شهروندان عرب اهوازى در میان چکش رژیم و سندان نژادپرستان

طى روزهاى اخیر مردم ایران و جهانیان در جریان اعدام ۴ تن از جوانان عرب اهوازی قرار گرفتند که سه تن از آنان برادر بودند.

شاید اگر اعدام شدگان عرب نبوده اند، صدها صدا و قلم در محکومیت این اقدام به اعتراض برمى خاست. ما در اینجا از هموطنانی که با بیانیه یا تجمع خود این اعدام ها را محکوم کردند سپاسگزاریم. اما از بد حادثه و از طنز تلخ روزگار، درست در همین مقطع زمانى مى بینیم نامه اى با امضاى شصت تن به بعضى از رسانه ها ارسال مى شود که سخن اصلى اش اعتراض به اندک توجه دو سه رسانه فارسى زبان به این جنایت هولناک رژیم است.
انسانهاى آگاه و دلسوز وقتى خبر اعدام برادران “طاها، عباس و عبدالرحمن حیدریان” و “على نعامى شریفى” را شنیدند، طبعاً نتوانستند از ابراز همدردى با خانواده هاى آنان و مردم عرب اقلیم اهواز خوددارى کنند، مگر معدود افرادى که از در رانده و از راه مانده، در سورناى وطن پرستى افراطی دمیدند و با صدور چنین نامه اى، براى اقدامات تبهکارانه رژیم جمهورى اسلامى ایران کف زدند و هورا کشیدند.

این شصت تن که در میان آنان نام برخی از اعضا و رهبران جبهه ملی و حزب ملت ایران دیده می شوند به بعضى از رسانه ها و به ویژه “بى بى سى” و “صداى امریکا” اعتراض کرده اند که چرا اندک توجهى به درد مشترک بیش از نیمى از مردم ایران توجه و یکى از معضلات جامعه ایران را مطرح کرده اند. معضلی که با نام های گوناگون “مساله ملی”، “مساله ملیت ها” و “مساله اقلیت ها” معروف شده است. پیش و پس از اینان نیز، شماری از افراد و سایت های وابسته به این طیف فکری نسبت به گفتگوی تلویزیون صدای آمریکا با یوسف عزیزی بنی طرف خشمگین شده و اهانت هایی نسبت به مصاحبه گر و مصاحبه شونده روا داشتند. ایشان فقط به مدت ده دقیقه در باره مشکلات مردم عرب و مبارزه مسالمت آمیزش در ایران سخن گفته بود.

اینان مدعى شده اند که “این روزها حقوق بشر ابزارى و ملت سازى و دامن زدن به اختلافات قومى، سیاست روز دشمنان ایران شده است”. نیز کارکنان رسانه اى ایرانى تبار را متهم کرده اند به اینکه “فاقد هرگونه حس میهن دوستى و پایبندى به ارزش هاى ملى مى باشند”.

حال آن که به نظر ما، هر انسان عدالتجو و آزادیخواهى باید از توجه و کوشش شخصیت ها، رسانه ها، محافل و احزاب در بازگویی بخشی از رنج های مردمان ایران جهت یافتن راه حل های ضرور و یا پاسخگویی به بخشی از نیازهاى مردم استقبال و تقدیر کند.

مرغ ناسیونالیست های وطنی دو آتشه همیشه یک پا دارد. جاده دوستى این افراد با مردم کشورشان یک طرفه است و تنها براى حمل بار دوستى و ارادت از سوى ملیت هاى تحت ستم به طرف آنان که “عاشق سینه چاک خاک وطن اند” قابل استفاده است، اما مى خواهند سر به تن هموطن دگر زبان، دگر اندیش یا دگرفرهنگ آنها نباشد.
برخلاف ادعای اینان و دیگر همفکرانشان، جامعه ایران نه از “تیره” های گوناگون بلکه از ملیت ها، اقشار و طیف های مختلفی تشکیل می شود واین را هر دانش آموزى که اندک علوم اجتماعى خوانده باشد مى داند. رژیم هاى استبدادی و صاحبان اندیشه های تمامیت خواه – اعم از اسلامی و ملی گرا – همواره از ابزار تبعض آمیز “خودی و غیر خودی” استفاده می کنند وبر این اساس، گروهی یا قومی را بر گروه یا قوم دیگر ترجیح می دهند. بنیاد گرایان اسلام گرا وناسیونالیست، خواهان جامعه ای تک صدا، تک زبان، تک مذهب و تک دین هستند.

ناسیونالیست های وطنی همچون رژیم حاکم بر ایران، پا را از چهارچوب ایران فراتر نهاده، خواهان سانسور رسانه های فارسی زبان خارج از کشور نیز هستند تا آنها را از بیان حقایق یا پرسش و کنکاش در باره وقایع ایران باز دارند. از دیدگاه این جماعت انحصار طلب، کارکنان این رسانه ها تا زمانی که باب دل آنان صحبت کنند، خوب اند اما اگر دردها و مشکلات هموطنان غیر فارس را پخش کنند، خائن به شمار می روند و باید کار خودرا ترک کنند.
اینان که همه چیز خود را مدیون ثروت زیر پای میلیونها هموطن عرب خود هستند، مى خواهند تنها زبان، صدا، اندیشه و منافع آنان حاکم باشد و بس! والبته اگر عرب ها از این ثروت نصیبی نداشته و در دوزخ ریز گردها و محیط زیست آلوده گرفتار باشند وبا وجود رودخانه های فراوان، از آب آشامیدنی غیر بهداشتی بیاشامند و جوانانشان زیر شکنجه یا بر بالای دار جان ببازند، باکی نیست. بلکه برعکس شاهد بودیم که در نامه ها و نوشته های خود از این اعدام های وحشیانه استقبال کرده و گفته اند که در برابر احقاق حقوق ملیت های ایرانی در کنار رژیم خواهند ایستاد، بل عملا ایستاده اند.

به این جماعت فاشیست مسلک باید گفت دیگر نمى توان مردم نشسته بر گنج نفت و محروم از زبان و فرهنگ ملی را خفه و خاموش کرد. عرب ها بعد از هزاران کشته در جنگ، زندان و دیگر عرصه های بیداد، حاضر نیستند هم شاهد تاراج رفتن ثروت و هم زبان و فرهنگ و تاریخشان باشند. اینک جنبش مردم عرب و سایر ملیت های ایرانی برای رفع ستم ملی و انواع تبعیض های نژادی، اقتصادی، سیاسی، زبانی و فرهنگی در جریان است و تمامیت خواهان – اعم از اسلامگرایان و ملی گرایان – دیگر نمی توانند به بهانه های مختلف مردمان ایران را فریب دهند.
می توان از نامه پراکنان و همپالگی هاشان که خود را وطن پرست مى خوانند، پرسید، کجاى وطنخواهى با هموطن ستیزى مى خواند؟ چگونه مى توان وطندوست بود و در عین حال هموطن گریز؟ آیا لازم نیست بعد از این همه تحول و تجربه، نگاهى به اطراف خود بیاندازند تا بفهمند بجز آنان کسان دیگرى نیز با زبان ها، فرهنگ ها و اعتقادات دیگر در درون همین وطن زندگى مى کنند؟

اگر اینها خود را آزادیخواه و دموکرات مى خوانند، کجاى دموکراسى سرکوب و خفقان را براى بیش از نیمى از جمعیت یک کشور روا مى دارد؟ کجاى آزادى با اعدام هاى فله اى به بهانه هاى واهى تجزیه طلبى سازگار است؟ کجاى دموکراسى با تعطیل کردن اجتماعات فرهنگى به دلیل کاربرد زبان محلى موافق است؟ آیا آزادى را فقط براى خود وملیت خود می خواهید؟

اگر به اصل زندگى و طبیعت و تنوع هستى معتقدید، چگونه مى توانید نابودى زبانها، فرهنگها، امیدها، تلاشها و اقشار وسیعى از ملیت ها را تنها براى دوام سیطره خود بپذیرید؟ نابودى کارون بزرگترین رود ایران و دریاچه ارومیه اگر در راستاى نابودى مردم بومى نیست، پس چیست؟ و اگر هست، کدام صدا، ما را در این برهه از حیات سختمان همراهى کرده و بقاى ما را خواستار شده است؟

از وجدان، اخلاق، مروت، انسانیت و امثال اینها چیزى نمى گوییم. چرا که در فرهنگ لغات اینان ممکن است جایى نداشته باشد.

از عقل مى گوییم. عقل خشک و حسابگرى که بتواند حساب دو دوتا چهارتا را بشناسد و بفهمد و تایید کند. شمشیر را از رو بستن علیه عرب ها، ترک ها، کوردها، بلوچ ها، ترکمن ها و سایر ملیت هاى ریشه دار و بومی و آگاه ایران و در کنار رژیم سرکوبگر ایستادن به چه معناست؟ آیا نوعى شرط بستن بر اسب مرده نیست؟
این انحصار طلبان سانسور خواه پس از چندین دهه تجربه و به رغم مشاهده تجارب دیگران، با انحصارطلبى شدید خویش از نوعى ناسیونالیسم منفى و “پردافعه” دفاع مى کنند. ناسیونالیسمى که به گفته خودشان و طبق بیانیه شان “حقوق بشر” را بر نمى تابند و آن را ابزارى مى خوانند، و ذکر ستم قومى و مسایل مبتلا به ملیت ها را “ملت سازى و دامن زدن به اختلافات قومى” مى خوانند.

باید به این جماعت گفت که اساسا پیش از آن که رضا شاه به افکار پان فارسیستى بگراید، عربها و سایرین در این خطه بوده اند. به زبان ها و آیین هاى خود درس مى خواندند، شعر مى سرودند، جشن مى گرفتند، لباس محلی مى پوشیدند و ملیت هاى منسجمى با سرزمین ها، اقتصادها، حکام و هویت هاى مستقل خود بودند. ممالک محروسه ای در کار بود، نه یک “خدایگان” با انبوهى از بى هویتان.

ما براى ملیت فارس و زبان و ادبیات و کیش و آیین اش احترام قایلیم و آن را ملیتى همیشه برادر مى دانیم. یقین نیز داریم که نه فاشیسم حاکم بر جامعه و نه جوجه فاشیست هایى که رداى مخالفت با استبداد بر تن مى کنند و از بسیارى از دیکتاتورها مستبدترند، مى توانند بینش روشن ما را در این زمینه کدر کنند. اما به رغم خشم شما بر هویت خویش پاى مى فشاریم.

ما شکی نداریم که اگر این ناسیونالیست های انحصار طلب زمام امور به دست گیرند، همچون حاکمیت استبدادی کنونی و شاید بدتر از آن با ملیت ها، زبانها، فرهنگها برخورد خواهند کرد.

در پایان با محکومیت اعدام چهار جوان عرب اهوازی توسط رژیم ایران، به این جماعت می گوییم، بر عکس شما، و بر خلاف دوران انقلاب ۱۳۵۷ ، عموم مردم و به ویژه ملیت های غیر فارس در ایران اکنون هم مى دانند چه مى خواهند و هم آگاهند چه نمى خواهند. این ملیت ها خواستار نظامی عادلانه و حقوقی برابر در ایران آینده هستند و به چیزی کمتر از آن رضایت نخواهند داد.

۱۱/۱۲/۷

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *