کتاب زمانه – نسیم خاکسار بیش از هر نویسنده دیگری تلاش کرده که موضوع زندان را وارد ادبیات کند. حضور زندان در آثار او به ویژه در دورهای از کارهایش که به سالهای اول تبعید وی در دهه ۶٠ برمیگردد، چشمگیرتر است. پس از این دوره، تبعید موضوع محوری نوشتههای او قرار میگیرد.
در این بررسی به رمان «دیروزیها» و داستان «مرائی کافر است» که از مهمترین آثار ادبیات زندان ما محسوب میشوند میپردازیم. این دو داستان برمحور موقعیت و حالتهای انسان زندانی شکل میگیرند؛ انسانی که به خاطر آرمانهای سیاسیاش در بند است. زندان به عنوان مکان و عامل حادثه، در خدمت بازآفرینی انسان دربند قرار میگیرد.
دیروزیها
«دیروزیها» که از بهترین رمانهای زندان محسوب میشود، در فروردین ١٣۶۶ با کیفیت نازل چاپ، با خط ریز و غیر متعارف در ٨٢ صفحه منتشر شده است. بهندرت بتوانید آن را در بازار پیدا کنید، احتمالاً هیچگاه تجدید چاپ نشده نباشد.
مکان داستان بند شش زندان قصر و زمان آن دهه ۵٠ است. نسیم خاکسار که در آن سالها زندانی بوده و مدتی را در زندان قصر گذرانده است، تصویر دقیقی از مکان و فضای بند عمومی زندان و رفتار زندانیها ارائه میدهد که قطعاً برای نویسندهای که زندان را ندیده و در آن زندگی نکرده باشد، تا حدودی غیر ممکن میبود.
داستان بر محور چند شخصیت زندانی، که از «استخوان خردکردههای زندان» هستند، شکل گرفته است. این پیرمردها که بیشتر عمرشان را در زندان گذراندهاند، رفتارشان در تناقض با محیط قرار دارد، آنها در گفتار روزمره الفاظ بزرگ بهکار میگیرند ولی در رفتار گاه به کودکان میمانند. هر یکی خود را نماینده «حزب» میداند و دیگری را «بریده» و نالایق.
در گذشتههای دور آنها افسران جوانی بودند یا مبارزانی که با جسارت کمنظیری گام در راه عدالت گذاشته و با دفاعیات جانانهشان دادگاه را به لرزه درآورده بودند؛ و حالا بعد از نزدیک به سه دهه زندان به پیرمردهایی منزوی تبدیل شدهاند که تاب دیدن یکدیگر را ندارند. آنها هر کدام در تنهایی خود در برابر استبداد ایستادهاند. حکایت آنها طنزی تلخ است و این طنز زندگی در جایجای زبان و تصاویر رمان
نمایان است.
از بیرون که نگاه کنیم این تناقضها مضحک به نظر میرسند و حتی میتوانند مایه تصاویری کاریکاتورگونه قرار گیرند. ولی زندانی کمتر قادر است از بیرون به خود بنگرد. ضد و نقیضها و رفتارهای معصوم و کودکانه حوادث روزمره وی را تشکیل میدهند. «دیروزیها» گرچه دریچهای میگشاید از بیرون به درون زندان، اما به نگاهی از بیرون بسنده نمیکند. خواننده به زندان پرتاب میشود و در کنار دربندیان قرار میگیرد؛ نگاهی با فاصله اما نه جدا از آنها.
حافظه گمشده
حوادثی که بستر رمان واقع میشوند، مثل اعتصاب، بههم زدن جشنهای شاهی در زندان به مناسبتهایی چون ٢٨ مرداد، انفرادی و شلاق، حاصل تخیل نویسنده نیستند. این حوادث در آن سالها در هر بندی اتفاق میافتاد. ولی نسیم خاکسار در پی مستند کردن این حوادث و مکانها و زمانها نیست. اینها را میتوان در خاطرات زندان آن دوره یافت. خاکسار در این رمان انسان زندانی را به تصویر میکشد و به جنبه روانشناختی او نظر دارد به تأثیر دنیای بسته بر زندانی؛ انسانی که خاطرات بیرون از زندان و حتی مبارزه و دفاعیات پرشور او در سالهای اول دستگیری رو به محو شدن میرود. در این رمان انسانهایی را میبینیم که روزمرگی زندان حافظهشان را ربوده است. روزها تکرار میشوند مثل راه رفتن در طول راهروها که رفت و برگشت در آن به پاندول ساعتی میماند که «باید سالهای سال تا آن زمان که چرخ و دندهاش میچرخند مسیر ثابتی را رفت و برگشت کند.» ص۴۴
صفائی به کتاب خودآموز انگلیسیاش دل خوش کرده است. سالها آن را دوره کرده و باز دوره میکند. او با کت و شلوار و کفشهای واکسزده، هر روز و هر سال، در همان نقطه از حیاط زندان، و با همان لباس در راستای باریکی از حاشیه باغچه قدم میزند. زمستانها یک شال تیره رنگ هم دور گردنش میاندازد. اسداللهی عادت دارد موقع قدم زدن ربدوشامبر کرکیاش را بپوشد و تسبیح بگرداند. الهیاری که سالهایی را در شوروی گذرانده، به ایران آمده بود تا روی وضعیت اقتصادی – اجتماعی در روستاهای ایران مطالعه کند. جباری روستازاده است که با خانها جنگیده است. با همان سادگی و خلق و خویگاه زمخت وگاه مهربان و همچنان مثل درخت ایستاده و نسشته بر روی چارپایهاش به دنیا مینگرد. ساکت است و جز چند کلمه از زبانش چیزی نمیشنوی. اما با همین چند کلام عصاره فکر و وجودش را بیرون میریزد. فقط اوست که احترام زیادی نزد همه دارد و کمتر در نزد همرزمان سابقش. او خود را در دنیای تنهائی امنتر میبیند. میگوید: «از همه شون خستهام. همه شون» و میخواهد کاری به کارش نداشته باشند.
شخصیتهای داستان
کسی که در زندان شاه بوده باشد این شخصیتها را به رغم نامهای دیگری که نویسنده برای آنها برگزیده، به نام میشناسد و شخصیتهای حقیقی چون صفر قهرمانی، شهیدزند، علی خاوری، عزیز یوسفی و… را در رمان بازمی یابد. ولی «دیروزها» یک رمان است، رمانی که مهر تاریخ بر خود دارد و مربوط به زمان و مکان و موقعیت معینی است.
شخصیتهای دیگر در «دیروزیها» جنبه سمبلیک دارند. شیخ مرتضی نماینده قشر تنگنظر مسلمان زندان است. کاری به امور سیاسی زندان ندارد و نگرانیاش در این خلاصه میشود که مبادا تناش به تن چپیها بخورد و نجس شود. همیشه و هر جا کتاب دعایی در دست دارد که دوره کردن آن برایش تمامی ندارد.
حمید نماد نسل جوان چریکها است. او سرشار از انرژی و امید تلاش میکند که در زندان مقاومت صدایی بلند داشته باشد. او زندان را برکهای بسته نمیخواهد. باید نسیمی بر آن وزاند و گاه طوفانی؛ پیمانهایی برای مقاموت و مبارزه. دکتر صفوت با حمید همفکر است ولی برخلاف او و دیگر جوانان، دکتر این توان را دارد که با مردان دیروزی نشست و برخاست داشته باشد. حتماً که حرفهاش در جلب اعتماد آنها بیتأثیر نبوده است. او میکوشد تا دنیای این مردان دیروزی را بشناسد و آنها را از دنیای خیالیشان بیرون آورد و با واقعیات روز سازگاری دهد. به الهیاری میگوید: «یک آدم شکنجهشده هم میتونه خیلی چیزها را نبینه. چرا دو دستی به گذشته چسبیدهاین. چهره تو. من. چهره ما هنوز شکل خودشو نیافته. در آیندهس که نقش خودشو پیدا میکنه. کدام اهریمن پایان این نبرد رو اعلام کرده. اگه لازمه چیزی ویران بشه، بگذار ویران بشه. چه هراسی است. از چه میترسیم. دوباره میسازیمش. این بهتره تا آدم جغد ویرانهها باشه.» ص٣۴