تقریباً سه هفته پس از انقلاب بهمن، با دستور آیتالله خمینی برای از نو در حجاب کردن زنان٬ سیر نزولی انقلاب آغاز شد. این در حقیقت، پایان یک آغاز بود . سرکوب همه آزادی های فردی و اجتماعی که بدنبال لشکر کشی به ترکمن صحرا و کردستان روی داد اعلام مرگ امیدها برای ایجاد جامعه ای آزاد از خودکامگی ٬ استبداد و تحجر بود.
هدف آیت الله روشن بود: زنان باحجاب قراربود نماد نظام اسلامی و نشانه استقرار دژ مستحکم «اسلام حقیقی» در ایران شوند. جایگزینی مجدد شریعت در قوانین جزایی و مدنی، تحمیل اخلاقیات به اصطلاح اسلامی ٬ جداسازی جنسی زندگی اجتماعی و به زور زیر حجاب بردن زنان بنا بود عرصه های زندگی اجتماعی را که باآغازاصلاحات رضا شاه در دهه ١٣٢٠ و پس از آن ٬ به نیروهای تجدد تسلیم شده بود به چنگ روحانیون بازآورد. مشتهای آهنین حزب الله و چوب و چماق و پنجه بوکس های «امت همیشه در صحنه» وظاهرشدن ناگهانی “زنان انقلابی” مسلمانی چون زهرا خانم معروف در صحنه برای حفظ سنگر اسلام٬ نشان میداد که اسلامی کردن حقوق ورفتارهای اجتماعی زنان الویت اصلی نظام جدید است و حکومت برای اجرای برنامه های فرهنگی خود به چه نیروها و چه نوع ابزاری اتکا دارد . بد ین ترتیب تعلیق قانون حمایت از خانواده قبلی ٬ کاهش سن قانونی ازدواج برای دختران به سیزده و سپس به نه سالگی ٬ رد صلاحیت قضات زن٬ممنوعیت تحصیل دختران در مدارس فنی و در برخی از رشتههای آموزش عالی مانند مهندسی، کشاورزی و علوم ریاضی٬ پاکسازی یامجبور کردن زنان کارمند به بازنشستگی پیش از موعد از جمله نخستین اقدامات «انقلابی» دولت اسلامی بود.
“پاکسازی” اخلاقی از طریق زن زدایی زندگی اجتماعی اما مطابق پیش بینی های بنیادگرایان تحقق نیافت. در واقع هجوم ایدئولوژیک روحانیون و کارگزاران حکومتی پی آمدهایی کاملاً خلاف انتظاری داشت. زنان به اشکال متنوع و خلاقانه با مفهوم و مدل «زنانگی اسلامی» به مبارزه برخاستند . آنا ن ماهیت واقعی رژیم انقلابی رابه سرعت تشخیص داده و با شهامتی در خور تحسین به طرحهای دولت یا در حقیقت به شخص آیت الله برای استقرار رژیم عدل اسلامی جواب رد دادند. مقاومتی که با اعتراض و نفی حجاب اسلامی آغاز شد و کار بیرون از خانه و ورود به رشته های ممنوع تحصیلی را هدف گرفت ٬ به عرصه قوانین از جمله قانون خانواده کشید و پس از سالها به موفقیت هایی نیز دست یافت. روحانیون حاکم متقابلا با به راه انداختن جنگ فرهنگی با ارزشهای مدرن تحت عنوان «مبارزه ضدامپریالیستی» کوشیدند سرکشی جوانان و زنان و بیاعتنایی آنان نسبت به «اصول اسلامی» را با استفاده از ابزار قانونی و خشونت فرا قانونی سرکوب کنند.
نزدیک به سه دهه پس از انقلاب بهمن٬ مقاومت زنان علیه تبعیضات جنسی واجتماعی، اقتصادی و سیاسی همچنان ادامه داشته وخارچشم واپسگرایان است. این مبارزه از هر دو طرف هنوز هم درجریان است و به اصطلاح از نفس نیفتاده. تلاش بی وقفه و اراده راسخ و فداکاری زنانی که به رغم خشونت دولت اسلامی و تعرضات نفرتانگیز بازوهای متعدد فشار برای تغییر قوانین مذهبی عهد عتیق از طریق «کمپین یک میلیون امضاء» تلاش میکنند ٬نمونه بارزی ازاین مقاومت است . ادامه مقاومت زنان و جهاد بی ثمر اخلاقی و فرهنگی دولت اسلامی علیه آنان ویژگی خشن و عقب مانده نظام اسلامی را آشکار کرده و بتدریج از میلیونها زن و مردی که از انقلاب امید تغییراتی اساسی داشتند توهمزدایی کرده. پی گیری و خلاقیت چشمگیر زنان ایرانی و شیوههای ماهرانه ای که برای چیرگی بر موانع جنسیتی بکار میگیرند الهام بخش همه کسانی است که چه در داخل و چه در خارج از کشور سیر این مبارزه و سایر تلاش ها برای دمکراتیزه کردن فرهنگ و جامعه ایرانی را با علاقه دنبال می کنند.
این مقاله کوتاه با فاصله گرفتن از نظراتی که فعالین داخل و خارج از کشور را دو گروه کاملا مجزا از یکدیگر ارزیابی میکند٬ و به اولی برخوردی شیفته وار و پوپولیستی و به دومی برخوردی ردگرایانه دارد ٬ بر این باور است که مجموعه این رویدادها به ظهوریک تحول بنیانی در فعالیت های فکری و سیاسی فمینیست های ایرانی انجامیده٬ چه کسانی که به اجبار یا اختیار در خارج از کشور زندگی میکنند و چه فعالین داخل کشور. هر دو گروه در حقیقت در دو جبهه یک مبارزه مشترک قرار دارند و بطور مستقیم و یاغیر مستقیم از فعالیت های یکدیگر بهره برده و بر یکدیگر تَاثیرات تعیین کننده ای داشته اند. یکی در داخل کشور و دیگری دور از میهن ٬ بسیاری از باورها و روشهای سیاسی و تشکیلاتی متداول و نهادی شده در جنبش ملی و دموکراتیک ایران قرن گذشته را به مبارزه طلبیده. این فعالیت ها بر آینده جنبش فمینیستی ایران بطور اخص و بر جنبش دموکراتیک کشور بطور عام تا ثیرات بسیار تعیین کننده داشته و خواهد داشت . نشانه های این تحول فکری و سیاسی را میتوان در نکات زیر خلاصه کرد.
نخست آنکه فعالان جنبش حقوق زنان در ایران بدون هیچ وابستگی سیاسی ـ تشکیلاتی و فکری برای کوتاه کردن یا محدود کردن دست شریعتمداران از مداخله در امور اجتماعی و حقوقی تلاش میکنند. این استقلال هم شامل زنان سکولر و هم بعضی از زنان مسلمانی میشود که شاید به این علت که فساد قدرت دولتی و سیاستمداران مذهبی را خطری برای ادامه حیات باورهای مذهبی می بینند ٬ ویا با جنبه های حقوقی اسلامی سازگاری ندارند مخالف مداخله مذهب در امر حکومت هستند.( تبعا گروه کوچکی از زنان مسلمان که به حکومت اسلامی وابستگی سببی ٬ نسبی و یاعقیدتی دارند در این مقوله قرار ندارند. همانطور که در میان زنان سکولر مهاجر و تبعیدی نیز گروه کوچکی که زیر پرچم حزبی فعالیت میکنند هنوز دارای استقلال فکری و سیاسی نیستند).
نزدیک به صد سال مبارزه فرهنگی و سیاسی زنان٬ ازجنبش مشروطه به این سو٬ به زنان آگاه یاد داده که بکار گرفتن انرژی و روحیه انقلابی و توان عاطفی و روانی زنان در مبارزات اجتماعی و بی اعتقادی و بی توجهی به اینکه استقراردموکراسی در ایران بدون تغییر سلسه مراتب جنسی وگسست ازنظام مرد -سا لاری ممکن نیست ٬ به یک فرهنگ یا سنت سیاسی تبد یل شده. استقلال فکری و سیاسی کنونی جنبش زنان از دولت و ازاحزاب سیاسی تحول بسیار مهم وامیدوار کننده ای برای آینده مبارزات حقوقی و فرهنگی آنان است که خوشبختانه تاکنون به بی توجهی نسبت به ارتباط مبارزات جنسیتی با مبارزه عام دموکراتیک نیا نجامیده . تحول فکری زنان فعال نتیجه تعمق در تجارب گذشت وآمادگی فعالان جنبش برای آموختن و بکار گرفتن و یا کنار گذاشتن بعضی ازاین تجارب و نشانه اعتماد بنفس جدیدی درآنها است. در این مورد بررسی ها و مباحثات زنان روشنفکر خارج از کشور و آمادگی بیشتر مردان در پذیرش اشتباهات گذشته و گوش دادن به صدای زنان یا حد اقل اجتناب از تحریف، ریشخند و حملات سیاسی نقش تعیین کننده داشته .
جنبه دیگر تحول ٬ آگاهی زنان٬ به خصوص زنان فعا ل با پیشینه ارتبا ط تشکیلاتی با احزاب و سازمانهای چپ٬ به این واقعیت است که بی اطلاعی ویا بی توجهی آنان نسبت به تجارب گذشته٬ نیاموختن ازروش های مشخص مبارزاتی پیشکسوتان فمینیسم در ایران در دوران مشروطه و پس از آن (و یا از اشتباها ت آنان٬ از جمله پذیرش فعالیت در سایه حمایت دولت) ٬ وندیده گرفتن زمینه های تاریخی تلاشهای متجددین در ۶٠ یا ٧٠ سال گذشته و بها ندادن به تحولات حقوقی و اجتماعی دهه های پیشین ٬ از کاستی های عمده و مخرب جنبش زنان پس از انقلاب بوده . نیز برخورد انتقادی و صادقانه به رفتارهای گذشته ٬از جمله به مطلق گرایی و سیاه و سفید دیدن مسایل اجتماعی ٬ فرقه گرائی ٬ حق به جانبی و بی اعتقادی و بی تحملی نسبت به تفاوت های عقیدتی و رفتاری ٬ تبدیل اختلافات سیاسی به خصومت های سازش ناپذیر٬ بی توجهی به زمینه های اجتماعی٬ فرهنگی و سیاسی در تعیین اولویت ها ی مبارزه که مجموعا ازموانع عمده همکاری وهماهنگی فعالیت های سیاسی در میان زنانی بود که پس از انقلاب در سازمانهای متعدد زنان اما در حقیقت در جهت پیشبرد برنامه سازمان سیاسی انتخابی خود فعالیت داشتند . بی تردید این ضعف ها استقرار مجدد دیکتاتوری در ایران راتسهیل و یا حد اقل تسریع کرد. بنظر میرسد گرایش و بینش غا لب درجنبش زنان اکنون واقع بینی بیشتر ٬ شکیبائی بیشتر ٬ گامهای محتاطانه تر اما پیگیرانه تر و آمادگی بیشتر برای پذیرش دگراندیشی و دگر باشی است . وباید پذیرفت که در پذیرش اشتباها ت گذ شته ٬ زنان بمراتب بیش از مردان آمادگی و صداقت نشان داده اند.
جنبه دیگری از تحول تردید در بعضی از نظرات و راه حل های ساده گذشته است. بسیاری از فعالین جنبش زنان درایران و خارج از ایران برداشتها و تحلیل های یک بعدی گذشته و زندگی با توهمات و رویاهای روشنفکرانه از جمله درباره نقش مذهب در اجتماع ٬ و برخوردهای بعضا قیم مابانه چه در داخل و چه در خارج از کشوررا نمی پذیرند. گرایش اکنون به برخوردها ی مشخص به مسایل عاجل و “زمینی” ٬ برنامه های کوتاه مدت و کمتر بلند پروازانه اما شدنی و ائتلاف های مقطعی است . با اید ئولوژی ها و تئوری ها با تزلزل وتردید اما فعالانه تربرخورد میشود و بهمین جهت تردید ٬بر خلاف گذشته ٬ لزوما به انفعال نمی انجامد. بسیاری از ما به این تردید ها بعنوان دعوتی برای تعمق بیشتر در راه حل های گذشته و طرح برنامه های آینده نگاه میکنیم ویاد گرفته ایم که اساسا تردید در باورها کار بدی نیست ٬ همه کس وهمه نظری را میتوان با حسن نیت و به قصد سازندگی به مبارزه طلبید و هیچ نظری وهیچ نظریه پردازی تقدس سیاسی ندارد. و نیز بتدریج (هرچند هنوز به دشواری) می آموزیم که فرضیه ها ٬ تئوری ها و تحلیل های سیاسی و اجتماعی تنها از طریق گفتگو ٬ مبادله افکار و شنیدن نظرات مخالف است که شفافیت یافته و میتوانند راهنمای پراتیک سیاسی شوند . فعالیت های اگاهی دهنده٬ افشاگرانه و تئوریک فمینیست ها در خارج از کشور خدمت زیادی به گسترش ایده های فمینیستی وافزایش آگاهی زنان (و مردان) در داخل و خارج از کشور کرد. اما این جنبش زنان در داخل بود که در تعیین اولویت ها و پالایش نظرات برزمینه واقعیات سیاسی ملموس و درباصطلاح جا انداختن خواسته های بر حق زنان در جامعه تاثیر عمده را داشت . آنچه مسلم است مجموع این فعالیت ها “مسئله زن” را در قلب مسایل سیاسی ایران نشاند و در دستور کار جمهوری اسلامی و تمام گروهها و تمام گرایش های سیاسی قرار داد.
امروز در ایران، خواسته ها ی زنان در باره رفع تبعیضات قانونی ، مبارزه علیه واژه ها ٬ سنت ها و برداشتهای تحقیر کننده زنان ٬ خشونت خانگی وتلاش برای ایجاد خانه های امن برای قربانیان خشونت گرچه با احتیاط اما با پیگیری و آشکارا مورد بحث و گفتگو قرار میگیرند. این گامی مهم به پیش است. چنین مسائلی درسالهای نخستین پس از انقلاب با روی باز پذیرفته نمیشدند و به بهانه وجود مسائل مهمترکنارگذاشته شده یا حتی مورد ریشخند قرار میگرفتند . مهم تر آنکه پی گیری در مورد این خواسته ها، سطح آگاهی عمومی را ارتقا میدهد ٬ باورها و ارزشهای اجتماعی و فرهنگی را به مبارزه می طلبد وحضور اجتماعی و پذیرش توان فکری زنان را آسان تر میکند ـ این فعالیت ها نه تنها آگاهی اجتماع به تبعیضات جنسیتی نامرئی در اموری مانند آموزش و اشتغا ل و پوسیدگی آموزه های اخلاقی حکومت و استفاده روزمره آنرا از خشونت آشکارمیکند ٬ اما از آن مهمتر تبعا آگاهی عموم را به ناتوانی دولت اسلامی درپاسخگویی به نیازهای مبرم جامعه افزایش میدهد و ماسک تقد س و عدالت خواهی را از چهره رژیم برمیدارد. این تلاش ها اگر راه درست بیرون رفتن از این گرداب را نشان ندهد حد اقل در واقعیت وجود ی گرداب جای تردید باقی نمیگذارد .
پس ازتقریبا سه دهه حکومت بنیادگرایان٬ خواست دگرگونی اجتماعی و دولت متکی به قانون و احترام بحقوق فردی تقریبا همگانی است . بسیاری از ایرانیان حال به این نتیجه رسیده اند که مادام که بنیادگرایان مدعی اجرای احکام الهی باشند و تا زمانی که متون مقدس اسلامی تنها حاملین خرد و عقل مطلق باشد چشم امید به دگرگونی اجتماعی و سیاسی در کشور دوختن بی حاصل است. تاریخ پروژهی اسلامی در ایران به انقضا نزدیک میشود و گنجایش آن برای تغییر پایان یافته . جمهوری اسلامی امروزدیگر ناگزیرا ست انتشار چند نشریه زنان را که بلند گوی گوشخراش ندای آزادی زن اسلامی نیستند تحمل کند و قادر نیست علیرغم بکار گرفتن ابزار کنترل و سرکوب ارتباطات الکترونیکی فعالان اجتماعی داخل و خارج از کشور را قطع کند . ناگفته پیدا است که هیچ یک از این واقعیات به معنای سازگاری اسلام روحانیت حاکم با طرحهای فمینیستی نیست بلکه بیانگر ویژگی«غیراسلامی» این دگرگونی هاست . چند دهه رشد سرمایهداری و مدرنیزاسیون اقتصادی با وجود ناعادلانه و طبقاتی بودن آن، شانس گذار بیدغدغه به جامعهای کاملاً اسلامی را از بنیادگرایان گرفته . مقاومت گسترده زنان (و مردان) زمامداران جدید را به دردسر افکنده وآنان را به عقبنشینی های بیشتری وادار خواهد کرد.
این نکته نیز گفتنی است که یورش بنیاد گرایان اسلامی به حقوق زنان و استفادهی زیرکانه آنان از مفاهیم و بعضی درخواست های فمینیستی و وارد کردن زنان و دختران خود و زنان معتمد دیگر به صحنه فعالیت های سیاسی و اجتماعی برای ساکت کردن منتقدین توهماتی در داخل وبخصوص در خارج از کشور ایجاد کرد. تعدادی اززنان مسلمان و سکولر درجستجوی یافتن راه حلی برای درک و مقابله با تبعیضات فرهنگی ٬ حقوقی و اجتماعی به متون اسلامی روی آورده و با استفاده ازتعابیر و اصطلاحات اسلامی کوشید ند تا تفاسیر زن باورانه تری از متون اسلامی بدست دهند . آنها با پافشاری بر اینکه موقعیت فرودست زنان ثمرهی زن ستیزی ذاتی متون اسلامی نیست بلکه نتیجهی سوءتعبیرو تفا سیرمرد محور و تحریف شده و تعصبات جنسیتی از این متون است به گروه فشاری برای تحمیل اصلاحات اجتماعی و قانونی به نفع زنان تبدیل شده ا ند . با توجه به سرکوب صدای زنان و مفاهیم سکولر٬ جمعی از روشنفکران غیرمذهبی در خارج از کشور٬ ازجمله فمینیست ها شیفته وار تحت تاثیراین فعالیت ها قرارگرفتند وبعضی به این نتیجه رسید ند که تنها صدای موجود یا موثر فمینیسم در ایران فمینیسم اسلامی است. برای عده قلیلی این کار نوعی فرصت طلبی حرفهای یا « همرنگی با محیط تاریخی » بود و برای بعضی یک استحاله فکری واقعی . تمایل پرشور آنان به فمینیسم اسلامی به آنجا رسید که ظهور فمینیسم اسلامی را نه عکس العمل و نشان خشم زنان در مقابله با سیاستهای زن ستیزانه ی جمهوری اسلامی بلکه برعکس ثمره ی مثبت قدرتگیری اسلامگرایان و تنها استراتژی معقول و کارآمد فرهنگی برای جنبش زنان قلمداد کردند. معدودی حتی دل به نتایج حضور اجتماعی وتشریفاتی دختران وزنان آیتالله ها خوش کردند و تبعا گفتمان غیرمذهبی برای پیشبرد امر برابری جنسیتی را به عنوان گفتمانی متعلق به «نخبگان»، بطور ضمنی مردود شمردند. واین در حالی بود که این تحولات در داخل کشور چنان که باید هیجانی ایجاد نکرد و زنان سرشناسی که به واقعیات سیاسی ایران آگاهی وبا آن ارتباط دست اول داشتند از جمله شهلا لاهیجی از خواهران خود در خارج از کشور تقاضا خواستند که «بیش از حد از رویدادهای ایران به هیجان و سرور نیایند» . و «این موج را یک جنبش یا شورش تلقی نکرده » و «با تحولات اندک فریفته نشوند» [١] و شیرین عبادی بدرستی هشدارداد که گماشتن چند زن به مناصب بالا درحالی که عموم زنان از موقعیت شهروندی کامل برخوردار نیستند معنایی ندارد [٢].
این اختلاف نطرات برای مدتی به موضوعی برای بحث و مجادله در خارج از کشور تبدیل شد. چرا که گروه دیگری، تنها امکان همزیستی میان اسلام و فمینییسم را سرسختانه رد میکردند بلکه با تکیه بر قربانی شدن زنان حاضر به پذیرش مقاومت زنا ن نبودند.
پس از اوج دوباره قدرت جناح محافظه کارتر و کاهش حضور و تضعیف صدای زنانی که قهرمانان جدید جنبش آزادی زنا ن قلمداد شده بودند و ادامه مقاومت زنان که نشان میداد جاذبه مفاهیم سکولر در ایران ازمیان نرفته ٬ شوراولیه هواداران فمینیسم اسلامی در خارج و مجادلات مربوطه نیز فروکش کرد. شاید بتوان گفت که برخورد به این مباحث بتدریج به سوی تعمق و تعمیق میرود و از عکس العمل های عاطفی فاصله میگیرد. واقعیت آنکه مطالعه و بازخوانی متون اسلامی از چشماندازی فمینیستی کاری ارزشمند است . بعلاوه مرز مفاهیم مذهبی و سکولر نیز به حدی که تصور میشود شفاف نیست . من در جای دیگر ا ین نکته را مطرح کرده ام که مفهوم سکولریسم در استفاده متداول ما چندان روشن نیست و مثلا گاهی نه بمعنی دین زدایی از حاکمیت سیاسی بلکه دین زدایی از جامعه بکار میرود (و در اینجا کاری نداریم که این کار شدنی است یانه )٠ و اضافه کرده ام که اگر درک ما دومی یعنی زدودن مذهب از جامعه باشد ممکن است گرفتار اراده گرایی و حتی هیستری ضد دینی و برخوردخصومت آمیز با هرکس و هر انچه رنگ و بوی مذهبی دارد شویم . بعبارت دیگر باید در تبیین وتعریف جامعه سکولر حساب جامعه را از حساب دولت جدا کرد . بهمین سبب بعضی از محققین ، واژه “مذهبی ـ سکولر” را برای نامیدن افراد یا جوامعی که مخلوطی از برداشتها، رفتار ها و باورهای متفاوت را نشان می دهند پیشنهاد میکنند ٠ یعنی افرادو جوامع میتوانند نه بتمام معنی سکولر و نه بتمام معنی مذهبی باشند ٠ مثال بارز باورها و رفتارهای مذهبی بعضی از متجددین ایرانی است که از حکومت اسلامی و برداشتهای اخلاقی آن در ایران متنفرند اما در عین حال آداب مذهبی مثل سفره و روضه و حتی نماز و روزه را بجا میاورند [٣ ] غرض اینکه شناخت بهتر ویژگی های فرهنگی و مذهبی و تاریخ خویش، نه فقط برای تقویت احساس تعلق به جامعه و آرمانهای اجتماعی لازم است بلکه در تعیین اولویت های سیاسی برمبنای واقعیات ملموس نقش حیاتی دارد. اما بهترین شیوهی همراهی و پشتیبانی از مبارزات زنان نه مخدوش کردن تفاوت ها از جمله تمایزات اساسی میان دیدگاه های غیرمذهبی و اسلامی بلکه پذیرش و حترام به تفاوت ها و بهره بردن از تنوع نطرات و راه حل ها ی گوناگون است که عرصه زندگی اجتماعی و سیاسی را غنی ترو جالب تر می کند. امتیاز قائل شدن برای ایدههای مذهبی و بها ندادن به ایده های غیر مذهبی میتواند به خاموش کردن ایده ها و صداهای متنوع بیانجامد که وجود آنها در مبارزه علیه انحصار طلبی و مطلق گرائی سرکوبگرانه حاکمیت اسلامیکردن اهمیت حیاتی دارد.
تاکید عمده این نوشته براین نکته است که پشتیبانی از اصلاح طلبی در کشورهای در حال توسعه و تشویق و تایید راه حل های بومی فرآیند بسیار ظریف و پیچیده ای است . بین مبارزه برای تغییر وضع موجود و استحاله تدریجی در وضع موجود ٬ واقع بینی در مطالبات و درخواست ها یا تنزل دادن انتطارات و خواسته ها و ٬ دلخوش شدن به رفرم های کوچک بی آنکه این رفرم ها به پلی برای مطالبه رفرم های بیشترشوند مرزها ی لغزنده ای وجود دارد که توجه به انها پیش شرط اصلاح طلبی اصیل و واقعی است. یافتن بهترین و واقع بینانه ترین استراتژی مبارزه علیه نظام پدر سالاری با مبارزه برای دمکراسی ٬ آزادی های فردی ٬ حق دگر اندیشی وعدالت اجتماعی ارتباط ناگسستنی دارد.
هد ف این نوشته بزرگ کردن تحولات فکری و رفتاری فمینیست ها و نادیده گرفتن مسایل بیشماری که هنوزعامل پراکندگی و ناکامی تلاشها است نیست . مطلق گرایی ٬ رفتارتهاجمی ٬ دست و دلبازی در ایراد انتقاداتی که هدف سازندگی ندارد و گه وبیگاه در بعضی گردهمایی ها یا در مکاتبات و مراودات الکترونیکی سر باز میکند هنوز مشکل عمده ما اعم از زن و مرد است . اما وقوع یک تحول مهم را نمیتوان انکار کرد . اگردر گذشته ای نه چندان دور آنچه علیرغم این گونه اختلافات زنان فعال را به ادامه همکاری وامیداشت رابطه حزبی یا ملاحظات سیاسی دیگر بود ٬ بنظر میرسد امروز خشم مشترک از بی عدالتی و تبعیض همه جانبه نسبت به زنان و اراده تغییر این شرایط انگیزه اصلی فعالیت های آنان باشد. ممکن است استفاده ایده ئولوژیک وابزاری اززنان بوسیله دولت ها وا احزاب سیاسی در گذ شته ٬ گروهی را نسبت به مشارکت درفعالیت های سیاسی دموکراتیک و ضد استبدادی بی میل ساخته باشد . اما این گرایش منفی عامیت ندارد. اکثریت به این نکته آگاهند که عدالت اجتماعی و آزادی سیاسی برای تغییراساسی یا حداقل بهبود روابط جنسیتی اهمیت حیاتی دارد تا آنکه زنان نیز فضای لازم را برای بیان و شنیدن روایات متفاوت و مخالف برای مقابله با فرهنگ و سنت های پدرسالارانه به دست آورند. دولت دینی، بنا به ماهیت خود تحمل چنین فضا یی را ندارد . چنین دولتی با نقض اساسی ترین حقوق شهروندان٬ یعنی برابری در پیشگاه قانون و در دسترسی به امکانات اجتماعی ، میکوشد دگراندیشان و غیرمؤمنان را حذف یا مجازات کند. حکومت دین سالار همواره تمامیت گرا است . یافتن استراتژی مناسب برای تغییر این شرایط و ایجاد فضای گفتگو و بیان نطرات متفاوت امری پیچیده ٬ چند بعدی و پروسه ای در مرحله شکلگیری است . به نظر میرسد زنا ن ایران مشتاق شنیدن همه صداها و تعمق در باره همه راه حل ها هستند.
* * * * *
[١] – مجله زنان در مبارزه شماره ٨ سال ١٩٩٧
[٢] – مجله زنان شماره ٣۴ ،سال ١٣٧۶
[٣ ] – نگاه کنید به مقاله “از گامهای نامطمین ،تا گامهای ناموزون ،به گامهای سنجیده: یک قرن مبارزه زنان در ایران “- مجموعه سخنرانیهای کنفرانس بنیاد پژوهشهای زنا ن ١٣٨۶