زنان ایران به گونهای شگفت، هم نماد شکست جمهوری اسلامی و چشم اسفندیار رژیم هستند و هم مایه زرق و برق ویترینهای تبلیغاتیاش.
وضعیت زنان در ایران، تابلوئی به غایت کوبیستی است. بدحجابی که حاکمان همواره نشانه پیشرفت دشمنان ارزیابیش کردهاند، تا آنجا پیش رفته است که حتی برخی هواداران محمود احمدینژاد هم به آن آراستهاند. سپاه پاسداران فمینیسم را تهدیدی بزرگ برای حکومت اسلامی به شمار میآورد و فعالان جنبش زنان، دمی از سرکوب رهائی ندارند. در صفوف میلیونی اعتراضات مردمی در خرداد ۱۳۸۸ حضور زنان دوش بدوش مردها و چهره ندا که صدای در گلو شکسته جنبش ضددیکتاتوری شد، نفی آشکار شعارهای جمهوری اسلامی بود. شعارهایی که دهههاست از احیای کرامت و عزت زن ایرانی سخن میگوید و وعده الگوی راستین رهائی زن مسلمان را میدهند.
امروز، زنانی مثل جمیله کدیور که در کنفرانس پکن (در سال ۱۹۹۵ میلادی) به نمایندگی از جمهوری اسلامی، با دفاع از این الگو کوشیدند تا در مصوبات کنفرانس، مفهوم برابری جنسیتی با انصاف جایگزین شود، خود در صف مغضوبانند، اما در گفتار آنان، از نقد ریشهای این الگو نشانهای نیست.
اما زنانی دیگر، چون محبوبه عباسقلیزاده که کنشگر این راه بودهاند، به چنین تلاش نقادانهای برخاستهاند. اینان حالا در مجامع بینالمللی خود را رودرروی زنان مدافع جمهوری اسلامی مییابند، زنانی که در هیأت کادرهای سیاسی و کارشناسی از دستاوردهای جمهوری اسلامی سخن میگویند. همان عدد و رقمهایی که فمینیستها برای اثبات نخنما بودن قوانین ضدزن جمهوری اسلامی به میان میآورند، مورد استفاده نمایندگان و حامیان رژیم قرار میگیرد تا ثابت کنند که این نظام، به توانمندی زنان کمک شایان کرده است. مسائلی مثل آمار آموزش، پایین آمدن نرخ زاد و ولد، آمار حضور زنان در دانشگاهها و دیگر عرصههای اجتماعی، فرهنگی، هنری، علمی و بسیاری عرصههای دیگر.
آنجا هم که پای قوانینی به میان میآید که رسما زنان را نصف انسان حساب میکند، باز کار دیپلماتها و کارشناسان جمهوری اسلامی، چه زن و چه مرد، لنگ نمیماند. اینجا مفاهیم و تئوریهای دیگری به کار گرفته میشود: تهاجم فرهنگی غرب، مبارزه با قدرتهای جهانی، مبارزه با ابزارسازی جنسی از زنان توسط سرمایهداری، لزوم حفظ هویت فرهنگی و بسیاری دلایل دیگر.
این گفتارها تازه نیست و از همان ابتدای جمهوری اسلامی، با همیاری زنان تحصیلکرده حزبالله قوام گرفته و ترویج شده است. امروز اما، درست در موقعیتی که برآمد آشکار نارضایتی عمومی و شکاف عمیق میان جناحها، میبایست چنین گفتاری را مطلقا بیاعتبار میساخت، محمود احمدینژاد با استراتژی “بهترین دفاع حمله است”، به احیای آن برخاسته است؛ او به انتقادها و پرسشها درباره حقوق بشر و حقوق زنان در ایران، با استنطاق درباره وضعیت حقوق بشر در آمریکا و اروپا جواب میدهد و دل میسوزاند که “فمینیسم” جز بیان نالههای جانسوز زنان غربی نیست که زیر چرخهای ماشین سرمایهداری حاکم بر غرب له میشوند و از کرامت مادری و همسری و خواهری بیبهره اند.
در کمیسیون موقعیت زنان در سازمان ملل متحد (در اسفند سال ۸۹ برابر با فوریه سال ۲۰۱۱ میلادی) فاطمه آلیا و فاطمه آجرلو نمایندگان زن مجلس شورای اسلامی، از دستاوردهای جمهوری اسلامی سخن میرانند و کمیسیونها و کنفرانسهای بینالمللی را به دلیل در نظر نگرفتن تنوعات فرهنگی به باد انتقاد میگیرند.
استراتژی “بهترین دفاع حمله است”، چند مفهوم کلیدی را به خدمت میگیرد، از جمله احترام به تفاوتها و تنوعات فرهنگی؛ تمرکز بر نابرابریها و خشونتهای جنسیتی در کشورهای غربی و یکسانی پورنوگرافی و آزادی جنسی زنان. اینگونه، از یکسو تحمیل حجاب اجباری و قوانین تبعیضآمیز و خشونتبار جنسیتی به نام سنت، مذهب و فرهنگ توجیه میشود و از سوی دیگر، با یادآوری اینکه خشونت و تبعیض جنسی در کشورهای غربی هم وجود دارد، نتیجهگیری میشود که اوضاع در این کشورها خرابتر از ایران است.
در همان حال، وانمود میشود که گویا به علت آزادی زنان، سکس در غرب جای عشق و عاطفه را گرفته و زنان را به ابزارهای جنسی بدل ساخته است که عاقبتی جز تنهایی و افسردگی ندارند. و بالاخره فمینیسم به مثابه نظریهای ضدمرد معرفی میشود و در تقابل با آن، نظرگاه قانون شرع تبلیغ میشود که زن و مرد را مکمل هم میخواهد. بدینسان، نابرابری مرد و زن عین انصاف تلقی میشود، چرا که مرد به زن نفقه میدهد و در مقابل، زن موظف به تمکین از اوست و اینهمه در خدمت قوام خانواده است و جلوگیری از رواج بیبندوباری. چندزنی و صیغه هم راهحلهایی در همین مسیر به شمار میآیند؛ و مگر نه آنکه در غرب هم مردان معشوقه میگیرند؟
با طرح چنین پرسشهایی، به راحتی فراموش میشود که هر گاه جامعهای آزادی زن و برابری جنسیتی را به رسمیت بشناسد، دیگر موضوع حقوق مردان برای تمتع از چند زن بواسطه چندهمسری و یا صیغه، محلی برای طرح ندارد و صد البته، مباحثه در مورد وفاداری در عشق و در رابطه زوج همچنان ادامه خواهد داشت، با این تفاوت که زنان هم یک پای قضیه هستند، اما در مقام فاعل و نه صرفا مفعولانی که باید از حقشان دفاع کرد.
این نکته بدیهی که دائما در بحثهای اینچنینی ندیده گرفته میشود، ربط مستقیم دارد به تفاوت میان مدل دمکراتیک و استبدادی و به یادمان میآورد که اگرچه دمکراسی، خودبخود به نابرابری زن و مرد پایان نمیدهد، اما با گشودن راه برای مبارزه اجتماعی و فرهنگی و نقد ارزشهای مردسالار، به پیشبرد آزادی زنان کمک شایان میکند. در مقابل، زدن اتیکت غربی به ارزشهای دمکراتیک، فقط سلاحی برای به عقب راندن خواست برابری و آزادی زنان است و حقا که جمهوری اسلامی از این سلاح استفادهای بهینه کرده و میکند.
باید اذعان کرد که جمهوری اسلامی برای پیشبرد استراتژی خود در سطح جهانی و نهادهای بینالمللی، حامیانی نه چندان معدود در “راست” و “چپ” دارد؛ همه آنها که با قانون ساختن از مذهب، قدرت دولتی و یا گروهیشان را تضمین میکنند. فراموش نکنیم که در مجامع بینالمللی – همچنان که در کنفرانس پکن – بنیادگرایان مسیحی، یهودی و افراطیون دیگر مذاهب، برای دفاع از حذف برابری جنسیتی به بهانه احترام به تنوع فرهنگی، با اسلامگرایان همصدا بوده و هستند.
برپایی کمپین یک میلیون امضا، با رجوع به مقاوله نامههای بینالمللی که بر پایه اصول حقوق بشر تنظیم شده، گامی مهم برای مقابله با ابزارسازی حاکمان از نسبیت فرهنگی بوده و هست.
همچنین، برخی نیروهای چپ و یا بشردوستانی هستند که تحت عنوان مبارزه با امپریالیسم و ضدیت با نژادپرستی، حقوق برابر زنان و آزادی آنها را امری فرعی تلقی میکنند. و بالاخره باید به آن دسته از کارشناسان و محققان علوم انسانی هم اشاره کنیم که در پی یافتن سوژههای بدیع، برای مبارزه با اسلامستیزی و مخالفت با تحقیر زنان مسلمان، سالهاست در اثبات مدرن بودن جمهوری اسلامی کوشیدهاند، بیعنایت به آنکه مدرنیزاسیون بدون بازشناسی ارزشهای دمکراتیک، به ناهنجاریهای فراوان سیاسی، اجتماعی و فرهنگی منجر میشود که زنان در زمره اولین قربانیان آن هستند. صفحات بلاگها و سایتهای فعالان جنبش زنان از غصههای این قربانیان قصهها میگویند.
فعالان جنبش زنان ایران در داخل و در خارج از ایران، در بازگویی واقعیات و طرح خواستههای حقطلبانه زنان گامهایی بسزا برداشتهاند. برپایی کمپین یک میلیون امضا، با رجوع به مقاوله نامههای بینالمللی که بر پایه اصول حقوق بشر تنظیم شده، گامی مهم برای مقابله با ابزارسازی حاکمان از نسبیت فرهنگی بوده و هست.
شرکت مدافعان حقوق زنان در مجامع بینالملی و برقراری اعتراضاتی که سالهاست فمینیستها و فعالان حقوق بشر در خارج از ایران بر پا کرده و میکنند، بیگمان اثربخش است. اما با وجود همه این تلاشها در عرصه بینالمللی، نبود یک گفتار بدیل در تقابل با استراتژی جمهوری اسلامی در ابزارسازی از زنان، ضعفی محسوس است که خاصه در حیطه نیروهای ضدامپریالیست و ضدنژادپرستی بیشتر به چشم میخورد.
نیرومندی این گفتار بدیل، فقط در گرو اقدامات اعتراضی نیست. بلکه همزمان، نیاز به قوام اندیشه و بیانی دارد که به ساختارشکنی مفاهیم کلیدی گفتار جمهوری اسلامی بپردازد.