اجماع قانونی / نیلوفر شیدمهر استراکوا

پدر روشنفکر و بزرگ من

دو دست داشت.

/

با یک دست بارها

بعد که شاه رفت

اول انقلاب

روسری مرا از سرم می کشید

و صدایم می کرد کلاغ سیاه:

او قاضی سابق بود

و حکمش در خانه ی او رفع حجاب.

/

با دست دیگر، بعد از انقلاب

تنها یک بار

وقتی از تاریکی مطمئن اتاقم

به نیمه ی روشن و دلهره انگیز راهرو

پا گذاشتم، سینه ی مرا

گرفت و فشرد.

آن شبی بود که مادرم

در اتاق دیگر به او گفته بود

دخترمان دیگر کوچک نیست،

بالغ شده است. و قلب من بد جوری

به روشنی فشرده شده بود.

/

در مدرسه ی زمان شاه

و مدرسه ی جمهوری اسلامی

به ما بچه ها گفته بودند که جمع

یک و یک می شود دو:

قانون حساب این بود.

/

اما آن دستهای زیبا و قانونمند پدرمن

با آن انگشتهای کشیده و حساس

دستهایی که در دستهای من و خواهرم و حتی بعدها

دستهای دخترم تکثیر شدند—

آن دو دست دوست داشتنی چپ

و راست پدر من

وکیل دادگستری—

که من مثل دستهای چپ و راست انقلابی خودم

بلدشان نبودم—

همیشه جمعشان

بیشتر از دوتای دلهره از

آزادسازی اجباری

و ترسی فشرده تا حد مرگ می شد.

نیلوفر شیدمهر استراکوا

۱۶ دسامبر ۲۰۱۱

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *