خبرنامه گویا: هفتهنامه شناختهشده فرانسوی “چارلی هبدو”، که با زبان طنز و بهرهگیری از کاریکاتور به موضوعات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی میپردازد، شمارهی ویژهای را به حقوق زنان اختصاص داده است. در این ویژهنامه، گفتوگوی ژرار بیار، سردبیر هفتهنامه را با شهلا شفیق که آخرین کتاب او “اسلام سیاسی، سکس و جنسیت، در پرتو تجربه ایران» بهتازگی منتشر شده است میخوانیم. آنچه در ادامه میآید، ترجمهی این گفتوگو است
چارلی هبدو: آیا در ایران جنبش فمینیستی سازمان یافته ای وجود دارد؟
شهلا شفیق: «ایران، در میان کشورهایی که مسلمان نامیده می شوند – که البته من با این برچسب هویتی مشکل دارم – کشوریست که از لحاظ جنبش فمینیستی جایگاه ویژه ای دارد. می توان گفت که جنبش برابریخواهی در ایران در اوایل قرن بیستم در جامعهی ایرانی ظهور کرد. خیلی پیشتر از انقلاب اسلامی، ما انقلاب مشروطه را در تاریخ ایران داریم که با هدف پایان دادن به استبداد شاهنشاهی و گرایش به مردمسالاری آغاز شد و به برقراری قانون اساسی منجر گشت. بعد از این انقلاب، دیکتاتوری تحت حکومت شاهان پهلوی از سر گرفته شد و از نهاد های دمکراتیک جز ظاهرآن باقی نماند. این همان چیزیست که من آن را «مدرنیته مثله شده » مینامم، یعنی: مدرنیزه شدن، پیشرفت صنایع و شهریت و توسعه موسسات مدرن پذیرفته میشود و کشور در این راه به پیش میرود ولی مدرنیتهی سیاسی که نویدبخش آزادی اختیارات فردی و اجتماعی و سیاسی است، پذیرفته نیست. در مورد اسلامگرایان هم همینطور است. آنها تمام برتریهای مدرنیته، چون تکنیک، اتم، دانش و… را بهکار میگیرند. همین که به خود تعیینی فرد شهروند که قلب مردمسالاری ست، می رسیم، جواب یکیست:« نه!»
چارلی هبدو: زنان در انقلاب ۱۹۷۹ چه نقشی داشتند؟
شهلا شفیق: شوربختی ایرانیان این بود که تنها چند دهه پس از انقلاب مشروطه، انقلاب اسلامی رخ داد. اسلامگرایان با حمایت نیروهای چپ مانند مارکسیستها، جهان سوم گراها – که باور داشتند که ارزشهای دمکراتیک به زیرساختهای بورژوازی و امپریالیسم وابسته است – به قدرت رسیدند. اینگونه بود که رویا و آرمان « مدینهی فاضلهی اسلامی » در سطح جامعهی ایرانی قوت گرفت. این تفکر اسلامگرا که می خواست انقلابی هم باشد، همچون بدیلی سیاسی در برابر « دمکراسی غربی» و مدل کمونیستی قرار گرفت. بر خلاف آنچه که خیلی ها می گویند، خمینی گرایان پیشتاز ترویج چنین اوتوپیائی نبودند، بلکه اسلامگرایان میانهرو پرچمداران این آرمان بودند که رواجش فضای فکری و فرهنگی را مسموم کرد. در آن زمان، در صفوف انقلاب، زنان حضور بسیار پررنگی داشتند. من که دانشجویی چپگرا بودم و با شور بسیار در راهپیماییها شرکت می کردم، به خوبی به خاطر می آورم که چطور آرام آرام حضور کنشگران اسلامگرا بیشتر و بیشتر شد. آنها به ما می گفتند:« خواهرم، چرا با فاصله از مردان حرکت نمی کنید؟ چرا حجاب را رعایت نمی کنید؟» ما خوشبینانه با خود می گفتیم: این حرکتها مقتضی این زمان است، اینها که به قدرت نمی رسند و… ولی همه چیز برعکس شد. اما تفاوت این بود که ترور که در استبداد شاهی ابزار سرکوب اپوزیسیون بود، در جمهوری اسلامی مرکز قدرت شد. تروری که مستقیماً آزادی های اجتماعی و فردی را هدف گرفته بود تا جامعه ای اسلامی متولد شود. و زنان در قلب این پروژه قرار داشتند.
چارلی هبدو: چطور؟
شهلا شفیق: ویژگی تمامیت طلبی اسلامگرا، سرکوب جنسیتی ست که به سرکوب فراگیر و همگانی امکان گسترش می دهد. با کنترل سلطهگرانه روابط اجتماعی بین زنان و مردان، زنان را به اطاعت وامیدارند تا در ابعاد بزرگتر جامعه را مطیع کنند. اجباری شدن حجاب در اماکن عمومی و کنترل آن در خیابانها موجب می شود حاکمان زنانی که «قانون» را رعایت نمی کنند تحت پیگرد قرار دهند، ولی همزمان کل جامعه را تحت اطاعت خود در آورند. این حکومت پلیسی فراگیر، حول نظم جنسیتی و سلطه بر زنان شکل گرفته است. در زمان انقلاب ۳۰% دانشجویان زن بودند. البته توسعهی اجتماعی همگن نبود و در روستاها و شهرها وضعیت بسیار متفاوت بود. اما در فضای شهری، زنان مرزهای محیطهای « مردانه» را شکسته بودند. استراتژی اسلامگرایان این بود که زنان حزب الله را برای ساختن جامعهی دلخواه خود فراخواندند. چرا که این بازسازی، باید با سرکوب عده ای دیگر از زنان، یعنی آنهایی که مدل اسلامی را قبول نداشتند، صورت میگرفت. بجز کردها، زنها، اولین گروه اجتماعی بودند که در مقابل رژیم به پاخاستند. اجباری شدن پوشش و حجاب در محل کار، در اولین ماه جابهجایی قدرت، هزاران زن را در ۸ مارس ۱۹۷۹ به خیابان کشید تا به این قانون اعتراض کنند. «بدحجابی»، بلافاصله آغاز شد و به نشانه آشکار مخالفت با نظم مسلط تبدیل شد و هنوز هم چنین است.
چارلی هبدو: زنان حزب اللهی بی گلایه در این سرکوب همکاری و شرکت می کردند؟
شهلا شفیق: بله! اما اینطور بگوییم که آرام آرام، آنها هم به این نتیجه رسیدند که چیز هایی در شریعت و دین هست که مطابق میل آنها نیست ، مثل چند همسری مردان یا قوانین طلاق و… این زنان اسلامگرا، خود مدافع قانونی بودند که خود آنها را به عنوان زن، سرکوب می کرد.اما بخش لاییک و سکولار جامعه، و از جمله روشنفکران، از بیان افکار خود حتی به طور تلویحی، برای مثال با ترجمه کردن آثار خارجی، دست نکشیدند. برخی زنان لاییک و برخی از فمینیستها از این فرصت مأیوس شدن زنان اسلامگرا استفاده کردند و در مجلات و مطبوعات مقالههایی منتشر کردند. کم کم، گروهی از این مطبوعات لحن خود را عوض کردند. این آن چیزی بود که موجب شد در خارج از کشور، برخی مهاجران مفهوم پوچ « فمینیسم اسلامی » را ابداع کردند. فمینیسمی که در اسلام راهی می جوید. در حالیکه زنان اسلامگرا تنها خواستار اصلاحاتی در دین و شریعت بودند. آنها به هیچ وجه فمینسیت نبودند. اتفاقاً آنها فمینیسم را جزیی از امپریالیسم غرب می دانستند.
چارلی هبدو: بنابراین فمینیسم اسلامی یک ابداع خالص غربی است؟
شهلا شفیق: بله، ابداعی توسط مشتاقانی که فمینیسم اسلامی را نوعی فمینیسم ضد استعمار می دانستند. اما این برچسب هویتی، درست مانند « مردمسالاری دینی» یا « حقوق بشر اسلامی»، یک ایده و تفکر جهانشمول را محدود و زندانی می کند. در آن زمان، من فکر نمی کردم که این پدیده می تواند به جامعهی فرانسوی اینطور واگیر پیدا کند. ولی در ایران، ما خیلی زود بن بست این نوع فمینیسم را دیدیم. حکومت که خود را برگزیده ی خدا می داند، به مطالبات آنها کاملاً بی محلی می کرد. به این زنان که خواستار اصلاحاتی در قوانین شرعی بودند، پاسخ می داد: «شما که هستنید که بخواهید سخن خدا را به چالش بکشید؟ قانون اسلامی قانونی الهی ست، پس ساکت باشید!» و اینگونه بود که گروه زیادی از این زنان اسلامگرا از حکومت اسلامی جدا شدند و حتی برخی به جمع سکولار ها پیوستند. البته هنوز هم بخشی از آنها، به خاطر رابطهی مستقیمشان با قدرت یا به دلیل مزایای مادی همچنان به رژیم وفادارند.
چارلی هبدو: آیا می توان گفت که زنان امروز قوی ترین مخالفان رژیم هستند؟
شهلا شفیق: در هر صورت در مناطق شهری، زنان بخش بزرگی از راهپیمایی های کنونی را تشکیل می دهند و حضورشان بسیار پررنگ است. امروز، فمینیسم در جامعه مطرح است. اصطلاح « جنس دوم »، در ایران اصطلاحی جاری شده است که در وبلاگ ها و فروم ها به چشم می خورد. مردان زیادی هم از این نوع تفکر برابریخواه که به جهانشمولی گرایش دارد استقبال می کنند. در سال ۲۰۰۶، کمپین تغییر برای برابری، به فراخوان فمینیستهای جوان راهاندازی شد و هدفش جمعآوری یک ملیون امضا بود. اینان اعلام کردند که از آنجا که ایران پس از به قدرت رسیدن اسلامگرایان تعهد خود را به کنوانسیون های بین المللی که پیش تر پذیرفته بوده است، لغو نکرده است باید به آنها عمل کند و کلیهی تبعیضات جنسیتی را حذف کند. بدیهی ست که این حرکت به شدت سرکوب شد و بسیاری از کنشگران روانهی زندان شدند. دادگاه انقلاب اسلامی کمپین و فعالانش را دشمن اجتماع خواند. حالا وارد یک مرحلهی جدید شده ایم که جامعه میخواهد تکلیفش را با کل سیستم روشن کند و مسألهی زنان در مرکز این مبارزه برای مردمسالاریست. رژیم اسلامگرا مردها را صاحب اختیار خانواده قلمداد می کند و به آنها توهم قدرت مطلق پدرسالار را عرضه می کند، حال آنکه امروز مردها هم به فقدان حقوق شهروندی و اختیار و سهمشان در قدرت و ذعان یافتهاند. بنابراین روشنفکرترین، پیشرفتهترین و باهوشترینشان متوجه میشوند که این نظام جز یک زندان سیاسی با میلههایی طلائی نیست. آنها هیچ قدرت سیاسی ندارند و تنها قدرتی که به آنها داده شده است، قدرت تسلط بر زنان است. آنها که حاکم مطلق خانواده قلمداد می شوند، از عهدهی اجرای این نقش برنمیآیند، چه از نظر اقتصادی و چه از لحاظ اجتماعی. بنابراین هرروز سرخوردهتر میشوند و می توانید تصور کنید که اگر زنان هم در مقابل این نقش مقاومت کنند، این سرخوردگی تاچه حد جدی میشود.
چارلی هبدو: پس میتوان گفت که مبارزان مردمسالاری در ایران امروز فمینیسم را یکی از راه های منتهی به مردمسالاری میدانند؟
شهلا شفیق: بهتر است بگوییم که مبارزان جدی مردمسالاری به فمینیسم اعتقاد دارند. آگاهی ویژهای در زمینهی اهمیت مسائل زنان در سطح جامعه و حنبش دانشجویی وجود دارد. ولی این در مورد اصلاحطلبان اسلامی که به جمع مخالفان نظام و براندازان رژیم پیوسته اند، صدق نمیکند. واقعیت اینست که این روزها جوانان از کلمهی فمینیست ترسی ندارند. گفت و گوهایی در مورد استقلال جنسی و همجنسگرایی که هنوز در جامعهی ایرانی تابوست، آغاز شده است، هرچند به سختی و به آرامی از سایهی سالها انکار و مخفی شدن بیرون می آیند.
چارلی هبدو: شاید این به این دلیل باشد که فرای یک چنین رژیمی، یک جامعه وجود دارد. شما در ماه ژوئن ۲۰۰۸، در مقاله ای که در روزنامه ی لیبراسیون با تیتر « بدن زنان، مکان عمومی» منتشر شد، از پدرتان نقل می کنید که به شما زمانی که کودک بودید میگفته است: «میبینی دخترم، زن بودن در این مملکت،کار آسانی نیست.» با این حال آن زمان هنوز با زمان آیتالله ها خیلی فاصله داشتیم.
شهلا شفیق: این نه تنها یک مشکل فرهنگی، بلکه یک مسألهی سیاسی هم هست. زمان شاه، مدرنیتهی مثله شده که پیشتر درموردش صحبت کردم، موجب میشد که حتی اگر حکومت کاری برای زنان میکرد، تا اندازهی زیادی در سایه باقی میماند. چرا که حکومت از عکسالعمل «مردم» میترسید. غیبت مردمسالاری این چهره را هم دارد: اصلاحاتی صورت میگیرد ولی در جامعه گسترش نمی یابد و به نوعی مثله می شود. چرا که انجامپذیری آنها، با آموزش و آگاهی بخشی گسترده نمیشود. برای مثال، موضوع حق سقط جنین در برنامهی تنظیم خانواده، از این دست بود. در آنزمان من به مدرسه میرفتم و خیلی چیزها یاد میگرفتیم، ولی موضوع آموزشهای جنسی کاملاً تابو بود و به هیچ وجه در این مورد صحبت نمیشد، چرا که رژیم کوشش میکرد رو در روی سنتهای حاکم قرارنگیرد. از آنجا که تقسیم قدرت وجود نداشت و طبقهی متوسط مدرن هم جائی در قدرت نداشت، حاکم روبروی توده مردمی بود که می بایست تحت الحمایهی او میبودند.
چارلی هبدو: در همین مقاله، شما مینویسید:« بدن زنان، در سیستم پدرسالارشاخصیت خود را از دست میدهد تا مکانی عمومی برای ناموس گروهی شود. »
شهلا شفیق: دقیقاً همینطوراست و این ناموس عمومی بوسیله ی تمامی سیستمها محافظت میشود. بکارت یک تابو در بین همهی طبقات جامعه بود و نه تنها در بین روستاییان. این موضوع هنوز هم واقعیت دارد، چرا که باید بر وضعیت دوران شاه، سی سال تبلیغات دینی و ضد زن را هم افزود. در جاهایی که از نظر اجتماعی و اقصادی عقبافتاده هستند، قتلهای ناموسی به مثابه عملی برای دفاع از حیثیت و هویت گروه ادامه دارد. برای مثال، در کردستان، پس از به قدرت رسیدن اسلامگرایان، تعداد ختنهی زنان بسیار افزایش یافته است.
چارلی هبدو: نگاه شما به مناظرات در مورد حجاب و برقع در فرانسه چیست؟
شهلا شفیق: من فکر میکنم که این مناظرهها تحریف شده هستند. پیش از هر چیز، من بین مناظره بر سر حجاب و مناظره در مورد برقع تفاوت قائل میشوم. موضوع حجاب و مناظره بر سر آن، منازعه ای بود که اسلامگراها به لاییکها تحمیل کردند و در محلهها بسیار بد تعبیرشد. بلافاصله این مناظره بسیار انتزاعی شد. یعنی بحث در مورد دلیل حجاب و ابعاد هویتی آن در محاق قرار گرفت با این اشاره که حجاب کنونی، حجاب سنتی نیست و دختران این نوع پوشش را انتخاب می کنند. بله، شاید انتخاب میکنند، ولی چرا به نتایج و اثرات این انتخاب نمی پردازیم ؟. این که زنان کاری را انجام دهند ثابت نمی کند که این کار برای زنان خوب است. همین نکته در مورد مفهموم «فمینیسم اسلامی» هم صادق است. در ایران، زنانی انتخاب کردند که از حزبالله باشند اما این واقعیت دلیل آن نمیشود که عمل آنان برای زنان ایرانی یا جامعه مفید باشد. این حقیقتی ست که کاملاً در این مناظرات نادیده گرفته شدهاست. مقولهی انتخاب به نوعی تقدیس میشود و به اسطوره بدل می گردد. در متن جامعهی فردگرای ما، اگر چه به اختیار اهمیت زیادی داده میشود اما در بسیاری موارد اختیار به انتخاب خلاصه میشود. وقتی در سوپرمارکت مشغول خرید هستیم و سبد خریدمان را از محصولاتی با مارک های مختلف پر میکنیم، در انتخاب آزاد هستیم، ولی رابطهی این حق انتخاب با خود تعیینی چیست؟ بله، برقع یک انتخاب است. دختری که برقع میپوشد به تلویزیون میآید و میگوید خودش به اسلام گرویده است، – مثل یک سوم زنانی که در فرانسه برقع میپوشند و فرانسویانی هستند که مسلمان شده اند – ولی این بدان مفهوم نیست که انتخاب آنها، انتخابی روشناندیش و اجتماعا مفید است. در این چنین استدلالهائی که برقع را به دلیل آزادی توجیه می کنند استفاده وارونهای از مفهوم آزادی می شود. انگار جامعه سوپرمارکتی بیش نیست و این خانم، مارک برقع را برداشته است…
چارلی هبدو: آیا اینجا یک مشکل برخورد ذات گرایانه به مفاهیم داریم؟
شهلا شفیق: کاملاً. یک روز در سمیناری یک آقای جامعه شناس در مورد نتایج پژوهشی که بر روی ۵۰ زن جوان محجبه انجام داده بود صحبت میکرد. نتیجه این بود که این خانمها، «بهترین» های کلاس، خانواده، اینجا و آنجا بودند.من از او پرسیدم آیا هرگز به ذهنتان خطور کردهاست که بروید از ۵۰ زن که مخالف حق سقط جنین یا مدافع مجازات مرگ هستند پژوهش کنید؟ چرا چنین مطالعاتی نمیکنید که همین نتایج را بدست بیاورید؟ چرا وقتی موضوع در مورد زنان مسلمان است چنین اجازه ای به خودتان میدهید؟ و اصلاً چرا می گویید محجبهها «بهترین ها» هستند؟ آیا چنین حکمی بیانگر یک فانتزی مردانه در مورد زن ایدهآل نیست ؟ زنی که سخن می گوید ، باهوش است و در همان حال باکره و وفادار است!
جامعه شناس مزبور پاسخ داد که اینطور نیست. ولی من فکر می کنم بواقع چنین است. در تصویر یک زن محجبه، یک فانتزی مردانه میبینم. حتی هنرمندانی هم جنبههای اروتیک حجاب را نمایش میدهند که البته نمی توان کاملاً منکر آن بود، ولی نه وقتی که به عنوان یک نماد پاکی طرح می شود، چیزی که هیچ ربطی به اروتیسم ندارد. ما در مورد نمادی صحبت میکنیم که به عنوان برچسبی به جنس زن تحمیل شده است. شخصی که این پوشش را دارد، در اجتماع اعلام میکند که از نظر جنسی یک زن است و از این محدوده هم خارج نمیشود. او مراقب است چطور راه برود، چطور بخندد، چطور رفتار کند و..
چارلی هبدو: پس چطور باید در مورد حجاب در محلهها صحبت کرد؟
شهلا شفیق: من فکر میکنم ما تا وقتی که روی مکانیزمهایی که منجر به تشویق چنین انتخابهایی میشوند کار نکنیم، به هیچ موفقیتی نمیرسیم. ولی در محلهها ، کنشگران و تأثیرگذاران اجتماعی، امکانات لازم برای کار گسترده در زمینهی خودتعیینی، آزادی جنسی و بدیلسازی در تقابل با واعظان و تبلیغات دائمی اینان از جمله بواسطه برنامههای تلویزیونی که از ساتلایتها پخش می شود را ندارند. مردمسالاری این هم هست و فقط در قانونگذاری برای ممنوع کردن کارها و رفتارهای خاص خلاصه نمیشود. کافی نیست که به شهروندان بگوییم شما باید لاییک باشید. وقتی به محلههای مهاجرنشین میروید و می بینید که کلمهی «فمینیسم» توسط برخی فرانسویها تحریم میشود، که بعضی مددکاران اجتماعی میگویند: «این مفهوم برای مخاطبان ما مناسب نیست» نگرانکننده است. و این حتی در خارج از محلههای فقیرنشین هم وجود دارد. در برخی مراکز اجتماعی فرهنگی، تصورات عجیبی در مورد فمینیسم و همجنسگرایی وجود دارد. در حالیکه فمینیسم امروز در مرکز دمکراسی است چرا که در عین حال هم بر زندگی خصوصی افراد و هم بر جهان تأثیر دارد. ما ناگزیریم که روی خود و دیگران کار کنیم. فمینیسم را فقط مسئله زنان معرفی کردن، کار اشتباهیست و باید به آن آگاه بود. و گاه می بینم که این آگاهی در میان فمینیستهای ایرانی بیشتر است .من از دیدن آنچه در تونس و مصر میگذرد بسیار خوشنودم و با خودم میگویم. حالا به برخی زنان و مردان جوانی که در این محلهها میگویند « نه، دمکراسی برای ما ساخته نشده » میتوانیم بگوییم: چرا، ببینیند، واقعیت اینست که دمکراسی برای همه است.