با من از خوشهی گندم
با من از امید مردم
با من از جنگل و دریا
با من از خورشید فردا
با من از یگانگی حرف بزن
با من از جوانه بودن
نَفْس یک ترانه بودن
با من از شکوفه دادن
تو سحرگاه شکفتن
با من از یگانگی حرف بزن
با من از ستاره باران
در شب سرد زمستان
بگو از سرود یاران
در دلِ وحشت زندان
با من از سپیده و دار
با من از لحظهی دیدار
بگو از زمزمهی باد
در شب بیداد و فریاد
بگو از اوج غریب یک صدا
که رها میشود از گلوی ما
با من از یگانگی حرف بزن
با من از یگانگی حرف بزن