استوانه کورش در هنگامۀ نابهنگامیها / هایده ترابی

شهرزاد نیوز» پیام سیاسی و مذهبی در فتحنامۀ کورش دوم نه تنها هیچ ربطی به مقولۀ “مدارا با دگراندیشان مذهبی” ندارد، بلکه سوی ستیز با یک گرایش مذهبی ویژه در بابل و بین‌النهرین داشته است. این نکته حتا در خود متن استوانه آنقدر گویاست که جا دارد منکرانش بروند قلم تیز کنند و بر گِل رُس، مطابق تفسیرهای دلخواهشان “طرحی نو” در‌افکنند؛ و این بار نه در معبد اساگیل در ویرانه‌های دولت- شهر بابل در ۸۵ کیلومتری بغداد، بلکه درست راستۀ همان پاسارگاد، بغل شیراز خودمان، یک استوانۀ گلی دیگر کشف کنند تا خیال خلق عالم راحت شود. و مباد روزی که “کورش‌شناسان” ایرانی به “خشم مردوک/ بعل” گرفتار آیند و “مشغول ذمۀ” کورش و مؤلف بابلی‌اش گردند!

شاهی نوخاسته و برخاسته از منطقۀ کم‌نفوذ و کوچک “پارسواش” (فارس کنونی) که حتا یک بار هم در فتحنامه‌اش خود را پارسی نمی‌خواند و به پرستیژ عیلامی ِ”شاه انشان” (از مراکز امپراتوری عیلام مغلوب) مزین است، دیگر باید با چه زبانی می‌گفته که تنها پرستنده و سرسپردۀ مردوک خدای خدایان بابل است، تنها ترسان از وی است تا ما امروز “شیرفهم” شویم که سیاست کورش در این متن نه بر پایۀ رفع تبعیض مذهبی بلکه کرنش به آئینی ویژه به عنوان آئین برتر است؟ کورش دوم دیگر باید با چه زبانی آئین نبونید را، شاه شکست‌خوردۀ بابل را خوار و مردود می‌شمرده تا ما امروز دریابیم که در این پیام هیچ نشانه‌ای از نرمش در برابر “آئین ناشایست” آن دیگری یافت نمی‌شود؟ توجه کنید:

“۵ – او (= نبونید) یک جعل از اساگیل [و…] … برای اور و باقی شهرهای آئینی سا[خت]،

۶ – آئینی که بر آنان شایسته نبود، یک مر[اسم] [نامقدس] نذر و قربانی/ (خور[اک نذری (آلوده)…]) [بی]ترس […] هر روز با بی‌احترامی یاوه‌خوانی کرد (وعظِ یاوه کرد)”

در کجای متن ما دربارۀ مشروعیت و برابری همۀ آئینها و ایزدان و نیایشگاهها در شهرهای مقدس می‌خوانیم؟ چرا اینجا سخن از یک “آئین نامقدس و جعلی ” در میان است؟ چرا در این متن نبونید به دلیل “نترسیدن” از مردوک/نپرستیدن مردوک سرزنش می‌شود؟ مدارا با دگراندیشان زمانی معنا می‌یابد که کسی باوری متفاوت دارد و آنگاه باور دیگران را تحمل می‌کند یا محترم می‌شمرد. در این متن اما کورش یک “مردوکی” تمام عیار است و بس. اما مردوک کیست؟

آئین یکدست مردانۀ مردوک تا اواخر هزارۀ دوم پیش از میلاد نفوذ بسیار کمی در بین‌النهرین داشته و در رده‌های کم‌اهمیّتی بوده است. در دورۀ نبوکد نصر اول (۱۱۰۳ – ۱۱۲۵ پ.م) اسطورۀ خشونت‌بار مردوک به عنوان سرور خدایان و آفرینندۀ انسان علیه ایزدبانوی دریا (تیامات)، به عالی‌ترین شکل خود می‌رسد و بعدتر در کتیبه‌هایی سرایش می‌یابد. او علیه نیای مادری‌اش تیامات می‌شورد، وی را به جرم ایجاد سیل و توطئۀ برای کشتار خدا- مردان جوان، دو شقه می‌کند، با یک تکه از دندۀ تیامات پهنۀ آسمان را می‌سازد و با تکۀ دیگر زمین را. اشکهای تیامات سرچشمۀ دجله و فرات می‌شود. مردوک الواح سرنوشت را از چنگ پسر تیامات، کینگو (کارگر غیر‌ماهر)، بدر می‌آورد، او را می‌کشد، خون وی را با گِل می‌آمیزد و انسان را می‌آفریند. در این اسطوره مردوک، قدرت چهار خدای اصلی انلیل، آنو، انکی و تیامات را به دست می‌گیرد و خودش یک تنه خدای خدایان زمین و زمان می‌شود و پنجاه نام، که برخی‌شان پیشتر از آن ِ خدایان دیگر بوده، یدک می‌کشد.

پیدایش این داستان زمانی شکل نهایی می‌گیرد که بابل در رقابت با دولت-شهر نیپور (جایگاه انلیل) مرکزیت آئینی، سیاسی و اقتصادی یافته است. در این دوره درجۀ استقلال الهه‌گان و خدایان دیگر کمتر شده و دایرۀ نفوذ آئینها و نیایشگاههای آنان در منطقه تنگتر و تنگتر گشته است. تا پیش از این زمان، آئین مردوک مطلقاً نمی‌توانسته در حدّ آئین الهه‌گان و خدایانی چون اینانا/ایشتار (الهۀ عشق و باروری)، سین (خدای ماه)، شمش (خدای خورشید) در منطقه مورد توجه قرار بگیرد. نکتۀ گرهی اینجاست که همۀ شاهان بابلی مشروعیت سیاسی خویش را از نیایشگاه متبوعشان می‌گرفتند و بدون پشتیبانی کاهنان اعظم‌ قادر به فرمانروایی نبودند. در بابل هر “فرمانروای شایسته‌ای” می‌بایست به امر نوسازی و زیباسازی و نگاهداری معبد متبوعش همّت می‌گماشته و شش دانگ حواسش جمع می‌بوده که امر ارسال منظم نذورات و مقرری و عایدی کاهنان دچار وفقه نشود.

بنابراین اگر نخواهیم تنها گوش به صدای فاتح پارسی بسپاریم و بخواهیم کمی هم از شاه مغلوب بابلی بشنویم، باید به متن استوانۀ نبونید که یک سال پیش از فتح بابل به نگارش درآمده، رجوع کنیم. آنجا او مدعیست که خواب دیده مردوک و سین (خدای ماه) با هم متحد گشته‌اند. در خواب مردوک از وی می خواهد که به حرّان برود و معبدی را را که بدست مادها ویران گشته و به خدای ماه، پدر ایشتار (الهۀ عشق و باروری و جنگ) و شمش (خدای خورشید/شمس) تعلق دارد، بازسازی کند. جالب اینجاست که وی در لوح‌ خویش به پیروزی کورش بر آستیاگ (شاه ماد) و قلع و قمع مادها اشاره دارد. او کورش را نه خوار می‌شمارد و نه دشمن خویش. زیرا کورش مادها را از شهر مقدس و مادری‌ نبونید بیرون رانده است. نبونید در همین فرصت به شهرهای شمالی بین‌النهرین شیپار/سیپار و حرّان رفته و در آنجا سه معبد را برای آئینهای کهن خدای ماه، خدای خورشید و الهۀ جنگ (آنونیتو) مرمت کرده و جلالی دوباره بخشیده است. مرمت این نیایشگاهها به معنای شکوفایی اقتصادی و افزایش اهمیت سیاسی شهرهای مقدس شیپار و حرّان بوده و این با خواست کاهنان کلدانی ِ مردوک‌آئین در بابل سازگاری نداشته است.

نبونید آشوری‌تبار سه سال پس از آنکه به شاهی گمارده می‌شود، برای انجام طرح زنده‌سازی آئین خدای ماه، به مدت ده سال تاج و تخت شاهی را در بابل رها می‌کند، با رهنمود مادرش سر به بیابان و صحرا و شهرهای رو به زوال می‌گذارد. این رویکرد برای یک امپراتور که بنا بر قاعده می‌بایست در فکر لشکر کشی بسوی سرزمینهای شکوفا و ثروت‌خیز باشد، براستی یک استثناء است. رفتار مجنون‌وار نبونید در مدیحۀ یک کاهن بابلی که در ستایش کورش است، سخت به مضحکه گرفته می‌شود. این مدیحه‌سرا در سروده‌اش چنین سطرهایی دارد:

“… هر آنچه نبونید بنا ساخت، همۀ نیایشگاههای سلطنتی‌اش را کورش از ریشه برکند، خاکستر ِ بناهای سوخته را باد با خود برد، در همۀ نیایشگاهها لوح نام [وی] محو شد، هر آنچه نبونید آفرید، کورش به آتش سپرد!”

برخلاف تصویری که متن کورش از نبونید بدست می‌دهد، نبونید در لوح‌اش مردوک را خوار نمی‌شمرد و دست از پرستش وی نمی‌کشد، او تنها سعی دارد گونه‌ای آشتی و‌ اتحاد را میان خدایان مردوک و سین نشان دهد تا به غیبت دهسالۀ خویش مشروعیت مذهبی و سیاسی ببخشد. نبونید خود را “خدمتگزار معبد اساگیل” و مردوک را “سرور بزرگ” می‌خواند، سین/سینا را اما بویژه می‌ستاید و آن ۴

را “شاه ایزدان آسمان و جهان فرودین” خطاب می‌کند. وی در لوح خویش از خدایان متعددی نام می‌برد ، از جمله سه ایزدبانوی بزرگ ایشتار، نینگال و آنونیتو.

و جالب اینکه همۀ این نامها در متن کورش غایبند و تنها ذکر و ثنای مکرر مردسالارترین‌ها، خوفناک‌ترین‌ها، یگانه سرور، مردوک است و نیز پسرش.

پیشگفتار:

http://www.1oo1nights.org/index.php?page=2&articleId=2027″

ترجمه متن استوانه:

http://www.shahrzadnews.org/index.php?page=2&articleId=2065

نمونۀ عبدالمجید ارفعی:

http://www.1oo1nights.org/index.php?page=2&articleId=2067

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *