سوگ‌ترانه‌هایی علیه فراموشی

شهرزادنیوز: گلرخ جهانگیری خواننده ساکن برلین از سال ۱۹۸۴ در تبعید به سر می‌برد. او سرود‌های زندان را می‌خواند تا آنچه در زندان‌ها بر زندانیان رژیم جمهوری اسلامی رفته فراموش نشود؛ سروده‌هایی تنیده در درد و امید، اعدام و عشق که افکار را به سوی ادامه‌ی مبارزه سوق می‌دهد:

“من شعرهای ترانه‌هایم را از کتاب “بر ساقه‌ی تابیده‌ی کنف” از سرودهای زندان بعد
از قتل عام ۶۷ که به همت آقای ایرج مصداقی انتشار یافت، انتخاب کرده‌ام و برای بخش‌های میان‌پرده از کتاب‌های “حقیقت ساده” منیره برادران، “هنوز قصه بر یاد است” حسن درویش، “نبرد نابرابر” نیما پرورش و “نه زیستن، نه مرگ” ایرج مصداقی استفاده کردم. داستان “یاران من” از انتقاد از فراموشی شروع می‌شود، به درد از دست دادن عزیزان می‌رسد، اوج درد و دل‌های شکسته و داغدار را در می‌نوردد و در خاتمه به ادامه مبارزه می‌رسد. شعرهای این کتاب پر از امید و عشق است. اینکه جنایت‌کاران رژیم نتوانستند آنها را از پا بیاندازند.”

فرار از زندان

گلرخ که خود طعم زندان را چشیده ولی این شانس را داشته که از زندان فرار کند، حکایتی بس شنیدنی از زمان دستگیری و زندان خود دارد: “از اول دی‌ماه سال ١٣۵٩که سر کارم در بیمارستان ۲۲ آبان لاهیجان دستگیر شدم، دیگر به زادگاهم لاهیجان بازنگشتم و آخرین خاطره‌ام از آن شهر، تصویر درختان دو طرف خیابانی است که روزها و لحظات خوش زندگیم را در آن سر کرده بودم. روی صندلی عقب ماشین پیکان شیری‌رنگی نشسته‌ام و ٣ پاسدار همراهانم هستند. چشم‌بند ندارم و تصاویر با سرعت از جلوی چشم‌هایم رد می‌شوند. کسی از بستگانم نمی‌داند کجا هستم و به کجا می‌روم. ولی لحظه‌ای هم به این نیاندیشیدم که سالها از آنجا دور خواهم ماند.

شش ماه و نیم در زندان‌های مختلف بسر بردم. سایه‌ی مرگ بعد از٣٠ خرداد آنقدر به من نزدیک شد که بی‌تابم کرد. اما هرگز باورش نکردم و در روز پانزده تیر١٣۶٠ با کمک انسانهایی به یادماندنی و عزیز از زندان شهربانی رشت فرار کردم و مرگ را شکست دادم، اما جنایتکاران رژیم، مرگ را به سراغ عزیزانم فرستادند. داغ بسیاری از نزدیکان و یارانم را به سینه دارم.”

فرار از ایران و تبعید

گلرخ در سال ۱۳۶۲ همراه با خواهر و چند تن از رفقایش از از راه کردستان خودش را به ترکیه می‌رساند و از سال ۱۹۸۴ زندگی در تبعیدش را در آلمان آغاز می‌کند. در برلین در رشته‌ی جامعه‌شناسی تحصیل می‌کند و به جنبش زنان می‌پیوندد. همچنین وی یکی از کنش‌های مهم خود را راه‌اندازی آرشیو اسناد و پژوهش‌های ایران ـ برلن می‌داند: “در سال ۱۹۹۲همراه با ١٠ تن از فعالین سیاسی ایرانی در برلین، برای حفظ و بازنگری به گذشته و آنچه بر نسل ما گذشت “آرشیو اسناد و پژوهش‌های ایران- برلن” را پایه‌گذاری کردیم. آرشیو یکی از با ارزش‌ترین و پربارترین آرشیو اسناد و مدارک (روزنامه، نشریه، جزوه و کتابهای منبع و… قبل و بعد از قیام) در خارج از ایران است و خوشبختانه به همت همان دوستان تا به امروز نیز به کار خود ادامه می‌دهد.”

موسیقی و فتنه

گلرخ کار موسیقی و خوانندگی را با گروه موسیقی زنان “فتنه” آغاز می‌کند: “در دهه هشتاد بعد از فرار ما از کشور، بعد از کشتارهای وحشتناک، با این که عده‌ای با تمام وجودشان برای افشاگری و بازگوئی آنچه بر نسل ما رفته بود، فعالیت می‌کردند ولی روحیه‌ی همه‌ی ما خیلی درب و داغان بود. راستش من یک خصوصیت خوب دارم که می‌تونم با طنز فضای غم و غصه را عوض کنم. فکر کنم دلیل‌اش هم این باشد که طاقت دیدن ناراحتی و غم دوستانم را ندارم. به همین خاطر برای اینکه به خودمان و دوستانمان روحیه بدهیم، گروه “فتنه” را تشکیل دادیم. اصلا کار موسیقی گروهی نکرده بودیم. کارمان با شوخی شروع شد. مورد تشویق دوستان قرار گرفتیم. دوستان‌مان ما را به همان شکل و وضعیت آماتوری که بود، پذیرفتند و طبیعتا بعد از مدتی کار به این فکر رسیدیم که حرفه‌ای تر کار کنیم. کلاس رفتیم، تمرین کردیم. من سه سال در مدرسه موزیک در برلین جاز و تمرین صدا آموزش دیدم. تقریبا دو سال هم آموزش خصوصی را پشت سر گذاشتم.”

آخرین برنامه‌ی “فتنه” در سال ۲۰۰۴ در کنفرانس بنیاد پژوهشهای زنان ایران در خانه‌ی فرهنگ‌های جهان روی صحنه می‌رود. موزیک و تئاتر با هم است و زندگی نسل ما زنان سیاسی را پیش از قیام، در دوران قیام، دوران شکست و زندگی تبعید روایت می‌کند: “این برنامه را با سعیده سعادت، تاله، پروانه حمیدی و سایتام ساختیم و به روی صحنه بردیم. گروه “فتنه” لباسهای خنده‌دار می‌پوشید. مثلا ما برای دوران انقلاب و مردانه مبارزه کردن زنها، ترانه معروف سیاسی “دایه دایه” را انتخاب کردیم و من با لباس چریکی اون دوره روی صحنه آمدم. البته بعضی از رفقای چپ به این خاطر که یک ترانه انقلابی را مسخره کرده‌ایم ما را به باد انتقاد گرفتند و مقاله هم علیه من و سعیده نوشتند. ما اصلا قصد مسخره کردن نداشتیم. متن شعر درباره مردان مبارز است و ما زنان هم در آن دوره این ترانه را می‌خواندیم و بعضی‌هامون هنوز هم آنرا می‌خوانند. در صورتی که این ترانه، مبارزه زنان را نادیده می‌گیرد.”

گروه لولی

چهارسال پیش گلرخ همراه با آنه و ساتیام گروه لولی را تشکیل می‌دهد و بعد از یک سال با اوا و شادی امین گروه لولی را ادامه می‌دهد. برای هنرمندان “فتنه” و “لولی” زن بودن تمام گروه مهم است. اولین بار برنامه “یاران من” در فرانکفورت در سمینار تشکل‌های مستقل زنان روی صحنه می‌رود: “یاران من شامل زنانی می‌شد که در مبارزه علیه نابرابری و دستیابی به عدالت اجتماعی، جانشان را از دست داده بودند. بهترین جا برای یادآوری از آنان و بزرگداشت این زنان، سمینار زنان است. کسانی که همیشه جایشان در بین ما خالی است. چهار سال پیش را در نظر بگیرید. هنوز واقعه سال ۸۸ شروع نشده بود. گرایش بیشتر آدمها در مسیر فراموشی بود. از اینور و آنور بسیاری از آدمها دیگر حال و حوصله شنیدن تاریخ گذشته‌ی ما را نداشتند. یادم می‌آید که خانمی در یک جلسه به من گفت: تا کی باید عزاداری کنیم، خوب شوهر خیلی‌ها را کشتند؛ بسه دیگه! در واقع عده‌ی بسیار کمی بودند که نمی‌خواستند تاریخ دردناک و پر از جنایت ما به فراموشی سپرده شود و از هر وسیله و امکانی برای بازگوئی تاریخ نسل ما استفاده می‌کردند. اتفاقا گروه “لولی” را هم به همین خاطر تشکیل دادم. دیگر دوست نداشتم کسی را بخندانم. حال روحی خودم خیلی بد بود. قصه “یاران من” را خودم نوشتم. موزیک تاثیر خوبی در تخیل و احساس انسان دارد و به دل می‌نشیند. آگاهانه از موزیک برای پیشبرد نظراتم استفاده کردم. باور نمی‌کنید چه احساس خوبی دارم که هر وقت فیس‌بوک یا سایتی را نگاه می‌کنم و می بینم در باره کشتارهای رژیم ویدئو یا مقاله‌ای منتشر کرده‌اند. سه سال پیش ما خیلی تنها بودیم. اما خوشحالم که درد و رنج‌های ما نیتجه‌ی خوبی داشته است. این به من زندگی می‌دهد.”

گروه لولی روی حافظه‌ی تاریخی، جمعی و علیه فراموشی متمرکز می‌شود: “بر این عقیده‌ام، مردمی که فراموشی و سکوت پیشه کرده و به بازنگری تاریخ خود نمی‌پردازند، همواره تاریخشان تکرار خواهد شد. و در کشور ایران بروز چنین اتفاقی به معنای بازتولید خشونت و سرکوب است و دستیابی به تاریخی نوین مبتنی بر آزادی فردی و اجتماعی امکان پذیر نخواهد بود اگر ما گذشته را به فراموشی بسپاریم. و این کار برای اولین بار است که در موسیقی ما اتفاق می‌افتد که سرودهای زندان و روایت‌های بازماندگان با موسیقی عجین و خواننده راوی این بخش از تاریخ باشد.

گروه “لولی” در دورانی شکل گرفت که نواهای غم‌انگیز فراموشی و بخشش بر سر تاریخ و بازگوئی تاریخ شروع به نواختن کرد. با تمام وجودم نمی‌خواستم که آن دوران فراموش شود و بیشتر از همه از این می‌سوختم که یاد یاران و عزیزان‌مان به فراموشی سپرده شود. “لولی” ساخته شد تا صدای آنهائی باشد که دیگر در میان ما نبودند. “لولی” صدای تمام گلهائی شد که نشکفته پرپر شدند.”

گلرخ در حال حاضر با گروه “سه‌تارنوازان” همکاری دارد و هنوز هم سروده‌های زندان را می‌خواند.

نوستالژی و خشم

از نظر گلرخ زندگی در تبعید با اینکه مثل سالهای اول نیست، اما سایه‌ای روی احساس و موضوع‌هایی که سرشان کار می‌کند، انداخته است. او از تاثیرات خوب و بد تبعید بر فرد در سیر طولانی شدن آن می‌گوید:

“زندگی در تبعید فازهای متفاوتی دارد. در ابتدا بسیار غمگین بودم و نوستالژی تمام زندگی‌ام را پر می‌کرد. خاطرات و دوری از عزیزانم مرا بسیار غمگین می‌کرد. بعد سعی کردم به محیط اینجا خو کنم و وارد جامعه شوم. خیلی زود در سال ۸۶ به جنبش مستقل زنان آلمانی در برلین پیوستم. به فعالیتهای سیاسی‌ام در رابطه با ایران ادامه دادم. در این دوره‌های متفاوت، حتما احساسات من هم تغییر کرده‌اند. دیگر نوستالژی به روال گذشته در من نیست. خاطرات کم‌رنگ‌تر شده‌اند، اما از بین نرفته‌اند. من هنوز به روال سابق، مسئله آزادی کشور ایران از دست جنایتکاران در ردیف اول کارهایم قرار دارد. خشمم هنوز هست. ذره‌ای از آن کاسته نشده است. و وظیفه خود و بازماندگان آن دوران وحشت می‌دانم که خاطرات آن دوره را برای آیندگان بازگو کنند. و مهمتر از آن اینکه یاد یاران و عزیزان مان از یادها پاک نشود.”

سوگواری با لباسی فاخر

تجربه‌ی گلرخ روی صحنه از نظر وی نه‌تنها با مردان یکی نیست، بلکه با زنان نیز متفاوت است: “چون در روی صحنه به هیچ یک از نرمهای متدوال پایبند نبودم و نخواهم ماند. آن جوری که می‌پسندم، روی صحنه می‌روم و آن جوری که دلم می‌خواهد صحنه را می‌گردانم. می‌رقصم. با لباس‌های فاخر به روی صحنه می‌روم. عزاداری “یاران من” منحصر به فرد خودم است. من اگه پول داشتم واقعا زیباترین لباس‌ها را به خاطر بچه‌هایی که نیستند و به یاد آنها می‌پوشیدم.”

هنر و حرفه

حرفه‌ی اصلی گلرخ خوانندگی نیست، هرچند دلش می‌خواهد زندگی آرامی داشته باشد تا بتواند تمام وقتش را روی موزیک بگذارد، اما تقریبا هر روز تمرین می‌کند: “کوتاه بیست تا سی دقیقه. اما اگر کنسرت داشته باشم، بیشتر. برای بردن یک برنامه سی دقیقه‌ای روی صحنه به هفت هشت ماه کار و تمرین ممتد نیاز هست. اما این را می‌دانم که اگر کارهای دیگر نبود، تمام وقتم را به این کار می‌پرداختم.”

از گلرخ می‌پرسم که جز خوانندگی چه کار دیگری را می‌پسندد: “من چون خواننده حرفه‌ای نیستم، دوست داشتم شغلم خوانندگی بود.”

گلرخ برنامه‌ریزی طولانی برای زندگی‌اش ندارد و در حال حاضر با یکی از دوستانش ویدئو کلیپی روی ترانه‌ی “پرنده‌ی تاریخی” از کتاب “بر ساقه‌ی تابیده‌ی کنف” می‌سازد: ” هنوز زیرنویس آن تمام نشده است. خیلی دوست دارم که آنرا در همین ایام، یعنی سالروز قتل عام زندانیان در سال ۶۷ منتشر کنم. برای آینده هم با گروه سه‌تارنوازان قصد بیرون دادن یک سی‌دی را داریم که الان مشغول ضبط آن هستیم. البته به دلیل شرایط کاری و مالی کارمان خوب پیش نمی‌رود، ولی امیدوارم تا اوایل سال بعد کار سی‌دی تمام شود. همچنین با یک گروه فیلم‌ساز زنان فمنیست، در حال ساختن یک فیلم مستند هستیم.

رابطه خانه و روحیه

گلرخ با اینکه به نظم و تمیزی اهمیت می‌دهد، اما چندان اهل خانه‌داری نیست: “هر وقت که ضروری باشه به اینکارها می‌رسم. ولی به طور کلی خانه‌داری در زندگی‌ام نقش کم‌رنگی دارد. اما یک اعتراف هم بکنم، هر وقت که حال روحی‌ام خراب باشد، به جان خانه می‌افتم و همه چیز را تمیز می‌کنم.”

خواندن کتاب و داستان‌نویسی نیز از سرگرمی‌های گلرخ است: “همچنین اگر وقت کنم شنا و قرار گذاشتن با دوست و رفیق. سینما را هم خیلی دوست دارم و هر وقتی که پیدا کنم به سینما می‌روم.”

گلرخ همیشه دو یا سه کتاب را با هم می‌خواند و به کتاب‌های جنائی علاقه دارد: “به تازگی کتاب آقای چهل‌تن، تهران خیابان انقلاب را تمام کردم. یک کتاب در باره زندگی یک پناهنده از لهستان را تمام کردم. و … الان هم مشغول خواندن کتاب آقای درویشیان هستم.”

موزیک جاز و بلوز نیز در دل گلرخ بسیار جای دارند، هرچند تأکید می کند: “راستش هر خواننده‌ای که خوب بخواند و به دلم بنشیند را دوست دارم. نویسنده هم همینطور هست. باید از کتاب و داستان خوشم بیاد. به همین خاطر خیلی از نویسنده‌ها را می‌تونم دوست داشته باشم.”

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *