شما که غریبه نیستین! / فریده خردمند

چهار شنبه ۲۹ مه ۲۰۱۳

گفت: سوارشو . گفتم: نمی شم. گفت: می گم سوارشو کارت دارم. گفتم : به جون یه دونه پسرم اگه سوارشم. وسط خیابون زده بود رو ترمز. ماشینا بوق می زدن و بدو بی راه می گفتن. گفت: می خوام بهت بگم چی شد. گفتم :گذشته ها گذشته . دیگه حرفشو نزن. نمی دونم چرا هر چی سنگه واسه ی پای لنگه؟ شما که غریبه نیستین پنج سال از عمرمو ، از جوونیمو حرومش کردم. . . .خاک بر سرم که منتظرش موندم. تا سه صبح بیدار بودم و درس می خوندم. گفته بود من دکترم ، زنم هم باید دکتر باشه. شما که غریبه نیستین جورواجور خواستگار داشتم. به ریخت الانم نگاه نکنین. استاد دانشگاه، مهندس معدن، پروفسور از انگلیس. پسر عمه ی مامانم از آمریکا واسه خاطر من اومده بود.

مامانم گفت: طاقت دوری یه دونه دخترمو ندارم. . .برای من چای نریزید نمی خورم. چند روزه زخم معده م عود کرده. چیزی نمونده بود زیرمون بگیره.چه ماشینی زیر پاش بود. خواستم بگم مردیکه ی پفیوز حواست کجاس؟ که دیدم خودشه. سرشو از پنجره آورد بیرون و گفت: سوار شو. گفتم: نمی شم. ماشینو زد کنار خیابون و پیاده شد. پا به پای ما اومد. پرسید: مال خودته؟ گفتم : پس مال همسایه س مرد حسابی؟ بچه ی مردمو که دکتر نمی برم. پرسید بالای ابروش چی شده؟ زمین خورده؟ الکی گفتم : آره ، از پله پرت شده. گفت: اسمش چیه؟ گفتم: سهراب. گفت: حتمآ بباش رستم دستانه؟ گفتم: چه رستمی هم! حلقه ی دستشو دیدم. همون وقتا یه روز خاله ش تلفن کرد و گفت: دست از سر پسر مردم بردار، داره با دختر من نامزد می شه. گفتم: مبارکه!

پا به پای ما می اومد. گفتم: برو خجالت بکش. پرسید چه کاره س؟ گفتم : مهندسه. پرسید: خوشبختی؟ جوابشو ندادم. گفتم: اگه نری جیغ میزنم می گم این آقا مزاحم شده . باورکرد. ترسید. وایساد. شما که غریبه نیستین. برگشتم نگاش کردم. دوباره اومد. گفت: بیا ببریمش مطب خودم. گفتم: نه. گفت : پس منم با شما می آم. یک ساعت تو مطب نشست. گفتم: پاشو برو مرد حسابی مگه تو کاروزندگی نداری؟

صدای چی بود؟ انگار صدای در بود! شما هم شنیدید؟ لابد همسایه ی پایینی رفت بیرون.

گفت: سهراب عمو می خواد. گفتم : داره. بعد خیره شد به من پرسید: چرا زیر چشمت کبود شده؟ الکی گفتم: دیروز که اتاقو جارو می کردم، پام گرفت به سیم جارو برقی و خوردم زمین. باور کرد. پرسید: مرد خوبیه؟ گفتم : از خوبی لنگه نداره. اگه یه مرد واقعی توی دنیا باشه شوهرمنه. گفت: یه جوونمرد؟ گفتم: ازاون جوونمردا! متین، صبور، با شخصییت. باور کرد. گفتم : هنوز که هنوزه وقتی حرف می زنه مبهوت شخصییت و وقارش می شم. گفت: حسودیم شد. تو دلم خندیدم. از مطب اومدیم بیرون. رفتیم اون طرف خیابون تا از داروخانه چسب زخم و بتادین بگیرم. گفتم: برو اگه یه آشنا مارو ببینه چی فکر می کنه؟ گفت: هر چی می خواد فکر کنه. گفتم: خجالت بکش. گفت: هنوز روز تولدت یادمه. گفتم: فراموش . . .گفت: بمیرم برات، بدجوری زمین خوردی! آدرس مطبشو داد. گفت: اگه خدای نکرده دوباره زمین خوردی بیا پیش خودم. رسیده بودیم سر چهارراه. گفتم: برو. خوب نیس تو محله منو با یه مرد غریبه ببینن. گفت: من که غریبه نیستم. بالاخره رفت. توی راه سهراب سِؤال پیچم کرد. گفت: اون آگا کی بود؟ . . .تی می گفت؟ . . .تی می خواس؟ . . . گفتم: عمو بود. رفت. دیگه حرفشو نزن.

پاشم برم. دیدم ماشینتون دم در، گفتم بیام سلامی کنم. ببخش که سرتو دردآوردم. بیا بریم. . .سهراب؟ . . .سهراب؟ کجایی؟ . . .همین جا وایساده بود! خدا مرگم بده. . . کجا رفت؟ . . . ای وای در چرا بازه؟ نکنه رفته تو خیابون؟ . . . یا قمر بنی هاشم به دادم برس. . .بچه م؟ سهراب. . .سهراب؟

مهرماه ۱۳۷۷ تهران

از مجموعه ی آرامش شبانه

+++

فریده خردمند متولد ۱۳۳۶ از داستان نویسان دهه ی هفتاد ایران و عضو کانون نویسندگان است. او در رشته ی ادبیات نمایشی و نمایش نامه نویسی تحصیل کرده است. از وی تا کنون پنج مجمو عه داستان و سه کتاب برای کودکان منتشر شده است. فریده خردمند پس از مهاجرت به کانادا به فراگیری زبان انگلیسی و به نوشتن به دو زبان روی آورده است. داستان های کوتاه اوتا کنون به چندین زبان ترجمه و چاپ شده اند.

:آثار چاپ شده ی او عبارتند از

آرزوی سهره (کودکان) کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان۱۳۷۴ چاپ اول ۱۳۷۸ چاپ دوم

پرنده ای هست (مجموعه داستان) ۱۳۷۶

آرامش شبانه (مجموعه داستان) ۱۳۷۷

بادبادک (کودکان) ۱۳۷۷

سیلویا سیلویا (مجموعه داستان) ۱۳۷۹

عروسکم و رنگ ها (کودکان) ۱۳۸۰

آب حیات عشق (مجموعه داستان) ۱۳۸۱

فصل گمشده (مجموعه داستان) ۱۳۸۲

بوی خاک (مجموعه داستان) کانادا ۱۳۸۶

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *