در خردادماه ۱۳۰٩ نخستین «کنگره نسوان شرق» در دمشق برگزار شد. انگیزه کسانی که در گفتگو و هماهنگی با یکدیگر، برگزاری آن کنگره را شدنی ساختند، هماهنگی نهادهای زنانه در کشورهای خاور و بهبود حقوقی جایگاه زنان دراین کشورها بود. بیشتر نمایندگان از کشورهای اسلامی بودند و از ایران، قدسیه مشیری در این کنگره شرکت کرد و پیام خانم مستوره افشار، رئیس انجمن نسوان وطنخواه را که بزرگترین سازمان غیر دولتی زنان ایران بود، در کنگره خوانده شد. می توان گفت که در آن نشست، گروه زنان ایران از انگشت شمار گروه های نمایندگی بود که از سوی یک انجمن غیر دولتی در کنگره شرکت می داشت که از دیدگاه شرکت کنندگان، کاری بسیار چشمگیر بود. برای نمونه، نماینده ترکیه همسر سفیر آن کشور در دمشق بود که گرفتاری های زندگی اش، اورا از شرکت در این کنگره معاف کرد! این توانایی جنبش مستقل زنان ایران و افزون برآن، پذیرفته شدن ایران در جامعه ملل که کشور ما را یگانه عضو کامل از میان کشورهای خاوری مسلمان کرده بود، انگیزه ای برای برگزاری کنگره دوم در تهران شد.
شوربختا که سرگذشت برگزاری این کنگره در تهران با پاره ای دگرگونی های سیاسی در ایران گره خورد و آشکار کرد که گفتمان حقوق زنان که حجاب نیز بخشی از آن بود، برخلاف داوری های پذیرفته شده، دستکم دراین سال ها از پشتیبانی دولت برخوردار نمی بود. راستی این است که بیشتر دولتمردان ایران در آن سال ها، گرفتاری چندانی با حجاب نمی داشتند و شاید بتوان گفت که شمار اندکی ازآنان، از گفتگوی آشکار پیرامون حجاب و پرده پوشی زنان، بیمناک و هراسان نمی بودند. عبدالحسین تیمورتاش (سردار معظم خراسانی) و مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه) ، دو نماینده برجسته در دوسوی این گفتمان در درون دولت ایران بودند. تیمورتاش و داور از شمار روشنفکران برخاسته از بیرون اشرافیت قاجار و برآمدگان دوره مدرنیته بودند که از دگرگون کردن پوشاک سنتی مردم ایران پشتیبانی می کردند و چه بسا که در برانگیختن رضاشاه به این سودا می کوشیدند. یکی از نخستین کارهای داور در عدلیه جدید که سالیانی پس از آن دادگستری نام گرفت، هماهنگ ساختن پوشش قضات و وکلای دادگستری به روش دادگستری های اروپایی بود.
تیمورتاش، سودای گسترده تری را در سرمی داشت. دوسال و نیم پیش از سفر رضاشاه به ترکیه که بسیاری آن را به نادرستی سرچشمه رودر رویی با حجاب درایران می دانند و پایین تر به جایگاه آن خواهم پرداخت، تیمورتاش سهمیه ورود کلاه زنانه را به بودجه دولت وارد کرد. مخبرالسلطنه هدایت که درآن هنگام نخست وزیر می بوده، به یاد می آورد که «اواخر ریاست من، در جلسه ای از جلسات هیئت دولت که اسهام صادر و وارد محدود می شد، تیمورتاش کلاه زنانه را داخل امتعه (کالا) مجاز کرد. گفتم چه حاجت؟ گفت لازم می شود.» گفتنی است که مخبرالسلطنه که نگران پذیراشدن پوشاک اروپایی بود، سالی پس ازآن به رضاشاه پیشنهاد کرد پوشش اسلامی دیگری به جای چادر نشانده شود که به جایی نرسید. «قصد من از پروگرامی که به شاه عرض کردم این بود که به جای چادر، روپوش نجیب و محترمی برقرار شود که زینت زن جز صورت و کفّین (کف دو دست) پوشیده باشد.»
آخرین سالی که تیمورتاش و مخبرالسلطنه درکنارهم در «هیئت دولت» بوده اند، سال ۱۳۱۱ می باشد. برنامه ریزی سهمیه واردات که مخبرالسلطنه از آن سخن می راند، در پایان سال ۱۳۱۰ خورشیدی، یک سال پیش از برکناری تیمورتاش و دوسال و اندی پیش از سفر رضاشاه به ترکیه است. پس می توان گفت که تیمورتاش یکی از اندک کسانی در میان دولتیان بوده که چشم اندازی برای رواج رخت اروپایی و کناره جویی از حجاب می داشته است. هم از این رواست که به داوری من، پشتیبانی آغازین او که در آن هنگام نزدیک ترین مشاور رضاشاه و وزیر دربار او می بوده، از برگزاری دومین کنگره زنان خاور در ایران، جایگاه برجسته ای می داشته و به نهاد غیر دولتی انجمن نسوان وطنخواه و کوشندگان آن امید هایی برای پشتیبانی دولت از کار ایشان داده است.
همه دانسته های ما از آن سال ها براین گواهی دارند که دولت ایران در گزینش جایگاه دومین کنگره نسوان شرق از سوی نمایندگان و هیئت رئیسه نخستین کنگره در دمشق، نقشی نمی داشته اند. اما می دانیم که پس از آگاهی یافتن از این گزینه، دولت ایران به نمایندگی تیمورتاش که وزیر دربار و «شخص دوم مملکت» به شمار می آمده، پشتیبانی خویش را به آگاهی خانم افشار و انجمن نسوان وطنخواه می رساند. برپایه این پشتیبانی، خانم افشار و همکارانش براین گمان بودند که این نشست با پشتیبانی مالی دولت برگزار خواهد شد و وزارت معارف، سالن بزرگ خودرا دراختیار کنگره قرار خواهد داد. فراموش نکنیم که آن انجمن با همه پایداری هایش، در آن هنگام کمتر از دویست عضو می داشته است. گزارش های روزنامه های آن زمان در هنگام برگزاری کنگره دوم گواه براین است که بیشتر ایرانیان و از جمله روزنامه نگاران نیز از از این انجمن آگاهی نمی داشته اند و کوشش های گاه جانبازانه آن زنان نیک اندیش، با پشتیبانی گسترده ای از سوی دیگران همراه نمی بوده است. هم از این رواست که باید کار سترگ آنان را که دربرابر همه سختی ها به کوشش برای دستیابی زنان ایرانی به حقوق خویش برخاسته بودند، ارجی بسیار نهاد.
به رشته گسسته سخن بازگردیم. گفتیم که آن گروه اندک اما کوشنده زنان، به پشتیبانی دولتیان از برگزاری نخستین نشست زنان کشورهای خاور درایران بسیار خشنود بوده و براین گمان بوده اند که با پشتیبانی ایشان، رویداد بزرگی را در تهران سازمان خواهند داد. اما ستاره بخت تیمورتاش از یکی دوماه پیش از برگزاری کنگره، به خاموشی گرایید و وی دوهفته پس از پایان آن کنگره، از وزارت دربار برکنار و دستگیر شد. آشکار است که در این گیرودار، همکاری دولت در برگزاری آن کنگره که تیمورتاش برجسته ترین پشتیبانش بود، کاهش یافت و درآستانه ورود نمایندگان زنان کشورهای دیگر، ازمیان رفت.
در ماه های آغازین سال ۱۳۱۱، دولت پذیرفته بود که دومین کنگره نسوان شرق در آبان ماه آن سال در سالن وزارت معارف برگزار خواهد شد. نمایندگان بخت برگشته هم در آن تاریخ به تهران وارد شدند و در یکی از هتل های بزرگ جای گرفتند. اما دیگر نشانی از همکاری دولت به چشم نمی خورد. یک ماه پیش از برگزاری کنگره و در حالی که نمایندگان زنان درتهران بودند، انجمن نسوان وطنخواه که از گرفتاری فزاینده تیمورتاش و نیز گفتگوهای پرهیجان دولت پیرامون «پیمان دارسی» آگاهی نمی داشتند، چونان مرغ سربریده ای برای یافتن همکاری دولت و برگزاری کنگره دست پا می زده و خانم مستوره افشار، رئیس آن انجمن گلایه آمیز گفته که «ما هنوز در مقدمات امر و مشغول فراهم نمودن وسایل این کار هستیم… محل انعقاد جلسات کنگره نیز نامعلوم است. آقای وزیر معارف وعده مساعدت داده اند. ممکن است سالن وزارت معارف و یا نقطه دیگری که مناسب باشد، تعیین گردد.»
دولت، آقای عبدالحسین خان، شیخ الملک اورنگ (معین الاسلام) را به نمایندگی خود برای شرکت دراین کنگره برگزیده بود. این آقای عبدالحسین اورنگ از نمونه های یک مرد سنتی سیاست ایران به شمار می آمد که نخست مانند پدرش درس دینی خوانده و رخت روحانی برتن داشت. زمانی هم دوست و هم سخن محمدعلی شاه شده و سپس پیش از پادشاهی رضاشاه، به دوستی و نزدیکی با او پرداخته بود. با این که زاده بیجار بود، در دوره هفتم مجلس از فومن گیلان وکیل شد و در دوره هشتم سر از صندوق همدان درآورد و تا دوره سیزدهم وکیل همدان بود تا باردیگر به نام نمایندگی از سوی مردم بیجار و گروس، شش بار دیگر هم وکیل آن دیار شد. در دوره مورد گفتگو، از نزدیک ترین نماینگان مجلس به دربار و شخص پادشاه بود. دو ماه پیش از آمدنش به کنگره زنان به نمایندگی از سوی دولت، به رسم «دموکراسی انتخاباتی» پذیرفته شده در آن روزگار، وزارت داخله در تلگرافی به «حکومت جلیله همدان» نوشته بود که «کاندیداهای انتخابات حوزه همدان محسن خان قراگوزلو و میرزا عبدالحسین خان اورنگ می باشند. ترتیب و تشکیل انجمن نظار باید طوری داده شود که متناسب با انتخاب مشارالعلیهما باشد.» یعنی این جنابان را با آرای آزادانه مردم همدان از صندوق رای بیرون بکشید!
اما بهانه آقای عبدالحسین اورنگ، که فرستاده دربار برای برگزاری این کنگره بود و پس از برگزاری دیرهنگام آن نیز از سوی دولت در همه نشست ها شرکت می داشت و در گاه و بیگاه و هرزمان که میل مبارکشان گل می کرد به سخنرانی و اندرزگویی زنان می پرداخت، شنیدنی و به راستی غم انگیز است. ایشان، یکماه پس از سرگردانی گروهی از زنان کشورهای خاور در تهران که چشم به راه کنگره خویش بوده اند، می فرمایند که در دیرآغازیدن این کنگره حکمتی در کاربوده است: «از همان روز اول که وارد شدند مقدمات تشکیل این کنگره از هر جهت فراهم بود. اما علت عقب افتادن آن تا به امروز فقط یک منظور مقدس و عالی بود. [همه] میل داشتند که کنگره در روز مبعث حضرت محمد بن عبدالله تشکیل شود.» شگفتا که زنانی که بیشتر از کشورهای اسلامی آمده بودند، ازاین تمایل خویش آگاهی نمی داشتند و یکماه زودتر به تهران رسیده بودند!
با این رفتار دولتیان، نمایندگان زنان که از آغاز آبان وارد تهران شده بودند، نشست های خودرا در خانه ها و آموزشگاه ها برگزار می کردند و از جایی به جای دیگر می رفتند و می توان گفت در چهارهفته پیش از گشایش رسمی کنگره، کنگره دیگری به گونه ای غیر رسمی در جریان می بوده که جایگاهی فروتر از آن کنگره نمی داشته است. بیشتر گفتگوهای آن چهارهفته نیز پیرامون آموزش زنان، ازدواج، طلاق و حجاب در کشورهای اسلامی می گشته است.
به هر روی، انجمن نسوان وطنخواه، یگانه پشتیبانی که از دولت دریافت کرد، سخنرانی گشایشی آقای اورنگ و ریاست افتخاری شمس پهلوی بود که همسر سرتیپ عبدالرضا افخمی به نمایندگی از سوی ایشان در برخی ازنشست ها شرکت می کرد. کنگره ای که بنا بود در چهارم آبان آغاز شود، در روز ششم آذرماه گشایش یافت . نشست های آن به دلیل همکاری نکردن دولت و بدپیمانی وزارت معارف که گفته بود سالن آن وزارت خانه را دراختیار ایشان قرار خواهد داد، از آموزشگاهی به آموزشگاهی دیگر می رفت. نخستین نشست در مدرسه عفتیه بود و نشست های دیگر در منزل خانم مستوره افشار، اداره پیشاهنگی، یک کودکستان، مدرسه دخترانه امریکایی، مدرسه ناموس، مدرسه بدریه، سالن زرتشتیان، انجمن ارامنه، دفتر جمعیت نسوان وطنخواه و جای های دیگر!
از برجسته ترین درگیری های این کنگره هم، سخنرانی گشایشی نماینده یادشده دولت، آقای اورنگ بود که در برابر واکنش یکی از زنان که سخنان اورا بریده و گفته بود «دختر نه ساله و ده ساله را به زور شوهر می دادند»، برافروخته پاسخ داد که «فرق نمی کند، نه ساله یا ده ساله یا بزرگ تر؛ دختر وقتی باید شوهر کند که رشد شرعی و عقلی داشته باشد…» آقای اورنگ که یگانه مرد شرکت کننده در همه نشست ها بود، در سخنرانی گشایشی خود به زنان نماینده هشدار داد که از عفت اسلامی دور نشوند و به مخالفت با حجاب نپردازند. او بی حجابی را با «سروسینه برهنه کردن و هرزه گری» برابر ساخت و گفت «عقیده مان این است که زن باید پاک و عفیف و محجوب و وظیفه شناس باشد.» او افزود که «اگر دراین مملکت … یک زن پیدا بشود و بگوید ترقی زن این است که بروم سر و سینه را برهنه کنم و با جوانان برقصم و در هر محفلی شراب بخورم، من از این ترقی زن بیزارم …. زنی که ترقی می خواهد باید در سایه حجب و عفت و عصمت و طهارت» چنین بخواهد. یعنی بی حجابی همان برهنه کردن سینه و شراب خواری و هرزگی است.
از گزارش های آمده در روزنامه ها و نیز سخنرانی های کنگره و نشست های پیش کنگره آشکار است که در درازای دوماهی که چنین گروه گسترده ای از زنان درکنارهم بوده اند، پرخاش بسیاری از زنان به حجاب از شمار مهمترین گفتگوها بوده است. فخرالزمان مشتاق در برخورد به همین گفتگوهاست که در سخنرانی خود اشاره کرده که «برداشتن حجاب وقتی مفید خواهد بود که جامعه تربیت شده باشد… واضح تر می گویم تا اشخاص بد اخلاق از جامعه خارج نشوند (؟!) و بین آن ها و اشخاص اصیل و نجیب تمیز داده نشود، برداشتن حجاب غلط محض است.» گفتنی است که آقای اورنگ نماینده دولت، از این سخنرانی خانم مشتاق که برگرفتن حجاب را با ترس و لرز و پیش شرط هایی ممکن ساخته، چنان بیمناک شده که خارج از نوبت به میان دویده و افزوده که «من همه مقاله ایشان را تصدیق می کنم جز یک کلمه را؛ آن کلمه را هم به آن کیفیت که خودشان گفتند ممکن است قبول کنم و همراه شوم ولی با اصل آن مخالفم. ایشان فرمودند یا خواستند بفرمایند که ما در زیر پرده یعنی در تحت حجاب یعنی با داشتن چادر و پیچه زن ها نمی توانند ترقی کنند. یعنی این حجاب دست و پای آن ها را بسته است. من با این بیان جداً مخالفم.»
گفتگو برسر حجاب چنان بالاگرفت که به گزارش روزنامه ایران در روز ۲۶ آبان، خانم مهرانور شهابی پیرامون «عدم لزوم کشف حجاب» به سخنرانی پرداخت که آشکارا پاسخی بود به داوری های خانم صدیقه دولت آبادی و هم اندیشان وی. خانم شهابی همین سخنان را یکماه پس از آن در نشست رسمی کنگره در آذرماه تکرار کرد که خود گواهی از گسترش بی حجابی در جامعه بود و به شمار بسیاری از زنانی که «کورکورانه مقلد محض اند … و یگانه راه را برای آزادی، رفع حجاب می دانند و گمان می کنند آزادی عبارت است از بی چادر در کوچه و خیابان آمدن» است پرخاش کرد. درجای دیگری، خانم عذرا فربد حکمت، به گفته خویش بی پرده سخن گفت و به نابربری اجتماعی که درآن «مردان زنان را امر به پرده نشینی کرده و خودشان راه و روش پرده دری پیش گرفته اند» تاخت. از یکی دیگر از سخنرانی های دراز و خسته کننده آقای اورنگ در روزهای پایانی کنگره آشکار است که او از «بی توجهی» برخی از زنان شرکت کننده به حجاب و پوشیدن لباس های «تجملی» به تنگ آمده و درآن سخنرانی دوساعته اش با پرداختن به هزینه کفش و جوراب ابریشمی و دیگر پوشاک زنان «متجدد»، به ایشان تذکر می دهد که بهتر است چادر یزدی برسرکنند که هم ارزان است و هم پاسدارنده عفت. او لباس برخی از زنان را «خیانت به دین و شرافت و آیین وطن و ناموس و عصمت» می خواند و به خانم فخرآفاق پارسا ایراد می گیرد که ایشان را «می بینم که لباس تافته یزد پوشیده اند ولی دیروز یک پیرهن تافته به رنگ دیگری پوشیده بودند.»
به هر روی همه اسناد و یادمانده ها گواه براین است که دولت در برگزاری این نشست همکاری بسیار محدودی می داشته است و گرفتاری هایی شاید با آغاز فرود تیمورتاش و نیز گفتگو پیرامون پیمان دارسی پیوند می داشته، برگزاری آن را یکماه دیرترافکند. نمایندگان دولت دراین کنگره نیز آشکارترین مخالفان برکناری حجاب بوده اند و آقای.. از هیچ فرصتی برای تبلیغ اندیشه رسمی که مخالفت با کشف حجاب بوده خودداری نمی کرده است. نمونه دیگری از این برخورد دشمنانه دست اندرکاران را به گفتگوهای دوماهه زنان برای دستیابی به حقوق برابر و از جمله برخورد به حجاب، می توان از لابلای نوشته های روزنامه های نیمه رسمی تهران دریافت. در روزنامه اطلاعات که بدون گذشتن از ممیزی شهربانی هیچ نوشته ای را درج نمی کرده، زیر نام «مقاله وارده، راه علاج» در دوشماره روزهای بیستم و بیست و یکم آذر ۱۳۱۱ که چندروزی پس از پایان کنگره است، «نویسنده» بدون نامی در پیروی از همان سخنرانی ها و اندرزهای نماینده دولت در کنگره، چنین هشدار می دهد:
«به راستی باور بفرمایید از همه این جاروجنجال چیزی دستگیرم نشد… بارها در خطابه های نیمه رسمی و در الواح و جراید و از دهان اغلب از خواتین و آقایان شنیده ام که می گویند “زنان جامعه ما باید این کفن سیاه را از خود دور ساخته و در کار و زندگی با مردان معونت و شرکت نمایند.”… به عقیده بنده زن ایرانی علاوه براین که در زندگی خارجی مرد قادر به هیچ گونه مساعدتی نیست، تازه از حیث زیاده روی و افراط در خرج هم باری بر دوش مرد بیچاره می گذارنذ. چه که زن بی چادر، در میان اَقرُبا و خویشاوندان و مردم می خواهد هر روزه لباسی شیک بپوشد و پاک و نظیف باشد…. این نظیر روز روشن پیش نظر ما آشکار است زن اگر رفع حجاب کند و هر قدرهم دارای محسنات اخلاقی باشد، تازه بیچاره از دام های پرآب و رنگ جوانان ما درنخواهد رفت.»
برگزاری کنگره، از برجسته ترین دستاوردهای انجمن نسوان وطنخواه و نیز پایان کار آن است. دولت و جامعه ای که از توانایی یک گروه کوچک اما توانای زنان بیمناک بوده، به جای ارجداری ایشان و پشتیبانی از کوشش هایشان، به قیچی کردن پرهایشان می پردازد. استقلال یک سازمان زنانه و توانایی ایشان در گردآوردن گروهی از زنان برابری طلب از دیگر کشورها درایران و نیز سخنانی که درآن کنگره رفته بود، چنان بیمناک و هراس برانگیز می بوده که نظمیه، در همان ماه های پس از برگزاری کنگره، به زندگی دیرپاترین سازمان مستقل زنان پایان می دهد. بهانه این رفتار هم، افسانه سازی پیرامون گرایش چپ روانه و کمونیستی انجمنی است که یکایک نماینگان و پیوستگانش درآن کنگره، سخنان خویش را با باور به دین اسلام درهم آمیخته بودند و راه بردبارانه و رایزنانه ای را برای آزادسازی زن ایرانی از حجاب پیشنهاد می کردند. بسیاری از ایشان هم در سازمان دولتی بانوان که در گیرودار کشف حجاب در سال ۱۳۱۴ بنا شد، شرکت داشتند.
سوی دیگر این گفتمان هم این است که جدا از آن چه که در میان دولتمردان می گذشته و سیاست دولت برهر روال که پیش می رفته، زن بی حجاب رفته رفته شخصیتی پذیرا در میان بخش هایی از مردم شهرنشین ایران پیدا کرده بود که آن چه در بالا آمد برآن گواهی می دهد. یک سال پس از آن کنگره، روزنامه اطلاعات، چاپ گراوری از زن بی حجاب نیمه برهنه ای را در آگهی «کامل ترین حمام برای هر خانه شیک» در شماره های فروردین ماه ۱۳۱۳ به این سو، ناپذیرای اخلاق اجتماعی نمی یابد و همین روش در گراورهای تبلیغاتی شرکت سهامی جوراب با زن های بدن نماتری تکرار می شود. در همان روزنامه، در بالای برگ نخست شماره های روز یکشنبه، شانزدهم و چهارشنبه نوزدهم اردیبهشت ماه آن سال، پیکره هایی از میدان اسب دوانی تهران به چاپ رسیده که زنان ایرانی را در کنار مردان با لباس اروپایی و بدون حجاب نشان می دهد. راستی این است که گسترش بی حجابی در میان زنان ایران به پایه ای است که در پذیرایی از ایراندوست امریکایی، خانم مور، در دانشسرای عالی در اردیبهشت سال ۱۳۱۳، و در جشن فارغ التحصیلی «دبیرستان اناث امریکایی» در خردادماه همان سال، برخی از زنان ایرانی بدون حجاب و با کلاه های اروپایی شرکت می کنند.
آشکار است که در این سال ها، گفتگو بر سر حجاب، یکی از چالش های جنجال برانگیزی بوده که خشم و دلسوزی مردان و دولتمردان ایرانی را که نگران پاکدامنی بانوان و پاسداری ایشان از گزند نامحرمان ناموس سوز و عفت برباد ده بوده اند برانگیخته و ایشان را که غیرت مردانه شان، ازدواج با دختران خردسال را تجاوز به ایشان به شمار نمی آورده، دربرابر این پلیدی روزافزون به جوش و خروش آورده که شاید زنان ایرانی با نمایاندن موی خویش و پوشیدن رختی جزآن کفن سیاه شوم انگیز و غم فزا که برانگیختن شهوات مردان و گسترش فحشا و فساد اجتماعی را در پی دارد، فروپاشی هزاران سال ساختار مقدس خانواده را سبب شوند و زبانم لال، دین مبین را به خطر اندازند.
* زیرنویس ها در هنگام چاپ این جستارها خواهد آمد.
پایان بخش دوم