شهرزادنیوز: تحصیل به زبان مادری یکی از مهمترین خواست های ملیت های مختلف ایرانی از جمله ترک هاست. قبل از زمان مشروطه به همت میرزا حسن رشدیه، مردم آذربایجان توانستند در مدارس به زبان مادری تحصیل کنند، اما پس از روی کار آمدن رضاشاه، فارسی به زبان و فرهنگ مسلط تبدیل شد و تا کنون مردم این خطه حق خواندن و نوشتن به زبان ترکی را نداشته اند و حتا بسیاری از نویسندگان به جای زبان مادری، جذب زبان و فرهنگ فارس شدند.
اما در این میان برخی از نویسندگان به همت خود و به دلیل عشق به زبان مادری، آثاری را منتشر کرده اند. یکی از این افراد هنرمند رقیه کبیری، شاعر و نویسنده ترک زبان، است. او در سال ۱۳۴۱ در شهرستان خوی به دنیا آمد و اکنون در تبریز زندگی می کند. او به دو زبان فارسی و ترکی شعر می سراید، داستان می نویسد و ترجمه می کند.
کبیری می گوید که با زبان ترکی احساس راحتی می کند و می تواند هنگام نوشتن به زبان مادری هر روز با تازگی هایی روبرو شود. و ادامه می دهد با نوشتن به زبان مادری درونش را کند و کاو می کند و خود را دوباره کشف می کند. او در حوزه ی ترجمه نیز فعال است و آثار شاعران ترک زبان را به فارسی بر می گرداند.
اولین اثر داستانی او با نام «کاسکت» به چاپ رسید و علاوه بر آن سه کتاب به ترکی و سه کتاب به فارسی با عنوان های زیر منتشر کرده است.
کتاب های ترکی:
ـ اورییم آغرییر، مجموعه داستان کوتاه، انتشارات قانون در باکو (این مجموعه اولین مجموعه ی داستانی ست که از یک زن نویسنده ی آذربایجانی ساکن ایران به زبان ترکی به چاپ رسیده است.
ـ مجموعه شعر «تبریزیم آل تبیمی»
ـ مجموعه شعر «بیر اوجاقدا ایکی کول توپاسی»، کار مشترک با کیان خیاو
کتاب های فارسی:
ـ مجموعه شعر «پرنده روی سیم»
ـ مجموعه شعر «انگار با تو نیستم»
ـ «دنبال چشمانت می گردم»، ترجمه شعرهای رمان نویس و شاعر جمهوری آذربایجان، پرویز جبرائیل از ترکی(لاتین) به فارسی
از چه زمانی ضرورت فراگیری زبان ترکی را در خود حس کردید؟
از سال ۱۳۸۴ به طور جدی شروع به یاد گرفتن زبان ترکی کردم. خواندن زبان مادریام را فقط در حد خواندن شعرهای شهریار و معجز شبستری و ترجمه ی ترکی حافظ بلد بودم. تا سال ۱۳۸۴ هیچ نوشته ای به زبان ترکی نداشتم. می شود گفت شرمندگی ام در یک مهمانی سبب شد که به طور جدی زبان ترکی را بیاموزم . شب چله بود و خانه ی یکی از دوستان مهمان بودیم. از من خواستند شعری بخوانم. من شعری به زبان فارسی خواندم. یکی از مهمانان گفت: یک شعر هم به زبان خودمان بخوانید. من با شرمندگی گفتم: زبان خودمان را بلد نیستم و تا کنون به زبان مادری ام ننوشته ام و همان شب حس کردم که چیزی کم دارم، با خودم بیگانه ام. فردای شب چله بی هیچ درنگی کتاب فرهنگ لغات دکتر بهزادی و چند کتاب شعر ترکی خریدم و هم اکنون نیز ضمن نوشتن، باز هم مشغول یادگیری زبان مادری ام هستم. به خاطر اینهمه تاخیر در یادگیری زبان مادری ام هیچ فرصتی را برای یاد گرفتن از دست نمی دهم.
ـ چگونه پروسه ی یادگیری زبان مادری را بدون پشتیبانی دولت حاکم و آموزش و پرورش مسلط به تک زبانی (فارسی) طی کردید؟
در طی ۸ جلسه در یکی از آموزشگاه ها قواعد مربوط به دستور زبان ترکی را فراگرفتم و پس از آن تنها با خواندن متن به یادگیری پرداختم. ما ادبیات را با زبان فارسی یاد گرفته ایم. روزهای اولی که شروع به نوشتن به زبان ترکی کرده بودم بیشتر فارسی را مستقیما به ترکی بر می گرداندم. معادل کلمات را از فرهنگ لغات پیدا می کردم. ساختار جمله هایم مثل جمله های فارسی بود، در صورتی که ساختار جملات فارسی و ترکی بسیار متفاوت است . تنها با تکرار و تمرین بی وقفه توانستم به زبان نثری که هم اکنون می نویسم برسم. اما باز هم نوشته هایم خودم را اقناع نمی کند. هنوز هم چیزهایی هست که باید یاد بگیرم. هر روز چیز جدیدی از زبان مادری ام یاد می گیرم.
ـ با چه محدودیت هایی تا کنون برای چاپ آثارتان به فارسی و ترکی مواجه بودید؟
مشکلات چاپ همه گیر است. نه تنها برای آثار ترکی، بلکه آثار فارسی نیز مشکلات خاص خودشان را دارند. مهمترین مشکل مسئله ی مجوز است . ممکن است کتابی برای مدت های طویل در صف مجوز بماند. و مسئله ی دیگر اصلاحیه هایی است که از نویسنده در خواست می شود جهت گرفتن مجوز بخش هایی از شعر و یا داستان حذف شود و مطمئنا چنین حذف هایی باب طبع نویسنده و شاعر نیست. من هم اکنون دو مجموعه ی داستان ترکی ام (ایچیمده کی قیز) و (بو قاپی هئچ چالینمایاجاق) در انتظار مجوز هستند. مسئله ی مهم دیگر مسئله ی موسسات انتشاراتی است. اینروزها کمتر ناشری ست که با هزینه خود آثار نویسنده ای را به چاپ برساند. و گرانی کاغذ و پخش کتاب از مشکلاتی است که اینروزها گریبانگیر جامعه ی ادبی است.
چطور شد با کیان خیاو کار مشترک انجام دادید و به چه صورت همکاری دارید؟
ـ کیان خیاو از شاعران شناخته شده ی آذربایجان، ساکن مشکین شهر، سالهاست که به ترکی قلم می زند. اسطوره ها دغدغه ی مشترکی است که من و کیان خیاو داریم. به نظر من کار ادبیات باید فارغ از جنسیت باشد، هر جنسیتی زبان خاص خود را دارد ولی ادبیات را به ادبیات زنانه و مردانه نیز نمی توان تقسیم کرد.
کارهای مشترک ما در فضای مجازی انجام می گیرد و تبادل کارهایمان به صورت ایمیل بوده است.
با توجه به اینکه اولین کار مشترکی ست که در آذربایجان به زبان ترکی انجام گرفته است، کارهایتان چه ویژگی هایی را شامل می شوند؟
مجموعه ی اول ما، روایت اسطوره ای از داستان لیریک اصلی- کرم است. ویژگی اش این است که این روایت جدید با اسطوره های یونان و روم نیز در آمیخته است.
دومین مجموعه شعر مشترک ما با نام «یاری اینسان، یاری قوش، آراز قیزی» باز هم برگرفته از پرنده ی اسطوره ای که نیمی انسان و نیمی پرنده بود. من در این مجموعه بیشتر آب های آذربایجان و به همراه آن رود ارس را مد نظر قرار داده ام که پس از ویرایش نهایی جهت گرفتن مجوز به اداره ی ارشاد خواهیم فرستاد.
ـ شما مقالاتی فارسی نیز در ارتباط با مشکلات زنان منتشر کرده اید، این مقالات چه موضوعاتی را در بر می گرفتند؟
مقالاتی که در باره ی علل خودسوزی زنان و زنان مبتلا به ایدز بودند، در ماهنامه ی دیلماج چاپ شدند. مقاله ای تحقیقی نیز در باره ی وضعیت جذامیان ساکن در بابا باغی تبریز نوشته ام که در روزنامه ی خراسان به چاپ رسید. خوشبختانه امروز جذام در ایران در حال ریشه کنی است.
متاسفانه هنوز که هنوز است زنان ما در هنگام بحران دست به خودسوزی می زنند. خودسوزی فجیع ترین نوع خودکشی است و بیشتر زنان به این نوع خودکشی دست می زنند.
دومین مقاله ام در باره ی زنان مبتلا به ایدز در آذربایجان بود. با همکاری یکی از مراکز بهداشتی با این زنان مصاحبه ای هم داشتم. با اینکه لحظات دردناکی را با این زنان گذراندم و گاهی با آنها گریستم، اما خوشبختانه تعداد زنانی که به سبب ابتلا به ایدز در این منطقه تحت پوشش درمانی هستند، بسیار کم است و این تعداد نیز به واسطه ی ناآگاهی توسط شوهرانشان به این بیماری مبتلا شده اند.
ـ برای فعالیت هایتان با چه مشکلاتی درگیر هستید؟
مثل همه ی زنانی که سه مسئولیت (مادر- کارمند- نویسنده) بر دوش دارند، من هم مشکلات خاص خودم را دارم. این روزها زندگی ام بین اداره و آشپزخانه و اتاق کارم می چرخد. شب ها بیشتر از سه ساعت نمی خوابم، به همین دلیل همیشه احساس کم خوابی می کنم. من پرداختن به ادبیات را بسیار دیر شروع کردم. همیشه فکر می کنم فرصت کمی برایم باقی مانده است. از این رو به شدت کار می کنم تا زمانی را که برای پرداختن به ادبیات ترکی از دست داده ام، جبران کنم. این روزها حتا به کوهنوردی که ورزش مورد علاقه ام است نیز نمی پردازم.
وضعیت زنان هنرمند ترک را چگونه ارزیابی می کنید؟
ـ جامعه ی زنان هنرمند آذربایجان هر روز شکوفاتر می شود و این سبب خوشحالی است. روز به روز بر تعداد شاعران و نویسندگان زن افزوده می شود. مشکلاتی که در آذربایجان وجود دارد، به نوعی در تمام دنیا همه گیر است. مهمترین مسئله این است که آثار زنان مانند آثار مردان هنرمند، خیلی جدی گرفته نمی شود. زبان زنانه در ادبیات هنوز هم زبانی قابل لمس برای جامعه ی ادبی مردانه نیست. زنان نویسنده و شاعر مجبورند در نوشتن آثارشان خودسانسوری بکنند. البته وضعیت شعر بهتر از نثر داستانی است. ممکن است داستانی با ژانر اروتیزم از یک نویسنده ی مرد مقبول خواننده و جامعه شود، اما آثار یک نویسنده ی زن با همان ژانر مورد نکوهش قرار بگیرد و داستان را به زندگی نویسنده ارجاع دهند. این باعث تأسف است که مؤلف داستان را در روایت داستانی جستجو کنی. هنوز هم عده ای بر این عقیده اند که روایت های داستانی از زندگی نویسندگان سر چشمه می گیرند. برای عده ای قابل باور نیست که خیال نویسنده حق دارد در هر کجا که روایت داستانی لازم می بیند، پر بکشد. نویسنده خالق است. حق دارد با تنها چیزی که مالک آن است، – یعنی کلمات – شخصیت هایش را خلق کند. عده ای هنوز به این باور نرسیده اند که خیال نویسنده بی حد و مرز است.
ـ لطفن از برنامه های آینده تان بگویید.
کتابی به اسم (سن، سوسنریارپاقلاریندا یازیلمیش مکتوبلار) که در عرض ۲۹ روز به طور آنلاین نوشتم و همزمان در فیس بوک و وبلاگم منتشر کردم را همراه با رمانی به اسم ( ائوین، ائویم دئییل)، در آینده ی بسیار نزدیک پس از ویرایش برای گرفتن مجوز به اداره ی ارشاد خواهم فرستاد .