چندی پیش شادی صدر وکیل و فعال حقوق زنان، درمقالهای به چرایی نزدیک نشدن جنبش زنان ایران به “مساله حجاب” پرداخته و در آخر با طرح سوالاتی مخاطبین خود را به تامل در این مورد دعوت کرده بود.
این سوالات، تعدادی از ما زنان خارج کشور که از همان آغاز به قدرت رسیدن حکومت اسلامی تا به امروز بر محوری بودن حجاب اجباری در راستای مبارزه علیه تحقیر، تبعیض جنسیتی و به عنوان مهمترین ابزار به انقیاد کشیدن زنان و در نهایت سرکوب کل جامعه تأکید داشته ایم، را واداشت تا با نگاهی به اقدامات و عملکردهای گذشته و حال خود و همچنین موقعیت کنونی جنبش بر سر این موضوع به بحث و کنکاش بپردازیم.
اولین سوالی که در این رابطه مطرح می شود این است که آیا ما میتوانیم در ادامه مسیرمان از جمله فعالیتهایی در میان فمینیست ها و اذهان عمومی کشورهای میزبان در خنثی کردن تبلیغات حکومت اسلامی مبنی بر یک شکل و یک گونه بودن زنان ایرانی و اینکه آنان با انتخاب و اختیار خود حجاب را برگزیده اند و همچنین در مقابله با فراگیر شدن تفکر نسبیت فرهنگی در این جوامع، در مسائلی که جنبش زنان داخل ایران با آن دست به گریبان است تآثیر گذار باشیم؟
در ادامه آن آیا با توجه به فضای سیاسی اجتماعی و فرهنگی محل زندگی و همچنین تجارب تاکنونی مان و نداشتن شرایط یکسان با زنان داخل ایران، پاسخگویی به این نوع از سوآلات مادامی که ما خود قادر به اجرای نقش در آن میدان نیستیم، تنها جنبه رهنمود نخواهد داشت؟
روشن است که اگر از سوی فعالین زن در ایران باب گفتگو و دیالوگ با زنان خارج کشور باز شود تنها میتوان نظرات شخصی خود را در رابطه با سوآلات طرح شده ابراز کرد و نه بیشتر.
همراه با در نظر گرفتن این موارد نباید از نظر دور داشت که مبارزه با حجاب اجباری یکی از دغدغه های همیشگی زنان ایرانی چه فردی و یا سازمانده ای شده در ایران، و چه خارج از ایران بوده است. برای نمونه میتوان به مراسم هایی که از سوی مهاجرین و تبعیدیان در خارج از کشور برگزار شده است، اشاره کرد. در طی این سالیان ایرانیان با برپایی سمینارها، جلسات بحث و گفتگوی بسیار از منظر سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، روانشناسی و علوم تربیتی به مسئله “حجاب” پرداخته اند. کتب و مقالات متعددی در این باره نوشته شده است. در موارد بسیاری حجاب تحمیل شده به زن ایرانی تم اصلی فیلمهای مستند و داستانی، تئاتر و رقص های تئاتریک، نقاشی و عکاسی و دیگر زمینه های هنری و همچنین کارهای ژورنالیستی از جمله ثبت تاریخ شفاهی زنان و …بوده است. پس باید بتوان با توجه به آزادی ها و امکاناتی که ما در خارج از کشور از آن برخورداریم همچنان به مانند گذشته به جوانب مختلف کاربرد حجاب اجباری در حکومت اسلامی حاکم و همچنین تأثیر آن بر سرنوشت فردی، اجتماعی، اقتصادی زنان ایرانی در ابعاد نظری و عملی پرداخته شود و اضافه برآن توجه غیر ایرانیان را بیش از پیش به این مسئله جلب کرد.
متاسفانه در طی سالیان گذشته شاهد آن هم بوده ایم که در خارج کشور اکثر ایرانیان آکادمیک حوزه مطالعات زنان و علوم انسانی به علت تحت تأثیر بودن فضاهای دانشگاهی از افکار پست مدرن و به دنبال آن تئوری نسبیت فرهنگی، تحقیق و پژوهش درباره حجاب اجباری را رها کرده و بارسنگین این قضیه تنها بر دوش اکتیویست ها برجای مانده بود. این مورد دادن بهای لازم به معضل حجاب را با مشکلات عدیده ای روبرو ساخت. از یک سو اکتیویست ها همیشه مورد انتقاد قرار می گرفتند که دلایل و فعالیتهایشان بدون پشتوانه علمی است و از سوی دیگر استدلالهای آنها به خاطر مدت دوری شان از جامعه ایران همیشه مُهر عدم آشنایی به دینامیسم جامعه امروزی خورده است. در داخل هم همانطور که شادی صدر در مقاله اش به آن اشاره میکند حجاب اجباری از سوی “فمینیستهای مسلمان” و دیگر نیروهای فمینیست داخل به دلایل مشخصی کنار گذاشته شده بود.
حال شاید رفته رفته به علت رشد دید انتقادی نسبت به تئوری های مدرنیته بومی و یا فمینیسم بومی – لااقل از سوی بعضی از ایرانیان – میتوان امیدوار بود که طرح و پرداختن به مسئله حجاب اجباری، اهمیت و نقش مهم خود را نه تنها از منظر آزادی و برابری در جنبش زنان ایران بلکه فراتر از آن در ضروری بودن پذیرفتن حقوق دمکراتیک فردی و گروهی و در راستای تلاش در استقرار مفاد منشور حقوق بشر، دموکراسی، آزادی و برابری در ایران شاخص تر از قبل باز یابد.