من در مورد به اصطلاح خانم فاطمه ی زهرا نامیده میشود کم می دانم. همان اطلاعات کمی که در مدرسه و صدا و سیما و سخنرانی های تبلیغاتی و حرفهای زنان به دست آورده ام. ولی باور دارم که درجامعه ای بزرگ شده ام که به خصوص در سی و سه ساله ی گذشته فرهنگ غالب فرهنگ خانم فاطمه ی زهرایی بوده است. این فرهنگ یکی از ساز و کارهای کلیدی ساختار مرد-پدرسالارانه ی جامعه ی امروز ایران است. اطلاعاتی که دستگاه تبلیغاتی-فرهنگی رژیم در مدرسه و خیابان و صدا و سیما و دیگر جاها در مورد زندگی و شخصیت فاطمه زهرا ارائه داده است، همانطور که در ادامه می آورم با حدود قلمرهای فرهنگ غالب حضرت زهرایی هماهنگی دارد.
در این مقدمه من ابعاد بارز چنین فرهنگی را به شکل فهرست وار و فشرده مطرح می کنم.
سپس کنش سیاسی فمنیستی را کنشی معرفی می کنم که در جهت شکستن، ضربه وارد آوردن و سوراخ ایجاد کردن در این فرهنگ غالب عمل می کند. یعنی کنشی که با عزیمت از حدود قلمروهای فرهنگ فاطمه زهرایی در ساز و کار پدر-مرد سالارانه ی مناسبات جنسیتی جامعه ی ایران که ابعاد سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، اقتصادی و فرهنگی دارد اختلال ایجاد می کند. برای پویا ماندن، جنبش زنان ایران باید کنش اصلی اش را در این راستا قرار دهد.
در بخش پایانی مفهومی به نام “منظره درست کردن” را به عنوان کنش اصلی فمنیستی پیشنهاد می کنم. نوک تیز جنبش زنان سکولار به عنوان برداری از حرکتهای سیاسی شایسته است در یک همنهشتی “منظره درست کردن دسته جمعی ” ساز و کار خانم حضرت زهرایی نظام پدر-مردسالارانه را نشانه بگیرد.
چنین نشانه گیری برای ضربه وارد آوردن به مناسبات خانم حضرت زهرایی به هیچ وجه خشونت بار نیست. خشونت، درست برعکس، در مسامحه با فرهنگ حضرت زهرایی و مدارا با پدر-مرد سالاری و مناسبات ستم است که به شکل تاریخی و مستمر باز تولید می شود. “منظره درست کردن”، چنانچه در ادامه می آورم، کنشی است که با آنچه هانا آرنت “تولدی دوباره” تعریف می کند همریشه است.
خشونت از فرهنگ “مُردانگی” (مفهوم از من) سر چشمه می گیرد که زیر ساختی پدر سالارانه دارد. ما باید دقت کنیم که مرد-پدرسالاری یک سیستم کردار گفتاری و اجرایی است. کنش سیاسی نیز اجرایی تاریخی مفرد یا “سینگولار” است که سیستم موجود را دچار شُک و نابسامانی هر چند موقت می کند. با این کار ابعاد سیستم را انبساط می دهد و فضاهای تنفس و “زیست” برای اقلیت ها و ستمدیدگان فراهم می کند.
باید دقت کنیم که جنبش های اجتماعی نوین از جمله جنبش زنان، همانطور که محمد رفیع محمودیان به درستی می گوید، نه تنها در پی به هم زدن وضعیت موجود هستند بلکه به دنبال ایجاد تحولی بنیادی در ساختار اجتماعی و فرهنگ جامعه و همچنین شکلهای رفتاری-گفتاری هستند. این برهم زنندگی و تحول خواهی آن ها نشان خشونت نیست، بلکه نوید دهنده ی ایجاد عرصه های سرزندگی برای کسانی است که بخاطر هویت و موقعیت خود به حاشیه و سکوت رانده شده اند. و همچنین نوید ایجاد فضا و “امکان زیست” برای آن ها که محکوم به مرگ اجتماعی یا سرکوب کامل هستند.
ابعاد اصلی ماتریکس خانم حضرت زهرایی
ابعاد ماتریکس فرهنگ حضرت زهرایی این ها هستند:
اول: آپارتاید و جداسازی جنسیتی و در خانه بودن.
دوم: وابستگی اقتصادی به “آقا بالاسر”.
سوم: عدم تحرک و پویایی و فعالیت اجتماعی و سیاسی محدود بودن به کار خانگی و یک نوع لختی حرکتی یا عدم سرزندگی.
چهارم: فرمانبرداری و اطاعت کامل از “آقا”ی خانه و لزوم آقا بالاسری
این ابعاد چنانچه در ادامه می آورم برآمده از پروژهی سامان دادن جنسیتی اجتماعی بر اساس مدل اندرونی است که در زمان قاجاریه وجود داشت و از نمونه های بارز آن حرمسراها هستند.
جوری که شخصیت و زندگی فاطمه زهرا در داستانهای مربوط روایت می شود با مدل اندرونی ساخت اجتماعی و ابعاد نامبرده در بالا همخوانی دارد.
کنش سیاسی و رفتار اجتماعی
کنش سیاسی بر هم زننده ی حدود قلمروهای فرهنگ حضرت زهرایی را من ” منظره درست کردن ” می خوانم. اما پیش از توضیح آن لازم می دانم درکی از “کنش سیاسی” و تفاوتش با “رفتار اجتماعی” ارائه دهم.
هانا آرنت در کتاب خود “وضعیت انسانی”، فضای خصوصی و فضای عمومی را تعریف می کند و فضای عمومی را عرصه ی آن چیزی می داند که “کنش سیاسی” نام می نهد. آرنت در تبار شناسی فضای عمومی و خصوصی نشان می دهد که این فضاها یا مفاهیم از یونان باستان می آیند. بنا به تعریف آرنت، در آتن تنها دو فضا وجود داشت: فضای عمومی و فضای خصوصی یا خانه. فضای عمومی فضای “کنش سیاسی” بود. کنش سیاسی از دید آرنت نسبت مستقیمی با تولید “سخن” دارد. کنش سیاسی دوره ی یونان باستان در کنشهایی چون ارائهی نظر در مجلس و شورای شهر، رایزنی، سخنرانی تبلور یافته است.
در جریان مدرن شدن اجتماع، که با پرجمعیت شدن آن ارتباط مستقیم دارد، فضای دیگری بوجود آمد که همان فضای اجتماعی است. از آنجا که تعداد خانواده یا خانوارها به عنوان واحد اجتماع بالا رفت، جامعه به مدیریت مدرن نیاز داشت. مدیریت مدرن در ابتدا همان گسترش ساز و کار درون خانه و خانوار به کل اجتماع بود. دستگاه مدیریت اجتماع که دستگاه دیوانسالاری مدرن و دولت از زیر شاخه های آن است فضایی سومی را به وجود آورد که در آتن وجود نداشت. آرنت این فضا را فضای اجتماعی نام می نهد. به همین خاطر است که در زبان یونانی ریشه ی لغوی “کلمه ی جامعه” وجود ندارد. این ریشه از زبان رومی می آید. فضای اجتماعی عرصه ی رفتار یا کردار-گفتار اجتماعی است.
پس در مفهوم سازی آرنت فضای عمومی به معنای مکان های عمومی نیست. کنش سیاسی هم همان رفتارهای عام اجتماعی نیستند. کنش سیاسی کنشی در جهت مدیریت خانوارهای گسترده به نام اجتماع نیست. فضای عمومی جایی است که به همه تعلق دارد و در مالکیت شخص یا خانواده ی خاصی نیست و ربطی با پیوند های نسبی و خانوادگی ندارد. سیاسی شدن در اینجا بریدن و نوعی نابودی واحد خانوار بر اساس نسب و مالکیت شخصی است. آرنت کنش سیاسی را کنشی می داند که مربوط به خانوار نباشد. کنش سیاسی آن است که “زندگی فعال یا خلاق” را موجد می شود که معادل زندگی اجتماعی نیست.
آرنت کنش سیاسی را با مفهوم تولد که همبسته با زیست است یکی می کند. از این جهت، کنش سیاسی کنشی زیست-سیاسی است. رفتار اجتماعی اما رفتاری در جهت “بقا” است. مفهوم خانه و خانوار با مفهوم بقا همبسته است.
آرنت مفاهیم نامیرایی و ابدیت یا جاوادانگی را از هم تمیز می دهد. او بر این باور است که کنش سیاسی کنشی در جهت نامیرایی است—عملی که مانند یک تولد یا آغاز است. به بیان من کنش سیاسی کنشی است که از روابط “مُردانگی” (مفهوم از من) که همان بستر-لایه های شکل گرفته ی مناسبات و رفتارهای هنجاری اجتماعی هستند جدا شده و خطی از عزیمت یا پرواز را به زبان دلوز و گاتاری رقم می زند. باید دقت کنیم که این خط عزیمت با آن که از قلمرو بستر-لایه ها (مفهوم از دلوز و گاتاری) جدا می شود، با آن بی ارتباط نیست.به معنای دیگر نسبت به بستر-لایه بیرونی نیست.
این خط می تواند همان خط آغاز یا تولدی دیگر باشد که آرنت مطرح می کند. بستر-لایه ها هم همان شکل های تنظیم و کنترل اجتماعی هستند که طی قرنها و سالها شکل گرفته اند و هنجارهای زندگی اجتماعی را که همان شکل گسترده شده ی مناسبات خانوارهاست می سازد. رفتار یا کردار گفتار نرم یا هنجار اجتماعی در همسویی با قلمرو گرایی بستر-لایه های غالب بوجود می آید. این رفتار در جهت حفظ نظم کارکردی مناسبات گسترده شده ی خانه و خانوار است. کنش زیست-سیاسی خطی از عزیمت از این مناسبات بقا را رقم می زند.
رفتار اجتماعی عام است. کنش سیاسی همیشه مفرد یا “سینگولار” است. حتی کنش سیاسی جمعی. در جریان کنش سیاسی فرد یا گروه یا یک جنبش خود را یگانه می کند یا به معنای دیگر تبدیل به نهاد یا سوژه می کند. رفتار اجتماعی می تواند هم هنجار و هم ناهنجار باشد. رفتار اجتماعی همچنین می تواند “مقاومتی” باشد. این مقاومتها نشان از شکل ها و هنجار های جدیدی دارند که در حال ظهور هستند و درصددند نظم کارکردی متفاوتی را بر مجموعه ی گسترده ی خانوارها یا همان اجتماع حاکم کنند.
شکل اجتماعی ساماندهی جنسیتی در ایران بعد از انقلاب
شکل اجتماعی غالب در ایران بعد از انقلاب که همان شکل گسترده ی تنظیم خانه و خانوار در سطح جامعه است از شکل کارکردی حرمسرایی بیرون آمده است. برخلاف یونان باستان، در ایران قدیم قبل از مشروطه فضای عمومی که همان عرصه ی کنش سیاسی است در اصل وجود نداشته است. تنها فضای خصوصی وجود داشته است. شاه هم خود رییس خانواری به نام دربار بوده و در رابطه با یک فضای خصوصی تعریف می شده است. در این دوران فضای اجتماعی به مفهوم آرنتی اش وجود نداشته است. چیزی به نام “فضای اجتماع” جمع فضای “خانه ها” بوده است که به دو قسمت اندرونی و بیرونی تقسیم می شده است. زنان و کودکان در اندرونی ها نگه داشته می شدند. معماری و دیگر جلوه های زندگی ایرانی نیز نشان از چنین سامان دهی بر اساس سیستم خانه متشکل از اندرونی و بیرونی می دهد.
در دوره ی پهلوی ها به دنبال انقلاب مشروطه فضای اجتماعی به مفهوم آرنتیاش بوجود آمد. رضاشاه تاحدی سعی کرد شکل جدیدی از ساماندهی اجتماعی از جمله ساماندهی جنسیتی را به جامعه تحمیل کند—شکلی که نشان از شکلهای در حال ظهور از بطن خود جامعه، که در ارتباط با سر برآوردن و نضج گیری طبقات و لایه ها و گروههای اجتماعی است، نبود. اما در دوره ی پهلوی دوم و بخصوص اواخر آن با توجه به عوامل متعددی که از حوصلهی این مقاله خارج است از جمله ظهور طبقات و حرفههای جدید، ملی شدن صنعت نفت، توسعهی صنعت مونتاژ و خدمات، درآمد سرشار نفت، ورود تکنولوژی مدرن، تشکلیل مدارس و دانشگاهها، بالارفتن سواد عمومی، تشکیل نهادهای اجتماعی مدرن، سامان دهی قبلی جنسیتی در حال تغییر و شکل های جدید تنظیم جنسیتی و اجتماعی از بطن خود جامعه در حال ظهور و قرار گرفتن بود.
این شکلهای در حال ظهور و گسترش اجتماعی آن ها، دیکتاتوری فردی و مطلقهی شاه، سیستم تک حزبی و سرکوب و فشار به اصطلاح سیاسی را برنمی تابید. در واقع استبداد شاهنشاهی جلوی بر آمدن و ظهور فضای سومی به نام فضای عمومی که همان عرصهی عمل سیاسی است را سد کرده بود. این فضای سوم فضایی بود همبسته با شکل گیری طبقهی متوسط و تثبیت آن، طبقه ای که خواستار فضایی بود که عرصهی کنشی متفاوت از کنش اجتماعی به معنای کنش تنظیم و سامان دهی مناسبات خانوارهای گستره شده یا همان اجتماع باشد.
پس در دوران پهلویها و بعد از انقلاب مشروطه فضای دومی به نام فضای اجتماعی و دستگاه های کشورداری و ارتش مدرن و پلیس و دیوان سالاری و مدارس و مجلس و دانشگاهها و غیره بوجود آمده بودند. در همین راستا زنان و کودکان نیز از اندرونی ها به خارج آن یعنی به فضای جدید ایجاد شده که همان فضای اجتماعی بود راه یافته بودند. به همین خاطر شکل های جدیدی از ساماندهی جنسیتی که خاستگاهش طبقهی متوسط است در حال ظهور بود.
همانطور که توضیح دادم فضای عمومی یا عرصه ی عمل سیاسی را نباید با فضای اجتماعی اشتباه گرفت. به نظر من چنین فضای عمومی به تقریب وجود نداشت اما این بحث از حوصله ی این مقاله خارج است.
حرکتی که بعد از انقلاب به وضوح صورت گرفت سامان دادن دوباره ی جامعه بر اساس همان الگوی اندرونی و بیرونی به خصوص از لحاظ جنسیتی بود. نکته ی اصلی در اینجاست که “مکان” های عمومی تک جنسی چیزی جز اندرونی نیستند هر چند خارج از خانه ها باشند (در این جا لازم است بین مکان با فضا تفاوت قائل شد). پیش از این مطرح کردم که این مکان های عمومی فضای عمومی نیستند بلکه شامل فضای اجتماعی می شوند. شکل تحمیلی رژیم جمهوری اسلامی اندرونی کردن فضای اجتماعی بود که در دوره ی پهلوی ها شکل گرفته بود.
فضاهای اجتماعی اندرونی شامل استخرها، مجموعه های ورزشی، مدارس، محیط های آموزشی، حتی بسیاری از کلاس های فرهنگسراها، پارک ها (پارک مادران در تهران)، آرایشگاه ها، بعضی مغازه ها (مانند مغازه های لباس زیر)، اتوبوس ها، بعضی از تاکسی ها از چند سال پیش به اینطرف و به احتمال زیاد مهدکودک ها و بیمارستان ها و حتی کتاب های درسی آتی هستند. برخلاف ادعای برخی، شماری از دخترها و زنهای طبقات تهی دست بعد انقلاب در واقع شانس ورود به همان فضای اجتماعی را پیدا نکردند، بلکه وارد اندرونی های ایجاد شده در این ساخت تحمیلی شدند که نام دیگرش “مکان های عمومی زنانه-مردانه” است.
فرهنگ غالب اندرونی ها همان فرهنگ حضرت زهرایی است و بزرگترین سمبلش، یعنی نماد آپارتاید جنسیتی، حجاب است. شکل اندرونی باعث ایجاد، رشد و توسعه ی قارچ وار پدیده هایی چون مهمانی های زنانه به سبک مورچه داره ، سفره های ابوالفضل و زینب، روضه و قران خوانی، فال قهوه و کف بینی، مجالس اظهار روح، آرایشگاه ها، کلاس های عرفان، مجالس روانشناسی و خود شناسی خانگی مانند انجمن پناه و غیره شد.
درست است که بعضی از این جمع ها شبکه های حمایتی برای زنان هستند و در موارد زیادی زنانی که در این مجالس شرکت می کنند در مشکلات شخصی و خانوادگی به هم یاری می کنند، اما این نوع حمایت ها ماهیت اندرونی این جمع ها را توجیه نمی کند. خود ساز و کار این جمع ها و روابط بین زنان می تواند موضوع بسیاری پژوهش های گسترده ی جامعه شناسی باشد.
یکی از نکات مهم این است که فعالیتهای درون این اندرونی ها بیشتر حالتی نشسته دارد و زنان و کودکان را از حرکت و پویایی و سرزندگی می اندازد. همچنین اندرونی ها نقشی مخدر، سرکوب کننده و کنترل گر دارند. اندرونی ها تقویت کننده و حافظ زیر ساخت پدر-مردسالارانه ی اجتماعند. این ها ستم پدر-مردسالارانه را طبیعی جلوه داده و زنان را برای فرمانبرداری کامل از “آقا بالاسر” آماده می کنند. فلسفه ی اندرونی فلسفه ی وجود “آقا بالا سرهاست”. “آقا بالا سر” تامین کننده ی مایحتاج اندرونی هاست. ساز و کار اندرونی از مسیر وابستگی اقتصادی به “آقا بالا سر” می گذرد.
تفسیرهای من با واقعیت های آماری جامعه ی اندرونی شده ی ایران هماهنگی دارد. با این که در جامعه ی امروز ایران تعداد دختران دانشجو از پسران فزونی گرفته است اما آمار زنان شاغل در سی و سه ساله ی گذشته تغییر چندانی نکرده است. دیگر واقعیتها مانند چند همسری مردان و صیغه با این فرهنگ همخوانی دارد. دستگاه قضایی جمهوری اسلامی متناسب با کارکرد اندرونی هاست.
فرهنگ اندرونی ها همان فرهنگ حضرت زهرایی است و حدود و صغور قلمرو این فرهنگ یا ابعاد اصلی ماتریکسش همان هاست که در بالا برشمردم. فضای عمومی که عرصه کنش سیاسی است در این فرهنگ به شکل واقعی وجود ندارد. “جامعه ی مدنی واقعی” از نشانههای فضای عمومی است.
اعتراض ها و شکل های جدید رفتار اجتماعی
از آن جا که جهان و مناسبات اجتماعی اش در حال تغییر است، جامعه ی ایران هم در حال تغییر است. با این که رژیم جمهوری اسلامی سعی کرده است ایران را جزیره ی جدایی از جهان نگه دارد اما جهانی سازی و تغییرات عظیم دنیا در سی و سه ساله ی گذشته جامعه ی ایران و مناسبات اجتماعی فرهنگی آن را تحت تاثیر قرار داده است.
این تاثیرها از طرق مختلفی به جامعه و همان اندرونی ها نفوذ کرده است: واردات وسیع کالاها، رشد بخش خدماتی، مهاجرت وسیع ایرانیان و رفت و آمد خارج کشوری ها به ایران، ماهواره، اینترنت، شبکه های اجتماعی. جمعیت ایران در سی و سه ساله ی گذشته چندین برابر شده است. در دوران های کوتاهی فشار دولتی-حکومتی به طور جزئی کمتر شده و در هر نفس کشیدنی، فضاهای مدنی در فرهنگ حضرت زهرایی و ماتریکس اندرونی بوجود آمده که امکان های برای ایده های جدید سامان دهی اجتماعی فراهم آورده است.
همه ی این تغییرات باعث شده است که جامعه نتواند شکل گسترده ی سیستم اندرونی و فرهنگ حضرت زهرایی را برتابد. معضلات بسیار اجتماعی به خصوص جنسیتی ثابت می کنند که این شکل سامان دهی و تنظیم اجتماعی جوابگوی جامعه ی امروز ایران نیست. به همین خاطر جنسیت به بزرگترین شاخص معضل اجتماعی امروز تبدیل شده است.
هنجارهای اجتماعی که حدود قلمروی اجتماعی را مشخص می کنند و از نمونهی آن ها هنجارهای جنسیتی هستند به معمول از دل لایه یا طبقهی متوسط بیرون میآید. برای اینکه تناقض هنجارهایی که طبقهی متوسط نمایندهی آن است را با ماشین اندرونی ساز جمهوری اسلامی دریابیم بهترین مثال لایحه خانواده با مادهی چند همسری است که کمسیون حقوقی مجلس تصویب کرد و برای تصویب نهایی در سال ۱۳۸۶ به مجلس فرستاد.
نارضایتی و اعتراض های اجتماعی که به شکل مقاومت یا رفتارهای نامتعارف و یا ناهنجار اجتماعی بروز می کنند همه نشانه ی شکل های جدیدی از مناسبات جنسیتی و اجتماعی و فرهنگی است که در صدد ظهور هستند، اما رژیم جمهوری اسلامی و دستگاه سرکوبش به شدت جلوی این ظهور را گرفته است. مقاومت زنان و دختران و حتی شماری از مردها در مقابل حجاب که بوسیله ی رژیم بدحجابی نامیده می شود یک نوع اعتراض اجتماعی است که در مقوله ی رفتار اجتماعی مقاومتی قرار می گیرد.
من اصرار دارم که این شکل از اعتراض هنوز یک کنش سیاسی نیست. آرایش کردن زیاد، روسپیگری وسیع، شکلهای نامتعارف رابطه ی جنسی و خیلی پدیده های دیگر نوعی رفتار اجتماعی است که نشان می دهد جامعه به نوع دیگری از تنظیم و کنترل و سازمان یابی جنسیتی نیاز دارد. این همه بن بست سامان دهی به شکل اندرونی و مناسبات جنسیتی را نشان می دهد.
“منظره درست کردن” به عنوان یک کنش سیاسی
در فقدان فضای عمومی در جامعه ی امروز ایران، عمل سیاسی عملی است که در جهت ایجاد فضای عمومی در ساختار اندرونی اجتماعی کنونی عمل می کند. برای این کار، عمل سیاسی باید حدود قلمرو اندرونی یا ابعاد اصلی فرهنگ حضرت زهرایی را بر هم بزند و خطی از عزیمت از چیدمان و سامانهی تحمیلی که با هنجارهای طبقهی متوسط هم همخوانی ندارد رقم بزند. کنش سیاسی یک فضای بیرونی را به ساختار اندرونی معرفی می کند. کنش سیاسی در جهت برهم زدن ساختارهای جنسیتی از وابستگی اقتصادی و عاطفی به “آقا بالاسر” جدا می شود و برجهنده و پویاست.
زمانی که کودک بودم اگر جوری می نشستم که از یک دختر انتظار نمی رفت، پدرم همیشه به من تذکر می داد که “منظره درست کرده ام.” این اصطلاح او نشان از قانونی بود که “منظره درست کردن” به هر شکل برای یک زن جایز نبود.
“منظره درست کردن” را من این جا نماد هر کاری می گیرم که زن-اقلیت را “مفرد” و “برجسته” کند و فضایی ایجاد کند به نام “منظره” که در ماتریکس فضایی مناسبات اجتماعی اندرونی شده جایی ندارد. این کار نمادی از یک کنش سیاسی است و فضایی که در صدد ساختن آن است فضای عمومی.
کنش سیاسی از لحاظ ماهوی کنشی شبیه کنش ماجده علیا دختر مصری است. مفرد است و برجهنده. یکباره شُک ایجاد می کند. با ایجاد شُک حتی برای لحظه ای کوتاه شرایطی بوجود می آورد که تعادل نظام بر هم می خورد، روابط کارکردی ماتریکس قدرت به حالت تعلیق در آمده و در نتیجه امکانی برای یک نظم جدید که با شرایط و واقعیت های اجتماعی هماهنگ تر است بوجود می آید.
نمونه ی یک کنش سیاسی تظاهرات خودجوش زنان در سال ۵۷ علیه حکم خمینی برای حجاب اجباری بود. این تظاهرات به یکباره در گفتمان غالب “ضد امپریالیستی و خط امامی” مبنی بر مهم نبودن مسئلهی زنان و حجاب شک ایجاد کرد و با این کار یک فضای عمومی ایجاد کرد که در آن زمان بیمانند بود.
جنبش زنان امروز ایران باید بتواند دوباره چنین کنشهای مفرد برجهنده و برهم زنندهای را ایجاد کند. این عملی است که ماتریکس قدرت را به انبساط می کشد و در نتیجه فضاهای خالی و میانی برای زیست و نفس کشیدن بوجود می آورد.چنین کنش سیاسی عملی است که میتواند طلیعه دار ظهور رفتارها و هنجارهای اجتماعی جدید و سامانه ی مناسبات اجتماعی دیگرگونه ای باشد.
با توجه به صورت بندی که من از عمل اجتماعی و کنش سیاسی ارائه دادم، مبارزه برای تغییر قوانین و کنش های جمعی چون کمپین یک میلیون امضاء که شایسته ی ارج بوده و مهم هستند هیچ کدام کنش سیاسی محسوب نمیشوند. این ها را میتوان کنش اجتماعی قلمداد کرد که سعی در تعدیل سامانهی اندرونی در جهت منافع زنان دارند. اما هیچ کدام عملی مفرد، برجهنده و برهم زنندهی ساختار اندرونی نیستند.
اما کنشی مانند پسر جوانی را که چادر به سر کرد و در مکانهای عمومی ظاهر شد می توان کنشی سیاسی برای ایجاد فضای عمومی محسوب شود. جنبش زنان ایران اگر بخواهد جهندگی یا خصلت جنبشی خود را حذف کند نمیتواند تنها به شکلهای اجتماعی مبارزه محدود بماند.
کنش سیاسی چند خصیصه ی اصلی دارد: برجهنده است و خطی از عزیمت رقم می زند، مفرد است، بر هم زننده و ایجاد کننده ی شُک است. از همه مهم تر این که کنش سیاسی کنشی برای ایجاد امکان برای “زیست” است. کنش سیاسی آن است که ظرفیت ایجاد عرصه های “سرزندگی” (رفعیان) را دارد. من در اینجا دو مفهوم “زندگی یا بقا” و “زیست” را از هم تفکیک می کنم. بقا با شکل های غالب هنجاری و حتی ناهنجار همبسته است. اما زیست یک امکان است. امکانی برای ظهور قلمروهای جدید. زیست امکان زندگی هایی است که در شرایط موجود یا در اصل شانس بقا ندارند یا شانس بسیار کمی دارند. این عده را من “اقلیت” می نامم. از اینجاست که کنش سیاسی همیشه یک کنش زیست-سیاسی است.
جنبش های اجتماعی جنبش هایی در جهت ایجاد زیست و عرصه های سرزندگی برای اقلیت ها هستند نه حرکت هایی برای حفظ شرایط موجود. جنبش های اجتماعی برای ایجاد امکان زیست چاره ای جز بر هم زدن شرایط موجود در یک کنش زیست-سیاسی که شُک ایجاد می کند ندارند. این ایجاد شُک نشان خشونت نیست.
خشونت آن عملی است که به نام بقا نه تنها شرایط موجود یعنی ماتریکس اندرونی فرهنگ حضرت زهرا را محافظت و حمایت می کند، بلکه جلوی انبساط آن را هم می گیرد. خشونت سرکوب کردن “کنش سیاسی” به “اسم بی خشونتی” است. چنین سرکوبی ماتریکس اندرونی را بسته تر می کند. اندرونی ها هر چه اندرونی تر شوند، حتی بقای خود زنانی که برای “بقای خود و فرزندانشان” نگهبانان اندرونی ها شده اند را نیز سخت تر می شود. همچنین باید در نظر داشت که شکل اندرونی ساخت فرهنگ حضرت زهرایی به شدت به نفع مردان نیز هست و زیست و رشد آن ها را تحت تاثیر مخرب خود ادامه میدهد.
منظره درست کردن بی شک ایجاد شُک می کند اما امکان زیست نیز فراهم می آورد. جنبش زنان ایران به عنوان یک جنبش بالنده باید در ایجاد منظره سازی دسته جمعی حرکت کند—منظره سازی که در مواجهه با اندرونی کردن روابط جنسیتی قرار می گیرد و در جهت زیست است. در یکی از صحنههای که تظاهرات سال ۵۷ زنان علیه حجاب اجباری می بینیم که پرستاران ناراضی و معترض به حجاب از بالکن به جمعیت دست تکان میدهند و جمعیت ندا سر می دهد: پرستار، پرستار، حمایتت می کنیم. ارتباط نمادین این صحنه با مفهوم زیست (پرستاری) نکتهای چشمگیر است.
بیایید فرض کنیم فردا صدها زن و دگرباش ایرانی در تظاهراتی در مبارزه با “سرطان” به خیابان آمده یا در میادین اصلی شهرهای بزرگ جمع شوند و هدف خود را حمایت از زنان-اقلیت ها و مردان در مبارزه با سرطان اعلام کنند. فرض کنیم آن ها همچنین با خود پلاکاردهایی داشته باشند که در آن مبارزهی دسته جمعی خود با “سرطان قانون یا دستگاه دادگستری موجود” را اعلام می کنند. عدهای دیگر هم در این بین برشورهای پزشکی در مورد مبارزه با سرطان سینه پخش کرده و اطلاع رسانی میکنند. و عده ای دیگر “سرطان”های دیگری را مطرح می کنند. در این میان مردان چادر به سری را هم می بینیم که روی چادرهایشان کلمه ی “سرطان پروستات” را چسباندهاند. آیا چنین کنش خودجوش “گونه-گونهای” می تواند یک کنش زیست-سیاسی در جهت ایجاد فضای عمومی باشد؟ من تخیل اینکه این “سرطان” های دیگر چه هستند و شکل های بیان یا اکسپرشن در چنین گردهم آیی چگونه می تواند باشد را به شما—به زنان-اقلیتها—و مردان در اکثریت می سپارم.