“ما چهار زن فرانسوی بودیم که در هشت مارس ۱۹۷۹ و روزهای پس از آن، در خیابانهای تهران همراه زنان ایرانی در جشن روز زن و تظاهرات آنان علیه طرح حجاب اجباری شرکت داشتیم. ما کوشیدیم جنبش زنان ایران را به دنیا معرفی کنیم.” این جملات آغازین فیلمی است که چهار عضو جنبش رهایی بخش زنان در فرانسه در ماه اسفند ۱۳۵۷ حدود چهار هفته پس از پیروزی انقلاب، از تظاهرات هزاران زن علیه حجاب در تهران تهیه کرده بودند.
در آستانه هشت مارس ۲۰۰۸ هستیم. بازنگری کوتاهی به آن روزهای تاریخی و دستاوردهای جنبش فعلی زنان در ایران را در اینجا به اختصار میخوانید.
آزادی جهانی است، نه شرقی، نه غربی است. این شعار اصلی پلاکاردهای پانزده هزار زنی بود که در دانشگاه تهران، در مقابل کاخ دادگستری و ساختمان رادیو و تلویزیون در هشت مارس ۱۹۷۹ و روزهای پس از آن علیه طرح حجاب اجباری تظاهرات کردند. علیه مسوولین دولت انقلابی و جمهوری نوپایی که تنها چند هفته از تولدش میگذشت و آزادی و برابری را وعده داده بود. اما لغو بلافاصله قانون حمایت خانواده که حاصل تلاشهای زنان نسلهای پیشین بود و مطرح کردن حجاب اجباری، نشان داد که سیاستمداران بنیادگرا آزادی و برابری زنان را با معیارهای دیگری تعریف، در قانون ثبت و اجرا خواهند کرد.
در هشت مارس ۱۹۷۹ فیلمسازان فرانسوی زنان به خشم آمده را همه جا دنبال کرده بودند. در بخشی از این فیلم، دو خانم میانسال و چادری در میان زنان دیگر شعار میدهند. اولی در پاسخ اینکه چرا مخالف حجاب است میگوید: “بچه هایمان درس خواندهاند و میخواهند آزاد باشند. سالها چادر سر کردم. چادر دست و پا گیر است و نمیخواهم شش دخترم مثل من زندگی کنند.” دومی دستش را از زیر چادر بالا میبرد و با فریاد میگوید: “ما زنها پا به پای مردان در انقلاب بودیم و شهید دادیم. با حجاب و بیحجاب مبارزه کردیم. حالا اگر بخواهند ما را به عقب ببرند من حتی از دینم بر میگردم!”
ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم. حق ما، حق شماست، مردم به ما کمک کنید. بدون رهایی زن، آزادی بیمعنی است. استقلال، آزادی، جمهوری واقعی! از شعارهای دیگر زنان در آن روزهای سرنوشتساز بود. در آن هشت مارس، زنان پرستار با روپوشهای سفید به خیابان آمده بودند. پرستار جوانی در فیلم میگوید: “زنان وکیل زودتر از همه واکنش نشان دادند. ما هم همین الان باید حرفمان را بزنیم وقتی قانون اساسی را نوشتند، دیگر خیلی دیر است. ما نمیتوانیم در این شرایط کار کنیم. ما برای آزادی و حقوق برابر درهمه زمینهها انقلاب کردیم!
کیت میلت (Millet Kate)، نویسنده و فمینیست معروف امریکایی هم در روز ۸ مارس ۱۹۷۹ در تهران است و پابه پای زنان در تظاهرات ضدحجاب شرکت دارد. او در فیلمی که زنان فرانسوی تهیه کردهاند میگوید: مساله این تظاهرات، تنازع بقا است. …من اصلاً فکر نمیکردم که این همه زن مبارز و آگاه به جنسیت خود ببینم… حالا زنان ایران در مرکز مبارزه ما در جهان قرار گرفتهاند. کیت میلت البته پس از چند روز از ایران اخراج شد. او در کتاب “رفتن به ایران” مشاهدات خود از تظاهرات زنان در تهران را بازگو میکند.
تظاهرات وسیع و چندروزه زنان علیه طرح حجاب اجباری در اسفند سال ۱۳۵۷ با موفقیت ادامه پیدا میکند و باعث عقب نشینی موقت رهبری مذهبی انقلاب و پس گرفتن حرفشان میشود. اگر که فیلم زنان فرانسوی و سایر منابع موجود را بررسی کنیم و یا با زنانی که فعالانه در آن گردهماییها شرکت داشتند، صحبت کنیم؛ درمییابیم که آن جنبش خودجوش که یکشبه متولد شد و در عرض چند روز هزاران زن را در تهران به خیابانها کشاند، نه از طرف سازمانهای بزرگ سیاسی و اپوزیسیون هدایت شده بود و نه پیوندی تنگانگ و منسجم با زنان اکتیویست چپ داشت که در گروه های مختلف سیاسیفعالیت میکردند.
سازمانهای نوپای زنان هم که در روزهای انقلاب شکل گرفته بودند، با تظاهرات زنان غافلگیر شدند. آنان به علت اختلافات فکری، وابستگیهای سیاسی، نداشتن شناخت و تحلیل درست از جنبش مستقل زنان نتوانستند این جنبش معترض علیه حجاب را در ماههای بعد سروسامان دهند. حتی چند نفر از زنان سیاسی معروف، با زیر سوال بردن تظاهرات زنان و همسو دانستن آن با توطئههای امپریالیستی گفته بودند: “حالا موقع این حرفها نیست و اگر برای حفظ انقلاب، یک چادر هم سرمان کنیم چیزی نمیشود.” در آن دوران که زمانه سلطه بیچون و چرای ایدئو لوژیها، روایات کبیر و آرمانشهری بر اذهان انقلابیون بود، فعالیت برای ایجاد چنبش زنان حرکتی انحرافی و به سود امپریالیسم محسوب میشد و حل مسایل زنان و برابری جنسیتی تنها در اتوپیای وعده داده شده میسر بود.
بحث حجابِ اجباری و موافقت یا مخالفت با آن در طول سال ۱۳۵۸ در جامعه و رسانهها ادامه داشت ولی قانونی شدن آن موقتاً متوقف ماند. زنان مخالف، به مقامات و روزنامهها نامه مینوشتند. بیحجابان در خیابانها، از تعرض گروهای فشار درامان نبودند. پس از سقوط دولت بازرگان، سپردن پستهای مهم به روحانیون و محدود شدن آزادیهای سیاسی و اجتماعی، مساله اجباری شدن حجاب دوباره در دستور روز قرار گرفت و در تابستان ۱۳۵۹، به تدریج با بخشنامههای قانونی به وزارتخانهها ابلاغ شد.
اما مقاومت و مبارزه فردی و جمعی زنان در اعتراض به رسمیت یافتن حجاب در ادارات و فضای عمومی، ادامه پیدا کرد. اخراج صدها زن از ادارات و یا بازنشسته کردن آنان، تهدید و بازداشت زنان از پیامدهای بعدی اجباری شدن حجاب بود. در ۱۵ تیر ۱۳۵۹ جمعی از زنان که به نشانه اعتراض سیاهپوش بودند در جلوی ساختمان نخستوزیری جمع و خواستار احترام دولت به آزادی حق پوشش و اجتناب از اخراج و پاکسازی زنان از ادارات شدند. رئیس جمهور بنیصدر در این گردهمایی به زنان اطمینان داد که شخصاً این معضل را در شورای انقلاب مطرح خواهد کرد. در دوشنبه ۱۶ تیر قرار بود که آنان باز در مقابل نخستوزیری جمع شوند. اما تدارک یک ضدحمله و تجمع وسیع مردان موافق حجاب که با شعار یا روسری یا توسری به میدان آمده بودند، زنان را به عقب نشینی واداشت.
متاسفانه جنبش خودجوش زنان علیه ججاب اجباری و کسب حقوق برابر در دو سال اول انقلاب از حمایت جدی و سازمان یافته گروههای اپوزیسیون و جامعه برخوردار نشد. به تدریج در تمام قوانین مدنی به ضرر زنان تجدید نظرشد و آنان رسماً به شهروندان درجه دو تبدیل شدند. در فاصله زمانی نزدیک به سه دهه و صرف بودجههای میلیونی در کنترل حجاب، حفظ و گسترش آپارتاید جنسی در ایران، مبارزه زنان با حجاب اجباری تداوم یافته و همچنان ادامه دارد.
نباید فراموش کرد که زنان معترض به حجاب در ۱۳۵۸ در تهران نماینده تمام اقشار زنان نبودند. آنان بیشتر خواستهای زنان مدرن، تحصیل کرده و شاغل شهری را مطرح میکردند که با شرکت در انقلاب، خواهان آزادی و حقوق برابر در تمام زمینهها بودند. در مقابل آنان اما گروه کثیری از زنان متعلق به اقشار سنتی و مذهبی جامعه قرار داشتند. زنانی که دسترسی به آموزش و اشتغال نداشته و برای اولین بار در زندگی خود با شرکت در انقلابی مردمی از حریم خانه وارد اجتماع و با سیاست آشنا شده بودند. حوزهای که در دوره پهلوی برایشان ناشناخته بود. شرکت در انقلاب، زندگی این دسته از زنان را نیز دگرگون کرد. بسیاری از آنان توانستند در شوراهای محلی تشکیل شده در مساجد، مدارس و بنیادهای اسلامی گوناگون فعالیت کنند. هویت مذهبی و سنتی این زنان تا قبل از انقلاب و غلبه گفتمان اسلامی، هویتی حاشیهای و بیاهمیت بود. اما پس از انقلاب به هویت الهی، اصیل و پرارزش تبدیل گشت. ستایش رهبری انقلاب و جامعه از زنان مومن، محجبه که برای شکست طاغوت به میدان آمده بودند، این زنان را به حفظ هرچه بیشتر هویت سنتی و سمبل آن حجاب، تشویق میکرد. چادر دیگر نه سمبل عقب افتادگی، بلکه نماد ارزشهای اسلامی و بومی در مقابل ارزشهای غیردینی بود. اوج گیری احساسات مذهبی و اسلام ایدئولوژیک در آن سالها باعث شد که حتی بسیاری از زنان بیحجاب هم آگاهانه حجاب را به عنوان پوشش اصیل اسلامی، ایرانی برگزینند.
رهبری مذهبی در مدتی کوتاه پس از انقلاب، توانست حوزه اجتماعی را به زعم خود اسلامی و حجاب را اجباری کند. این سیاست از نقطه نظر مردان مسلمان متعصب، لازمه مشروعیت یافتن محیط خارج از خانه بود تا به زنان و دختران خود اجازه شرکت در زندگی اجتماعی را بدهند. اسلامی شدن حوزههای آموزش باعث شد که مخالفت مردان مذهبی با ادامه تحصیل دخترانشان کاهش یابد. در نتیجه درصد بالایی از این زنان توانستند به آموزش متوسطه و عالی راه بیابند. اگر چه حق برخورداری از تحصیل و حضور در زندگی اجتماعی، برای آنان پیشرفت بزرگی به حساب میآمد، اما نداشتن حقوق برابر در سایر زمینهها به تدریج دلسردی و بیاعتمادی اکثر زنان مسلمان معتقد را به سیاستمداران بنیادگرا بدنبال داشت. به علاوه فقدان یک سیاست روشن و استراتژی مدون از طرف حکومت در زمینه حقوق برابر، افزایش اشتغال زنان و کاهش فقر در میان اقشار محروم، سبب گسترش بیپناهی اجتماعی، رشد فحشا، اعتیاد و بزهکاری در میان تودههای زنان شده است.
با تحولات سیاسی و اجتماعی در پانزده سال اخیر، فصل جدیدی در مبارزات زنان گشوده شد. جامعه ما در سالهای اخیر شاهد تولد، رشد و شکوفایی جنبش جدید زنان بوده است. جنبش فعلی را میتوان بعد از جنبش زنان در عصر مشروطه و جنبش زنان در دهه چهل و پنجاه شمسی برای کسب حق رای، حق طلاق و حضانت فرزندان، موج سوم فمینیستی در ایران نامید. اگر چه هنوز هم بخشی از خواستهای نسلهای قبلی زنان بدست نیامده و بسیاری از حقوق کسب شده مانند آزادی پوشش، حق طلاق، سرپرستی فرزندان و غیره از دست رفته است.
با اوجگیری جنبش اصلاحطلب، زنان با امید تغییر قوانین و بهبود شرایط خود از آنان حمایت کردند. اصلاح طلبان به قدرت رسیدن خود را مدیون رای زنان بودند، اما نتوانستند به وعدههای خود در مورد آنان عمل کنند. درعوض با پند و اندرز دادن، سعی در بازداشتنشان از اتخاذ خط مشی فمینیستی و مستقل بودند. آنان با مطرح کردن تعاریف کلاسیک از جنبشهای اجتماعی، سعی در نفی ابعاد جنبش زنان و محدود دانستن آن به محافل زنان روشنفکر بودند. اما واقعیات موجود در جامعه و تحقیقات سالهای اخیر جامعهشناسان و مردمشناسان نشان داد که در ده سال گذشته نه تنها حساسیت و اعتراض زنان اقشار گوناگون نسبت به سیاستهای زنستیز دولتمردان روزبه روز در حال افزایش است، بلکه آنان با استفاده از تمام روشهای ممکن فردی و جمعی در مخالفت با نابرابری جنسیتی به میدان آمدهاند.
این روزها همه به وجود یک جنبش فمینیستی مستقل از احزاب مردانه در ایران اذعان دارند. در تعاریف امروزی از جنبشهای زنان، آنها تنها منحصر به گروههای فمینیستی با ساختار متمرکر، غیرمتمرکز و شبکهای و یا هوادارانشان نیستند که جنبش فمینیستی را ساخته و آن را به پیش میبرند؛ بلکه تک تک زنانی که با اعتراض وضعیت موجود را زیر سوال بردهاند و یا در راستای توانمندی و پیشرفت شخصی در حرکتند، جزیی از جنبشاند.
جنبش جدید فمینیستی در ایران با برپایی گروههای زنانه، تالیف، ترجمه در زمینه زنان، راهاندازی نشریات، سایتها، سمینارها و کنفرانسها به میدان آمد. به دانش فمینیستی مسلح شد و آن را در جامعه ترویج کرد. با اشاعه گفتمان فمینیستی، از فمینیسم تابوزدایی کرد. توجه هنرمندان، رمان نویسان و سینماگران را به گفتمان فمینیستی جلب کرد. مسایل زنان را به موضوع روز رسانهها تبدیل کرد و در دستور کار دولتمردان قرار داد.
با راهاندازی تظاهرات ۸ مارس و کمپینهای مختلف مانند کمپین ضدسنگسار و کمپین جمعآوری یک میلیون امضا علیه قوانین نابرابر، به خیابان آمده و گفتمان برابریخواهی را ترویج کرده و میکند. گفتگوی رو در رو با مردم در کوچه و خیابان در مورد برابری دیه زن و مرد، اصلاح قانون ارث، بالا رفتن سن قانونی ازدواج، افزایش سن مسوولیت کیفری، حق طلاق و غیره، از اقدامات روزمره زنان فعال در کمپین یک ملیون امضا است. به ویژه موفقیت فمینیستها در گسترش کمپین به مراکز استانها و شهرهای دیگر پیروزی بزرگی برای جنبش محسوب میشود. در ضمن تلاش برای پیوند میان محافل روشنفکری و متخصص زنان با زنان محروم بیپناه و ارائه خدمات حقوقی به این گروه، هرچند در سطحی محدود کنشگران زن را به چهرههای مشهور و محبوب جامعه مبدل ساخته است. در این مورد تنها کافی است نگاهی به لیست فعالیتهای خانمها شیرین عبادی و شادی صدر بیندازید.
دستاوردهای جنبش زنان در سالهای اخیر با پرداختن هزینههای سنگین و تحمل مرارتهای زیادی همراه بوده و هست. با بسته شدن در یچه کوچکی که در زمان اصلاحطلبان به سوی آزادی باز شده بود، فعالین سیاسی، کنشگران زن، دانشجویان معترص، روزنامهنگاران و تمام شهروندان دگراندیش با محدودیتهای جدید و فقدان آزادی روبه رو بوده و هستند. دستگیری و زندانی کردن فعالین زن در دوسال اخیر و به خصوص دستگیری بیش از چهل نفر از کنشگران جوان کمپین یک ملیون امضا در چند ماه اخیر، نشان از گسترش جنبش فمینیستی و پیوستن نسل جدید زنان متولد شده پس از انقلاب بهمن به آن است. زنانی که با سیستم آموزش اسلامی پرورش یافتهاند. اما در تقابل با قوانین برگرفته از شرع، خواهان تغییر قانون بنفع زنان هستند. هم اکنون چهارتن از فعالان جوان کمپین یک ملیون امضا (جلوه جواهری، هانا عبدی، مریم حسینخواه و دلارام علی) در زندان هستند و به یکی از اعضای کمیته مادران (احترام شادفر) شش ماه حکم تعلیقی به بهانه جمعآوری امضا دادهاند. مرضیه مرتاضی لنگرودی، یکی دیگر از فعالین به شش ماه حبس و ده ضربه شلاق (که برای دو سال تعلیقی است) محکوم شده و پرونده چند نفر دیگر از فعالین حوزه زنان با اتهاماتی از قبیل اقدام علیه امنیت کشور در حال بررسی است!
خوشبختانه با شناسایی جنبش زنان ما از طرف مجامع بینالمللی، مدافعان حقوق بشر، سازمانهای زنان سایر کشورها و رسانههای دموکراتیک، مطرح کردن، ارج نهادن و دفاع از آن روز بروز گسترش مییابد و روزانه دهها مصاحبه، گزارش و تحقیق درباره آن تهیه میشود. در این میان فمینیستهای فعال مهاجر و پناهنده ایرانی در کشورهای غربی، نقش پل ارتباطی را بازی میکنند. فعالیتهای زنان ما در زمینههای گوناگون حقوقی، رسانهای، ادبی و هنری جوایز معتبر بینالمللی را نصیب آنان کرده است. اما متاسفانه در زمانهای که شیرین عبادی، شهلا شرکت و پروین اردلا در جامعه جهانی مطرح و قدردانی میشوند، فعالیتهای قانونی و صلح آمیز آنان در داخل کشور با انواع محدودیتها روبرو است. ممنوعیت انتشار ماهنامه زنان و بازگرداندن پروین اردلان (ژورنالیست برجسته، از اعضای کمپین یک ملییون امضا و برنده جایزه اولاف پالمه) از درون هواپیما در هنگام سفر به سوئد برای دریافت جایزهاش از آخرین اقدامات دولت علیه فعالین زن است.
جنبش زنان ما جنبشی دموکراتیک، پلورال و صلحطلب است. گرایشهای فکری گوناگون، اختلاف نظر و استراتژیهای متفاوت در آن به چشم میخورد. ازیک سو شبکههای فعال زنان فمینیست در کنار هم و بدون تدوین برنامهای همگانی برای همکاری درازمدت در حرکتند. ازسوی دیگر جنبش خودجوش زنان علیه حجاب تحمیلی و آپارتاید جنسی در تمام این سالها دست از مخالفت و چالش با انواع فشارها، تهدید ها، سرکوبها برنداشته است. صدها هزار نفر از نسل جدید زنان از هفت سالگی باحجاب بوده و با آموزش اسلامی در مدارس تربیت شدهاند، اما در انتها حجاب اجباری را نپذیرفتهاند!
نسل جدید زنان طبقه متوسط و مرفه شهری با سلاح آرایش، مد و زیبایی، نقد اخلاق و ارزشهای رایج سنتی، زیر سوال بردن روابط مردسالاری و تلاش در زمینه تحصیل و اشتغال به میدان آمدهاند. این دختران جوان با درگیری با مامورین کنترل حجاب و حتی زد و خورد با آنان، مردم رهگذر را به حمایت از خود وامیدارند. پخش فیلمهای تهیه شده از این درگیریها در تلویزیونهای خارجی و شبکه اینترنت، توجه و حمایت جهانی را از آنان بهدنبال دارد. اخیراً دیلیتلگراف در گزارشی از حمایت دو هزار نفری مردم در یکی از محلات تهران از زنانی نوشت، که بخاطر پوشیدن لباسهای رنگی توسط پلیس مورد بازخواست بودند. در این ماجرا دو مامور پلیس زخمی شدهاند.
فاصله زمانی ۲۹ ساله میان هشت مارس ۱۹۷۹ و هشت مارس ۲۰۰۸ وجود دارد. جنبش خودجوش زنان در سال ۱۳۵۷ علیه حجاب اجباری، با سرعتی بی نظیر شکل گرفت، به خیابانها سرازیر شد و با قدرت، رهبری انقلاب را وادار به عقبنشینی کرد. اما به علت نداشتن تشکیلات، استراتژی مدون و حمایت همگانی، مجبور به عقب نشینی و شکست شد. اکنون با گذشت نزدیک به سی سال، هنوز نه مساله حجابِ اجباری حل شده و نه زنان به حقوق برابر در سایر زمینه ها دست یافته اند. در آستانه روز زن و بازبینی حوادث اتفاق افتاده در آن روز در سال ۱۳۵۷، این سوال تداعی میشود که امروزه فعالان گروههای زنان از تجربه نسل انقلاب چه آموخته اند و چه موضعی در قبال حجاب اجباری دارند؟
اکثر فمینیستهای سکولار، از اجباری بودن حجاب و نداشتن آزادی انتخاب پوشش، بطور غیررسمی انتقاد میکنند، اما در ضمن با طرح بحث اولویتها و اینکه کدام یک از مشکلات زنان در این مرحله اولویت دارند، تا به حال از درگیری جدی با مساله حجاب اجباری و تعیین یک استراتژی فمینیستی برای مبارزه با آن سرباز زدهاند. بدون شک محاسبه میزان درگیری احتمالی با دولت و هزینه سنگینی که پرداختن به این موضوع در پی دارد، یکی از دلایل اصلی این سیاست است! اگر چه کنشگران زن برای فعالیتهای دیگر خود نیز با خطر دائمی سانسور، فیلتر شدن سایتهاشان و بازداشت به اتهام اقدام علیه امنیت ملی روبرو هستند.
استدلال دوم در مورد برخورد به حجاب آنست که حجاب مشکل تمام زنان (یا حداقل مشکل زنان مسلمان معتقد) نیست. از آنجاکه هرگز یک همهپرسی دموکراتیک در مورد حجاب انجام نشده است، هیچکس واقعاً نمیداند که چند درصد از زنان ایرانی با آن موافق یا مخالف هستند! بدیهی است که حتی اگر اکثریت زنان به حجاب اسلامی رای موافق بدهند، مخالفان حجاب باید حق رد آن و انتخاب فردی داشته باشند. در شرایط کنونی این مخالفان، حداقل چند ملیون نفر از زنان ایرانی در گروه های مختلف سنی هستند که با انواع روشهای اکتیو و یا پاسیو مخالفت خود را با حجاب ابراز میکنند. اگر که تنها مخالفت لفظی با حجاب را برخورد پاسیو بنامیم، مد پرستی، اغراق در آرایش و نشان دادن موها به قیمت درگیری و زد و خورد با پلیس و زندان رفتن را باید برخورد آگاهانه و اکتیو بنامیم.
در تحلیل فمینیستها، این زنان بدون آگاهی فمینیستی و تنها برای کسب یکی از ابتداییترین حقوق انسانی که حق انتخاب لباس است در حرکتند و جنبش عام زنان را در ایران به وجود آوردهاند. اما به چه دلیل این خواسته انسانی، زنانه و حقوق بشری از نظر فعالان حوزه زنان در اولویت قرار ندارد؟ برای زنان اکتیو ضدِحجاب، آزادی فردی در انتخاب پوشش مانند نان شب واجب و از حقوق اولیه است. نباید فراموش کنیم که این زنان معترض مانند مادران خود در سال ۱۳۵۷بدون داشتن ادعاهای بزرگ و روشنفکرانه، اما با آگاهی کامل از بر حق بودن خود به خیابان میآیند و بدون هیج ادعایی با مبارزه روزانه خود، تابوی حجاب را شکستهاند.
اما سوال دیگری اکنون پیش روی ماست، چگونه است که فمینیستهای مبارز ما در حوزه های گوناگون زنان، تابو ها و مسائل مهمی مانند چندهمسری و صیغه، سنگسار، خشونت خانگی، قتلهای ناموسی، تجاوز به محارم، تجاوز در زندان، رواج فحشا، و دهها معضل دیگر را مطرح، با آن مبارزه کرده و انواع کمپین ها را برای کسب حقوق برابر راه میاندازند؛ اما به طرح و راه اندازی بحث حق ابتدایی انتخاب لباس و پوشش زنان در جامعه بیتوجه اند و آن را به آینده موکول میکنند! و از تعیین یک استراتژی فمینیستی در این مورد سرباز میزنند! موفقیت کمپین هایی مانند کمپین توقف سنگسار و کمپین جمع آوری یک ملیون امضا علیه قوانین نابرابر و پیوستن نسل جدید به آن این سوال را مطرح میکند که چرا فمینیستها در شرایط کنونی با اتخاذ یک سیاست مشابه، به اعلام کمپین یک میلیون امضا علیه حجاب اجباری نمیپردازند؟ کمپینی که بدون شک با استقبال همه جانبه جنبش خودجوش زنان علیه حجاب، حمایت مردم و جامعه بین المللی روبه رو خواهد شد! اکثریت افراد جامعه امروز ایران را جوانان نشکیل مدهند که نیمی از آنان زنان نوجوان و جوانی هستند که به همراه مردان هم نسل خود، خواهان اشتغال، پیشرفت فردی و زندگی در جامعهای آزاد و دموکراتیک میباشند. امروز زنان ما بیش از هر دوره دیگری در تاریخ ایران برای دگرگونی رادیکال نهادهای جامعه و محو فرهنگ مردسالارانه آمادگی و توان دارند.