عشقی ممنوعه هستند نگاه کنیم، این تردید و باید و نباید، پرسشی روزمره است.
پرسشی که گاه با اشک و اندوه و گسست های به اصطلاح “منطقی” همراه است؛ با تن دادن به ازدواج هایی ناخواسته و یا با تنفر از خود و نفی و انکار احساسات.
تحقیقاتی که شش رنگ (شبکه لزبین ها و ترنس جندرهای ایرانی) در مورد زیست همجنسگرایانه و عمل های تغییر جنسیت در ایران انجام داده، نشان می دهد که چگونه جامعه، خانواده و نهادهای گوناگون دولتی به طور مداوم همجنسگرایان و ترنسجندرها را به عنوان “منحرف” یا “بیمار” دسته بندی کرده و مورد بازخواست قرار می دهند.
چالشی که در بسیاری از موارد به زیر سوال بردن هویت جنسی و تنفر از خود، بدن و یا گرایش جنسی را در پی دارد. کسی که این تجربه را می شناسد، می داند که در این ترانه، از یک عشق و “تلخی” و ممنوعیت واگویی آن می شنویم.
همانطور که گفته شد، گروه دیگری از منتقدان نیز گوگوش را “نان به نرخ روز خور” خوانده یا مواضع سیاسی او را نقد کرده اند.
کیست که نداند هر چقدر میزان تاثیر گذاری و شناخته شدن افراد بیشتر باشد و “صاحب صدا” باشند، می توانند بیشتر سرمایه نمادین خود را در خدمت شکستن ساختارهای کهنه و تنگ به کار گیرند.
از این منظر است که باید از کسانی که کار با ارزش گوگوش را “نان به نرخ روز خوردن” قلمداد می کنند، پرسید: آیا به راستی سخن از عشق همجنسخواهانه ، این روزها “نانی” دارد؟ من به عنوان فعال حقوق همجنسگرایان و محقق این حوزه می دانم که سختی های این راه کدام است.
داستانهای زیاد ثبت نشده ای وجود دارد از طرد و حذف و نگاه هایی که دل آدم را به درد می آورند ولی نمی توانی ثابت کنی که نشات گرفته از “هموفوبیا” ی موجود است، در دل هر یک از ما وجود دارد.
داستانهایی که نشان می دهد چگونه هویت جنسیتی و گرایش جنسی و یا حتی ظاهر غیر کلیشه ای یک فرد می تواند زندگی، مناسبات و روابط اجتماعی، خانوادگی و حرفه ای او را تحت الشعاع قرار دهد و دچار زلزله ای سهمگین کند.
حملات در دنیای مجازی بلافاصله پس از انتشار این ترانه نیز مثال خوبی برای هزینه هایی است که حرف زدن از این تابوی فرهنگی-اجتماعی حتی برای شخصی در جایگاه گوگوش دارد.
وجه مشترک همه این نقدها، چه آنها که گوگوش را نان به نرخ روز خور خوانده اند و چه آنها که او را بازتولید کننده ارزش های موجود می دانند، تلاش برای بی اعتبار کردن و یا در حاشیه قرار دادن موضوع این ویدئو کلیپ و دفاع آشکارش از همجنسگرایان است.
اینها شک ما را بر می انگیزد که آیا همجنسگراستیزی پنهانی تحت لوای گفتارهای اولترا-روشنفکرانه وجود دارد؟
چرا که از سوی این بخش از منتقدان، تاکنون هیچگاه به بسیاری از آثار هنری هترونورماتیو (هنجارانگاری دگرجنسگرایی)، نقدهای اینچنینی ابراز نشده بود.
چرا “بهشت”، مهم است؟این اولین بار است که هنرمندی در جایگاه گوگوش و میزان شهرت و اعتبار هنری او دست به چنین تابوشکنی می زند.
گوگوش که خود به عنوان یک زن و یک هنرمند سالها به حاشیه رانده شده بود، امروز حنجره اش فریادگر حس به حاشیه رانده شدگان می شود.
او در این کلیپ، شرم را به چالش می گیرد و آشکارسازی می کند. او به همراه کارگردان و ترانه سرا از شعار به دور هستند؛ حس این شعر، واقعیت تلخ زندگی همه همجنسگرایانی است که سالها با خود و جامعه اطرافشان درگیر بوده اند.
ترانه بهشت، انسانی است و با دنیای “بافتن و یافتن” واژه بیگانه است، بی پرده ترس و تعلقات محدود کننده را به یادمان می آورد، شادی های یک زن همجنسخواه را نشان میدهد، رقص در چمن و دنبال راهی ” واسه کندن از این برزخ” گشتن، و وا گویی ترسی دائمی، ترس از رانده شدن دوباره از بهشت.
ترانه به روشنی از تردیدها و بن بست های عشقی می گوید که زیر بار رنج و ممنوعیتی صدها ساله کمر خم کرده است.
گوگوش با این ترانه خود بر روی صحنه ای که ناظر و در عین حال بیانگر یک عشق همجنسخواهانه است، دوستداران خود را به چالش با واقعیتی موجود فرا می خواند. چالشی که ضرورتا طرفداران بیشتری برای وی رقم نخواهد زد.
برای انتشار این ویدئو کلیپ، لازم نیست خواننده، خود چنین عشقی را تجربه کرده باشد یا نه.
مهم این است که او با بیان این “حق آزادی عشق برای همه” فرهنگ تفاهم و پذیرش “دیگری” را گسترش می دهد.
جامعه ما که سالیان سال از سیاست طرد و حذف، آسیب های جدی خورده، بیش از هر زمان نیازمند تولیدات هنری، علمی، فلسفی و گفتمانی است که به فرهنگ “مدارا” و در عین حال “مقاومت” در مقابل بی عدالتی توجه نشان دهد و بر آن تاکید کند. در این ویدئو کلیپ ما با چنین نگاهی روبه رو می شویم.
این ترانه در عین اینکه ساختار شکنانه است باید به ترانه ای معمولی و عادی بدل شود. بیان عشق و زیست همجنسخواهانه باید جای شایسته خود را در هنر و ادبیات آنقدر باز کند تا “عادی” شود، با این ترانه گوگوش این روند آغازی قدرتمند یافته است.
در این “عادی سازی” است که هموفوبیا یا همجنسگرا ستیزی به چالش کشیده می شود و عشق به همجنس جزئی از تصویر زندگی انسانی می شود، با همه ضعف ها و قوت های یک رابطه انسانی.
“بحث های شبکه های اجتماعی طی تنها بیست و چهار ساعت پس از علنی شدن این کلیپ در صفحه فیسبوک گوگوش با بیش از نزدیک به دو میلیون کاربر، و پخش آن در رسانه های پر بیننده، جامعه ای را مورد خطاب قرار می دهد که دسترسی به آن برای مدافعان حقوق همجنسگرایان دشوار و حتی ناممکن بود، بحث های حول این ویدیوکلیپ، می تواند به عنوان یک رخداد در روند ساختن فرهنگی انسانی به کار آید.”
این ترانه، امتیاز ویژه ای به عشق همجنسخواهانه نمی دهد اما امتیازهای تاکنونی” عشق دگرجنسگرایانه” را به عنوان تنها راه ابراز عشق و تنها مدل عاشق بودن، از آن باز پس می گیرد.
در این بازپس گرفتن امتیازات است که “ما” دیده می شویم بدون اینکه در “حاشیه” باشیم. این ویدئو کلیپ باید برای هنرمندان و اهل سیاست، راهگشای طرح عریان این موضوعات باشد.
روایت زندگی همجنسخواهان و به ویژه زنان لزبین نباید روایت هایی “نهان” باقی بمانند، جامعه ما باید گوشش را برای شنیدن این روایات در قالب شعر، داستان، نقاشی، ترانه، فیلم و … بیش از پیش باز کند.
این اقدام گوگوش نشانه ای ست برای اینکه “انکار” ما دیگر ممکن نیست. و گوگوش این موضوع را صریح و بی پرده در مقابل چشمان جامعه ای نا آگاه و اسیر تابوها و خرافات می گذارد.
بحث های شبکه های اجتماعی طی تنها بیست و چهار ساعت پس از علنی شدن این کلیپ در صفحه فیسبوک گوگوش با بیش از نزدیک به دو میلیون کاربر، و پخش آن در رسانه های پر بیننده، جامعه ای را مورد خطاب قرار می دهد که دسترسی به آن برای مدافعان حقوق همجنسگرایان دشوار و حتی ناممکن بود.
بحث ها درباره این ویدئو کلیپ، همچنین می تواند به عنوان یک رخداد در روند ساختن فرهنگی انسانی به کار آید.
بسیاری پس از تماشای این ویدئو کلیپ برای اولین بار می فهمند تنها نیستند و عشقشان نه “گناه آلود” که واقعیتی زمینی است که می توانند در یک سالن کنسرت یا در خیابان و مترو آن را زندگی کنند.