مدرسه فمینیستی: به مناسبت سالمرگ شاعر مشروطه عالم تاج قائم مقامی (متخلص به ژاله) ، مدرسه فمینیستی تلاش کرده است ویؤه نامه ای حاوی نظرات و آراء برخی از زنان هنرمند و شاعر معاصر را در باره این شاعر بزرگ، گردآوری کند تا نسل جوان کشور و علاقمندان به شناخت آثار پیشکسوتان حق خواه جنبش زنان با افکار و آرزوها و ادبیات این بزرگان هر چه بیشتر آشنا گردند. به همین مناسبت بنفشه حجازی، نویسنده، منتقد و از شاعران معاصر ایران، مطلب درباره این شاعر زن مشروطه به نگارش درآورده است که در زیر می خوانید:
– کفش توفیق پیش پا باشد
– گر زنان پشت هم بدارندی
– ژاله
اشعار «عالمتاج قائم مقامی» را پسرش – پژمان بختیاری – انتشار داد. شاید عمل او سعی بر گرفتنِ انتقام مادری باشد که در دوران کودکی و نوجوانی او را از دیدارش محروم کرده بودند. و از شما چه پنهان بعد از تردیدهایی که نسبت به صحت چاپ کتاب پروین اعتصامی توسط برادرش انتشار یافته ، چندان از میزان کامل بودن دیوان و خلوص اشعار ژاله مطمئن نیستم ولی به هر حال شک ام آن اندازه نیست که مانع کار شود. و البته پژمان بختیاری نیز در مقدمه دیوان به دستکاریهای واژگانی اشاره کرده است ولی در موردحذف اشعار بینه ای ندارم. در راه عصیان زنانه و گفتن از ناکامیهای زنان ،ژاله آغازگراست و اگر همین اشعارهم به همت پژمان چاپ نمی شد اکنون ما از همین مقدار افکارنیز بی نصیب بودیم.
به هر رو همه جوانی عالمتاج نتیجه قائم مقام ثانی به گفته خودش در آرزوی عشق گم شد و نصیب او جز خیالپردازی نشد . زیبایی اش برایش عاقبتی نداشت و خواست او که بهره رساندن به همسر از راه سجایای اخلاقی یک زن اصیل بود نیز برای شوهر بهایی به اندازه زیبایی اش نداشت. «وصلت سیاسی» بین دو خانواده برای ژاله، همسری پیر و عبوس و گریزان از خواست های یک زن حساس تدارک دید که زندگی را برای او تلخ تر کرد:
– وصلت ما وصلت یغما گر و یغما شده ست / اوست مردی زن گرفته من زنی شوهر زده
و پس از داشتن یک فرزند و مرگ یک فرزند دیگر و هفت سال زندگی توام با حسرت تفاهم، این وصلت به طلاق انجامید. پس از مرگ همسر باز هم سرپرستی تنها فرزندش را به او ندادند و تا توانستند آزارش کردند.
زندگی نامه او به قلم فرزندش در ابتدای دیوان سعی جمیلی است برای حفظ حرمت مادر و احترام پدر و در واقع حفظ روان نویسنده یعنی پسری که در نه سالگی نیز پدر از دست داد و تحت سرپرستی پسر عمه اش قرار گرفت. اما دو موضوع در باره زندگی ژاله در ابهام است. یکی از بین رفتن غزلهایش آن طور که پسرش نیز مدعی از بین بردنشان توسط خود ژاله است:
دیوان خویشتن را به آتش دهم بعمد / زان پیشتر که افتد آتش به دفتر از من
در زیر نویس همین صفحه از نسخه بدلی یاد می شود که ژاله گفته است : « تاخود بجا نماند نامی به دفتر من»
این نسخه بدل آیا تلاشی برای القای فکر «شکسته نفسی و خفص جناح» بر ژاله نیست؟ یا ترس ژاله است از آشکار شدن افکار پیشرو و رادیکالش :
– تن فروشی باشد این یا ازدواج / جان سپاری باشد این یا زیستن یا
– عفتی کز ترس برخیزد سرافرازی ندارد/ بی بی از بی چادری البته در منزل نشیند یا
– زن هم آخر چون تو ای زانصاف دور / خواهشی دارد که گاهش رهزن است یا
– تا ما ضعیف و نان خور مردیم و گوشه جوی / راهی بجز اطاعت مرد قدیر نیست
کسی که در مذمت گوشه جویی شعری چنین می سراید که رقصی چنان میانِ میدانِ طلبِ آزادی زن است می شود که بنشیند و کاری نکند ؟ و یا تنها خواب تعبیر کند و به کتابهای کف بینی و قیافه شناسی دل ببندد؟ البته این امور در جای خود ایرادی ندارد بلکه برجسته کردن این بخش از زندگی ژاله توسط پسرش و پنهانکاری اوایراد داردکه احتمالا به خاطر شرایط خودش( پژمان ) مایل نبوده که اشعار و گفته هایی از ژاله انتشار یابد.
پژمان می نویسدکه در سال ۱۳۱۲ رباعیاتی از مادرش چاپ کرده که مورداعتراض مادر واقع شده .خب معلوم است باید عالمتاج اعتراض کند بر چاپ رباعیات! زنی که می سراید:
– اجتماعی هست و نیروئی زنان را در فرنگ / در دیار ما هم ار زن جمع گردد فرد نیست
– خود تو گوئی رخت بخت و دامن اقبال ما / جز به دست کولی رمال صحرا گرد نیست
راضی نخواهد بود از انتشار رباعی درباره دوری فرزند و اثر آه و …
آیا سراینده این اشعار (که متاسفانه برای جلوگیری از اطاله کلام آن را خلاصه کرده ام )کارش فقط خواندن کتاب کف بینی است؟ ( خودش در بیتی به این نوع مطالعه اشاره کرده است):
– مرد اگر مجنون شود از شور عشق زن رواست
– زان که او مرد است و کارش برتر از چون و چراست
– لیک اگر اندک هوائی در سر زن راه یافت
– قتل او شرعا هم ار جایز نشد عرفا رواست
بر برادر بر پدر بر شوست رجم او از آنک
– عشق دختر عشق زن بر مرد نامحرم خطاست
و دومین موضوع مبهم در زندگی عالمتاج قائم مقامی ارتباط اجتماعی اوست . اشعار خطابی و اعتراضی و افشاگرانه باید مخاطب داشته باشند و «سخنرانیِ کاغذی »دور از ذهن است ! شعر عاشقانه و غزل خلوت می خواهد اما اشعار دیگری که خطاب به زنان و دختران و پیشگویی آینده زنان و آرزوی آزادی زن است نمی توانسته بدون مخاطب باشد. ارتباط اجتماعی موضوعی است که آقای پژمان بختیاری اجازه می دهد در دیباچه بدون امضای کتاب مادرش طرح شود اما خودش در مقدمه اش در این باره حرفی نمی زند . این که در آن زمان « جماعتی از بانوان روشنفکر انجمنی ترتیب نموده با سخنرانی ها و قرائت مقالات و اشعاری از قبیل شعرهای ( عالمتاج قائم مقامی ) در صدد جستحو و به دست آوردن راهی بوده اند که مقداری از بار سنگین حکومت مرد بر زن را بکاهند ویاشاید واسطه العقد آن اجتماع نیزهمین بانوی سخن پرداز بوده باشد .»( ص چهار دیوان)
تولد عالمتاج را سال ۱۲۶۲شمسی(۱۳۰۱ قمری ) نوشته اند و تاریخ ازدواجش را ۱۲۷۷ یا ۱۲۷۸ در پانزده شانزده سالگی . اگر هفت سال زندگی مشترک او را هم اضافه کنیم باید بعد از طلاق میزان فعالیت ادبی او بیشتر هم شده باشد که اشعار قابل توجهی از مجموع ۹۱۷ بیت او این را بیان می کند. این حساب سرانگشتی ما را می رساند به سال ۱۲۸۵ شمسی (=۱۳۲۴ قمری) زنی بیست و دو بیست و سه ساله و نهضت مشروطه .
نگاه به روزشماراین دوره روشنگر این است که افکار ژاله نه تنها در صندوقخانه و لای کتابهایش آن طور که پژمان می نویسدخاک نمی خورده که اصولا شرایط تاریخی ،راهنما و محرک ژاله برای سرایش اشعاری است که در حال حاضر زنان مبارز درایران نیز به احتیاط از آن سخن می گویند.
ازحضور زنان در به پیروزی رساندن مشروطه در می گذرم و برخی ازاقدامات اجتماعی زنان را پس از صدور فرمان مشروطه در تهران یادآور می شوم:
– در ۱۴ جمادی الثانی ۱۳۲۴ با فرمان مشروطه روزنامه مجلس از درخواست یکی از زنها مبنی بر این که دولت جدید باید در رابطه با حقوق زنان مسئولانه رفتار کند ،می نویسد که مجلس در جواب می گوید : در امور خاصه رجال از قبیل علوم پلتیکی و امور سیاسی فعلا مداخله ایشان اقتضا ندارد. ( سالنمای زنان ،۱۳۷۸، نوشین احمدی خراسانی)
– در ۱۰ شوال ۱۳۲۴ روزنامه مجلس نوشت : بیوه زنان کشورما گوشواره ها ودستبند های خود را برای ادای قرض دولت وتأسیس بانک داخله حاضر کرده و هریک می خواهند در این باب بر دیگری سبقت بگیرند.
ـ « روزی در پای منبر سید جمال واعظ در مسجد میرزا موسی ، زنی به پا خاسته چنین گفت : دولت ایران چرا از خارجه قرض می کند .مگر ما مرده ایم ؟ من یک زن رختشوی هستم .به سهم خود یک تومان می دهم دیگر زن ها همه حاضرند . «( تاریخ مشروطه ایران ، ص ۱۹۴ )
– در ذیحجه ۱۳۲۴ ( ۳۰دی ۱۲۸۶ ) میتینگی از زنان تهران تشکیل شد که درآن ۱۰ ماده از خواسته های زنان به تصویب رسید.از جمله این خواسته ها تأسیس مدارس دخترانه ،تعدیل و تخفیف در میزان صداق و نیز حذف جهیزیه سنگین برای دختران با این استدلال که به جای پول صرف شده برای جهیزیه بهتر است آن را در راه آموزش دختران هزینه کنند. ( سالنمای زنان ، ۱۳۷۸)
– در ۲ ربیع الثانی ۱۳۲۵ عده ای از زنها در بهارستان گرد آمده و خواستار تدوین قانون اساسی شدندو البته با کمال تعجب از برخی از نمایندگان مجلس شورا در ازای این حرکت … جواب « محرک دارید »، شنیدند. ( هدفها و مبارزه زن ایرانی ،ص ۵۶)
تاریخ مشروطه ایران( ص ۳۳۰ ) در این باره می نویسد : روز چهارشنبه بیست و چهارم اردیبهشت دراینجا تهران نیز تکانی پدیدار شد بدین سان که گروهی از زنان دسته ای بستند و برای طلبیدن قانون اساسی به مجلس رفتند.
– در ۱۶ ربیع الثانی ۱۳۲۵روزنامه حبل المتین نوشت : «پانصدتن از زنان در جلو خان بهارستان گرد آمده و فریاد عامه زنده باد مشروطه ،پاینده باد قانون ، و نیست و نابود باد استبداد ، معدوم باد مستبدان ،بلند بود.»
– در ۲۲ رجب ۱۳۲۵ روزنامه حبل المتین ،لایحه یکی از خواتین را در جواب کسانی که اعلامیه داده بودند و مدارس دخترانه را خلاف اسلام می دانستند چاپ کرد :« خدا جل جلاله در کجای کلام الله و احادیث این مطلب را فرموده اند …خیلی فرق است ما بین خدای ما که طلب علم را بر نسوان واجب نموده و خدای شما که علم را بر زنان حرام کرده ..»گویا این مقاله توسط بی بی خانم استرآبادی نوشته شده بود.(سالنمای زنان ،۱۳۷۸)
– در ۲۳ شعبان ۱۳۲۵،«اتحادیه نسوان همتی به خرج داد و اندیشه بدیعی آورد دایر براین که : اگر رهبری سیاست به آن تفویض شود با اجرای سریع نقشه چهل روزه خود از عهده اصلاح امور این ملک بی سر و سامان برخواهد آمد .مخدرات نوشتند که اکابر دولت ما مردمان بیکاره ای هستند و مجلسیان هم زیاده ور می زنند. ما با شاه و وزرا کاری نداریم زیرا آنها همه وقت بوده اند . از وکلا می خواهیم که استعفا بدهند و به مدت چهل روز اداره امور را به دست ما بسپارند به شرط آنکه عار نداشته باشند . دراین مدت ما وکلا انتخاب می کنیم ،وزرا انتخاب می کنیم ، قانون را صحیح می کنیم ، نظمیه را صحیح می کنیم ،حکام را تعیین می کنیم ، ریشه ظلم و استبداد را از بیخ می کنیم ، ظالمین را قتل می کنیم ، انبارهای جو و گندم متمولین را می شکنیم ، کمپانی برای نان قرار می دهیم ، خزانه های وزرا را که از خون خلق جمع و در سرداب ها گرد آورده اند بیرون می آوریم ، بانک ملی بر پا می کنیم، عثمانی را عقب می نشانیم ، …قنوات شهری را صحیح می کنیم و آب سالم به مردم می خورانیم، کمپانی برای اداره شهر معین می کنیم . بعد از این اصلاحات از خدمت استعفا کرده تا بقیه را دیگران اصلاح کنند …زنها می توانند آنچه را که می خواهند .«( ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران ، ج۲ ،ص ۱۳۵ )
– در بهار ۱۳۲۶ قمری انجمن نسوان لایحه ای به یکی از وکلای مجلس تقدیم می کند که در آن تقاضا می شود که تجمعات زنان به رسمیت شناخته شود . مجلس حق تجمع آنان را می پذیرد اما از آنها به طور علنی حمایت نمی کند.( سالنمای زنان ،۱۳۷۸)
– در ۱۳ ذیقعده ۱۳۲۸ “انجمن مخدرات وطن” نامه ای به مجلس می فرستد و در مورد به تعویق افتادن تصویب قانون اساسی می گوید : ملت تمام شد. ملت نفسش به آخر رسید .اگر فی الحقیقه از عهده خدمت به ملت بر نمی آیید کناره بگیرید تا ملت فکری به حال روز سیاه خودش بکند.(سالنمای زنان ،۱۳۷۸)
فعالیت زنان در تب و تاب مشروطه خواهی همگامی با مردان مشروطه خواه در مقابله با استبداد طلبان و سنت گرایان بود و در عین حال خواستهای مشخص جامعه زنان و بهبود شرایط زندگی زن ایرانی را نیز در بر داشت . آنها پس از جنبش مشروطیت با همان شیوه ای که مردان اتخاذ کرده بودند سعی بر تحقق خواستهای خود از طریق انتشار روزنامه ها و مجله ها،ایجاد انجمنها وتأسیس مدارس داشتند.
در سال ۱۲۹۹ با تشکیل حزب کمونیست ایران و رشد جنبشهای ملی ،سازمانهای سیاسی زنان نیز در شهرهای مختلف ایران شکل گرفت که با تلاش خواستار رفع موانع از سر راه فعالیت سیاسی زنان بود.
زنان گیلان در سال ۱۳۰۶ خورشیدی جمعیتی به نام «پیک سعادت » را در رشت به وجود آوردند . همزمان با تشکیل این سازمان جمعیتی به نام « نسوان وطنخواه » در تهران تشکیل شد .در اصفهان نیز جمعیتی به شکل اتحادیه صنفی از زنان تشکیل شد. در شیراز « مجمع انقلابی نسوان» با همت زند دخت شیرازی کار خود را با جسارت تبلیغ می کرد .در اواخر سال ۱۳۰۵ در تهران جمعیت«بیداری نسوان »تشکیل شد . مقارن همین ایام در قزوین جمعیت دیگری با مرامنامه مشابه جمعیت بیداری نسوان به نام «انجمن نسوان » تأسیس شد.
در سال ۱۳۲۸ درتهران « سازمان دموکراتیک زنان ایران » تشکیل و در بیشتر شهرهای ایران شعباتی از آن دایر گردید . انجمن هایی مانند«اتحادیه غیبی نسوان »، « انجمن مخدرات وطن » ، « انجمن همت خواتین » ، « انجمن حریت نسوان» ، از دیگرانجمن هایی بودند که تشکیل شدند .
حال آیا توجه زنی مانند او را به این وقایع باید تحت الشعاع داشتن شوهری با بیش از ۲۵ سال اختلاف سن و اختلاف فرهنگی قرار داد و دوری از فرزند را برای او علم کرد و یا تنهایی و بی عشقی اش را به سوگ نشست؟ پژمان می نویسد: « من از بعضی جهات به مادرم حق می دهم که از همسری با پدرم ناراضی باشد امابه صورت مطلق او را ذیحق نمی دانم چرا که در آن روزگار قسمت اعظم نسوان ایران با او همانند بوده اند .بسیاری از آنان با هووهای متعدد در یک خانه می زیسته اند و از زندگی شکایت نمی کردند و برای خود حقی بیش از آن قایل نبودند.»
می بینید این داوریِ فرزند آن بانوست که در تبرئه پدر و یا شرایط آن روزگار تسلیم است و ظلم پذیر و معتقد به این که ظلم بالسویه عدل است .
خب بااین حال چگونه دم نزنیم از شرایطی که هنوز هم حاکم است و به نظر می رسد می خواهد با سرعت بیشتری به عقب برگردد؟
– مرد سیما ناجوانمردی که ما را شوهرست / مر زنان را از هزاران مرد نامحرمتر ست
– آن که زن را بی رضای او به زور و زر خرید / هست نامحرم به معنی ور به صورت شوهرست
– گر چه در ظاهر رضای ماست سامان بخش کار / لیک لبهای « بلی گو » بردهان مادرست
– شرط تزویج ار بود نه سالگی در دین ما / هم بلوغ جسمی و عقلی دو شرط دیگرست
– در دگر جا دختر نه ساله گر بالغ شود / جان خواهر جای آن سودا نه در این کشورست
– دختر نه ساله شوهر را چه می داند که چیست / کی عروسک باز را جامه عروسی در خورست
– فطرت حیوان از ین منکر گریزانست لیک / مرد ما مردی نما در عرصه این منکر است
– مردی ای خواهر به روی و جامه و اندام نیست / این عوارض جملگی فرعست و اصلش جوهرست
– جوهر مردی نه در نیروی جسم است ای حبیب / ورنه گرگ و فیل هم پر زور و سنگین پیکرست مردی و نام آوری
در جنگ و در بیداد نیست / هر خروسی را هم ای جان تاج مردی بر سرست
– تا نگوئی صید و نخجیرست جاه افزای مرد / کرکس اندر کوهساران سخت صید افکن ترست
– تا نپنداری که با گردن کشی مردست مرد / شاخ تبریزی هم این سان است اما بی برست
– دعوی مردی نه در اعمال حیوانی ست نیز / ورنه گنجشک است کش عنوان مردی زیور ست
– نقش مردی را علاماتی است پیدا و نهان / وآن که را اینها نباشد هر که باشد بی فرست
– روح روشن خوی خوش دست قوی طبع کریم / هر که دارد گرچه مملوکست بر زن سرورست
– پر فتوت با محبت پاکدامان پاک دل / خوش روش با دوستان صافی درون با همسرست
– عزت نفسش عیان و ریزش جودش نهان / با شهامت با شرف خوشنام و والا گوهرست
– آن که زن را نیز موجودی چو خود داند از آنک / در اجم شیرست شیر، ار ماده باشد ور نرست
– زن هم آخر همچو او خونست و ستخوانست و گوشت / وربه تن باشد زبون از جان و دل نیرو ورست
– اینچنین مرد ار زرو سیمش نباشد گو مباش / زان که او را خوش خویی سیمست و خوشنامی زرست
– ور بجز نانی جوین در کف ندارد گو مدار / کان خورش در کام زن خوشتر ز شیر و شکرست
– مجملی گر بایدت از این مفصل گوش دار / آن که با همسر بود صافی درون او شوهرست
– وین چنین شوی ار نصیب تست شادا عالمت / ورنه آن نامحرمی کت گفتم آنک بردرست
اگرچه خواندن اعتراضات و گفته های عالمتاج در قالب شعر بسیار زیباتر است ولی در این صورت مجبور به درج مجدد دیوان شعرش می شویم لذابه طور خلاصه به اعتراضات او در اشعار اشاره می شود:
– اعتراض به خشونت زناشویی (Marital Rape )
– اعتراض به زن آزاری
– اعتراض به حرمسرا – محبسِ خانه
– اعتراض به رفتارهای غیر شرعی ( ازدواجهای بدون رضایت دختران)
– اعتراض به بازیچه بودن و ملعبه بودن زن در دست مرد
– اعتراض به حقیر دانستن زن
– اعتراض به دوری از فرزند
– اعتراض به فرزند ناخواسته
– اعتراض به بی پناهی زنان
– اعتراض به شرایط طلاق
– اعتراض به تعدد زوجات – مردان شهوت ران
– اعتراض به وضعیت بیوگی
– اعتراض به قیود مختلف برای زنان و آزادی در همان زمینه ها برا ی مردان
– اعتراض به نبودن چراغ علم
– اعتراض به وضعیت مسکینان و نقد اغنیا و اقویا
– تشویق زنان به جنبش: همتی ، شوری، قیامی ، کوششی
– اندرز به زنان برای ایجاد همبستگی و اتحاد
نازش او به زن بودن از جنبه های قوی افکار این زن شاعر است :
– نام مردی برتو ای ننگ آزما فرخنده باد / من زنم وینک به نام نیک زن ساغر زنم
– گر ترا شمشیر در دست است و بازو آهنین / من به نوک خامه پهلو با پرندآور (شمشیر ) زنم
– مرد گشتن کار سهل و زن شدن کاری شگرف / کیست منکر تاش ره با عقل برهانگر زنم
به هر رو اگر انتشار اشعار او را به بعداز مرگ او در سال ۱۳۲۵ محدودکنیم با عنایت به شرایط سیاسی و اجتماعی این زمان از تاثیر گذاری این اشعار تا حدودزیادی کاسته ایم و چاپ رباعی های ایشان در سال ۱۳۱۲ نیز راهی به دهی نیست و فخری نه برای پژمان بختیاری دارد و نه عالمتاج و نه زنان چرا که در ردیف این اشعار تا آن تاریخ بسیار سروده شده بوده است.اشعار او صرف نظر از قدرت شاعری و استواری و انسجام کلام و فصاحت چشم گیرش در سبک خراسانی بهایش را از دلپسندی و بکارت مضمونی وجسارت و صراحت افشایی می گیرد.
اگرچه هنوز در این سنه( ۱۳۸۹) حرفهایی از لون حرفهای عالمتاج زدن شیردلی می خواهد ولی منظور این است که پیشگامی اندیشه های او در گرو قدمت آن نیز هست.
ارتباط شعری اش را با دختر عموی مفتری(منیر ) ،تبریک به دوستی(اختر ) برای ازدواج مناسبش،دادن پاسخ دندان شکن به خواستگار سمج همسایه، نمایانگرارتباط او با جامعه است.گیرم که از سر تنهایی و بی همدمی و ترس از افترا به خاطر بیوگی و زیبایی خانه نشین باشد و طرف صحبتش شانه و سماور و لباس و آینه که آن هم نه از سر خودشیفتگی است که چون «ننه مومی » از داستانهای مشدی گلین خانم ،برای دق نکردن از تنهایی و نترسیدن شبانه و روزانه است:
– بسکه می ترسم ز غمازان و بدگو جاهلان / با تو می گویم حدیثی در خفا ای آینه
تهور عالمتاج در ستایش از عشق زنانه که سلف اش رابعه جان در راه آن گذاشت با روشی که نتوانند در او به دیده خلافکار بنگرند جسارت بانویی است در زمانی که هنوز خواندن سوره یوسف بر زنان منع بود.
– عشق و زن در زمانه همزادند / من زنم ای عزیز و عشق فنم
– عاشقم گو بکوبد از سر جهل / غیرت مرد مشت بر دهنم
– عاشقم وز کسیم پروا نیست / دیده بگشا که پرده برفکنم
به هر رو عالمتاج با کلام خویش پیِ اخذِ حقِ رفته،دستی از آستین به درآورد و با پیشگویی خود در دل زنان ایرانی امیدکاشت.اگر چه حتی فرزندش این افکار مادر را ناشی از خودستائی و غرور می دانست.
پیشگویی او دلیلی است بر آگاهی او از اجتماع و در جریان شرایط اجتماعی ایران و جهان بودن و «مافوق عصر بودن فکرش» چنانکه خود سروده است:
– دختر فردای ایران دخترامروز نیست / گر بخواهی ورنه برگیرند بنداز پای من
– آخر این بازیچه زن برمسند مردان زند / تکیه وز صهبای عشرت پر شود مینای من
– من نخواهم دید آن ایام دولت ریز را / لیک خواهد دیدنش آنکو بودهمتای من
– می وزدآخر نسیمی از دیار زندگان / سوی این اقلیم و جان یابد ازو اعضای من
– کودکی نوخاسته ست آزادی فردا ولی / خفته خوش در دامن امروز من فردای من
– فکر من این بود و رویا دیدن روزی چنین / ای خوشا روز شمایان فرخا رویای من
– نورچشما دخترا آینده اندر دست تست / قدر نعمت را بدان ای گوهر یکتای من