با گرمترین درودها خدمت دوستان و شرکت کنندگان در این کنفرانس و تشکر صمیمانه از دعوت برگزارکنندگان، سخن را آغاز میکنم.
بحث کجا ایستاده ایم و به کجا می رویم یکی از مباحث مورد توجه جنبش های زنان و سازمان های فمینیستی بویژه در اروپا و آمریکای شمالی می باشد. حتی نهادهای بین المللی چون “فروم اجتماعی جهان” و کنفرانسهای زنان در تدارک “پکن بعلاوه ۵ ” و “پکن بعلاوه ۱۰″ در سازمان ملل نیز بر این موضوع بانیت پاسخگویی به عدم حضور زنان جوان و رابطه زنان جوان با جنبش جهانی زنان و هویت فمینیستی پرداخته اند. طبیعتا” این بحث بسیار پیچیده بوده و از حوزه های مختلف علوم اجتماعی و انسانی می توان به آن پرداخت . قصد من در این کنفرانس عمدتا” طرح این سوال است تا با تبادل نظر و همفکری و تحلیل از جوانب مختلف این موضوع جنبش زنان بویژه فعالیت هسته ها انجمنها و سازمانهای زنان در خارج از کشور بتوانند از شناخت عمیق تری از این پدیده نائل گردند و کاربردهای مناسب را در دستور کار قرار دهند.
از آنجائی که جنبش زنان تکیه برحضور و کنش گری زنان داشته و با حضور نسل جوانتر متحول می شود و از آنجائی که تبادل نظر و همکاری بین نسل های جنبش زنان امریست که برای حفظ و بقا، جنبش زنان تا رسیدن به هدف برابری جنسیتی و عدالت اجتماعی امری کلیدی است ، بدون شک نمی توان چشم اندازی از آینده ارائه داد بدون آنکه جایگاه زنان جوان را در رابطه با جنبش زنان مورد بررسی قرار داد.
این سئوال که چرا زنان جوان در نهادها، تشکل ها و کنفرانس های زنان در سطح محلی ، ملی، منطقه ای و جهانی حضور چشمگیری ندارند امروزه به یکی از مسایل محوری و قابل توجه بدل گردیده است.
آیا رسالت جنبش زنان به پایان رسیده ؟ واقعیت آنست که علیرغم دست آوردهای غنی جنبش های اجتماعی و بویژه متجاوز از سه دهه جنبش متشکل زنان، چشم انداز برابری جنسیتی زیاد روشن نبوده و از آن فراتر در برخی از جوامع از جمله ایران ، حقوق سیاسی، اقتصادی و اجتماعی زنان به عقب نیز رانده شده. فرایند روندهای غالب در جهان امروز و رشد نیروهای نئو لیبرال و افراط گرائی مذهبی و روندهای دیگر حتی برخی از فعالین جنبش جهانی زنان و سازمانهای بین المللی را در زمینه برگزاری پنجمین کنفرانس جهانی زنان که قرار بود در سال ۲۰۰۵ برگزار گردد دچار نگرانی نموده بطوری که استدلال می گردید چنانچه این کنفرانس برگزار گردد، دست آوردهای کنفرانس پکن که در ۱۳۵ صفحه سند نهائی این کنفرانس تجلی پیدا کرد، توسط دولتها بازپس گرفته خواهد شد.
با توجه به چنین زمینه ای صورت مسئله اینست که اگر فرض براین باشد که جنبش جهانی زنان بسیار با تحقق برابری جنسیتی وعدالت جنسیتی فاصله دارد، اگر فرض بر این باشد که امروزه بیش از هر زمان در خلال ۴ دهه گذشته زنان و دختران جوان به همراه سایر نیروهای هوادار دموکراسی و احترام به حقوق و اصالت انسانی می بایست از جایگاه اجتماعی زنان پاسداری کرده و با تدوین استراتژی های آینده نگر این جنبش را به پیش هدایت کنند. بنابراین دلائل این امر که زنان جوان در این مجموعه که فعالیت های زنان را در سطح محلی، ملی و منطقه ای به پیش می رانند حضور چشم گیری ندارند، چه می باشد؟ آیا آرزوها و آمالهای نسل زنان جوان از زنان نسل قبل بسیار متفاوت بوده؟ آیا این تشکل ها، سازمانها و نهادها در همپائی با تغییرات در بافت اقتصادی، طبقاتی، نژادی موفق نبوده اند؟ آیا برنامه عمل این سازمانها (بویژه در آمریکای شمالی و اروپا) انعکاسی از خواسته ها و اهداف زنان جوان و تنوع نژادی این کشورها نمی باشد؟ آیا واژه “فمینیست های جوان” یک اکسی موران است بویژه در زمانی که برخی از پژوهشگران مطالعات اجتماعی از دوران “پسا فمینیسم” صحبت میکنند؟
آیا علت عدم حضور قابل توجه زنان جوان در این مجموعه، مناسبات قدرت موجود در این سازمان ها و هیرارشی قدرت بین زنان دو نسل می باشد؟ آیا این مناسبات قدرت فضای تشویق کننده ای برای حضور زنان جوان بوجود می آورد یا آنکه سایه سنگین متجاوز از چهار دهه مبارزات زنان و موج دوم فمینیستی در این تشکل ها برای رشد بالندگی و جلوه توانمندی های زنان جوان فضائی مناسب بوجود نمی آورد؟
اگر دمکراسی به مفهوم “تشریک قدرت” درک شود، آیا زنان باتجربه نسل قبل پذیرای حضور زنان جوان در رهبری می باشند؟ آیا زنان جوان اشتیاق به تغییر در نظام کنونی جهان و ایجاد “جهانی دیگر” را دارند؟ جهانی بدور از کلیه تضادهای اقتصادی ، اجتماعی ، استثمار و ستم ، میلیتاریسم و نئو لیبرالیسم و بدور از بنیادگرائی در حیطه مذهب، سیاست و هویت؟
آیا زنان جوان با فرهنگ غالب بر این نهادها، تشکل ها و سازمانها، نحوه کار مسلط در این مجموعه آشنا بوده و آنرا می پسندند یا خواهان فضائی هستند که در آن زبان خاص نسل خود، ابزارهای فعالیت و سازمان دهی سیاسی نسل خود و در مجموع فرهنگ سازمانی خود را مسلط یابند؟
آیا زنان جوان با تشکل های مخروطی سازمانهای نسل های قبل احساس نزدیکی کرده یا با فعالیت های شبکه ای و افقی در ائتلافهائی که بر محور هویت های چندگانه آنها شکل می گیرند همسومی باشند؟
آیا کاربرد تکنولوزی و نقش آن در فعالیت های سیاسی که برای زنان نسل قبل چالش براگیز می باشد مانع فعالیت های بیشتر نسل زنان جوان با جنبش زنان نمی باشد؟
زنان جوان به یمن مبارزات زنان نسل های قبل و جنبشهای اجتماعی دیگر که از خواسته های آن ها حمایت کرده، از موفقیت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بهتری برخوردارند. آیا این امر خود سبب آن نمی گردد که توجه آنها معطوف سایر جنبش های اجتماعی که برخاسته از دوران ما بوده چون جنبش “ضد جهانی شدن” و جنبش “بهبود محیط زیست” گردیده واساسا” برابری جنسبتی و حقوق شهروندی برابر را برای خود حل شده تصور کنند؟
آیا ضروری است که زنان جوان برای زدودن کلیه مناسبات تبعیض آمیز که به نظر میرسد بیشتر توجه آنها را به خود معطوف می کند الزاما” باید در این سارمانها، نهادها و تشکل ها شرکت کنند یا آنکه چه هویت فمینیستی اتخاذ کرده و چه این هویت را اتخاذ نکنند در پروسه رشد خود شبکه ها و ساختارهای مناسب برای پیش راندن فعالیت های خود را بوجود آورده و زنان نسل قبل و نهاد ها و تشکل های کنونی می توانند در مسائل و علائق مشترک با آنان همکاری کرده و زمینه تشویق کننده ای برای حضور زنان جوان در نهادهای موجود با نیت انتقال تجربه و پیشگیری از اینکه” آزموده را دوباره نباید آزمود” بوجود آورند.
برای اینکه به برخی ازاین سئوالات بتوانیم پاسخ داده و یا زمینه های بحث را فراهم آوریم ابتدا می بایست زمینه ها و ویژه گی های دوران خود را بشناسیم و به نیروهائی که سیمای جهان را در سالهای نخستین قرن بیست و یکم شکل می بخشند بپردازیم.
در خلال متجاوز از سه دهه گذشته ، از اولین کنفرانس جهانی زنان در سال ۱۹۷۵ در مکزیکوسیتی تا کنون تغییرات چشمگیری در جهان صورت گرفته و روندهای نوینی برآمد نموده که تاثیرات آن بر جنبشهای اجتماعی بویژه جنبش زنان و موقعیت زنان جوان بسیار قابل ملاحظه می باشد.
فروپاشی نظام شوروی، جهانی شدن سرمایه، قطبی شدن فقر و ثروت در کشورهای سرمایه داری از یکسو و همچنین تعمیق شکاف اقتصادی بین کشورهای “شمال” و “جنوب”، رشد افراط گرائی و بنیادگرائی در حیطه سیاست ، هویت و مذهب ، آنهم در کلیه مذاهب از جمله روندهای غالب دوران ما می باشد. امروزه کمپانی ها با انتقال خطه تولید خود، به کشورهای فقیر سه قاره و در عطش یافتن ارزان ترین نیروی کار، میلیونها تن از زنان جوان و دختران را به بازار کار کشانده و با استثمار اقتصادی نیروی کار آنان تقسیم جنسیتی کار و مناسبات جنسیتی را در این کشورها بطرز چشم گیری دچار بحران نموده اند. کمپانی ها که در مواردی حتی سود سالانه آنان از تولید ناخالص بسیاری از کشورهای جهان کلان تر می باشد، نهادهای بین المللی خود را شکل بخشیده و با حمایت بانک جهانی و صندوق بین المللی پول راه را برای خود هموار نموده اند. اگر تا چند سال پیش چین ارزان ترین بازار نیروی کار بود، امروزه ویتنام به کعبه آمال این کمپانی ها تبدیل گردیده زیرا نیروی کار ارائه شده ۳۰% ارزان تر از چین به بازار ارائه می دهد. از سوی دیگر افراطیون مذهبی چه آنان که بر مسند قدرت تکیه زده و چه آنان که در جوامع مختلف چهره خود را پشت راست ترین نیروهای سیاسی پنهان نموده، به تعریف و باز تعریف نقش زنان در خانه و جامعه پرداخته و می کوشند تا مناسبات قدرت سیستم پدر، مردسالاری راجان تازه ای بخشند.
نیروهای نئو لیبرال و بنیادگرایان و افراطیون مذهبی هر دو حیات، صلح و امنیت شهروندان جهان کنونی را گروگان گرفته و در یک امر با یکدیگر همسو می باشند و آن تقویت نیروهای پدر- مردسالاری، باز پس گرفتن حقوق زنان و مقابله با جنبشهای مستقل زنان برای برابری جنسیتی می باشند. نظم نوین جهانی موارد متعددی از همکاری این دو نیروی متخاصم را در مقابله با حقوق جنسی، جنسیتی زنان را ارائه می دهد. اگر نیروهای تئو محافظه کار و بویژه دولت امریکا با تکیه بر میلیتاریسم و جنگ افروزی و تعرض ، تصادمات جنگی را در جهان امروز دامن زده که فرآیند آن چیزی جز فزون تر گردیدن خشونت علیه زنان و نقض حقوق انسانی آنان نمی باشد. نیروهای واپسگرای مذهبی تحت لوای مبارزه با تجاوز و تعرض نظامی و فرهنگی غرب ، به احساسات ملی دامن زده و یا ایجاد رعب و وحشت و ترور می کوشند تا حقوق زنان را باز پس گرفته و آنان را از فضاهای عمومی حذف نمایند. به عبارتی زنان بازندگان اصلی جنگ و مبارزه قدرت بین نیروهای نئو لیبرالیسم و بنیادگرایان مذهبی می باشند. از اینرو حضور و کنش گری زنان جوان در مبارزه برای عدالت اجتماعی ، برابری جنسیتی و صلح از اهمیت ویزه و تاریخی برخوردار می باشد .
چه مسائلی در برنامه عمل و دستور کار زنان جوان می باشد؟
برخی از موضوعات مورد توجه زنان جوان اساسا” با موضوعات زنان نسل قبل نا آشنا بوده و چنانچه مسائلی در مقابل زنان جوان باشد که همچنان حل نشده در دستور کار جنبش زنان از نسل های قبل باقی مانده باشد، نحوه برخورد زنان جوان به این مسائل و کاربردهای آنان متفاوت می باشد.
از جمله مسائل مورد توجه زنان جوان که ویژه گی های خاص این نسل در آن انعکاس دارد موارد ذیل می باشد:
۱- تکنولوژی مدرن و راهکارهای مربوط به بهداشت زنان ، مطالعات پیرامون مسائل ژنتیک و اصلاح ژن .
۲- مسئله ایدز و HIV و سکسوالیته زنان.
۳- پدیده مردان “فمینیست” که یکی از مواردی است که اساسا” برای زنان نسل قبل مطرح نبوده.
۴- کاربردهای نوینی از نهادها و دادگاه های بین المللی که عمدتا” به مسائل و موضوعات مربوط به حقوق سیاسی و
قانونی شهروندان پرداخته و قرار دادن مسائلی چون خشونت علیه زنان در دستور کار این نهادها و تشویق رفرم هائی قانونی که سبب بهبود شرایط عینی زنان گردد.
۵- نگاه همه جانبه به مسئله بهداشت و سلامت زنان ، رابطه سلامت فردی با سیاستهای بهداشت عمومی ، بازنگری در امر نقش خانواده و تنوع در اشکال مختلف خانواده نیز از جمله مسائلی است که جنبشهای زنان در سابق به آن کم توجه بوده اند.
۶- توجه خاص به تئوری “میان چند لایه ای” Intersectionality مفهومی که اساسا” نسل های قبلی جنبش زنان و سایر جنبش های اجتماعی از آن درک روشنی نداشت. کنفرانس جهانی سازمان ملل برعلیه تبعیض نژادی و تبعیض بر علیه مهاجرین و اشکال دیگر تبعیض در سال ۲۰۰۱ در آفریقای جنوبی ، نخستین فروم جهانی بود که این تئوری توانست بطرز مشخص و روشنی به مثابه یکی از تئوری هایی که می توان تبعیض و ستم را در ابعاد چند گانه و چند وجهی توضیح دهد.
اما بسیاری از مسائلی که در دستور کار جنبش های جهانی زنان نسل قبل بوده همچنان به مثابه چالش های زنان جوان در برابر آنان نیز قرار دارد. از جمله می توان به موارد ذیل اشاره نمود.
۱- فقر و چهره زنانه آن و اینکه اکثریت فقرای جهان را زنان تشکیل میدهند. برخورد زنان جوان به مسأله فقر برخوردی آینده نگر بوده و آنرا در ارتباط با نیروهای جهانی که حتی استقلال و حاکمیت کشورهای کوچک تر را نفی کرده و می بینند و بر آنند که تغییر در این نظام نیاز به تغییرات ساختاری در مناسبات اقتصادی جهان داشته، می بیند. اگر جنبش های اجتماعی و جنبش زنان در مورد مسئله نابرابری های اقتصادی در جستجوی پاسخی در بعد ملی می بودند، جنبشهای اجتماعی امروزه پاسخ آنرا در دگرگونی در مناسبات پیچیده و تنگاتنگ اقتصادی جهان امروز تصور می کنند.
۲- سکسوالیته همچنان دردستور کار جنبشهای زنان جوان بوده بدون آنکه محدود به آزادی های جنسی در بعد فردی و شخصی تلقی کرده و تنها در بعد فردی آنرا مقابله کنند. امروزه کنترل بر جنسیت زنان و بدن زن یکی از مبانی شناخت از نیروهای سیاسی و نهادهایی که با تدوین قوانین و سیاست گذاری به حیطه فردی زنان تعرض کرده و می کوشند تا حق زنان را برای اینکه مرجع تصمیم گیرنده راجع به بدن خود باشند به چالش طلبند. امروزه جنس و جنسیت امری است بسیار سیاسی که مانیفست آن تعریف و باز تعریف حقوق و جایگاه زنان تجلی می نماید.
۳- مهاجرت و تبعید و فرآیندهای متعدد آن از دیدگاه نسلی از زنان جوان که واقعیت آنرا در زندگی تجربه کرده اند، بدون شک در شکل گیری هویت های زنان جوان و نحوه مبارزه و مسائل مورد توجه آنان تاثیر گذار می باشد.
۴- زنان جوان و جنبشهای اجتماعی امروزه از تنوع و تفاوتهای انسانی و هویت های چندگانه انسانها درکی بازتر داشته و با وسیع نگری بیشتری از نسل های قبل پذیرایی این تنوع و چند گانگی می باشند.
اگر در گذشته جنبشهای زنان بر حول محور خواسته های زنان از جمله برابری حقوقی، حق رای ، حقوق اقتصادی برابر و غیره بسیج می گردید، جنبش های زنان جوان امروزه بیشتر بر حول محور هویت زنان متشکل می گردد. از این رو گفتمان جنبشهای زنان از موارد عینی به مواردی ذهنی یعنی هویت تغییر شکل می دهد. به عبارتی به جای آنکه هویت از خواسته های ابراز شده و اهداف زنان شکل گیرد عمل جمعی زنان ازهم سویی و تشکل هویت های همسان و همگون شکل می گیرد. برای استدلال این مفهوم Kumer -1993- چنین استدلال می کند که جنبش زنان هند از بسیج حول محور زنان به مثابه “مادران” به هویت زنان به مثابه “دختران” تغییر کرد و این امر مبانی فلسفی و ذهنی گفتمان جنسیتی را از “دردو رنج” و “فداکاری” مادران به “قدرت مداری” و “طلب حقوق حقه” زنان سوق داد. انعکاس این امر در جوامعی که نیروهای بنیادگرای اسلامی در آن ها در موضع قدرت می باشند سبب پولاریزه کردن زنان و در مقابل قرار دادن هویت خود به مثابه “زن” و هویت تشویق شده توسط مذهبیون سیاسی و سیاسیون مذهبی به مثابه “پاسداران فرهنگ و اصالت فرهنگی” می گردد. امری که لیلا احمد آنرا “درد آور و طاقت فرسا” می خواند.
اگر بپذیریم که سن ، یکی از وجوه هویت انسانها را تشکیل داده و مناسبات قدرت در آن جاری می گردد بدون شک در امر تشکل زنان جوان و بویژه “هویت جمعی”، زنان جوان، زمینه های مشترکی برای همکاری و بیان نیازها و خواسته های خاص خود را دارند.
واقعیت آنست که زنان نه تنها به عنوان زنان متشکل و بسیج می گردند، بلکه هویت های گوناگون آنان به مثابه کارگران، شهروندان، مادران، صلح دوستان ، انقلابیون، رفرمیست ها و غیره نیز می تواند در چندگانگی و تنوع جنبش زنان انعکاس یابد.
زنان جوان امروزه در تشکل های فمینیستی که به آنان “موج سوم فمینیستی” در غرب اشاره می شود گرد هم آمده و مسائل و موضوعات خاص خود را در دستور کار دارند. لازم به یاد آوری است که اشاره به موج های سه گانه فمینیستی به مفهوم گسست و شکاف بین نسل های مختلف فمینیستی نبوده بلکه بیانگراین واقعیت است که فمینیسم که همچنان بر محوررفع هرگونه تبعیض جنسی ، جنسیتی بر علیه زنان مبارزه کرده در هر برهه ای با بررسی شرایط خاص زمان خود چالش های نوینی را در مقابل داشته.
موج اول فمینیستی بر روی مسائلی چون برابری حقوقی و سیاسی زنان به مثابه شهروندان برابر تاکید داشت و برای حق رای زنان مبارزه می کرد. این مبارزه در خلال سالهای ۱۹۴۸ یا از اجلاس Seneca-Fall تا سال ۱۹۲۰ به تشکل و بسیج زنان برای گرفتن جق رای پرداخت.
موج دوم فمینیستی در خلال دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ برای برابری حقوقی زنان شکل گرفت . در این موج با مردان و تغییر در مناسبات جنسیتی کار و نقش های جنسیتی و دگرگونی نقش های سنتی مبارزه کردند.
یکی از ویژه گی های مشترک مبارزات این دو موج فمینیستی شکل گیری جنبشی متشکل از مبارزین وعمدتا” فعالین زن بود. تعاریف مربوط به جنبشهای اجتماعی با جنبشهای زنان در موج اول و دوم فمینیستی نزدیکی و انطباق دارد.
اما امروزه در موج سوم فمینیستی با اشکال نوینی از فعالیتهای گروهی و متشکل مواجه هستیم که اگر چه با ویژه گیهای جنبش های احتماعی در سابق منطبق نبوده اما از هویت شاخص و برجسته ای به مثابه هویت جنبش زنان جوان برخوردار است.
موج سوم فمینیستی، عرصه های فرهنگی نوینی را در برابر زنان جوان می گشاید و اهداف تحقق نیافته موج دوم فمینیستی را در دستور کار دارد. موج سوم در بر گیرنده مردان جوانی نیز می باشد که در خلال دهه ۱۹۷۰ متولد شده و خواهان رفع تبعیض علیه زنان می باشند. واژه “مردان فمینیست” برای موج سوم فمینیستی واژه ای آشنا می باشد.
موج سوم فمینیستی امروزه پی گیری در امر قدرت روز افزون کمپانی های چند ملیتی و نقش آنان در تبین و شکل گیری سیاست هایی که مناسبات جنسی ، جنسیتی ،تولید مثل و بارداری، خشونت علیه زنان اعم از خشونتی که برزنان توسط میلیتاریسم و جنگ تحمیل گردیده و چه خشونتهائی که ریشه در باورهای فرهنگی ، سنتی و مذهبی داشته وهویت های چندگانه زنان را در دستور کار خود قرار میدهد. زنان جوان و موج سوم فمینیستی به رابطه زنان با رسانه های گروهی توجه معطوف کرده و به حضور غیر متجانس زنان در رسانه های عمومی، نقش رسانه ها در شکل گیری انگاره های ذهنی عموم پیرامون تقش های جنسیتی و چگونگی حضور زنان در عرصه های عمومی جامعه ، اعتراض می نمایند. موج سوم فمینیستی براین باور است که برای آنکه هویت فمینیستی اتخاذ نماید الزاما” نباید از یک سلسله ارزشهای خاص ، رفتارها ، مواضع سیاسی خاص پیروی نماید. این نسل معتقد است که برای کار فمینیستی و یا هویت فمینیستی زمینه ها و عرصه های مختلفی وجود دارد و این امر سیال و جاری است و از تنوع برخوردار است.
به یک مفهوم اگر واژه ای بتواند بسیاری از خصوصیات موج سوم فمینیستی را بیان نماید آن واژه “تنوع” می باشد. انعکاس بارز این امر را می توان در این واقعیت یافت که موج سوم فمینیستی بیش تر از هر موج فمینیستی قبل از تنوع نژادی، جنسی، جنسیتی، طبقاتی، قومی و غیره برخوردار است. در آمریکا برخلاف حضور سنگین زنان سفید پوست در دو موج فمینیستی اول و دوم موج سوم فمینیستی از تنوع قابل توجه ای در زمینه حضور زنان جوان نسل دوم مهاجر و زنان جوان آفریقائی تبار برخوردار است.
موج سوم فمینیستی همچنین آسیب های سیستم پدر، مردشاهی را بر مردان مورد بحث قرار داده و برآنست که نقش های جنسیتی ” زنانه” و “مردانه” برای زنان و مردان هر دو ناسالم بوده و پتانسیل انسانی آنان را بطور کامل شکوفا نمی نماید. اما همچنان خواهان تغییر رفتارهای مردان و دگرگونی نقش های جنسیتی سنتی می باشند تا خواسته های زنان تحقق یابد. آنچه که موجب نگرانی می باشد آنست که بسیاری از زنان جوان که با ارزشهای متعادل تری در زمینه موقعیت زنان در جامعه و خانواده رشد کرده اند، از هزینه ای که زنان تسل قبل برای دست یابی به این شرایط و امکانات اجتماعی پرداخته اند شناخت عمیق نداشته و از این رو به خطر بنیادگرایان مذهبی و نیروهای راست در بازپس گرفتن این دست آوردها کم بها داده میشود.
در آمریکا، فعالین موج سوم فمینیستی در بسیاری از موارد دختران فعالین موج دوم فمینیستی بوده که تشکل ها و نهادهای خود را بوجود آورده اند. برای مثال سازمان “بنیاد موج سوم” در سال ۱۹۹۶ توسط ربکا واکر (Rebecca Walker) دختر نویسنده سرشناس آمریکائی آلیس واکر(Alice Walker ) تأسیس گردید. در بسیاری از کالج ها و موسسات آموزشی امریکا، سازمانهای ” موج سوم” وجوددارند که اکثر فعالین آن دانشجویان رشته مطالعات زنان و یا زنان و مردانی که آگاهیهای فمینیستی دارند تشکیل می دهند.
“روز فعالیت زنان جوان” که کارزاری برای زنان جوان است در سال ۱۹۹۲ شکل گرفت تا آگاهی عموم را نسبت به مسائل مربوط به سقط جنین ، داشتن مناسبات جنسی مسئولانه و بهداشت زنان و غیره و رابطه این مسائل با چالش های بزرگ اجتماعی چون عدالت اقتصادی و تبعیض نژادی، دسترسی نا برابر زنان رنگین پوست با زنان سقید پوست به منابع اقتصادی ، امکانات نامحدود بهداشتی در محله های فقیر و کم درآمد که مهاجرین در آنها بطور عمده زندگی می کنند، تشویق آموزشهای جنسی برای پیش گیری از آسیب هایی که میتواتد حیات و سلامت زنان جوان و دختران را به مخاطره افکند، مسئله خشونت و “تنفر” علیه زنان جوان هم جنس گرا، ارتقا دهند.
نخستین سال این کارزار به یادبود رزی جیمنز (Rosie Jimenez ) که دانشجوی جوانی بود با امکانات محدود مالی مجبور به سقط جنین در شرایطی گردید که به محیطی سالم و بهداشتی دسترسی نداشت. مرگ Rosie نقطه تلاقی ((intersection تمام این تبعیضات بود. زنان موج سوم فمینیستی خواهان رفع کلیه تضادها و نا برابری ها و تبعیضاتی هستند که بافت پیچیده جوامع کنونی را شکل می بخشند.
بنظر میرسد که تجربه و هویت های چندگانه زنان جوان نسل دوم مهاجر ایرانی به آمریکای شمالی و اروپا با تجربه زنان جوامع مهاجر دیگر و یا آفریقائی تبار ها جوانب مشترکی داشته باشد. این نسل مسئله مهاجرت ، تبعید و راسیسم را با واقعیات زندگی خود تجربه کرده وضمنا”اگر در خانواده ای با مناسبات جنسیتی سنتی بزرگ شده باشد، تعصبات جنسی و استانداردهای دوگانه فرزندان پسر و دختر خانواده را نیز تجربه کرده است. این امر که تجربیات و هویت های چندگانه زنان نسل دوم مهاجرکه به عبارتی فرآیند تصمیمات پدر و مادر آنان بوده ، در چگونگی هویت آنان تاثیر داشته است. هویت سیاسی در بین زنان جوان از یکسو عاملی برای تفکیک و تجرید و تقسیم و از سوی دیگر نیروی محرکه و انرژی است که ائتلاف ها وتشکل های افقی و کارزارها را شکل می بخشد.
زنان جوان فمینیست درکی عمیق از دیالکتیک خصوصی، عمومی ، شخصی و سیاسی داشته و می کوشند تا تداوم ، همگونی و انسجام بیشتری در هویت های چندگانه خود بوجود بیاورند. مرزهای بین زندگی خصوصی و عمومی آنان کم رنگ تر شده و مفهوم آنجه شخصی است سیاسی است و آنچه سیاسی است شخصی میباشد، از شناخت بیشتری برای این نسل برخوردار است . زنان نسل قبل چه در ایران و چه در سایر نقاط جهان از مرز بندی ها و شکاف های عمیق تری بین زندگی شخصی و سیاسی بین باورها و اعتقادات اجتماعی و واقعیات زندگی روزمره خود برخوردار بودندو به عبارتی دوگانگی و چندگانگی زندگی آنها در کلیت خود از قابلیت انطباق کمتری برخوردار می باشد.
زنان جوان ایرانی نسل دوم مهاجر در آمریکا در بسیاری از جنبش های اجتماعی شرکت کرده ، اما بنظر میرسد که تشکل ها و سازمانهای زنان نسل قبل را فضائی تشویق کننده برای حضور خود نمی یابند. آنان همچون سایر زنان جوان متعهد در نقاط دیگر جهان از اینکه هنوز به مثابه “فرزندان” و “دختران” که راه و رسم مبارزه را می بایست از مادران خود و “پیش کسوتان” بیاموزند، آزرده خاطر بوده و مناسبات قدرت موجود بین دو نسل را زمینه ای سالم برای رشد و بالندگی خود نمی یابند.
توجه زنان نسل قبل به سایر جنبشهای اجتماعی وپشتیبانی از خواسته ها، اهداف زنان جوان بدون شک گامی در جهت تفاهم و تبادل تجربه و گفتگو می باشد. زنان نسل های مختلف بدون شک می توانند با اتخاذ این استراتژی که تکیه بر فصل مشترک و مبارزه هم پا و هم سو برای خواسته هائی که هنوز در دستور کار زنان جوان نیز قرار دارد به جنبش زنان توان، انرژی بخشیده.
تحقق آرزوها وآمال زنان نسل قبل برای تحقق برابری جنسیتی در گرو آنست که نسل جوان و موج سوم فمینیستی با برخورداری از حمایت زنان نسل قبل و موج دوم فمینیستی و سایر جنبشهای اجتماعی در جهت رفع کلیه تبعیضات جنسی، جنسیتی گام بردارد.
آینده جنبش زنان در بالندگی و شکوفائی استعدادهای زنان نسل جوان و اعتماد به این امر است که آنان از لیاقت و شایستگی در رهبری این مبارزات برخوردار هستند.