غرش زنان روسی /اوا آوریگنا

تغییر برای برابری: محکومیت اعضای گروه هنری- فمینیستی پوسی ریوت به دو سال زندان در روسیه، واکنشهای بین المللی گسترده و شدیدی را بر انگیخت. پوسی ریوت یک گروه فمینیستی هنرمند و کنشگر است که از طریق اجرای موزیک و برنامه های هنری فی ا لبداهه جهت برابری جنسیتی و آزادی بیان روشنگری می کند. این گروه مستقیما سیاستهای رئیس جمهور روسیه را مورد انتقاد قرار داده است. یکی از تحلیگران تارنمای پرسپکتیو فمینیستی محکومیت اعضای این گروه، چرایی آن و تاثیرات آن در جامعه را مورد بررسی قرار داده است.

تردیدی نیست که پرونده سازی برای پوسی ریوت یک پروژه سیاسی برنامه ریزی شده است. عکسهایی که روزانه در رسانه ها به تصویر کشیده می شوند حاکی از روایتی یک دست است: پوسی ریوت در بازداشت، پوسی ریوت با دستبند و پوسی ریوت در دادگاه. نمایشی هنری که موزیک کمترین اهمیت را در آن بازی می کند و گواهی است بر خودنمایی هنر سرکوب شده. تنها چیزی که در این نمایش از قبل برنامه ریزی نشده بود، حکم مدت زمان محکومیت بود.

نام این گروه فمینیستی ترکیبی از اضداد است:عرف زنانگی در گفتمان پدر سالارانه روسی از یک سو و خشونت سیاسی در غیر قابل کنترل‌ترین و تهدیدآمیزترین شکل آن یعنی شورش، از سوی دیگر. خشونت سیاسی و اعمال قدرت خشن دستگاه دولتی روسیه، بیان و شیوه های استدلالی آن، زمینه شکل گیری این پروژه هنری است. ریشه های قدرت از جا برکننده ی این پروژه و شکل خشن واکنش دستگاه دولتی روسیه ریشه در تاریخ این کشور دارد. پیشینه ی این قضیه به جنگ علیه تروریسم ازاوایل قرن ۲۱، “جنگ تمدنها” برمی‌گردد که در روسیه چچن مرکز آن بود و لرزه‌های آن تمامی جامعه روسیه را به دلیل یک سلسله عملیات تروریستی از جمله حمله به تئاتر مسکو در بر گرفت.از طرف دیگراین موضوع تاثیر خود را از طریق بنا کردن یک گفتمان رسمی از طریق تبلیغات ناسیونالیستی، نژاد پرستانه و اسلام ستیزانه که در عمل به شکل خشونت دولتی و شبه دولتی، تعقیب، ترور و خاموش کردن ناراضیان بود، خود را نشان داد.

حاصل این مسائل به راه افتادن جنگی سیاسی و فرهنگی که فقط بر علیه اسلام و “آن دیگری” باشد نبود بلکه یک “ما” ی روسی که حول ایده هایی مانند ملیت، مذهب، فرهنگ وجنسیت جمع شده است را نیز به نُرم غالب تبدیل کرد. پوسی ریوت در واقع متعلق به نسلی است که این جنگ بر کودکی و دوران رشدش سایه افکنده است.

جنگ چچن جنگی بود که علاوه بر روسها و چچن ها، دیگران را نیز در بر گرفت. جنگی که در آن منافع وعاملین ملی و بین المللی، رسمی و غیر رسمی درگیر شدند. در عین حال جنگی بود که پوتین بر علیه یک ملت به پیش برد، جنگ علیه شهروندان در کوچه و خیابان، مزارع و خا نه ها. او از طریق از بین بردن سیتماتیک مردم معترض و آنانی که خشونت و جنایت را افشاء می کردند، جنگ را پیش برد و برنده ی سیاسی و نظامی این منازعه شد. یکی از موارد از میان بردن مخالفان افشاگر، ترور روزنامه نگار توانمند و شجاعی چون آنا پولیتکوسکا بود. اما هیچ کس بر حقیقت و انسانیت پیروز نمی شود. مسائل عمده ایی که با قساوت سرکوب شدند اکنون دوباره مطرح شده اند: حقوق انسانی و شهروندی، حق آزادی بیان، حقوق و آزادی زنان.

آنا پولیتکوسکا به روایت های زنان گوش می داد، آنها را ثبت می کرد تا صدای زنان را به گوش ما برساند. روایت های بیوه های سیاه پوش، زنانی که در ترورهای جنگ چچن شرکت داشتند، زنانی که شوهران و اقوامشان را در جنگ با مردم غیر نظامی از دست داده بودند. هر چند نباید خشونت سیاسی و عملیات تروریستی را ستود اما در سطوح شخصی و فردی می توان انگیزه ها و اعمال بیوه های سیاه پوش را درک کرد، اعمالی که هدفش جایگزینی نا امیدی و نا توانی با توانمندی اخلاقی بود.

شاید بنظر برسد که پوتین و دستگاه دولتی وی نسبت به فعالیتهای هنری – سیاسی گروه پوسی ریوت واکنشی شدید و نا معقول نشان می دهد. در واقع آنان دون کیشوت وار با اشباح می جنگند: اشباح اشتباهات گذشته در جامعه روسیه سرگردانند و پنهان در فراموش خانه های تاریک ذهن تاریخ. و اکنون “دشمنان” دیگر نه خارجی و پراکنده در دشتهای دور افتاده، بلکه در مرکز قرار دارند. در باروی قدرت حاکمیت. بارویی که همان کلیسای روسیه است. نهادی که در کنار حاکمیت سکولار در روسیه تئوکراسیک تزاری، زاده و پرورش یافته است.

استالین هوشمندانه و سیستماتیک از نمایش کلیسایی که مردم روسیه به آن عادت داشتند و با آن احساس امنیت می کردند استفاده، و گفتمان انقلابی کمونیستی را جایگزین گفتمان مسیحی کرد. او از همان آیین و بیان در شیوه های تبلیغاتی خویش استفاده می کرد. در شوروی نیز نسلی با همان روحیه تئوکراسی، فئودالی و خرافی پرورش یافت.

در سرزمین پوتین، کلیسا بخش اعظمی از درخشش سابق و قدرت عظیم سیاسی و اقتصادی خود را بازپس گرفته است. طبیعتا حاکمیت سیاسی پوتین تنها با نمایشی از گروه پوسی رایوت مورد تهدید قرار نگرفته است. همانطور که روزنامه نگار آنا لنا لاورن از مسکو گزارش داد این گستاخی گروه که به خود جرات اعتراض در داخل مقدسترین کلیسای روس – ارتدوکس را داد و پدر سالاری و روحانیت را بعنوان آتش بیاران معرکه های سیاسی مورد انتقاد قرار داد تهدید جدی بود. وابستگی دو جانبه و به هم پیوستگی کلیسا و دولت با این شکل اعتراض برجسته شد.

بالاترین قدرت، قدرت ایدئولوژیک و سمبلیک است که سلطه بر اندیشه مردم را تامین میکند. و پوسی ریوت درست به این نقطه حمله کرده است. تهدیدی که در جنگ پوتین بر علیه تروریسم، تهدیدی از بیرون عنوان شده بود، اکنون از درون بر خاست. حاکمیت نه از سوی مسلمانان تروریست بلکه از جانب جوانان تحصیلکرده، خوش سخن، مسیحی و زنان روس مورد سوال قرار گرفته است. کلیسا بعنوان یک نهاد بی شرم مورد تعرض قرار می گیرد و به آیین های آن توهین می شود. به مقدسات توهین می شود!

پوسی ریوت در نمایش اعتراضی اش با سجده و علامت صلیب کشیدن، آیین های مقدس را به تمسخر گرفت و ریاکاری سجده و کرنش پیروان این آیین در مقابل رهبران کلیسایی، رهبر و ارتشی که مردم خویش را در خون می غلطاند و شهروندان مسلمان و منتقدین سیاسی را مورد تعقیب قرار می دهد، به نمایش می گذارد.

در نبود گفتمان مسیحی، هنگامی که قداستش از میان رود و ریاکاری اش افشا شود، تمامیت ساختار مبتنی بر خطر ترور اسلامی و جنگ تمدن ها هم فرو می ریزد.

زنان باز می گردند، این بار نه به عنوان بیوه های سیاه پوش، بلکه در شمایل دختران زیبا در دامن های کوتاه و ماسکهای خوشرنگ با گیتار در دست بجای کلاشینکف. آنان در اتاقهای دعا می دوند و تحت تعقیب نگهبانان ماچو قرار می گیرند و جنگ چریکی را شبیه سازی می کنند.

وقتی که دشمن خارجی است، براحتی می شود مردم را پشت سر رهبر بزرگ روشن بین که به آنان اطمینان و آرامش می بخشد، به صف کرد. اما وقتی دشمن از درون وارد می شود، شکافی عمیق بوجود می آید. رهبران متفرق می شوند. آگاهی جامعه بسیج می شود چرا که مردم برای پاسخ گویی به مسائلی که زندگی شخصی آنان را تحت تاثیر قرار می دهد، به چالش کشیده می شوند. البته هستند کسانی که همیشه برای به هیزم سپردن جادوگران نعره می کشند. اما شکاف در جامعه حادث شده است.

و این بار پوتین مجبور است که جادوگران خودی را، زنان جوان تحصیلکرده روس را، تحت تعقیب قرار دهد. اما با وجود پوشش رسانه ای جهانی نمی توان این جادوگران را در خفا از بین برد. این ناچاری عواقبی در بر دارد. مبارزه به صحنه فرهنگ و قضاوت افکار برده می شود. دیگر نمی توان زنان جوان پوسی ریوت را بعنوان بی تمدنها، کله سیاه ها و حیوانات وحشی از نقاط دور افتاده کشور، شناسایی و معرفی کرد. پوتین در این جنگ از حمایت بین المللی برخوردار نمی شود.

ما شاهد و ناظر قدرت هنر که پوسی رایوت از آن استفاده کرده هستیم و از آن لذت می بریم. از پتانسیل هنر برای سخن گویی غیرمستقیمش به یاری ارجاعات و سمبلها بهره می بریم، سخن از آنچه که ما فراموشش کرده ایم، نه برای اینکه بی ارزش بود بلکه به این دلیل که خوفناک بود. و ما ترجیحا آنچه را که خوفناک است فراموش می کنیم به این دلیل که ما به سختی “از تاریخ درس می گیریم”.

آنچه که سرکوب شده بود دوباره زندگی می یابد. این بار در قالب یک “گروه موزیک کوچک دخترانه” با موزیک گوش خراش پانک، تند و تنظیم نشده، اما آه! چه موزون از پیام سیاسی هوشمندانه. و از این موزیک خام نعره را می شنوم. این تلفیق ناهنجار صدای تانکهاست که به سوی خیابا نها سرازیرند، صدای حفاری ها در آوارهای خانه هاست در جستجوی اجساد انسانها و دارایی شان، آژیر آمبولانسها، گلوله ها وغرش زنان روس است این موزیک.

پوتین و کا گ ب متهم به صحنه سازی و دست داشتن در قتل عامی که در عملیات تروریستی تئاتر دوبروکای مسکو روی داد، شده اند. ممکن است که داستان فقط حاصل یک تئوری توطئه باشد، چنین چیز هایی همواره در دامن ابهام رژیمهای آمرانه رشد می کنند.

البته ما می دانیم کسانی که در افشاگری آن حادثه دست داشتند مرده اند، همگی تحت شرایطی مرموز. صحنه سازی یک عملیات تروریستی آن هم در یک تئاتر، به قتل رساندن آن همه انسان برای یک نمایش، اگر درست باشد، هولناک است. اما اگر چنین باشد، من می توانم هراس حاکمیت را برای آنکه شاهد نمایش مرگ خودش در کلیسای بزرگ مسکو باشد بفهمم.

منبع: تارنمای سوئدی پرسپکتیو فمینیستی

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *