زندگی شلاق وار در تبعید بر جان آدمی می نهد و همچون زخمی باز و گشوده در هر روزه زندگی شیاری عمیق بر جان، باقی می گذارد. جانی که گاه خسته، عصیانگرو عاشق، گاه آرام، درون گرا و گاه آسیب دیده، دل تنگ برای تعلقات به جا مانده اش وگاه با حسی تحقیر وتبعیض آمیزیعنی شهروندی درجه دو وشاید گاها جستجوگر ومیل به برجسته کردن ارزش های گذشته خود را دارد.
این گامهای هر روزه زندگی در تبعید است که انسان بارها و بارها خود را مرور می کند. وتبعیدی را مجبور و ناگزیر می کند به موضوعاتی چون بحران هویت، بحران دو جنس، فشار سنت، ویرانی روزمره گی، اختلاف نسل ها، کسب و تقویت هویت پیشین، احساس شکست وسرخورده گی و بیهوده گی درمکان زندگی، بحران و فشار، تقدس های کنترل کننده پدر ومردسالاری، وشورش زنانه گی چه درخانواده وچه درجامعه بپردازد!
دراین گیر ودار وگریز، ناگزیر تبعیدی با شرکت وفعالیت در شبکه ها وارتباطات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی سهم بسزائی را ایفا می کند. در این گذر چالش و کشاکش فرد تبعیدی یا شبکه اجتماعی ناگزیراست تاثیرات، بازتاب و همچنین نقاط ضعف وقوت موضوعات اشاره شده دربالا را بازنگری، بازبینی و خود رادرمقام مسئول وپاسخگو بداند و با ارزش های اجتماعی بدست آمده، دستکم بدون خود فریبی، با رویارویی شجاعانه ایی با آن ها دست وپنجه نرم کند و بایستی راهکارهای مناسبی را جستجو کند.
دریک گذر ناهموار، تبعید یعنی تلاشی بر گذشته انسانی که دیوارهای زمان راازقلمروهای جغرافیایی شکسته و با پروازی ممتد راهی را بر خود و دیگران هموار ساختن است . این همواری، پیوستگی و شکوهی را پیش بردن و در کنار آن لبخند و اشک بر تلخیهای زندگی زدن است، اشکی که رفیق کنار دستی ات را دیگر نمی بینی از دست دادن فرهاد، پوران، یوسف و عباد درتبعید گاها و با خبرمرگ مادران وپدران تبعیدیانی چون مژده ، ستاره و هژیر….و ازدست دادن مادران داغدار خاوران، چون مادر محسنی وپدرانی همچون پدر فضیلت کلام که درقبرستانهای تبعید یکی بعداز دیگری به خاک سپرده میشوند.
با وصفی دیگرتبعید یعنی در تاریکی های شبانه با بیدارخوابیهای فریده فردوس، پروین، هادی، رضا، مرسده …. برای تیرباران وکشته شدن فرزند، همسر، برادر، خواهر، دوست یارفیقی، که آنرا در تلخ ترین دوره های تاریخ ایران ازدست دادند.
این غم وفقدان جانفرساهمراه با انبوهی از بازداشت شدگان با کشته شد گان واعدام های احتمالی این دوره اخیر نگرانیها وبیدارخوابیها رابیشتر فزونی داده است.
همراه بااین فقدان، تبعید یعنی مرور وبازنگری بر گذشته والتیام نیافتن زخمی های جانت ازاندوه وغم از دست دادن ، سروهای سترگی که بخاک افتادند! آزاده گانی چون مریم پاکباز، فروزان، اشرف، کتایون دادامیری، سعید و بهکیش ها، انوشیروان، محمد ها، پریسا، ندا، سهراب، ترانه و دهها انسان دیگری که سرود آزادی را سر دادند وخود طلوع روز بعد را ندیدند، آزاده گانی که در غروبی سوزناک قلب و پایشان از درد شکنجه و تازیانه تا مغز و استخوان سوخت ورژیم جنایت و خون با آخرین گلوله سربی، جانشان را گرفت و داغهایی را بر جان سرزمینی به نام ایران نشاند!
نگاه کن پایدار فرهاد در خاوران ها بخصوص در سال۱۳۸۵ غوغائی دیگربرپا بود و در تبعید گاها این داغها آرام آرام درمانگری را جویا ست، درمانگری که بجز دادخواهی نامی دیگر بر خود ندارد.هرچند این زخم چه در تبعید و چه درداخل، آسیب های اجتماعی بسیاری را ببار آورده است که مرهم وراه حل اش اعتراض وفراموش نکردن وبلخره دادگاهی کردن رژیم جمهوری اسلامی است.
درهمین ارتباط، تبعید یعنی اعتراض، فراموش نکردن و فریاد زدن، فریاد درخیابانها ودر مقابل سفارت های جاسوسی رژیم جمهوری اسلامی و درمقابل کنترل شدن تبعیدی یعنی، تهدید و زیر نظر گرفتن ارتباطات تلفن، ایمیل ،رفت و آمدها….. که گاه! شیشه های سالن ملاقاتهای زندان رابرایمان تداعی می کند!
بعضی ها می گویند با دلهره های تبعید ما را کاری نیست ! اما تبعید یعنی تحت تعقیب قرار گرفتن و پاک کردن تاریخ یک جامعه سیاسی، درخارج از کشور توسط رژیم ترور وخون، که درابن رد پای هولناک، ناباور، وخشم آگین در درونه ی چند دهه تبعید، ترورهایی چون ترور قاسملو، فرخزاد، دهکردی، کاظم رجوی، غلام کشاورز ودهها نفر دیگر به ثبت رسیده است. دراین حین، کشمکش دادگاهی ومحکوم شدن رژیم جنایت پیشه در دادگاهی بنام میکونوس ودرانتظار وتلاش برای دادگاهی شدن رژیم در دهها میکونوس دیگر …!
بعضی ها گفتند ! ایران امن شده است! ورژیم ایران کاری به کسی ندارد ! امادرست دراین شرایط هولناک خبرتهدید وناپدید شدن دهها خردوحافظه جمعی یک جامعه انسانی از نویسندگان ، روزنامه نگاران و دانشجویان وبلاگ نویسان ودر ادامه مثله کردن وکشتن افرادی چون پوینده، مختاری، دوانی، شریف، سیرجانی، پروانه وداریوش فروهر، همراه با ترورخیابانی دهها انسان دگر اندیش، جامعه تبعیدی رامنقلب وبه تبع آن دهها حرکت اعتراضی، علیه قتل و کشتارسازماندهی می شود!
دریچه دیگراز تبعید با منظری رنگارنگ در تداوم مبارزه در محیطی نا آشنا وکاملا نو برای دستیابی به جامعه انسانی و فریاد زدن آزادی، عدالتی اجتماعی که تحقق اش در دهها نشست، گردهمایی، میتنگ، تظاهرات و وب سایت ها و دهها ارتباط انسانی به بار نشسته است.
فریادی که در تبعید جان وباز تولید وجانی رنگارنگ بر خود گرفته است، فرزندان و جوانان را به میدان آورده است، فرزندان هر کدام با رنگین کمانی بر افکارهای خود، حاصل جان سرود سرکشِ یاران؛ وققنوسهای دهه ۶۰ است .آن دلیران که تپش قلبشان، طنین تندر بود، آن دلیران که خواب آرام را از خفاشان و کفتاران دهه ۶۰ ربوده بود.
فرزندان یک نسل یعنی کودکان دیروز دهه ۶۰ چه درداخل وچه در تبعید در میدان مبارزاتی، حضور ودخالتگری ممتد را دارند. اکنون جوانان هزاران اخگر شده اند. ودهها پیام وکلام را با خود درتبعید گاهها، زندانها، خاورانها، بهشت زهراها ودر خیابانها گل افشانی می کنند!
به زبانی دیگر انسان تبعیدی ایرانی از دالان ترس و سرکوب گذشته است. تبعیدیانی که درکوچههای عاشق در قبل از تبعید شدن، گاه برای دستگیر نشدن زیر پلها، بالای درختها، در بیابانها و در جاهای نه چندان امن شب را تا صبح سر کرده تا دستگیر نشوند و باز تبعیدیان بسیاری که در زندانهای رژیم سلطنتی و اسلامی هدفی بزرگ را تا امروز پاس و گرامی داشته و ازارزشهای کاربرعلیه سرمایه وعمری درکارستمکشان برعلیه ستمگران دفاع داشته است.
ای پایدار رفیق تبعیدی فرهاد در اینجا می خواهم کمی به مرور آنچه که بر تو گذشت، بنگرم !
نگاه کن فرهاد!! باهم بر این مسئله تامل می کنیم دیروز را می گویم، شاید اولین سالهای ورودم به تبعید را می گویم. درتظاهراتی که با هم شرکت کرده بودیم و تو یکی از سازمان دهند گان آن بودی، برخوردی بیاد ماندی از تو در ذهنم نقش بست. سعی می کردی همه در تصمیم گیریها شرکت داشته باشند، بعنوان فرد و نفر اصلی و تصمیم گیرنده نقشی را بخود نمی دادی، حتی از نقش دادن دیگران به خودت پرهیز و از زیر چشم، چشم غره می رفتی، آرام و متین به حرفها گوش میدادی، فریاد نمی کشیدی، کسی را تهدید نمی کردی، از موضع بالا برخورد نمی کردی وخیلی خودمانی بگویم، منم منم نمی کردی. بقولی رفتار بسیار انسانی با دیگران را داشتی!
با زبانی سرشار و نرم، خودخواهی و خودمحوری تنگ نظرانه را تنبیه و کوشش اجتماعی را تشویق میکردی. آثار زندان وزندگی دشوار در تبعید در جسم وجان ات هویدا بود و از بیماری کمر درد که بیشتر محصول زندان بود درد و رنج می کشیدی. ای کاش اکنون بودی ودر سختی های جانگداز زندگی یاری ام میدادی.غم ازدست دادنت همچون تمام یارانی که درزندان، زندگیم از دست دادم بر من سنگینی می کند …
فرهاددر تمامی سالهای زندگی پر فراز و نشیب اش لحظه ای ساکت ننشست، در زندان و در تبعید اندیشید، نوشت و سخن گفت… .
باهمه این وصف ها و تصاویر تبعیدی سیاسی، سالیان سال است که برعلیه فراموشی، خاموشی و بدنبال حقیقتی از کشف دنیای بی سامان است.
کلام آخر برای ادامه مبارزه من معترض، تبعید یعنی مبارزه ازدرون و شکستن تابوهای فرهنگی در شناسایی خود و دست یابی به استقلال درونی، وهمچنین نداشتن قلمروهای جغرافیایی بر مکان ها، زبان ها، و فرهنگها که بی تردید بدون کاوشها و دستآوردهاى ما، آنها را نخواهیم شناخت .
این کاوش وچالش ها زمانی به اوج می رسد که به یاد آریم، تکیه وحضور سنگین و انبوه مان در گذرگاه زندگی ومبارزه در تبعید روشن ساختن افکارعمومی و جهانی ودستیابی به جامعه انسانی است . ما هنوز در قلمرو محدود و کوچکی نفس میکشیم و هنوز تبعید از صداهای نیرومند و متفاوت خارج از قلمروهای جغرافیایی وهمکاری انتر ناسیونالیستی فاصله ونقصان دارد .
بایستی از صداهاى خودی و شخصی، همیشه ایرانی بودن خارج گردیده و در آن بیشتر هیاهوی انبوه بیمرز جامعه انسانی را به گوش رسانیم !
این یک دگرگونی عمیقی است که تبعیدی معترض ، پیام رشد اندیشه ها وتحولات ورویدادهای اجتماعی جامعه ائی بنام ایران را همچون انسانی متعهد باارزش های بدست آمده، پاس وگسترش می دهد و نه تنها برای خودی بلکه آن را به گوش جهانیان میرساند. این بازتاب برای من معترض تبعیدی یعنی حرکت ، ایستادگی ودگرگون کردن وبه چالش کشاندن است !