گاهنامه » حدود شش ماه است که از مرحلهای تازه از جنبش اعتراضی مردم ایران می گذرد. این حرکت از یک سو هیجان و شوری را در میان ایرانیانی که در خارج زندگی می کنند پدیدآورده است. در اکثر کشورهای جهان ایرانیان با برگزاری تظاهرات و تجمع و نشست های گوناگون همبستگی و پشتیبانی خود را ابراز داشته اند و از سوی دیگر میان زنان فمینسیت و کنش گر چه در ایران و چه خارج بحث و گفت و گویهای بسیاری را در بارهی ماهیت آن و نقش زنان در این جنبش در جریان است. من تقریبن اکثر مقاله ها و بحث ها را دنبال کرده ام و پرسش هایی بسیار ذهنم را مشغول کرده است. گرچه من در نوشتارهای پیشین خودم به این موضوع پرداخته ام و مطرح کرده ام که از نگاه من ویژگی جنبش زنان بیمرزی آن است. چرا؟ زیرا از یک سو ما چه در آلمان یا غرب باشیم چه در ایران، چه در افغانستان و چه در هرکشور دیگر در وضعیت تبعیض جنسیتی قرار داریم، همه جا مقام اجتماعی جنسیت زنانه در رده ای پایین تر از جنسیت مردانه قرار دارد. شرایطی که بر زندگی اجتماعی و سیاسی ما زنان در همه جا غالب است. به این معنا ما جهانی مبارزه می کنیم و می اندیشیم. اما از سوی دیگر در شرایط مشخص و محلی زندگی می¬کنیم و ناچاریم محلی عمل کنیم یعنی دخالت گر در جایی باشیم که در آن زندگی می کنیم. که برای ما اکنون آلمان یا غرب است، بستر مبارزات عملی و عینی ما. در نتیجه بستر مبارزاتی من زن ایرانی، شهروند آلمانی، آلمان است.
خب؟! میدانم هم اکنون بسیاری خواهند گفت، یعنی ما زنان این جا بی تفاوت بنیشینیم و هیچ کنش مبارزاتی نکنیم؟!… این همه کشته، این همه زندانی، شکنجه، تجاوز و… را نبیبنیم؟ آن ها به حمایت ما نیاز دارند، و حمایت و پشتیبانی ما تأثیرگذار است و جمهوری اسلامی را وادار به عقب نشینی می کند؟! نخست این نکته را روشن کنم که یکی از پهنههایی فعالیت های زنان دفاع از حقوق بشر است و همواره برای تحقق آن هر روزه مبارزه می کند. مبارزه علیه تجاوز و خشونت یکی از مبارزات روزمره ی زنان است که من زن هر لحظه با آن روبهرو است. نه فقط در رابطه با ایران بل که در رابطه با افغانستان، کشورهای عربی و آفریقایی. در ضمن جنبش های زنان ایرانی در خارج کشور طی سی سال گذشته یکی از مرکزی ترین مبارزاتش این امر بوده است. ۲۵ نوامبر روز جهانی مبارزه علیه خشونت بر زنان سال هاست که زنان به مناسبت آن تلاشها میکنند و مراسمی گوناگون برگزار میکنند. جنبش های زنان ایران هم به این مهم نیز پرداخته اند. اما شکنجه و تجاوز را بسیاری از زنان در زندگی روزمره شان تجربه می کنند. نه فقط در زندان و یا در مبارزات خیابانی. از این رو با توجه به گفته های بالا:
– من زن می¬توانم در رابطه با نقض حقوق بشر، پشتیبانی خودم را از جنبشهای اعتراضی در ایران در این جا سامان بدهم.
اما پرسشی دیگر در ذهنم شکل می گیرد:
– ماهیت این جنبش اعتراضی چیست؟
ما زنان چه قدر دیگر باید در این جنبش های کلی و عام شرکت کنیم تا بفهمیم که خواست های ما در آنها نقشی به سزا نمییابد. ما زنان ایرانی خارج از کشور که جنبش مستقل زنان را پدید آوردیم برای چه امری بود؟ مگر نه این که نتیجه ی این تجربهها بود. چه گونه می شود که ناگهان فراموش می کنیم هول می شویم؟!
من سال هاست که بر این باورم که جنبش اجتماعی عام و تک جنسیتی پاسخی برای خواسته های منِ زن نخواهد داشت. ما زنان در جنبش های عمومی به خواسته های خود دست پیدا نمی کنیم. مبارزات ما هر لحظه در زندگی روزمرهمان جاری است که ما ذره ذره آن را می سازیم و آرام آرام و گونهگون پیش می بریم. در جنبش های عمومی که اکثریت با مردان و اندیشه آنان است منِ زن نمی توانم نقشی چندان بازی کنم. شاید برداشتم اغراقآمیز به نظر بیاید به ویژه در رابطه با جنبش اعتراضی مردم ایران در این مرحله و با خشونتی که به مردم روا شده است. گر چه نمیتوان انکار کرد که زنان ایرانی در طی این سی سال تلاش ها و مبارزاتی گونه گون و متفاوت بر علیه تبعیض جنسیتی در دو سپهر ایران و خارج از ایران انجام داده اند و مقوله زن و فمینیسم را به گفتمان نبارزات جامعهی ایران و مبارزات خارج از ایران بدل کرده اند. طی این سی سال جنبش های زنان فعال ترین جنبش های مبارزاتی در خارج از ایران بوده است. و از سوی دیگر هم چنین در این جنبش اعتراضی در ایران آثاری بسیار از این تلاش ها به سان یافتن اشکال مبارزاتی بی خشونت، داشتن حق انتخاب، توجه به حقوق بشر و … دیده می شود. اما درست به همان دلیل این جنبش نشان داد با این پیشینه باز هم نمی شود که نقش زنان را به گونه ی مستقل در این جنبش اعتراضی ببینیم. چون قدرت ساخته شدهی پدر- مرد سالار هم واره بر این جنبش مسلط است. و زنان تنها می توانند به طور مستقل به سازماندهی جنبش بپردازند. شاید پاره ای از فمینیستها در ایران براین باور باشند که همین حضور زنان در این حرکت به معنای ذوب شدن در جنبش عمومی نیست. مفهوم آزادی عام و کلی خواست منِ زن نیست. چون من مفهوم آزادی کلی و جنبش مردمی بی مشخصه جنسیتی را نمی فهمم. برای من این پرسش ها مطرح است:
ـ جنبش مردمی یعنی چه جنبشی؟ مشخصه های آن چیست؟
ـ مفهوم آزادی برای زنان به سان مردان است؟
ـ دمکراسی از نگاه چه کسانی؟
ـ جنسیت اجتماعی در تحلیل این مفاهیم چه نقشی دارد؟
ـ مفهوم سیاست ازنگاه زنان چیست؟ متفاوت است یا یکسان؟
من معتقد به باز اندیشی در تمام مفاهیم موجود در جامعه پدر- مرد سالار هستم. مفهومهای دمکراسی، آزادی خنثا نیستند. تا به حال از سوی اندیشهی پدر- مرد سالار تعریف شده است و با آن باور در ذهن ها جاری است.
از نگاه من زنان نمی توانند بر اساس وحدت جنسیتی برای خواست ها و آرمان های خود بجنگند. نخستین گام در کار سیاسی زنان آشکار کردن نظام نمادی حاکم بر جامعه و آشکار کردن منش جنسیت مردانه این نظام است که در جنبش اعتراضی هم متبلور است من به گونه¬ی مشخص در شعارها، اشکال حرکتی و خواسته ها می بینم. «میکشم می کشم آن که برادرم کشت» با این که از یک سو مرگ ندا به اسطوره تبدیل می شود اما اعتراض به این مرگ نگاهی مردانه است. در این مبارزه هر دو زن و مرد شکنجه، زندانی و کشته می شوند. اما اندیشهی پدر- مرد سالار در ماهیت این جنبش است و خواه نا خواه آن رنگ را به خود می گیرد. با این که از نظر تعدادشرکت کنندگان، زنان بسیار بودند و در صف جلوی بسیاری از تظاهرات قرار داشتند. اما خواست و اندیشه ی مستقل آن ها هستی نداشت. من پرسشم از زنان کنش گر ایران هم هست. من برای آن ها حرکتی را تعیین نمی کنم اما می پرسم آزادی ما زنان از راه آزادی مردان به ثمر می رسد؟ در عین حال چه در متن ها و نوشتار های زنان در ایران و چه در خارج ما بسیار در مورد این که چه مقوله هایی برای زنان سیاسی است، نوشته شده و بحث شده است. وقتی فمینست ها می گویند آن چه که خصوصی است سیاسی است، آیا جامعهی پدر- مرد سالار که در این جنبش هم شرکت کرده است آن را می فهمد یا قبول دارد؟ سخن خود را در این پاره میتوانم این گونه جمع بندی کنم که:
خواسته های زنان در یک جنبش عمومی اعتراضی پدر ـ مرد سالارانه سرکوب می شود و امکان بروز نمی یابد. تنها در شکل مستقل و جدا اما در کنار امکان تحقق دارد.
در عین این که خود من تمام لحظه ها این جنبش اعتراضی را دنبال کردم، می کنم و تمام اخبار را می خوانم اما احساس می کنم که این مبارزه به من زن که چه در ایران و چه خارج از ایران زندگی می کنم، چندان ربطی ندارد. به ویژه که اشکالی از آن را پیش از این تجربه کرده بودم. اما نشانی از جنبش مستقل زنان در آن دیده نمی شد. چون در جنبش های عمومی که خواسته های سیاسی حالت کلی و عام دارد خواسته های زنان در حاشیه قرار می گیرد و حتا غیر مستقیم سرکوب می شود. به علاوه جنبش زنان در خارج پس از سی سال مبارزه که از اعتراض به عکس با حجاب اسلامی گرفته تا ارتباط شبکه ای، نقد دگرجنس گرایی اجباری، سمینارهای سالانه زنان و… به یک باره تلاش های خود را فراموش می کند و بیشتر روی مبارزات سیاسی عام ایران متمرکز می شود. ما زنان کنش گر ایرانی در خارج تاکنون در رابطه با مفهوم قدرت سیاسی کاری فکری، پژوهشی انجام داده ایم؟ در مقابل این اندیشه که پاره ای از فمینیست ها شریک شدن در نهاد قدرت را به سان راهی به سوی رهایی زنان، می فهمند، من این گونه نمی اندیشم؟
ـ آیا مفهوم قدرت از نگاه فمینیست ها با مفهوم قدرت از نگاه پدر- مرد سالار یکی است؟
ـ آیا رهایی زنان از راه برابر حقوقی ممکن می¬شود؟
ـ آیا ورود به قدرت را میتوان از راه زد و بند سیاسی با اندیشهی پدر ـ مردسالارانه امکانپذیر ساخت؟
ـ آیا می توان با توانایی زنان تغییری در قدرت ایجاد کرد؟
ـ آیا ما زنان در فرایند های تصمیم گیری های سیاسی – دولتی جامعه مردانه حل نمی شویم؟
پرسش اساسی من نقش خودم در این جنبش اعتراضی است. در عین این من از تمام حقوق انسانی و بشری زنان و مردان ایرانی در این جنبش اعتراضی دفاع می کنم. اما من چون در آن جامعه زندگی نمی کنم مبارزهی روزمره ی من در جایی که زندگی می کنم جریان دارد. من با جنبش اعتراضی ایران همگون و همهویت نیستم. من در تلاش برای ایجاد یک نطم نمادی نو هستم ودر جامعه ای متفاوت، با جامعه ایران، تجربیات متفاوت و بستر مبارزاتی متفاوت دارم. من حق نمایندگی یگانه از هر فرد را ندارم. فاعلیت من محصولی اجتماعی است. درنتیجه منِ فاعل من در جامعه ای شکل می گیرد که من در آن زندگی می کنم و با آن در مبارزه هستم.
منتشر شده در گاهنامه همایش زنان ایرانی -هانوفر شماره ۵۶