فیلم سینمایی “سه زن” که در پنجاه و هشتمین دورهی جشنوارهی بینالمللی فیلم برلین، چندین بار در بخش “پانورامای ویژه”ی این فستیوال بهنمایش درآمد، با زنگهای پایانناپذیر یک تلفن دستی آغاز میشود. اولین چهرهای که در کادر دوربین (داریوش عیاری) قرار میگیرد، چهرهی مینو (نیکی کریمی) است که با نیسان بنفش رنگی در ترافیک شلوغ شهر تهران با مادرش در راه مطب دکتر است. با دومین گفتوگوی تلفنی، دومین مسئلهی این شخصیت اصلی فیلم با تماشاگر در میان گذاشته میشود: ناپدید شدن دختر دانشجویش، پگاه (پگاه آهنگرانی). مینو هنوز از حل این مشکل فارغ نشده که سومین مسئله رخ میدهد: مسئلهی پیچیدهای که به یک قالیچهی عتیقه مربوط میشود.
“قالیچه” یا “سه زن”
“قالیچه” هم میتوانست عنوان مناسبی برای فیلم “سه زن” باشد. نه به این دلیل که چهرهی اول فیلم، مینو، کارشناس فرش است. همچنین نه به این خاطر که مادر او (مریم بوبانی)، در ایام جوانی فرش میبافته و با این کار خرج خانوادهی خود را تأمین میکرده، یا نه به این جهت که اولین چرخش دراماتیکی در آغاز فیلم، حول فرش عتیقهای دور میزند که یک بازاری سودجو، با وجود ممنوعیت معامله، به ثروتمندی مقیم خارج فروخته و او در صدد است آن را از کشور
خارج کند. بلکه، افزون بر همهی این دلایل که به مضمون فیلم مربوط میشوند، به این جهت که بافت و ساخت اصلی فیلم “سه زن” نیز مثل تار و پود فرش درهم تنیده شده و به هم گره خورده است: منیژه حکمت در این فیلم، سه رشتهی روایتی را که از سرنوشت سه زن از سه نسل مایه میگیرد، درهم میبافد و آن را با گرههای سه برش زمانی گذشته، حال و آینده درهم میتند. در فیلم “سه زن” همه چیز با یک قالیچه آغاز میشود و همه چیز هم با همین گنجینهی پرارزش که نماد فرهنگ ملی ایرانیها را یدک میکشد، پایان مییابد.
تصاویر گویا
تصاویری که حکمت برای القای این مضامین برگزیده، بسیار روشن و گویاست؛ تصاویری که در متن چرخشهای دراماتیکی داستان گنجانده شدهاند: در ابتدای فیلم، مینو برای “نجات قالیچهی عتیقه”، وقتی میبیند که تهدیدها و تمهیدهایش در آن بازاری حریص موثر واقع نمیافتد، در یک لحظهی تعیینکننده فرش را “میدزد” و با مادر پیر و فراموشکارش از در مغازه بیرون میزند. اینکه این “حرکت خودسرانه” عواقب ناگواری برای مینو در بر دارد، بر او پوشیده نیست. حکمت ولی به پیگیری این رشته از داستان علاقهای نشان نمیدهد، چون در حین این درگیری، ناگهان مادر فراموشکار با قالیچه ناپدید میشود و مشکل دیگری بر مسائل بیشمار مینو میافزاید.
از سوی دیگر حکمت، با تأکید بر خط جستجوی مادر و قالیچهی عتیقه، به وجه نمادین فیلم خود رنگ و درخشش بیشتری میبخشد. بهویژه در یکی از صحنههای پایانی فیلم که دختر جوان مینو، پگاه، در خاتمهی سفر پرفراز و نشیباش در جستجوی معنای زندگی و راه آیندهی خود، در حالیکه شیشهی عقب خودروی سفیدش با نقشونگارهای فرشی نفیس پوشیده شده، با سرعت تمام به سوی افق باز میراند. اگر بدانیم که پگاه برای دستیابی به مفهوم تلاشهای انسانی، تحصیل هنر در دانشگاه را ترک کرده بوده و بیخبر و ناگهانی راهی دشت و دهاتهای دورافتاده شده است، بعد تمثیلی این صحنه پررنگتر میشود.
خط روایتی پرکشش
شاید برای روشنتر ساختن همین معناها و اشارههای نمادین است که حکمت اجازه میدهد، تماشاگر زودتر از شخصیتهای فیلم، پی به راز معماهایی ببرد که قهرمانانش در طول داستان با آنها درگیرند. این موضوع ولی به کشش و جذابیت روایتی آن صدمه نمیزند. چون گروه سه نفرهی نویسندگان فیلمنامهی “سه زن” (نغمه ثمینی، منیژه حکمت، داریوش عیاری)، امر پیگیری و پیشبرد رشتههای اصلی داستان را تنها بر روی حوادث بیرونی آن متمرکز نکردهاند؛ آنها پس از طرح مشکلات و موانع و تحریک کنجکاوی تماشاگر برای دنبال کردن رویدادهای بیرونی، به ژرفای شخصیتهای فیلم نیز نقب زدهاند و تماشاگر را به مطالعه و آشنایی با کشمکشهای درونی و ابعاد گوناگون کاراکترها دعوت میکنند؛ امری که جاذبیتش کمتر از درگیریهای بیرونی و تلاش برای از سر راه برداشتن موانع خارجی و دستیافتن به هدف نیست.
شخصیتپردازیهای غیر قالبی
حکمت در این راستا کوشیده است، از شخصیتپردازیهای قالبی پرهیز کند. از این رو مینو، به عنوان مثال، با وجود این که زنی کارآمد، فعال، پیگیر و مصمم است، شخصیتی کامل و بینقص نیست: جستجوی او در تهران شلوغ برای یافتن مادر، دختر و قالیچهی گرانبها، سرانجام به کنکاش در نهاد خود و تواناییهایش منتهی میشود. مینو نه تنها باید با مشکلات روزمرهی خود در شهر بیرحمی مثل تهران با تمام مناسبات مردسالارانه و روابط فاسد اداری حاکم بر آن دست و پنجه نرم کند، بلکه همچنین باید بر شک و تردیدها و کشمکشهای درونیاش نیز غلبه یابد.
رویارویی با سختیهای زندگی، مینو را به تصمیمگیریهای پیشبینی نشده، قبول مسئولیتهای سنگین و عمل سریع وا میدارد. این پرسش که “آیا این کنشها و واکنشها درستاند؟”، دغدغهی همیشگی اوست که در برشهای زمانی مشخصی به شک، عدم اطمینان و سرانجام به ناامیدی میانجامد. انتقادهای شدید و تهدیدهای همیشگی جامعهی مردانهی دوروبر او، از برادر مهندسش گرفته تا رئیس تندخو و مردی که محرم رازهای اوست، نیز مزید بر علت میشوند و به تردید او دامن میزنند. با این حال مینو از چنان قدرت روحی و قوام شخصیتیای برخوردار است که درستی رفتار و تصمیمهایش را همواره به محک میگذارد، دیدگاههای خود را تصحیح میکند و برای یافتن راهکاری تازه از نو برمیخیزد.
پرداخت طنزآمیز
حکمت در پرداخت واقعگرایانهی این شخصیتها، در مصرف چاشنی طنز خست بهخرج نمیدهد. این امر بهویژه هنگام نمایش خصلتهای پگاه و جوان باستانشناسی که پیرو فلسفهی “آب را گل نکنیم” و مرد محرم راز مینو (رضا کیانیان) بهگونهای بارز به چشم میخورد. او که نقاش است و خود را مثل دریا، بیکران و پاک و بینیاز میداند، تنها کسی است که دغدغهی قالیچهی عتیقه، میراث ملی و گنجینههای غیر ملی را ندارد و در آتلیهی دورافتادهی خود در رضایت کامل روزگار میگذراند. وقتی مینو برای بازکردن گرههای فکری و ذهنیاش به سراغ او میرود، به او توصیه میکند: «ول کن بابا، برو بگیر بخواب. همه چیز خودش درست میشه!»
منیژه حکمت با استفاده از تمامی ابزارهای سینمایی و توان چشمگیر خلاقهی خود کوشیده است که فیلم “سه زن”، پیامی خلاف این توصیه را به تماشاگر منتقل کند.
ب. امید