شیرین سقایی – آنکاترین هاوسمن
مستند “یومه” ساختهی شیرین سقایی و آنکاترین هاوسمن در روزهای ۲۰، ۲۱ و ۲۲ ژانویه ۲۰۱۱ در جشنوارهی فیلمهای مستند شهر زاربروکن آلمان نمایش داده میشود. این فیلم از بین ۱۷۰ فیلم شرکتکننده جزو ۹ فیلم اول برای بخش جایزه انتخاب شده است. جشنوارهی فیلمهای مستند زاربروکن از جشنوارههای مطرح در اروپاست. این جشنواره از روز دوشنبه ۱۷ ژانویه آغاز شده و تا ۲۳ ژانویه ادامه دارد. جایزه اول جشنواره مبلغ هفت هزار و ۵۰۰ یورو پول نقد است.
“یومه” مستند ۶۴ دقیقهای است که رؤیاهای سه دختر جوان در سه پایتخت متفاوت جهان: توکیو، هاوانا و تهران را بازخوانی میکند. سه دختری که در سه فرهنگ کاملأ متفاوت بزرگ شدهاند؛ اما رؤیاهایی مشترک دارند. انتخاب این دو فیلمساز جوان و نگاهشان به سه پایتخت بزرگ که هر کدام در جهان کاراکتر ویژهی خود را دارند و از شهرت مثبت و منفی برخوردارند، توجه بیننده را جذب میکند.
شیرین ۲۷ سال دارد و از شش سالگی به همراه خانواده خود به آلمان مهاجرت کرده است. او پس از دریافت دیپلم در آکادمی هنر و رسانهی شهر کلن که یکی از آکادمیهای مطرح هنرهای تجسمی در آلمان است، در رشتهی کارگردانی تحصیل کرد و در سال ۲۰۰۹ فارغالتحصیل شد. او در اوایل تحصیل خود به همراه آنکاترین، دوست همدانشکدهای آلمانیاش تصمیم گرفتند که برای ساختن مستندی به ایران، کوبا و ژاپن سفر کنند. سفری که برای آنکاترین دختر ۲۴ سالهی آلمانی همراه با تجارب بسیار بود.
شیرین سقایی و آنکاترین هاوسمن
سفر به پایتختهای سه کشور مهم دنیا با سیستمهای سیاسی و اقتصادی متفاوت و بهخصوص تهران و هاوانا با توجه به قوانین و محدودیتهای اجتماعی برای دو دختر جوان ناآشنا به چنین جوامعی بیتردید بدون مشکل نبوده است. به مناسبت انتخاب فیلم آنها در بخش مسابقه این جشنواره تصمیم گرفتم که با آنها به گفتوگو بنشینم و از آنها در بارهی فیلم و سفرشان بپرسم. تواضع، حس مسئولیت در کار و صداقت در کلام، خصلتهای برجستهای است که در گفتوگو با شیرین و آنکاترین ملموس است. آنها با میل و علاقه به سئوالات من پاسخ دادند:
ـ سوال اولام را با اسم فیلم شروع میکنم، “یومه” یعنی چه و چرا این نام را انتخاب کردید؟
آنکاترین: یومه یک کلمهی ژاپنیست و معنی “رؤیا” میدهد. دلیل انتخاب این نام هم این است که هر سه قهرمان فیلم را به هم ربط میدهد.
ـ این ایده چهطور شکل گرفت و کلأ چه شد که با هم کار کردید؟
آنکاترین: ایده از آنجایی شکل گرفت که ما هر دو خیلی کنجکاو بودیم که بدانیم زندگی دختران جوان در خارج از مرزهایی که ما زندگی میکنیم، در جوامع دیگر چگونه است و تا چه حد سیستم می تواند در خواستهای اجتماعی، افکار و زندگی مردم تأثیرگذار باشد. همکاری ما از اولین پروژهای شروع شد که بهطور مشترک کارگردانی کردیم و بعد دیدیم که ما از نظر ایده و کار میتوانیم خیلی خوب همدیگر را تکمیل کنیم. به همین دلیل تصمیم گرفتیم که “یومه” را هم با هم مشترک کار کنیم.
ـ شما در تهران، هاوانا و ژاپن فیلمتان را ساختید، چه شد که این سه کشور را انتخاب کردید؟
شیرین: ما ترجیح دادیم کشورهایی را انتخاب کنیم که از نظر اجتماعی فرهنگی و سیستم سیاسی تضادهای محسوسی با هم داشته باشند و در صورت امکان حتی به شکلی کاملأ افراطی. و این طور شد که ما کوبای کمونیست، ژاپن سرمایهداری پیشرفته (کاپیتالیسم) و ایران بنیادگرای اسلامی را انتخاب کردیم.
آنکاترین : مردم کوبا با اینکه از عدم آزادی و رفاه برخوردارند اما به خوشبینی و سادهنگری معروفاند. در توکیو، ژاپنیها به دلیل سرعت مدرنیزه شدن و اشباع شدن از امکانات و فرصتها، برخی را در گمنامی به تنهایی و انزوا میکشانند. در تهران هم حکومت اسلامی چنان تأثیر عمیقی بر فرهنگ ایرانی گذاشته که جامعهای سرشار از تضاد میبینیم.
ـ چه مدت در هر کشور بودید؟
شیرین: هر بار دو ماه در هر پایتخت. بهار ۲۰۰۶ در هاوانا بودیم. تابستان ۲۰۰۷ در توکیو و بهار ۲۰۰۸ در تهران.
ـ شما چهطور این سه دختر جوان را پیدا کردید و چه مشکلاتی برای انتخاب آنها داشتید؟
شیرین: در هاوانا ما در یک پانسیونی بودیم به نام “کاسا پارتی کولا”، در این پانسیون ما با یک اسپانیایی آشنا شدیم که سرگرمی او خرید آثار هنری بود و هر سال به کوبا سفر میکرد تا دوستاناش را ملاقات کند. او ما را به “آنالیا” معرفی کرد. آنالیا وقتی که از ایدهی ما باخبر شد ابتدا خیلی محتاطانه برخورد کرد و نگران بود ولی در حین فیلمبرداری اطمیناناش به ما بیشتر شد. در توکیو یک انتخاب چهره (کاستینگ) در خیابان انجام دادیم. و در مرکز “آکی هابارا” با “تونکو” آشنا شدیم. او در حال کنسرت دادن در خیابان بود و چند نفر از طرفداراناش که مرد بودند هم او را محاصره کرده بودند. تونکو خیلی سریع از طرح ما استقبال کرد و تسلط او به انگلیسی کمک بزرگی برای ما بود. در تهران ابتدا برای ما فاجعه بود. اما خوشبختانه یک کمپانی فیلم به ما کمک کرد تا ما شخصیت ایرانی فیلم را پیدا کردیم. ما میخواستیم دختری «کیک بوکسر» انتخاب کنیم چون ورزش «کیک بوکس» در بین دختران تهرانی از محبوبیت خاصی برخوردار است. ما از تعدادی باشگاه خصوصی و دولتی کیک بوکس دخترانه دیدن کردیم. اولین انتخاب ما دختری از جنوب تهران بود که در همان ابتدای راه پشیمان شد و ادامه نداد. دومین انتخاب ما دختری از شمال تهران بود که پس از یک هفته فیلمبرداری او هم عذرخواهی کرد. ما خیلی ناامید شده بودیم که از طریق کمپانی فیلم با “آیین” آشنا شدیم و واقعأ خیلی شانس داشتیم که خانوادهی آیین هم از این پروژه استقبال کردند و حاضر شدند که مقابل دوربین صحبت کنند.
ـ چه چیزهای مشترک و متفاوت در این سه پایتخت توجه شما را جلب کرد؟
آنکاترین: تفاوتها مطمئنأ در امکانات و محدویتهایی بود که زندگی این سه قهرمان ما را تحت تأثیر قرار داده بود. آزادی در هر یک از این سه کشور نقش متفاوتی را بازی میکرد. به طور مثال کوباییها نمیتوانند راحت به خارج از کشور سفر کنند. این باعث میشود که آنها منزوی شوند. یک نوع دیگر محدودیت آزادی، در ایران مشاهده میشود که اعتقاد شخصی و شیوهی زندگی فردی مورد قبول خیلیها نیست. حتی اگر فکر کنیم که ژاپنیها از آزادی کامل برخوردارند که میتوانند شغل، محل و نوع زندگیشان را انتخاب کنند اما گویی در زندان درون خود گرفتارند.
شیرین: دو موضوع توجه مرا جلب کرد یکی اینکه ایرانیها خیلی شجاعانهتر و بازتر از رژیمشان انتقاد میکردند تا کوباییها، و دوم اینکه جوانها در همه جا شیوه و نوع زندگی غربیها را ترجیح میدادند.
ـ فیلمبرداری در ایران چهطور بود؟ آیا با مشکلاتی برخورد داشتید؟
شیرین: از آنجایی که رژیم ایران، زنها را بهطور مشخص محدود میکند ما هم طبیعتأ نمیتوانستیم آزادانه آنچه را که میخواستیم انجام دهیم. ما بدون همراهی یک مرد نمیتوانستیم راحت و آزاد در جامعه حرکت و کار کنیم. میبایست قوانین اسلامی مثل نحوهی پوشش و رفتار را رعایت میکردیم و همهی سئوالات ما از طرف شخصیتهای فیلم جواب داده نمیشد. بهطور مثال یک صحنه در فیلم که قهرمان فیلم در حال دویدن است: زنها در مجامع عمومی اجازهی دویدن ندارند. ما مجبور شدیم در ساعت پنج صبح فیلمبرداری کنیم و امیدوار بودیم که گشت ارشاد در این ساعت خواب باشد.
ـ آنکاترین تو به عنوان یک دختر آلمانی چه احساسی در ایران داشتی و ایرانیها چه برخوردی با تو داشتند؟
آنکاترین: ایران تجربه خیلی خوبی برای من بود. در اروپا تصویر ایران یک تصویر کاملأ دور و یک بعدی است. من برای اولین بار به یک کشور خاورمیانه سفر کرده بودم. وقتی که شب به تهران رسیدم باد روسری مرا برد من اصلأ متوجه نشدم تا اینکه عموی دوستام مرا متوجه کرد. برای من احساس کاملأ غریبی بود که میبایستی موهایام را قائم کنم. در خانوادهی دوستام احساس کاملأ راحتی داشتم. ایرانیها خیلی مهربان و مهماندوست هستند.
شیرین: خیلی از ایرانیها زندگی دوگانه دارند. در جامعه قوانین اسلام شیعه حاکم است و در خانه فرهنگ ایرانی حاکم است.
آنکاترین: در خیابان من خیلی مورد توجه ایرانیها قرار میگرفتم. بهخصوص وقتی که با شیرین آلمانی صحبت میکردم. از همه طرف صورتهای کنجکاو را میدیدم و اغلب مورد سئوال قرار میگرفتم: از کجا میآیید؟ اینجا چهکار میکنید؟ از ایران خوشتان میآید؟ خارج از کشور در مورد ایران چه فکر میکنند؟ و…
ـ ایران را چهطور دیدی؟ بهخصوص جوانها را؟
آنکاترین: در هیچ کجای دنیا جوانها را چنین شجاع، با اعتماد به نفس و قوی مثل تهران ندیده بودم. آنها راه خودشان را میروند و به راحتی قوانین جامعه را قبول نمیکنند و آخر روزنهای پیدا میکنند که تن به قوانین حاکم ندهند. لباسهای جوانان در تهران پیرو مد غرب است. وقتی که به پاساژهای مدرن تهران که جوانان در حال پرسه زدن هستند میروی، بیشتر فکر میکنی که در توکیو هستی تا در یک کشور اسلامی! مثلأ جدیدترین لباسهای مد روز، موهای آرایش شده، روسریهای کاملأ عقبافتاده و آرایش غلیظ زنان و دختران.
شیرین: گشت ارشاد معمولأ جلوی در ورودی پاساژها آمادهی کنترل جوانان است.
ـ آنکاترین، تو تدوین فیلم را انجام دادی، میتوانی در مورد ساختار فیلم و نکات مهمی که توجه کردی بگویی؟
آنکاترین: چیزی که برای من در تدوین اهمیت داشت این بود که نگاه عمیقی به دنیای فکری هر سه قهرمان فیلم داشته باشم، و این را به بیننده منتقل کنم که شخصیتهای فیلم چهگونه خودشان را در محیط اطراف و جامعهشان احساس میکنند و با آن کنار میآیند. من صحنههایی از شخصیتهای فیلم انتخاب کردم که محتوای آنها در حد امکان شبیه به هم باشد که بتوانم مقایسه هر سه کشور را نشان بدهم.
ـ شیرین تو فیلمبرداری را به عهده داشتی چه برداشت و تصور کلیای برای این کار داشتی؟
شیرین: من تصمیم گرفتم که دوربین را بدون سهپایه استفاده کنم تا بتوانم در هر موقعیتی فیلمبرداری کنم و در شرایط سخت بدون محدودیت حرکت کنم. برای من مهم این بود که به شخصیتها نزدیک شوم تا از نظر حسی حرکتام را با آنها وفق دهم.
ـ مخارج این فیلم چهطور تأمین شد؟
آنکاترین: بخشی از بودجه از طرف دانشکده بود و بخشی هم خصوصی از طرف خود ما