سادومازوخیست ها ذوق زده نشوند! اینجا کسی در صدد تبلیغ پورنوگرافی نیست، برعکس، این عنوان مقاله ای از آلیس شوارتسر، فمینیست سرشناس و ژورنالیست برگزیدۀ آلمانی است که علیه پورنوگرافی می نویسد. او همین یک هفته پیش از سردبیری نشریۀ معتبر فمینیستی “اِما” که خود بنیادگزارش بود، کناره گیری کرد و جای خویش را به زن ژورنالیست تازه نفس دیگری سپرد. پیش از آن اما، آلیس شوارتسر برای سومین بار “کمپین ِ نه به پورنوگرافی” را (از سپتامبر ۲۰۰۷) پیگیرانه در همین نشریه آغاز کرده بود.
نخستین کمپین را شوارتسر در سال ۱۹۷۸ به همراه نُه زن دیگر در آلمان به راه انداخت. آنها مسؤلان مجلۀ اشترن را به خاطر چاپ تصاویر پورنوگرافیک بر پشت جلد این نشریه به دادگاه کشاندند، گرچه خود از پیش می دانستند که دادگاه را نخواهند برد، زیرا قانونی که مانع چاپ این تصاویر شود، در آلمان وجود نداشت. قصد این زنان نویسنده، ژورنالیست، روانشناس، حقوقدان و هنرمند از این کارزار، بیدار کردن وجدان عمومی در مورد پورنوگرافی و آسیبهای آن بر جامعه بود و از این زاویه به موفقیت بزرگی دست پیدا کردند. در آن زمان این بحث که نخست تنها در محافل روشنفکری و فمینیستی جریان داشت، در سطح گسترده ای در رسانه ها بازتاب پیدا می کند و کل مردم آلمان را درگیر خویش می سازد. به قول شوارتسر، دیگر سالن آرایشگاه و کافه و رسانه ای در آلمان نبود که درش این بحث داغ بالا نگیرد.
نکتۀ تمایزبخش در این حرکت آن بود که شوارتسر و همراهانش برای نخستین بار با تعریف دیگری از پورنوگرافی، خواهان ممنوعیت آن می شوند. آنها تولید و مصرف پورنوگرافی را نه به عنوان امری بر خلاف اخلاق و سنت، بلکه به عنوان امری ناقض حقوق بشر، نافی قانون اساسی آلمان و ضد شرف انسانی محکوم می کنند. در ۲۶ ژوئیۀ ۱۹۷۸ قاضی دادگاه حق را در بُعد اخلاقی به جانب زنان شاکی می دهد، اما ابراز تأسف می کند که می بایست شکایت آنان را به لحاظ حقوقی رد کند. قاضی ضمن اینکه پروندۀ شکایت علیه اشترن را مختومه اعلام می کند، امیدوار است که در بیست سال آینده قانونی برای منع پورنوگرافی در آلمان به تصویب برسد.
ده سال بعد دور دوم این کمپین آغاز می شود. در سال ۱۹۸۸ نشریۀ اِما طرحی برای قانون منع پورنوگرافی تهیه و منتشر می کند. بار دیگر این حرکت بازتاب فراوانی در افکار عمومی آلمان می یابد. در آن زمان سیاستمداران سوسیال دمکرات که در اپوزیسیون بودند، به این جریان می پیوندند و از آن پشتیبانی می کنند. اما در عمل هیچگونه تلاشی برای به تصویب رساندن این قانون انجام نمی گیرد.
در اروپا نخستین موج نرمش در برابر پورنوگرافی با انتشار آثار خشونت بار مارکی دو ساد (اوائل قرن نوزدهم) پدید می آید و موج دوم آن در دهه هفتاد آغاز می شود. در آلمان، در سال ۱۹۷۶ ، قانون مجازات برای جرائم جنسی تخفیف می یابد و نیز تولید و مصرف پورنوگرافی تا حد زیادی آزاد می شود. شوارتسر رونق روز افزون صنعت پورنو را واکنشی در برابر رهایی جنسی زنان ارزیابی می کند و تأسف می خورد که این موج بسیاری از زنان غربی را زیر عنوان “جنبش پسافمینیستی” با خود همراه کرده است. نه تنها رسانه های تجاری، نه تنها بازار مد و نمایش لباس، بلکه صحنه های ادبیات، نقاشی، تئاتر و سینما گرفتار اپیدمی روزافزون پورنوگرافی است.
شوارتسر در مقالۀ خود از فیلمی یاد می کند به نام “گلوی گود”(۱) . این فیلم یکی از سمبلهای فرهنگی و تاریخی موج اخیر به شمار می آید. در این فیم، بازیگر زن، لیندا لاولیس، کلیتوریس خود را نه در میان لبه های اندام جنسی خود، بلکه در میان حنجره اش حس می کند. بنابراین اجازه می دهد که به حلق اش فروکنند. این فیلم با بودجۀ ۲۵ هزار دلاری ساخته می شود و به فروشی ۶ میلیونی می رسد. دیدن آن فیلم آنچنان مد روز می شود که حتا جک نیکلسون و ژاکلین کندی هم برای تماشایش در صف گیشه می ایستند. لیندا لاولیس بیست سال بعد بیوگرافی خود را منتشر می کند و از حقیقت پرده برمی دارد. او که از خانواده ای خشکه مقدّس بوده، در بیست سالگی عاشق مردی می شود. چاک رینر که پیش از این سرباز نیروی دریایی بوده و در جنگ ویتنام شرکت داشته، لیندا را از خانواده اش جدا می کند و یکراست می برد به محلۀ روسپیان. نخستین تجربۀ لیندا در این حرفه خوابیدن با پنج مرد تاجر در یک اتاق است. لیندا از این پس با کتک و تهدید برای پورنوگرافی آماده و تربیت می شود. برای نمونه، چاک رینر گلوی لیندا را با شلینگ آب گشاد می کند تا او بتواند از پس بازی در فیلم “گلوی گود” بر بیاید. این فیلم هنوز هم به عنوان “اثری زنانه و مدرن” علیه فرهنگ سنت گرای امریکایی شناخته می شود.
این روند به شکل فزاینده ای ادامه دارد تا سی و چهار سال بعد، در اکتبر ۲۰۰۶، در یکی از صحنه های پیشتاز و چپ تئاتری آلمان، “فولکس بونه”، کنفرانس “پسا پورنوی سیاسی” برگزار می شود. در چنین محافلی دیگر یادی از فمینیسم نمی شود، بلکه سخن از پسا فمینیسم است. و منظور چیزی است شبیه این:
آنی اسپیرنکل، ” مادر پسا پورنو” و روسپی پیش از این، روی صندلی با رانهای گشوده از هم نشسته است. در واژن او دوربینی کار گذاشته شده و تماشاگران می توانند تصاویری را از درون واژن وی مشاهده کنند. او امروز هنرمند “تئاتر آوانگارد” است و خود را “همجنسگرا” و “فمینیست سکس خواه” (۲) می خواند.
چنین بوده روند گسترش و مشروعیت یافتن پورنوگرافی در جامعه زیر عنوان “تابوشکنی”. و همانگونه که شوارتسر اشاره می کند، اینک زنگ خطر به صدا درآمده است. گر چه بسیار دیر است. پزشکان اعصاب و روان، روانشناسان، مشاوران و مرّبیان کودکان و نوجوانان، کارشناسان امور و جرائم بزهکاری و جامعه شناسان از رویکرد خطرناک و بی سابقه ای در جامعۀ آلمان سخن می گویند. دکتر هِنِر اِرتل از مونیخ (روانشناس و متخصص اعصاب) نتایج سی سال پژوهش در انستیتوی روانشناسی خردگرایانه را در زمینۀ اثرات پورنوگرافی بر روان انسان ارائه کرده است. دانشمندان طی پژوهشهایشان متوجه دگرگونی بارزی در رفتاراجتماعی کودکان و نوجوانان در پنج سال اخیر شده اند. رفتار نسل نو با بیرحمی و خشونت روز افزون همراه شده، هوش عاطفی و حس همدردی در این نسل به شدت کاهش یافته است. بنابراین تزی که مصرف پورنوگرافی را برای جلوگیری از تنشهای جنسی و آرامش جامعه سودمند می داند، فاقد اعتبار علمی است.
شواهد و آمارها نشان می دهد که امروزه لذت جنسی و سکسوالیته برای بسیاری از مردان و زنان جوان با ابزارپنداری، حسّ خواری و خشونت گره خورده است. میدان رشد چنین رویکردی، امروزه، بیش از همه در اینترنت است، جایی که بازار پورنوگرافی بیداد می کند و مرز دنیای مجازی و واقعی ناپدید می شود. از آنجا که مهمترین اندام جنسی انسان مغز اوست و نه آلت تناسلی اش، پورنوگرافی از طریق بده بستان اینترنتی کارش را در مغز انسان انجام می دهد. مغز نیز سیستم دفاعی خویش را به کار می اندازد و خود را با این دنیا تطبیق می دهد؛ در برابر سیل پورنوگرافی، خشونت و تحقیر، مغز با بی حسی و گنگی واکنش نشان می دهد.
مددکاران و مرّبیان گزارش می کنند که پسربچه های شش ساله در بازیهایشان تجاوزگر جنسی می شوند و دختران یازده ساله پرپر می زنند که چرا تا به حال سکس نداشته اند! امروزه نوجوانی که از تماشای فیلم پورنو روی برمی گرداند، بچه ننه خوانده می شود و با خطر ایزوله شدن روبروست! آیا این آسیبها ترمیم پذیر خواهد بود؟ زمانی عارضه های پورنوگرافی (ظاهراً) تنها به روسپیان محدود می شد، اما امروزه (آشکارا) آسیبهای ناشی از آن کل جامعه ای را فرا گرفته است. و در اینسو سیاست، دولت و رسانه ها همچنان به صنعت پورنوگرافی میدان می دهند و در سودآوری آن سهیم می شوند.
واقعیت آنست که کمپین سوم آلیس شوارتسر و یارانش علیه پورنوگرافی دیگر در فضای پر تب و تاب دهۀ هفتاد جریان ندارد. اینک حتا زنان سیاستمدار سوسیال دمکرات نیز تمایلی ندارند که طرح ممنوعیت پورنوگرافی را در دستور کارشان قرار دهند. آنها دیگر (مانند سال ۱۹۸۸) در اپوزیسیون نیستند و آنچه که در دستور سیاست روز قرار دارد مالیات بندی بر سودهای کلان میلیاردی برآمده از صنعت روسپیگری و پورنوگرافی است. و می بینیم که صرف وجود یک زن در رأس دولت آلمان نیز تغییری در این سیاست نداده است. حال باید دید آلیس شوارتسری که گزینش آنگلا مرکل، نخست وزیر محافظه کار، را به سود همۀ زنان در آلمان می دید، با این تناقض سیاسی در کمپین اش چگونه کنار می آید؟