بشاش سر جدت،
مادر زار می زد، ولی دختر
نمی شاشید و گلدان های خانه
بی آب مانده بودند.
/
مادر خودش را می زد،
رو سنگ مرده شور خونه بشورنم
ایشالاه.
اما پیشِ شب آمدن پدر
گریه ها را می شست
و خودش را درست می کرد.
/
بی دختر می رفت خانه ی همسایه های دختر دار
گدایی. می گفت چه کار کنم
عذرا خانوم، گلی خانوم، … خانم، مریم خانوم
آقای ما سر شصت سالگی
شاشش کف کرده و”آقا پیر”
گفته باید شاش دختر سید نابالغ را
با عسل قاطی کنم و چند دانه بال مگس
و بریزم پای گلدانها، آه
چقدر تشنه ام، نازی، شادی، … نرگس، مادر
یک لیوان آب می آوری؟
/
اما همه ی آن نامردها
سنگ رو یخش می کردند:
در اول: آبجی خانم، آقای ما
سید نیست که، در دوم:
والا چه بگویم خواهر، خودت
به این ورپریده بگو ببین
می شاشد، این جون مرا می گیرد
و کار نمی کند، تازگی ها برای آقایش هم
آب نمی آورد، در سوم:
وا، حالا چرا
گریه می کنی، مگر لیلای خودت نیست،
بگو برایت بشاشد، خب،
سبیه که ماشاالهه سید است،
درگاه سوم: اعظم جان،
آقای ما می گوید
چراغی که به خانه رواست
به مسجد حرام است.
/
دختر لج کرده بود
و نمی شاشید
با هیچ بلایی نمی شاشید
و مادر لج کرده بود
و گلدان ها را آب نمی داد
با هیچ صراطی آب نمی داد
و پدر مستقیم می آمد و نه
دختر را می دید و نه برگ ها را
و باز می رفت.
/
و آنقدر آمد و رفت
تا یک روز گریه های مادر
خشک شد
روی سنگ مرده شور خانه
و بغض لیلای بالغ ترکید
وقتی که زنی دیگر با دستکش ها پلاستیکی
داشت بغض فروخورده ی مادرش را
با کافور و گلاب
درست می کرد.
/
نیلوفر شیدمهر استراکو
هفتم می ۲۰۱۲