جایزه‌ی لوموند برای یک نویسنده‌ی ایرانی / شهلا شفیق، نویسنده‌ و پژوهشگر ایرانی مقیم پاریس

دویچه‌وله با شهلا شفیق گفت‌وگویی داشته است:

دویچه وله: خانم شفیق، تازگی “برداشت”‌های شما در مورد اسلام و سیاست و جنسیت، چه نکته‌هایی را در برمی‌‌گیرد؟ آیا این تعبیر و تأویل‌ها تفاوتی با دید (مثلاً) فاطمه مرنیسی و السعداوی، نویسندگان و پژوهشگران عرب، دارد که درآثارشان به سرکوب جنسیتی در ایدئولوژی اسلام گرا هم می‌پردازند؟

شهلا شفیق: من با جمع‌بندی از نقطه نظرات متفاوتی که تاکنون در نظریه‌‌پردازی مربوط به اسلام‌گرائی ارائه شده، به طرح معضلاتی پرداخته‌ام که پدیده‌ی اسلام‌گرائی، به مثابه یک ایدئولوژی، در برابر ما قرار می‌دهد و کوشیده‌ام نشان دهم که تحلیل از زاویه‌ی مناسبات جنسیتی، برای تعمیق مباحث موجود اهمیتی حیاتی دارد. آنگاه براساس تجربه‌ی ایران و در نگاهی مقایسه‌ای با سه کشور الجزایر و مراکش و تونس، کوشیده‌ام از منظر مناسبات جنسیتی به تبیین ایدئولوژی اسلام‌گرا و دلایل رشد و نتایج اجتماعی و سیاسی و فرهنگی آن بپردازم. نقد نظریات فاطمه مرنیسی که اسلام‌گرائی را همچون واکنشی صرفا عقب‌گرا ارزیابی می‌کند، نیز مورد توجه من بوده است.

شما بیشتر به ایدئولوژی اسلام‌گرا پرداخته‌‌‌اید یا به اسلام سیاسی؟ چرا این روش را برگزیدید؟

به نظر من یکی از مهم‌ترین موانع در راه تحلیل ماهیت اسلام‌گرائی، تقلیل آن به بنیاد‌گرائی به مثابه بازگشت به سنت است. من با بهره‌گیری از آثار مورخان، اقتصاد‌دانان و صاحب‌نظران علوم سیاسی و اجتماعی که به ایران معاصر پرداخته‌اند و نیز داده‌های موجود در باره‌‌ی وضعیت امروز، کوشیده‌ام نشان دهم که اسلام‌گرائی پدیده‌ای نو است که بر علیه مدرنیت به مثابه پروژه‌ای سیاسی که حامل ارزش‌های دمکراتیک است، قد علم کرده. فهم این پارادوکس، به گمان من به توضیح ماهیت توتالیتر اسلام‌گرائی کمک شایانی می‌کند. در همان حال، این رویکرد به درک این مسئله راه می‌برد که در دنیائی که حقوق بشر، وجهی جهانشمول یافته‌، هر دستگاه عقیدتی که با هر نیت، ولو خیر، اسلام و یا هر مذهب دیگری را به مثابه هویتی سیاسی ـ اجتماعی فراگیر سازد و به عنوان مرجعی برای تعیین قوانین اجتماعی ارائه دهد، در راه ایدئولوژی‌ساختن آن گام بر می دارد و حاصل، جز نظامی سرکوبگرکه حقوق دمکراتیک شهروندان را نفی می‌کند، نیست و نخواهد بود.

برداشت شما در باره‌ی مقوله‌ی “دموکراسی جنسیتی و اسلام‌گرایی” چیست؟ آیا فکر می‌کنید که این ایدئولوژی مذهبی، ظرفیت تأثیرپذیری از موازین دموکراتیک را دارد؟ چرا؟ و چگونه؟

اول بگویم که به نظر من، ویژگی متمایز‌کننده‌ی دمکراسی، طرح‌افکنی، مدلی اجتماعی ـ سیاسی بر پایه‌ی بازشناسی ارزش خود، تعیَنی فردی و عمومی است و این دو وجه، بدون هم امکان ناپذیر هستند: نمی‌شود فردیت صاحب حق و خلاق را، بدون بازشناسی حق مجموعه‌ی شهروندان برای تعییَن و تغییر قوانین، به‌رسمیت شناخت؛ لازمه این امر تقدس‌زدائی از قوانین است. آنگاه که مذهب و قدرت سیاسی با‌هم در آمیزند، از شهروندی دمکراتیک‌، نشانی بر جا نمی‌ماند. دیگر آن‌که، چنانکه در این تز نشان داده‌ام، در ایدئولوژی اسلام‌گرا، سلسله مراتب جنسیتی، نقشی محوری دارد و سرکوب جنسیتی در ذات آن است.

روند گرایش برخی از گروه‌های چپ به ایدئولوژی اسلام‌گرا را چگونه می‌بینید؟ به‌نظر شما بازتاب سیاسی این “همگرایی” در عرصه‌ی جهانی به کجا می‌انجامد؟

اگرچه تجربه تلخ به قدرت رسیدن اسلام‌گرایان، این گرایش را در ایران ضعیف کرده، اما در باقی نقاط جهان شاهد تداوم آن هستیم. در کشورهای عربی، در آمریکای لاتین و در آمریکا، برخی نیرو‌های چپ با گفتار احمدی نژاد نوعی همدلی نشان می‌دهند و آن را ضد امپریالیستی تلقی می‌کنند. نتایج آن برای مبارزه آزادی‌خواهانه در ایران طبعا بسیار منفی است.

این که این روزها “ایرانی‌ها” در گستره‌ی جهانی مطرح شده‌اند و در زمینه‌های گوناگون جوایز بسیاری دریافت می‌کنند، بیشتر جنبه‌ی سیاسی دارد یا نشانه‌ی نوعی ارزش‌گذاری مثبت بر کار و فعالیت آنان، جدا از ملیت‌شان‌، است؟

گمان نمی کنم که در جایزه لوموند، تبار ایرانی من نقشی بازی کرده باشد. اما، دریغ، تجربه‌‌ی ایران آزمایشگاهی بدیع برای تحلیل اسلام‌گرائی است و این نکته طبعا در پر بار شدن کار من نقش داشته است. کاش امکان این وجود داشت که کشور ما از چنین مسیری گذر نکند! اما فرای این دریغ ، آرزو می‌کنم که اندیشه در چرائی آن، به کار مبارزه برای دستیابی به آزادی زنان ،دمکراسی و عدالت اجتماعی بیاید.

تحریریه: جواد طالعی

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *