حجاب برای همه زنان، همه جا، بى چون و چرا، بد و سمبل حقارت و بردگى است. مى گویند برخى زنان بزرگسال در کشورهای اروپایى و با حکومت های غیر اسلامى، خود «به اختیار خود» آن را بر سر مى کنند. از نظر «حقوقى» این یک استدلال ظاهرا معقول است. اما در دنیای واقعى همه مى دانند که کمتر زن بالغ محجبه ای هرگز در زندگى خانوادگى، «زناشویى» و اجتماعى طعم انتخاب آزاد در هیچ زمینه ای، پوشش، معاشرت، غذا و رفتار را چشیده است. کمتر زن بالغ و محجبه ای را میتوان یافت که در طول زندگى اش ترس چوب و چماق محیط های اسلامى را بالای سر خود حس نکرده باشد. اینها شهروندان برخوردار از آزادی انتخاب نیستند، ترسیدگان از برق چاقو، محرومان از حقوق اجتماعى و فرودستان و منزوی شدگان جو ارعاب و ترور حاکم بر محیط های اسلامى و جوامع مردسالار اند. صحبت از “اختیار” و “انتخاب آزاد” در ارتباط با بخش محروم و محکوم به انزوای محیط های اسلامى، حتى آنجا هم که از نظر حقوقى موجه باشد از زاویه زندگى واقعى، به سخره گرفتن مفاهیمى چون اختیار و انتخاب است.
انتخاب حجاب بعنوان پوشش برای زنان بالغ در محیط های اسلامى همانقدر اختیاری است که ماندن «داوطلبانه» زن در روابط خانوادگى پر از آزار و شکنجه! واقعیت این است که این مفاهیم در دنیای امروز معانى روشن و قابل درکى دارند. این مفاهیم را به سادگى نمى توان تابع ذهنیت این و آن فرد و گروه، تعبیر و تفسیر کرد. علیرغم این مى بینیم که همین اندازه واقع بینى آنجا که صحبت از حقوق زنان در محیط های اسلامى است، بخاطر آوانس به مذهب، و به خاطر برخورد نژادپرستانه به متولدین محیط های اسلامى، به سادگى مخدوش و مبهم مى شوند.
درک منطق تسلیم شدن زنان در محیط های اسلامى مشکل نیست. جایى که قتل های ناموسى در ایران و پاکستان و عراق و عربستان و سومالى تهدیدی روزانه در زندگى این زنان است، صحبت از اختیار در انتخاب لباس شوخى زننده ای است. حد نفس کشیدن زنان در محیط های اسلامى را میلیمتری کرده اند و تعدادی از زنان بالغ محجبه دست از تلاش برای تغییر کشیده اند. باید همراه این زنان دوران سرتاپا محرومیت کودکى و نوجوانى شان را پیمود، تا منطق «انتخاب» و در واقع تسلیم را درک کرد. اینها برای «بقا» تسلیم شده اند. مى دانیم انسان تسلیم شده برای ادامه زندگى، حرمت و کرامت انسانى مى خواهد. انسان تسلیم شده لازم دارد به خود و دیگران بقبولاند که بر حداقلى از زندگى اش کنترل دارد. برای کنار آمدن با محدودیت هایش، «خودفریبى» مى کند. احساس «انتخاب حجاب» به زن بالغ محجبه قرار است میدانى برای کنترل بر چیزی در زندگى و کمى اعتماد بنفس بدهد. واقعیت این است که این تسلیم شدگان برای ایجاد اندک احترامى در زندگى، اسارت و بردگى خود را توجیه و آن را منظقى و قابل قبول مى نمایانند. در این گرهگاه تسلیم است که عده ای نژاد پرست از موقعیتى «بالا» از این قربانیان عکس مى گیرند، خود و مردم را شریک خودفریبى آنها مى کنند و اسارتشان را توجیه و برای آن نظریه و تئوری نسبیت فرهنگى مى سازند. ادعا مى کنند که حجاب «انتخاب آزادانه» این زنان است. این انتخاب همانقدر آزادانه است که انتخاب ماندن در روابط خشونت آمیز برای زن اروپایى! این انتخاب همانقدر از نظر حقوقى مشروع است که انتخاب و آزادی ماندن در یک رابطه سادیستى!
حجاب کودکان
حجاب کودکان اما موضوع دیگری است. اینجا حوزه تحمیل به کودکان و محروم کردن آنها است. اینجا حوزه تعرض جامعه، خانواده و محیط بزرگسالان به کودکان است. حجاب کودکان باید بعنوان یکى از اشکال خشونت علیه کودکان همه جای دنیا ممنوع شود. کودکان هیچ نوع حجابى «اجباری» یا «دلبخواه» ندارند. محروم کردن دختران خردسال و زیر سن قانونى از پوشش آزاد، رایج، زیبا و راحت، به هر بهانه و توجیهى که صورت بگیرد، باید ممنوع باشد. همانطور که دستبند زدن، دهان بستن و چشم بند زدن به زنان و دختران ممنوع است. به همین روشنى حجاب دختران باید ممنوع باشد. اگر وجدان، افکار عمومى و یک دولت «امروزی»، با هیچ توجیهى نمى پذیرد که در گوشه و کنار شهر دسته ای از دختران را با دستبند، دهان و چشم بسته بچرخانند، نباید با هیچ بهانه ای حجاب کودکان را تحمل کند. اما دیدیم و مى بینیم که اینطور نیست. دیدیم و مى بینیم که دولت سوئد و دولت های کشورهای غربى چگونه سالها به تماشای «بستن دهان» دسته ای از دختران در کشورهای تحت حاکمیت شان نشسته اند. آخر این دسته از دختران برای دولتهای «مدرن» و «امروزی» سوئد و انگلیس و آلمان و کانادا، پیش از انسان بودن و شهروند بودن، «مهاجر»، «خارجى» و «غیر خودی» اند. برای اندازه گیری حقوق انسانى این جمعیت، حتى اگر ساکن و شهروند سوئد و انگلیس و آلمان هم باشند باید شناسنامه ملى و مذهبى پدر و خانواده و قوم و قبیله را نشان دهند! حقوق انسانى «مهاجرین» در اروپا و آمریکا را با مذهب، ملیت و قومیت متر مى کنند. کنوانسیون های بین المللى حقوق بشر، حقوق زنان و کودکان و سالمندان و مجرمان و حقوق مدنى مردم در خود این کشورها، تماما شامل حال این دسته از شهروندان نمى شود. برخورداری از این حقوق ابتدایى بشر، برای این جمعیت مشروط به فرهنگ و مذهب و سنت خانواده و کشور محل زادگاه است. نام این ریاکاری و شعبده بازی مشمئز کننده را هم مى گذارند «احترام به فرهنگ ها»! نسبیت فرهنگى پلاتفرم عمل محرومیت این دختران و زنان است. این تئوری زندگى، آموزش و سلامت دختران را در دستان خانواده مذهبى، مدارس مذهبى، فرهنگ قوم و قبیله پدری مى گذارد. اینها اعتقادی به جهانشمول بودن حقوق کودک و حقوق انسان ندارند، راسیست اند!
حجاب تنها یک نوع پوشش نیست و مخالفت با آن نیز تنها دفاع از حق و آزادی پوشش نیست، هرچند تحت این عنوان مطرح شود. این نوعى لباس نیست که مثلا زنى از سر تفریح و تغییر سلیقه پوشش، روزی در یک نمایش مد آن را بر تن کند و فردا بر سر کار و زندگى روتین اش برگردد، یا مادری دختر خردسالش را با آن به بالماسکه مدرسه بفرستد! با پوشاندن حجاب بر سر دختران خردسال به آنها مى آموزند که جنس فرودست اند، باید از جنسیت شان شرم داشته باشند، باید بپذیرند که تحرک شان محدود باشد، باید از همان کودکى رسما بپذیرند که یک سوژه جنسى اند. با پوشاندن حجاب بر سر دختران، به پسران مى آموزند که جنس «بالا دست» اند و دختران خردسال فرودست و سوژه های جنسى! با پوشاندن حجاب بر سر دختران خردسال، یک جدایى جنسى عمیق بین زن و مرد را از کودکى به قیمت محرومیت دختران و «قدرت بخشیدن» به پسران نهادی مى کنند. با پوشاندن حجاب بر سر دختران، برگه اجازه خشونت توسط پسران را صادر مى کنند. این شروع آپارتاید جنسى و مجوز خشونت علیه زنان است. این شروع رسمیت دادن به بندگى زن از دوران کوردکى است، به قیمت کشتن زندگى شاد، پر تحرک و خلاق کودکانه اش در محیط های اسلامى. این شروع مهندسى دو جنس برابر متولد شده و تبدیل آنها به دو جنس نابرابر زن و مرد است. این آغاز از خودبیگانگى انسان است. هدف، تولید دو جنس «دفرمه» شده فرودست و بالا دست، کتک بخور و کتک بزن، آقا و خدمتکار، نان آور و نانخور، «ضعیفه» و «گردن کلفت» است. حجاب بیشتر از پوشش، حکم و فرمان یک ممنوعیت بزرگ در زندگى دختران است. این مجموعه ای است از احکام، قواعد، ابزار، تهدید و ارعاب برای به بردگى کشاندن او!
حجاب کودک از اشکال افراطى خشونت علیه کودکان است، به این خاطر که:
با حجاب دختر بچه را از ورزش و جست و خیز محروم مى کنند! با حجاب دختر بچه را از سن ٩ سالگى به یک موضوع سکسى تبدیل مى کنند، او را به جشن تکلیف مى فرستند و آماده پذیرش هرنوع سواستفاده جنسى! با حجاب او را از معاشرت آزادانه با هم بازی ها و همکلاسى ها محروم مى کنند، زندگى اش را از مدرسه تا خانه، زنانه و مردانه مى کنند.
با حجاب احترام به خود را از او میگیرند.
با حجاب بلند پروازی و جاه طلبى را در دختران مى کشند.
با حجاب احساسات جنسى دختران را خفه مى کنند.
با حجاب پسر را در ذهن دختر موجودی «ذاتا» خطرناک، متجاوز، بى رحم و بى عاطفه، مى سازند. با حجاب پسران را از معاشرت آزادانه با دختران محروم و آنها را در ذهن پسران موجوداتى خطاکار، نادان، یک وسیله جنسى برای استفاده، خدمتکار مرد، ناتوان و مستوجب سرپرستى و هدایت توسط مردان، مى سازند. با حجاب موضوعات درسى فنى، ورزشهای پرجنب و جوش و لازمه حداقل پوشش، شنا، موسیقى، رقص و شادی را از زندگى دختر بچه حذف مى کنند. با حجاب امکان امتحان ذائقه و سلیقه های مختلف را از او مى گیرند. ذائقه و سلیقه اش را حلال و حرام مى کنند.با حجاب خندیدن، بلند حرف زدن، اظهار نظر کردن، اظهار وجود کردن، صحبت کردن دختر بچه را زیر یک پوشش تیره و غم انگیز، استتار مى کنند. این یک دستگاه شستشوی مغزی کودکان دختر و پسر، یک وسیله به انزوا کشاندن نیمى از بچه های جامعه است. حجاب کودکان تجهیزات یک مهندسى تمام عیار است، برای ازخود بیگانه کردن دو جنس از انسان از بدو تولد! آن را باید بدور انداخت!
حجاب و قتل های ناموسى در «غرب»
دولت های اروپایى آنقدر به پایمال شدن حقوق دختران خردسال و جوان در محیط های اسلامى کشورهایشان «احترام» گذاشتند تا جوامع امروزی و مترقى شان «نا امن» و قتل گاه تعداد زیادی از این دختران بى پناه شد و صدای مردم درآمد. همه مى دانند که اگر فعالین پیشرو در کمپین های اعتراض به این جنایات نبودند، قطعا این دولت ها تلاش مى کردند که کمتر کسى از این فجایع مطلع شود و تلاش مى کردند که بنوعى جامعه را همچنان «امن» بنمایانند. قتل های ناموسى دختران جوان تصادف نیست. محصول و نتیجه طبیعى حاکمیت حجاب بر فضای زندگى دختران و پسران در محیط های اسلامى است. نمى توان برای قتل های ناموسى دل سوزاند و در عین حال چشم بر ریشه و علل این جنایات بست. هر آدم شریف و دلسوزی که تراژدی زندگى های فاطمه و سارا و پیلا و دهها دختر جوان دیگری که در اروپا طعمه شکارچیان اسلامى شدند را بخواند، بى تردید بدنبال علل آن مى گردد. خشونت اسلامى در «مهد تمدن» اروپا حادثه و تصادف نیست. جنایاتى از سر فقر و اعتیاد و استیصال نیست. این قتل ها مجازات های اسلامى در حق زنان «نافرمان» است. پدر اگر دختر «خطاکارش» را نکشد! برادر و شوهر اگر «خواهر و زن بد» را نکشند! از محیط ارتزاق اسلامى طرد و «سرافکنده» خواهند شد. این محتوای آن چیزی است که در مدارس اسلامى و با پوشش حجاب در مغز کودکان بیگناه و معصوم به زور فرو مى کنند. در مقابل این جنایات تنها به یک طریق میتوان سد بست. با حمایت واقعى از کودکان و دختران جوان در محیط های اسلامى میتوان به مقابله با قتل و کشتار آنها رفت. تنها با بیرون کشیدن زندگى، آسایش، رشد و پرورش آنها از زیر دست و پای محیط های اسلامى است که میتوان مقابل این تراژدی ها را گرفت. شروع این حمایت، بى تردید ممنوعیت حجاب کودکان است. حقوق کودکان جهانشمول است و باید آن را شامل دختران در محیط های اسلامى نیز کرد.
کمونیست هایى که از کشورهای ایران و عراق به سوئد آمده اند، پنج سال است مى گویند که باید کاری کرد! باید به کمک این کودکان و دختران شتافت. باید حقوق سایر کودکان و زنان شامل حال آنها هم بشود. گفتیم حجاب کودکان و دختران زیر سن قانونى باید ممنوع شود. باید در مدارس مذهبى، که مراکز آموزش نابرابری، زن ستیزی، تبعیض و خشونت است، را بست. در مورد ممنوعیت حجاب کودکان منصور حکمت پنج سال پیش به تفصیل نوشت٭. اگر محروم کردن «مایک و هلن» از معاشرت و زندگى مختلط دو جنسیتى و فرستادن آنها به مدارس اسلامى درست نیست، محروم کردن «محمد و ناهید» متولد محیط های اسلامى، از زندگى مختلط و فرستادن آنها هم به مدارس اسلامى درست نیست. اگر پیچاندن «روزا و جولیا» سر تا پا در پارچه ای بنام حجاب انسانى نیست، پیچاندن سرتا پای «شهین و ملیحه» هم در حجاب انسانى نیست. اگر آموزش خشونت، نابرابری و خوراندن ایده های مردسالارانه در مدارس عمومى سوئد ممنوع است، باید بساط مدارس اسلامى را هم جمع کرد. درک این بدیهیات و حقایق ابژکتیو در مورد برابری انسانها مستقل از نژاد و جنسیت و مذهب و ملیت، در «مهد تمدنها» به قیمت پایمال شدن خون دهها دختر جوان در انگلیس و سوئد و آلمان و دانمارک و کانادا صورت مى گیرد. کودکان و دختران جوان «مهاجر» برای بهره مند شدن از حقوق پایه ای شهروندی و انسانى خود هر روز مى جنگند. برخورداری از حقوق پایه ای انسان، و از جمله برخورداری از آزادی معاشرت و پوشش، باید مثل حق استنشاق هوا، آزاد باشد. این حق را از کودک سوئدی و آلمانى و انگلیسى نمى توان گرفت. آن را نباید بتوان از کودک و دختر متولد محیط های اسلامى هم گرفت.
٭ به مقاله منصور حکمت تحت عنوان «اسلام، حقوق کودک و حجاب – گیت راه کارگر» که اولین بار در خرداد ١٣٧۶، ژوئن ١٩٩٧، در شماره ٢۴ انترناسیونال نشریه حزب کمونیست کارگری ایران منتشر شد، رجوع کنید.