یکصد و پنجاهمین سالمرگ ماریانه، سراینده‌ی زن دیوان غربی­ – شرقی گوته / مصاحبه‌گر: نوشین شاهرخی

دویچه وله: فکر می‌کنید که چرا گوته چنین تحت تأثیر ادبیات کلاسیک ایران قرار می‌گیرد تا جایی که در دیوانش از هفت ملک‌الشعرا یاد می‌کند که همگی ایرانی هستند و یا حتی نام فارسی “دیوان” را برای اشعارش انتخاب می‌کند؟

محمود حدادی: این امر شاید برمی‌گردد به دوره‌ی نیمه‌ی اول قرن نوزدهم که در آن زمان اساساً و بویژه از دوره‌ی نسبت ادبی رمانتیک گرایش به شرق در ادبیات آلمانی بسیار عام بود و گوته هم قاعدتاً تحت تأثیر این گرایش قرار گرفته. ولی مشخصاً مجموعه‌ غزل‌های حافظ که با ترجمه‌ی هامر پورگشتال هست در زمان او به چاپ رسید و گوته این غزل‌ها را خوانده بود. علاقه‌ای که به صورت نطفه‌وار از زمان آشنایی او با گوتفرید هردر شکل گرفته بود، یعنی گرایش به شرق اینجا بروز خیلی روشنتری پیدا می‌کند و گوته را برمی‌انگیزد ـ یا الهام می‌دهد به گوته ـ مانند شاعران فارسی‌زبان شعر بگوید. از قرن هفدهم ادبیات فارسی به زبان آلمانی ترجمه می‌شده. گواهش هم گلستان سعدی است که توسط اولاریوس ترجمه شده و خوانندگان زیادی هم در آن زمان داشته است. ما با گرایش گوته به ادبیات فراسی وارد مرحله‌ا‌ی نو می‌شویم. تا قبل از او کسانی مثل اولاریوس آثار تحذیبی، آثار اخلاقی، پند و اندرزهای شرقی را به زبان‌های اروپایی یا مشخصاً به آلمانی برمی‌گرداندند. گوته با شناختی که از حافظ پیدا می‌کند در حقیقت وارد دنیای عاطفی شعر فارسی هم می‌شود.

مادر ماریانه هنرپیشه‌ی تئاتر بود و ماریانه هم همانند مادر از نوجوانی بازیگری می‌کرد. از آنجا که بانکدار ثروتمند یوهان یاکوب فن ویلمر، ماریانه‌ی ۱۴ ساله را با بازیگری زیبایش بسیار می‌پسندد، او را از مادرش می‌خرد و آینده‌ی مادر را تأمین می‌کند. ماریانه ابتدا فرزندخوانده‌ی بانکدار و سپس معشوقه و همسر می‌شود. در سفری طولانی که گوته به گربرموله دارد و مهمان خانواده‌ی ویلمر می‌شود، علاقه و عاطفه‌ای شورانگیز میان او و ماریانه ایجاد می‌گردد. عشق استعداد شاعرانه‌ی ماریانه‌ی جوان را شکوفا می‌کند و از هنرپیشه و رقصنده، شاعر می‌سازد. تأثیر ادب شرق بر گوته‌ی ۶۵ ساله در کنار عشق او به ماریانه فون ویلمر ۳۰ ساله به دیوان ابعادی تازه می‌بخشد، تا جایی که در زلیخانامه گوته خودش را حاتم می‌نامد و ماریانه را زلیخا و دو عاشق در زلیخانامه با یکدیگر به سخن می‌نشینند. به نظر شما چه خصایصی در کل چنین ژرفنایی به زلیخانامه می‌دهد که خود گوته این بخش را قوی‌ترین بخش دیوانش می‌انگارد؟


یوهان ولفگانگ گوته، شاعر پرآوازه‌ی آلمان

هستند مفسرانی که در جوهره‌ی تغزلی دیوان غربی شرقی تردید می‌کنند و می‌گویند که گوته به نوعی خواسته یک تفنن در شعر داشته باشد، قالب‌های ادبی شرقی را تمرین کند و جوهره‌ی ناب شعر و تغزل در دیوان غربی شرقی او وجود ندارد و یک بازی با ادبیات بیگانه است. درست همین گرایش عاطفی که گوته به ماریانه داشته، یکی از انگیزه‌ها و بنیادهای این دیوان گوته را تشکیل می‌دهد. همین را ما می‌توانیم نشانه‌ و گواه این بگیریم که دیوان غربی شرقی حاصل تفنن و بازی شاعران نبوده، بلکه واقعا در آن نیاز عاطفی گوته هم به تجلی درآمده. به سخن خلاصه، وجود یک رابطه‌ی عاشقانه میان این دو نفر میان گوته و ماریانه فن ویلمر برای ما گواهی می‌تواند باشد بر اینکه گوته، نه از روی تفنن بلکه از روی نیاز این دیوان را در حقیقت تدوین کرده.

گوته در دیوان نام حاتم را بر خود می‌گذارد و بر معشوقه‌اش ماریانه نام زلیخا. و زیباترین سروده‌های این بخش از جمله “باد غرب” و “باد شرق” سروده‌ی ماریانه است:

“…و تو ای باد، به راهت ادامه ده

از برای یاران و همه غم‌زدگان

آنجا که دیوارهای بلند بسوزند و از میان روند

عزیز خود را باز خواهم یافت…”

اما تنها سال‌ها پس از مرگ گوته و ماریانه بر جهانیان آشکار می‌گردد که شاعره‌ای نیز در سروده‌های دیوان نقش داشته است. هرمان گریم در سال ۱۸۴۹ در دیداری از ماریانه به هنگامه‌ی غروبی زیبا شعری از دیوان را زیر لب زمزمه می‌کند. ماریانه که دراین زمان سال‌های پیری خود را می‌گذراند، تحت تأثیر آن لحظه‌ی پرشور بر گریم آشکار می‌سازد که سراینده‌ی آن شعر است. بنابراین نامه‌های خود و گوته را به گریم نشان می‌دهد، ولی از او می‌خواهد که راز او را آَشکار نسازد. سال‌ها پس از مرگ ماریانه گریم از عشق ماریانه و گوته و نیز اشعار ماریانه در دیوان می‌نویسد و هویت شاعره‌ی برخی از اشعار دیوان گوته را بر جهانیان فاش می‌سازد.

میان گوته و ماریانه فن ویلمر یک رابطه‌ی دوستی شخصی بوده که تا به دلدادگی اوج می‌برد ولی این دو، نظر به شرایطی که داشتند نمی‌توانستند به وصال هم برسند و رنج این ناکامی و محرومیت از همدیگر در این اشعار در حقیقت تجلی پیدا کرده. البته به نوعی یک رابطه‌ی معنوی بین این دو هم برقرار می‌شود. یعنی گوته از جوانی ماریانه فون ویلمر نیرو می‌گیرد و مشخصلا و صراحتاً ماریانه از پیری، فرازانگی و خردمندی گوته. و به این ترتیب هر دو مکملی می‌شوند برای همدیگر و آن شوق شاعرانه و فرزانگی گوته به نوعی آن توان شاعرانه‌ای را که وجود داشته در ماریانه فن ولیمار به حرکت درمی‌آورد، بدان شادابی و سرزندگی می‌دهد و نیتجه این هست که او هم که بیشتر هنرپیشه بوده و در تئاتر بازیگری می‌کرده، نیروی شعر را در خودش کشف می‌کند و جواب نامه‌های شاعرانه‌ی گوته را به شعر پاسخ می‌دهد.

با پایان گرفتن دیوان گوته، او از ماریانه دوری می‌جوید. ماریانه از غم عشق بیمار می‌گردد تا جایی که همسر ماریانه برای گوته نامه می‌نویسد و از او همدردی می‌طلبد. اما عشق ماریانه برای گوته دیگر پایان پذیرفته است. یکسال پس از این ماجرا همسر گوته فوت می‌کند، اما گوته باز هم قدمی برای این عشق برنمی‌دارد. آیا فکر می‌کنید که ماریانه در این میان تنها قربانی یک اثر ادبی می‌شود؟

این‌ها وصالی نداشتند به عنوان عاشق و معشوق و گوته هم با این نام‌هایی که در این شعر بر این دو شخص می‌گذارد، یعنی خودش را پشت نام حاتم پنهان می‌کند و ماریانه فن ویلمر را پشت نام زلیخا، عملاً از پیش می‌دانسته که وصالی در کار نخواهد بود. حالا یکی بگوییم قربانی دیگری شده، از دید من شاید چنین نباشد.

شما اهمیت دیوان گوته را برای ایرانیان چگونه می‌بینید؟

اولا که خاستگاه معنوی آن ایران است و ادبیات کشور ما، ادبیات فارسی هست و علاوه بر این دیوان غربی شرقی بنیان‌گزار ادبیات جهانی مدرن هست.

کورش صفوی پیش از شما تنها بخش شعر دیوان را ترجمه کرده بودند. آیا شما بخش نثر دیوان را نیز ترجمه کرده‌اید؟

بله من اشعار را ترجمه کردم و همچنین برای اولین بار در ایران ۶۳ مقاله‌ای را که خود گوته درباره‌ی مشرق‌زمین تدوین کرده بود.

تحریریه: شهرام احدی

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *